بی اخلاقی سیاستمداران، اخلاق را در جامعه از بین می برد
رعايت اخلاق در دنياي سياست، دو ديدگاه نظري دارد. ديدگاه اول ميگويد: سياست عالم قدرت است و حرف آخر را قدرت ميزند و نه اخلاق. اما ديدگاه دوم ميگويد: سياست هم شبيه بقيه عوالم بايد پايبند به اخلاق و رعايت اصول باشد و نبايد حد و مرزها را بشكند و خارج شود. وقتي نيروهايي با ادعاي مكتبي و با ادعاي اصالت، حرفهايي ركيك و ناشايست ميزنند، در واقع ميخواهند نشانهاي از برحق بودن خود بدهند.
اين نيروها در هشت سال گذشته، روزگار بر وفق مرادي داشتند و حالا كه با انجام توافق اين اوضاع دارد به هم ميخورد به هر چيزي متوسل شدهاند حتي رفتار غير اخلاقي. كساني كه در عالم سياست اخلاق را رعايت نميكنند، خود را برحق ميدانند. معتقدند تمام آنچه فكر ميكنند درست است و حرف مخالف، باطل است.
اينچنين است كه دست به بياخلاقي ميزنند و با حرفهاي نا مناسب صداي اعتراض خود را به گوش ميرسانند. چنين افرادي در عالم سياست، چون اخلاق را خنثي ميدانند، براي رسيدن به خواستها و مقاصد سياسي خود دست به هركاري ميزنند و ممكن است از بياخلاقيهايي مثل حرف هاي نامناسب به واكنشهاي عملي و برخوردهاي بدني هم برسند. چنين رفتاري، ناخوشايند است و چنين نگاهي به سياست و عدم رعايت اخلاق نگاهي آسيبرسان و نادرست. چون زماني كه مردم با اين رفتارها مواجه ميشوند و ميبينند كه در عالم قدرت، كساني دست به بياخلاقي ميزنند، اعتقاد خود را به رعايت اخلاق در جامعه از دست ميدهند.
بخشي از مردم با خود فكر ميكنند كه وقتي بياخلاقي در مقامي بالاتر هيچ پيگيري و ناگواري ندارد، پس ميتوانند در زندگي عادي و روزمره و شهروندي خود، رفتارهايي نادرست انجام دهند و نتيجه اين رفتار گريبان آنها را نميگيرد. همين ميشود كه بياخلاقي در جامعه افزايش پيدا ميكند و به دنبال آن بياعتمادي و دروغ هم رواج پيدا ميكند. جامعه سالم، جامعهاي است كه سياستمدارانش، حساستر و وظيفهشناستر از شهروندان آن جامعه نسبت به اخلاق و رعايت اصول اخلاقي واكنش نشان ميدهند و اخلاق را در سياست رعايت ميكنند. در چنين جامعهاي اصول اخلاقي از بالا به پايين تزريق ميشود و دروغ، فساد، بياعتماد و آسيبهايي اجتماعي از اين دست، كمرنگ ميشود. عالم سياست بايد با اخلاق همراه باشد و نميتوانيم اخلاق را از سياست جدا بدانيم
اين نيروها در هشت سال گذشته، روزگار بر وفق مرادي داشتند و حالا كه با انجام توافق اين اوضاع دارد به هم ميخورد به هر چيزي متوسل شدهاند حتي رفتار غير اخلاقي. كساني كه در عالم سياست اخلاق را رعايت نميكنند، خود را برحق ميدانند. معتقدند تمام آنچه فكر ميكنند درست است و حرف مخالف، باطل است.
اينچنين است كه دست به بياخلاقي ميزنند و با حرفهاي نا مناسب صداي اعتراض خود را به گوش ميرسانند. چنين افرادي در عالم سياست، چون اخلاق را خنثي ميدانند، براي رسيدن به خواستها و مقاصد سياسي خود دست به هركاري ميزنند و ممكن است از بياخلاقيهايي مثل حرف هاي نامناسب به واكنشهاي عملي و برخوردهاي بدني هم برسند. چنين رفتاري، ناخوشايند است و چنين نگاهي به سياست و عدم رعايت اخلاق نگاهي آسيبرسان و نادرست. چون زماني كه مردم با اين رفتارها مواجه ميشوند و ميبينند كه در عالم قدرت، كساني دست به بياخلاقي ميزنند، اعتقاد خود را به رعايت اخلاق در جامعه از دست ميدهند.
بخشي از مردم با خود فكر ميكنند كه وقتي بياخلاقي در مقامي بالاتر هيچ پيگيري و ناگواري ندارد، پس ميتوانند در زندگي عادي و روزمره و شهروندي خود، رفتارهايي نادرست انجام دهند و نتيجه اين رفتار گريبان آنها را نميگيرد. همين ميشود كه بياخلاقي در جامعه افزايش پيدا ميكند و به دنبال آن بياعتمادي و دروغ هم رواج پيدا ميكند. جامعه سالم، جامعهاي است كه سياستمدارانش، حساستر و وظيفهشناستر از شهروندان آن جامعه نسبت به اخلاق و رعايت اصول اخلاقي واكنش نشان ميدهند و اخلاق را در سياست رعايت ميكنند. در چنين جامعهاي اصول اخلاقي از بالا به پايين تزريق ميشود و دروغ، فساد، بياعتماد و آسيبهايي اجتماعي از اين دست، كمرنگ ميشود. عالم سياست بايد با اخلاق همراه باشد و نميتوانيم اخلاق را از سياست جدا بدانيم