کد خبر: ۱۰۵۵۶۰
تاریخ انتشار: ۰۹ مهر ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۹
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۱۱۶۶

خاطرات داریوش کاردان از جبهه


 داریوش کاردان یک همه‌کاره است؛ کارگردان، بازیگر، طنزپرداز، نویسنده، گوینده، صداپیشه و...

 این هنرمند، زاده شهر ابهر در زندگی حقیقی و فعالیت‌های حرفه‌ای‌اش با جبهه و دفاع و جنگ عجین بوده و همراه. او از همان آغاز جنگ و به مدت دوسال راننده تانک بود و حاضر در خط مقدم و پس از آن نیز همیشه در تولید آثار تصویری بر محور دفاع مقدس مشارکت فعالانه داشته و دارد. کاردان در برنامه پرمخاطب «صندلی داغ» با تنی چند از سرداران، رزمندگان و جانبازان جنگ تحمیلی گفت‌وگوهایی جالب را رقم زد که هنوز هم خاطره‌انگیز و به یاد ماندنی است.

اولین روز آغاز جنگ و حمله هواپیماهای عراقی به فرودگاه مهرآباد را به یاد دارید؟

بله، همان ساعت در میدان انقلاب بودم. صدای مهیبی آمد. اصلا نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. شوکه شده بودم. کاملا آن روز را به خاطر دارم.

خودتان هم در جبهه حضور داشته‌اید؟

بله، سال 59 پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه وارد کار گویندگی شدم. همزمان مشمول هم بودم و باید به خدمت سربازی اعزام می‌شدم. در شیراز دوره تخصصی رانندگی تانک را دیدم و به عنوان افسر وظیفه در لشکر 77 پیروز خراسان خدمت کردم. این دوره مقارن شد با آغاز جنگ تحمیلی. به هر حال تا سال 61 در خط مقدم جبهه حضور داشتم.

پس از بازگشت در صدا و سیما مشغول به کار شدید؟

بله.

در مدت دو سال خدمت سربازی آیا کار گویندگی و اجرا هم انجام می‌دادید؟

مرخصی که می‌آمدم یکسری از متن‌های حماسی مرتبط با دفاع مقدس را که باید روی مارش‌های نظامی خوانده می‌شد، اجرا می‌کردم. گاهی هم به صدا و سیمای مرکز شیراز می‌رفتم و متن‌های جنگی را می‌گفتم، اما در خود جبهه فقط کار نظامی می‌کردم. جالب آن‌که برخی متن‌های حماسی را که گفته بودم، روزهای عملیات از رادیو پخش می‌شد و خودم هم می‌شنیدم.

پس از پایان خدمت سربازی و اشتغال در صدا و سیما چقدر در حوزه دفاع مقدس فعال بودید؟

خودم در مقام تهیه‌کننده و کارگردان برنامه‌ای برای دفاع مقدس نساختم، اما در آن زمان چند گروه مرتبط با دفاع مقدس مانند شاهد و جهاد در تلویزیون شکل گرفته بود که با آنها کار می‌کردم و فعالیت و همکاری گسترده‌ای وجود داشت. این را برای اولین مرتبه به شما می‌گویم، اما برای هیچ یک از کارهای دفاع مقدسی‌ام حق‌الزحمه و دستمزدی نمی‌گرفتم. دلی و از صمیم قلب کار می‌کردم. به مناسبت نوروز و هفته دفاع مقدس برنامه‌هایی در رادیو و تلویزیون ساخته می‌شد که در تولیدشان فعالانه مشارکت می‌کردم. به بچه‌های جنگ علاقه زیادی داشتم؛ این دلبستگی را همچنان حفظ کرده‌ام. سال‌ها پس از جنگ و بر سر برنامه «صندلی داغ» هرگاه قرار بود مهمان خاصی از سرداران و رزمندگان دفاع مقدس داشته باشیم، داوطلب اجرا می‌شدم. همیشه یک دین و احساس مسئولیت نسبت به بچه‌های جبهه و جنگ داشته و دارم.

روز پذیرش قطعنامه 598 و پایان درگیری‌ها را هم به خاطر دارید؟

بله، آن روز را هم به یاد می‌آورم. البته از مدت‌ها قبل و بر حسب قرائن حس می‌کردم و حدس می‌زدم که به زودی این اتفاق خواهد افتاد. با این حال، پایان جنگ تحمیلی هم مانند آغازش غافلگیرکننده بود.

در جبهه با همرزمانتان شوخی هم می‌کردید؟

در جبهه قرار نبود و نباید شوخی می‌کردیم، اما یک چیزهایی در خون انسان است. به هر حال با رزمندگان شوخی هم می‌کردیم و به آنها روحیه می‌دادیم. اتفاقا گاهی اوج این شوخی‌ها در شب عملیات صورت می‌گرفت (می‌خندد). مثلا در عملیات شکست حصر آبادان روی بیسیم عراقی‌ها رفته بودم و با آنها عربی صحبت می‌کردم. عربی که نه، بیشتر پرت و پلا می‌گفتم. آنها هم گیج شده بودند (از خنده ریسه می‌رود). البته یکی دو بار هم فرمانده‌ها گوشم را پیچاندند که از این کارهای خطرناک نکنم.

چرا در اغلب آثار دفاع مقدس اعم از نمایشی و تولیدی، به نوعی رسمی بودن و جدیت غالب است و کمتر از شوخی و خنده در آنها می‌توان سراغ گرفت؟

اگر چاپ می‌کنید دلیلش را بگویم.

بله، حتما.

متاسفانه ما اهل افراط و تفریط هستیم. زمانی اسم قهرمان هر اثر نمایشی دفاع مقدسی یا سید بود یا حاجی و رسول. کسی یادش نمی‌آید رزمنده‌ای بیژن نام داشته باشد. در این آثار همه رزمندگان شب تا صبح فقط مناجات می‌کردند و نماز و دعا می‌خواندند؛ در حالی که همه جبهه به این موارد خلاصه نمی‌شد. در خط مقدم همه رقم انسان از شهرهای مختلف و با عقاید و دیدگاه‌های مختلف حضور داشتند. رزمندگان بازی هم می‌کردند و شوخی هم داشتند؛ به وقتش هم می‌جنگیدند. این روند جدی‌سازی فیلم و سریال وقتی به حوزه طنز نزدیک شد نتیجه‌اش شد آثاری مثل اخراجی‌ها. یکسری آدم دیوانه، جبهه‌ای شدند تا مردم را بخندانند. باید به نمایندگان و فعالان هر دو طیف گوشزد کرد «کی بی‌خبران، راه نه آن است و نه این». در جبهه همه جور آدمی بود. متاسفانه ما اعتدال را رعایت نکرده و هر بار از یک سوی بام سقوط می‌کنیم. اولین بار که فیلم «لیلی با من است» را دیدم لذت بردم. احساس کردم این فیلم بازتاب‌دهنده مناسباتی بود که اتفاقا در جبهه وجود داشت. این‌گونه نبود که همه رزمندگان در جبهه تا صبح دعا بخوانند و گریه کنند. به گمانم کسانی که این نوع آثار افراطی و تفریطی را می‌سازند یا اصلا جبهه را ندیده‌اند یا به عمد چنین روندی را در پیش گرفته‌اند.