کد خبر: ۱۱۸۱۲۸
تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۵
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۴۷۲۳

چرا سیدحسن آمد؟

شرق: اعلام اینکه سیدحسن خمینی از سوی شورای نگهبان برای حضور در انتخابات مجلس خبرگان رهبری، واجد صلاحیت دانسته نشده، تحلیل‌ها و حاشیه‌های زیادی را در روزهای گذشته ایجاد کرده است. دراین‌بین، امیر محبیان، از تحلیلگران سیاسی اصولگرا، نیز طی متنی که آن را در تلگرام منتشر کرد، به بیان تحلیل خود از ماجرا پرداخت؛ اما تحلیل او با پاسخ حجت‌الاسلام سیدمصطفی موسوی‌بجنوردی که از علمای حوزوی و همچنین از استادان دانشگاه است همراه شد؛ پاسخی که توضیح بعدی محبیان را در پی داشت و این مکاتبه بین محبیان که خود را اصولگرایی دوستدار سیدحسن می‌نامد و موسوی‌بجنوردی که شاگردی کلاس درس خارج فقه سیدحسن را در کارنامه دارد، ادامه یافت.  آنچه در ادامه می‌خوانید، خلاصه‌ای است از این مکاتبه تلگرامی بین امیر محبیان و سیدمصطفی موسوی‌بجنوردی.

محبیان: سیدحسن به‌جای عجله برای حضور، منتظر دعوت می‌شد

اولین متنی که توسط امیر محبیان منتشر شد، حاوی نقدهای محبیان بر اصل ثبت‌نام سیدحسن در انتخابات بود. محبیان در این متن نوشته بود:
پس از کاندیداتوری سیدحسن خمینی در انتخابات خبرگان و به‌ویژه پس از عدم احراز صلاحیت ایشان شاهد بحث‌های زیادی بودیم که انرژی زیادی را از جامعه (موافقان و مخالفان) گرفت. چرا چنین اتفاقی رخ داد و اشتباهات جناب سیدحسن در ورود به این مسئله چه بود؟
ابتدا سه مقدمه تحلیلی:
١. در روان‌شناسی روشن شده است که تصمیم‌گیرندگان معمولا احساسی تصمیم می‌گیرند و عقلانی آن را توجیه می‌کنند.
٢. عمدتا افراد از حواشی یک مسئله در تصمیم‌گیری در مورد آن مسئله هم متأثر می‌شوند.
٣. در عرف اجتماعی که بر تصمیم‌گیرندگان هم ساری و جاری است، برداشت فرد از واقعیت معمولا قدرتی بیش از خود واقعیت دارد.
اینها بعضی از قواعد مدیریت برداشت است که جناب سیدحسن از آنها متأسفانه علیه خود بهره‌برداری کرد.
بر این باورم اشتباهاتی که جناب سیدحسن در این راستا انجام داد، عبارتند از:
١. ورود ژورنالیستی:
در مبحثی چون خبرگان، ورود ژورنالیستی آن‌هم از مسیر رسانه‌های اصلاح‌طلب و حامی جناب هاشمی عملا در مواضع سیاسی، آقای سیدحسن را کاملا هم‌موضع آقای هاشمی قرار داد.
٢. بازی درون سناریوی آقای هاشمی:
وقتی آقای هاشمی سناریوی خود را حول محور سیدحسن طراحی کرد و سیدحسن هم درون این بازی قرار گرفت، طبعا نمی‌تواند نسبت به ذهنیت پدیدآمده معارضان خود اعتراضی داشته باشد؛ زیرا آقای هاشمی و رسانه‌های هوادار او این‌گونه القا کردند که سیدحسن نه به‌عنوان کاندیدا بلکه به‌عنوان رهبر بالقوه کشور در آینده وارد صحنه شده است. اطلاق عباراتی مبالغه‌آمیز از سوی جناب هاشمی نظیر «آیت‌الله» یا «علامه» واکنش منفی را در جامعه حوزوی ایجاد کرد.
٣. قرارگرفتن در سمت اصلاحات جناح‌بندی‌ها:
ورود از سوی اصلاحات به صحنه انتخابات طبعا سیدحسن را در برابر موضع سنتی محافظه‌کار شورای نگهبان قرار می‌دهد. ضمن آنکه جنبه سیاسی ورود وی را بر جنبه علمی غلبه داد.
٤. بهره‌گیری خام از عنوان خمینی:
هاشمی در سناریوی خود روی بازگشت خمینی‌ها سرمایه‌گذاری کرده بود و کوشیده بود القا کند:
الف: قدرت باید به خمینی‌ها بازگردد.
ب: سیدحسن، «خمینی جوان» است که قوه جذب جوان‌ها را هم دارد.
ج: مسیر موجود از مسیر امام‌خمینی(ره) فاصله گرفته است.
روشن است که این القائات در بخشی مهم از جامعه که شورای نگهبان هم با آنها همسویی دارد، واکنش ایجاد می‌کند.
بنابراین سیدحسن باوجود ظرفیت‌ها و توانایی‌هایش در فضایی که توسط جناب هاشمی سامان داده شده بود، وارد صحنه شد؛ فضایی که قضاوت شورای نگهبان در باب آن روشن بود. به عبارت واضح، سیدحسن از سمت بازنده وارد صحنه سیاست شد و دراین‌میان من جناب ایشان را بیش از دیگران مقصر می‌دانم؛ زیرا یک سیاست‌مدار مسلط، خود، بازی خود و نیز ذهنیت مخاطبان را سامان می‌دهد و بازیگر سناریوی دیگران نمی‌شود؛ ازاین‌رو معتقدم اگر سیدحسن مایل بود که در انتخابات خبرگان نتیجه بگیرد:
١. مستقل و با برند خود و نه دیگران وارد می‌شد.
٢. جناحی وارد صحنه سیاست نمی‌شد.
٣. از طریق «علمایی» با شورای نگهبان ارتباط می‌گرفت، نه‌آنکه با عناوین اعطاشده از سوی روزنامه‌های اصلاح‌طلب نظیر علامه و آیت‌الله سطح توقع شورای نگهبان را بالا ببرد؛ روشن‌تر اگر بگوییم: از موضع تواضع وارد ارتباط با جامعه و شورای نگهبان می‌شد.
4. عجله‌ای برای حضور نمی‌کرد و منتظر دعوت می‌شد نه‌آنکه احساس شود مشتاق حضور است.
5. حتما و حتما در برابر مبالغه‌ها موضع اتخاذ می‌کرد؛ اعتبار امام آن بود که باوجود قدرت کامل صراحتا اعلام می‌کردند که به من خدمتگزار بگویند بهتر است تا رهبر بگویند.
6. در پایان ایشان باید از مسیر امام حرکت کند. در مسیر امام تهذیب بر هر چیز اولویت دارد زیرا قدرت بدون تهذیب فقط آتشی را شعله‌ور می‌کند که اولین قربانی آن صاحب قدرت است.
‏موسوی‌بجنوردی: شعف مردمی از ورود ایشان را ژورنالیستی می‌نامید
حجت‌الاسلام موسوی‌بجنوردی در پاسخ به این مطلب، نوشت:
مطلب شما با عنوان «باید و نبایدهای کاندیداتوری سیدحسن خمینی» را خواندم و به‌نظرم رسید که ذکر چند نکته برای تنویر اذهان مفید است.
اولا بعد از ذکر سه قاعده مدیریتی، ایشان را نیز در همین قواعد یافتید ولیکن دلیل یا موید این ادعا را ندیدم. من بر عکس شما فکر می‌کنم که تصمیم ایشان نه احساسی بوده و نه متأثر از حاشیه و همچنین مقهور برداشت‌ها و تحلیل‌های ذهنی نشدند بلکه متأثر از واقعیات بودند.
ثانیا چند موضع اشتباه را برای ایشان ذکر فرمودید، از اشکالات محتوایی مطلب شما که بگذریم (و در مجالی دیگر به آن بپردازیم) و با فرض قبول آنها، عرض می‌کنم:
این بیان که «ورود ژورنالیستی آن هم از مسیر روزنامه‌های اصلاح‌طلب یا با بازی در سناریوی هاشمی ذهن معارضان خود را شکل داد و اینکه این امور او را در مقابل موضع شورای نگهبان محافظه‌کار سنتی قرار داد و القائاتی که به‌واسطه دیگران صورت گرفت، باعث واکنش شورای نگهبان علیه ایشان شد یا اینکه قضاوت شورای نگهبان در مورد فضایی که آقای هاشمی به وجود آورده، کاملا روشن است»، آیا اذعان به این است که شورای نگهبان سلیقه‌ای، جناحی و سیاسی عمل کرده است؟ ... یعنی واقعا شورای نگهبان برای خود نقش مخالف و معارض و مقابل سیدحسن خمینی و هاشمی‌رفسنجانی و اصلاح‌طلبان را تعریف کرده است!؟
ثالثا چند مورد را به عنوان کنش صحیح و درست بیان فرمودید؛ یعنی اینکه ایشان باید این‌گونه وارد عرصه کاندیداتوری می‌شدند. واقعا متوجه نشدم ایشان کدام مورد را لحاظ نکردند.
ایشان مستقل‌بودن و فراجناحی‌بودن خود را بارها در خلوت و جلوت اعلام کردند و هیچ عجله‌ای هم برای اعلام حضور در عرصه انتخابات نکردند که اگر ایشان عجول بودند، خیلی قبل‌تر عرصه و فضا برای حضورشان در صحنه وجود داشت و عرض‌اندام می‌کردند و منش و شخصیت و گفتار و قلم ایشان در تمامی این سال‌ها مؤید این مطلب است که همواره در خط و راه حضرت امام قدس‌الله نفسه‌الزکیه مشی طریق کردند و البته هرکس با ایشان محشور بوده به تهذیب نفس و سجایای اخلاقی ایشان اذعان کرده است و امروز در جمع خواص و توده جامعه، وی را به عنوان عالم اخلاق‌گرا می‌شناسند.
شما به ارادت راقم این سطور به خود کاملا واقفید ولیکن از باب تذکار به برادر مؤمنم عرض می‌کنم:
به درستی حاج سیدحسن آقای خمینی حفظه‌الله را با سیاست و درایت و ذکاوت یافتید ولیکن اگر از بعد معنوی ایشان غفلت کنید، در تحلیل کنش و رفتار سیاسی‌شان دچار خطا خواهید شد.
سعی ایشان در همه مواضعشان کسب و جلب رضایت الهی است و خود را در محضر و پاسخ‌گوی خداوند تبارک و تعالی می‌داند.
و اما در پایان عرض کنم که ورود ایشان همان‌طور که گفتید البته از عده مشخصی، انرژی بسیاری گرفت و برخی‌ها را کرارا به تناقض‌گویی کشاند ولی قبول کنید که به طیف گسترده‌ای از مردم انرژی بخشید و نکته همین‌جاست که شما این انرژی مردم را که با ورود شخص ایشان به‌صورت شعف و شادی درآمد، متأسفانه ژورنالیستی خواندید؛ و دقیقا همین‌جاست که شورای نگهبان وظیفه دارد این امید و شور و انرژی دمیده‌شده در مردم را به یأس و بدبینی نسبت به حکومت و نهادهای آن، بالاخص شورای نگهبان بدل نکند.
محبیان: آیا سیدحسن خود را علامه می‌داند؟
در پاسخ به این مطلب، امیر محبیان در پست تلگرامی دیگری نوشت:
ابتدا مفروض مورد نظر من را مورد توجه قرار دهید و آن عبارت از این است که در مدیریت برداشت، برداشت از واقعیت از خود واقعیت در اثر‌گذاری مهم‌تر است.
حالا بحثی در باب نکاتی که فرمودید:
١. سه قاعده‌ای که گفتم تقریبا در تصمیم‌گیری همگان تأثیر دارد. شورای نگهبان هم به عنوان فقهای تصمیم‌گیر در این امر همچون جناب سیدحسن و نیز همه ما فارغ از این تأثیر نیستند. هرچند این امر نافی تلاش آنان برای قضاوت عادلانه ان‌شاءالله نیست. بنابراین مخاطب من در این قاعده همگان من‌جمله شورای محترم نگهبان و نیز جناب سیدحسن خمینی است.
٢. فرمودید که ایشان احساسی تصمیم نگرفتند بلکه متأثر از واقعیت اتخاذ تصمیم داشتند. واقعیت این است که مدعای شما مستنداتی قوی‌تر از مدعای بنده ندارد؛ جز آنکه روان‌شناسی تا حدودی مدعای اینجانب را تقویت می‌کند. اما استدلالی عقلانی را برای نیامدن جناب ایشان ارائه می‌کنم؛ پاسخ ایشان چیست؟ شنیدم که بعد از رحلت حضرت امام (ره) جناح اصولگرا تصمیم گرفت که سرکار خانم مصطفوی را در لیست قرار دهد. ایشان در پاسخ جناب ناطق استدلال کردند که ما (خانواده حضرت امام) در گفت‌وگویی درونی به این نتیجه رسیده‌ایم که در انتخاب‌ها وارد نشویم؛ زیرا اگر رأی آوریم، خواهند گفت به دلیل علاقه مردم به امام و انتساب ما به ایشان است و اگر رأی نیاوریم می‌گویند این کاهش محبوبیت امام است (نقل به مضمون)؛ لذا تصمیم گرفتیم وارد انتخابات به عنوان کاندیدا نشویم. نمی‌دانم که آیا این منطق قابل فهم تغییر کرده است؟
البته من شخصا همان‌طور که بهره‌گیری از رانت انتساب را نمی‌پذیرم اسقاط حقوق شهروندی ایشان را نیز درست نمی‌دانم. البته این حق ایشان است که احساسی یا عقلانی حضور یابند، ولی بهتر آن است که به نتیجه امر هم نگاهی بیندازیم.
٣. مدعای اینجانب این نیست که شورای محترم نگهبان سلیقه‌ای عمل کرده است ولی درعین‌حال شورای نگهبان را هم انسان‌هایی می‌دانم که ذهنشان دور از مسائل اجتماعی و سیاسی روز جامعه نیست. بنابراین دوری از شبهات لزوم جدی دارد. نقش شورای نگهبان حذف اصلاح‌طلبان نیست، اما فضای ذهنی و حاشیه‌سازی‌ها بر تصمیمات هر انسانی می‌تواند تأثیر نهد و ما قائل به عصمت شورای نگهبان نیستیم هرچند تلاش فراوان دارند که طبق قواعد عمل کنند.
٤. در مورد ورود ایشان از مسیر روزنامه‌های اصلاح‌طلب، نگاهی به تیتر‌های روزنامه‌های مذکور و اعطای عناوین علامه و آیت‌الله در یک شب کفایت می‌کند. من شخصا فارغ از این عناوین ایشان را اهل فضل و خوش‌فکر و صادق می‌شناسم. حضرتعالی به عنوان یک استاد دانشگاه و نیز یک حوزوی اهل فضل اساسا این جهش‌های عنوانی را درست می‌دانید؟ آیا فضل از یک‌سری عناوین بر می‌خیزد؟ آیا واقعا سیدحسن عزیز محتاج چنین تبلیغ‌هایی است؟ آیا ایشان واقعا خود را علامه می‌دانند؟ اگر آری، پس آیت‌الله جوادی‌آملی را باید چه نامید؟ و اگر خیر، چرا واکنش نشان ندادند؟
٥. درمورد مستقل‌بودن درست می‌فرمایید. اما پرسشی از اطرافیان صادق و صریح خود و نه رقبای سیاسی بپرسید تا به شما بگویند؛ سید عزیز ما مستقل دانسته می‌شود یا اصلاح‌طلب؟ چرا چنین تصویری ایجاد شده است؟ بگویم من اصلاح‌طلب‌بودن ایشان را عیب نمی‌دانم ولی طبیعی است که مدعای مستقل‌بودن مقبول اهل سیاست نیفتد.
٦. در باب عجول‌بودن امیدوارم که اسائه ادب نشده باشد؛ بیشتر منظورم لزوم پختگی بیشتر است. شاید بهتر بود عبارت بهتری را به کار می‌بردم.
٧. اما در باب توصیه به تهذیب، گمان دارم این توصیه مصداق توصیه به خیر است. آیا اگر به هر کدام از ما توصیه به تهذیب شد باید برنجیم؟ امام را همه ما انسانی مهذب می‌دانیم ولی آیا ایشان نیز مسیر تهذیب خویش را طی‌شده می‌دانست؟ اگر خیر که حتما پاسخ همین است، شخص سیدحسن عزیز ما خود را در امر تهذیب قابل‌مقایسه با امام می‌دانند؟ پس این توصیه را از سوی این برادرش جدی بگیرند و معنای آن را توهین و... نگیرند.
شما علاقه من را به ایشان می‌دانید و از باب این علاقه به‌ویژه روحیه شخصی نمی‌توانم کسی را گمراه کرده و مغرور به صد فریب سازم. ایشان نیاز به تجربه و تهذیب دارند زیرا مسیری که در آن ورود یافته‌اند، مسیری است که یا با ادعا طی شود یا با عنایت الهی. در مسیر ادعا، شیطان به صد گونه به فریب برخواهد خواست و در عنایت الهی نیاز به جلوه‌گری نیست؛ بگریزی نیز تو را کشان‌کشان به سوی عزت می‌کشانند.
برادر خوبم؛
در مسیر قدرت دوست آن نیست که تشویقت کند بلکه آن است که تحذیرت دهد.
دوستانه، عزیزی را که دوست دارم از خطرات بازی‌های قدرت تحذیر دادم؛ شادی آخرت او آرزوی من است و نه فقط شادکامی دنیوی او. خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر نماید. خدا یارت و یارش!
موسوی‌بجنوردی: چرا در این شرایط خاص تنها به تهذیب سید برآمده‌اید؟
در ادامه این مکاتبه، حجت‌الاسلام موسوی‌بجنوردی نوشت:
فکر کردم این بحث را همین‌جا خاتمه دهم ولی دلم نیامد از باب دوستانه چند نکته‌ای را به شما عارض نشوم. از شما می‌خواهم با رعایت انصاف کامل آن را بخوانید.
١) آقای محبیان، این نوشته شما از صدر تا ذیل همانند یک کلاس اخلاق می‌باشد که مخاطب آن می‌تواند هرکسی (تأکید می‌کنم هرکسی) دیگر غیر از سیدحسن خمینی باشد. پس در این شرایط خاص، به نظر می‌آید پشت این جملات سراسر درس اخلاقی منظوری سیاسی نهفته باشد.
٢) آقای دکتر، ذکر نموده‌اید که برداشت از واقعیت از خود واقعیت مهم‌تر است. بینک و بین‌الله، امروز که سایت جهان نیوز و روزنامه کیهان نوشته شما را درج کرده‌اند همان برداشتی از نوشته شما را داشته و با همان نیت آن را چاپ کرده‌اند که شما با این طول و تفصیل ادعای خیرخواهانه‌بودن آن در واقعیت را داشته‌اید؟
٣) ذکر خاطره‌ای را از خانم مصطفوی دختر گرانقدر امام مرقوم نمودید. از صحت‌وسقم آن بی‌اطلاعم و لیکن همین‌قدر می‌دانم که یادگار عزیز امام حاج سید احمد خمینی رحمت‌الله بعد از فوت پدر به مجلس خبرگان رفتند و همین برای نقض سخن شما کافی است.
٤) اگر نیت شما تنها یادآوری تهذیب بود و خدای نکرده لاغیر، کجای مکتب اسلام آورده‌اند که امر به تهذیب را بروید و پشت بلندگو به شخص موردنظر اعلام کنید؟ این است درس تهذیب و اخلاق؟
جناب آقای دکتر اگر فردا صبح نویسنده‌ای برای شما در عموم بنویسد که آقای محبیان قلمت را مواظب باش که در خدمت دشمن نباشد، آیا تنها از آن یک نصیحت می‌بینید یا پشت آن به دنبال یک توهین یا کنایه می‌گردید؟ و اگر فقط مرادتان امر به تهذیب بوده چرا در این شرایط خاص تنها به یاد تهذیب سید برآمده‌اید؟ که صدالبته فکر می‌کنم امروزه نصیحت تهذیب بیشتر برای قاضیان شورای نگهبان مصداق داشته باشد نه یک نامزد مظلومی که تنها به جرم ثبت‌نام‌کردن در انتخابات از هرچه مسند قدرت است مورد تاخت و تاز قرار گرفته.
٥) اگر ذره‌ای به این نتیجه رسیدید که نوشته شما وسیله‌ای بوده است برای تخریب هرچه‌بیشتر مرد اخلاق و فقه و سیاست و ذریه پاک پیغمبر، از شما دعوت می‌کنم به درگاه الهی استغفار کنید.
محبیان: گذشت زمان تفاوت دوست و دشمن را آشکار خواهد کرد
نقطه پایانی این مناظره مکتوب و تلگرامی هم توضیحات امیر محبیان بود. توضیحاتی که در آنها بر برخی سخنان موسوی‌بجنوردی صحه گذاشته و برخی را نفی کرده بود. محبیان دراین‌باره نوشته بود:
برادر عزیزم پیرامون نکاتی که فرمودید؛ مواردی عرض می‌شود:
1. فرمودید که «این نوشته شما از صدر تا ذیل همانند یک کلاس اخلاق می‌باشد که...».
پاسخ: دوست من اولین مخاطب این توصیه‌ها خود من هستم، سپس دیگران؛ ضمنا عام‌بودن توصیه مانع از بهره‌گیری افراد من‌جمله این حقیر کمتر از قطمیر و جناب سیدحسن آقا نیست. اما فرموده‌اید در این شرایط خاص پشت این جملات اخلاقی منظوری سیاسی نهفته باشد. عزیز من؛ شرایط خاص رافع نیاز به اخلاق و تهذیب نیست بلکه اتفاقا در شرایط خاص توصیه به تهذیب لازم‌تر است. چون اهل علم هستید باز نمی‌کنم؛ اشارتی برای حضرت‌عالی کافی است. اما در باب منظور سیاسی باید بگویم که هر چند کاربرد این توصیه‌ها در سیاست بیشتر خود را نشان می‌دهد ولی گمان دارم مرا می‌شناسید؛ این سخنان جز از باب خیرخواهی نبوده و نیست؛ گفته‌اند محل قابل و نصیحت قائل؛ اینجانب محل توصیه خویش را قابل دیدم تا شما عزیز چه برداشت کنید.
2. فرموده‌اید: «ذکر نموده‌اید که برداشت از واقعیت از خود واقعیت مهم‌تر است. بینک و بین‌الله، امروز که سایت جهان‌نیوز و روزنامه کیهان نوشته شما را...»
پاسخ: چون بینی ‌و بین‌الله خواسته‌اید، می‌گویم؛ بینی و بین‌الله تا زمانی که نوشته شما را خواندم نه از درج مطلب در آن نشریه‌ها خبری داشتم و نه تأثیری در نیت من دارد. درست می‌گویید، برداشت از واقعیت موثر‌تر از واقعیت است و گویا برداشت شما از اقدام من آن است که بازی سیاسی برای انصراف سیدحسن از ورود به خبرگان طراحی شده و بخشی را من با توصیه اخلاقی اجرا کرده‌ام؟! قطعا چنین نیست ولی همین برداشت حضرت‌عالی شاهدی بر صحت همان نظری است که بیان کردم. اما دوست عالمم؛ من برای آنان که بدی مرا خواسته‌اند؛ بدی نخواسته‌ام چه رسد به سیدحسن که جز محبت و احترام ندیده‌ام. شما و سید عزیز بین خود و خدا خلوت کنید و ببینید واقعا چنین برداشتی از من دارید؟ من آنچه شرط بلاغست با تو می‌گویم. تو خواه از سخنم پند‌ گیر و خواه ملال
3. فرموده‌اید: «ذکر خاطره‌ای را از خانم مصطفوی دختر گرانقدر امام مرقوم نمودید...».
پاسخ: من خاطره را از بزرگی شنیدم که شما و من به صداقت و حسن‌نیتش معترفید؛ اما منطق این استدلال درست بود و حضرت‌عالی هم اصل آن را تکذیب نکرده‌اید.
4. فرموده‌اید: «اگر نیت شما تنها یادآوری تهذیب بود و خدای‌نکرده لاغیر، کجای مکتب اسلام آورده‌اند که امر به تهذیب را بروید و پشت بلندگو به شخص مورد نظر اعلام کنید؟...»
پاسخ: سید عزیز؛ توصیه به تهذیب که نهی از منکر نیست. این همه بزرگان و استاد همه ما حضرت امام (ره) در منابر توصیه به تهذیب کردند. مگر خود را معصوم می‌دانیم که توصیه به تهذیب را خدشه به عصمت خویش بدانیم ضمن آنکه معصومین نیز چنین نمی‌کردند. مبادا توصیه به تهذیب بر ما سخت‌ آید. مگر امام دایما به همه به‌ویژه فرزندان گرامی خویش نمی‌فرمودند: اشتغال به تحصیل و تهذیب اخلاق داشته باشید. چرا باید توصیه به تهذیب به اذهان دشوار افتد. این سخن امام آیا قابل قبول نیست: «همه مسائل تهذیبی و مسائل اخلاقی قابل دعوت است و هیچ مانعی از این نیست. اگر سابق شما می‏خواستید که بعضی از احکام الهی را منتشر کنید یا بعضی از اخلاق فاسده را ذکر بکنید، حتی در یک جای محدود هم نمی‌توانستید؛ برای اینکه آنهایی که مخالف شما بودند آن‌قدر فاسد بودند که شما از هر صفت زشتی که اسم می‏بردید، آنها به خویش می‏گرفتند و جلوی شما را می‏گرفتند و امروز بحمدالله‏ این فرصت برای ما، برای شما آقایان علما، برای همه علمای اسلام در ایران پیش آمده است که راه باز است برای مهذب‌کردن مردم و دعوت مردم به صلاح. بنابراین، آن چیزی که در رأس همه امور است، برای همه ماها اول تهذیب نفس است و در خلال او تهذیب مردم است». آیا نفرموده‌اند که همه مسائل تهذیبی قابل دعوت است؟
5. فرموده‌اید: «جناب آقای دکتر اگر فردا صبح نویسنده‌ای برای شما در عموم بنویسد که آقای محبیان قلمت را مواظب باش که در خدمت دشمن نباشد، آیا تنها از آن یک نصیحت می‌بینید یا پشت آن به دنبال یک توهین یا کنایه می‌گردید؟ و...»
پاسخ: قطعا آن را توصیه به‌خیر می‌دانم به‌ویژه اگر از سوی برادر مسلمانی صورت گرفته باشد. چرا در قبال توصیه به‌خیر برادری که نیک‌اندیشی او را نسبت به خود می‌دانم در پی کشف توهین و کنایه باشم؟ آیا این همان بعض از گمان‌ها نیست که باید از آن دور باشیم. ضمنا درست فرموده‌اید همه نیاز به تهذیب داریم و اینجانب بیش از همه. قطعا آنان که به‌ناحق به سیدحسن می‌تازند و نیت خیر در کارشان نیست؛ پاسخ اعمال خود را خواهند دید. عزت دست خداست.
برادرم، من به این سخن امام ایمان دارم که:
دردها دوا نمی‌شود، الا با اینکه این خصیصه شیطانی (خودبینی) از بین برود. کسی بخواهد درد خودش را شخصا دوا کند، باید این خصیصه را از بین ببرد؛ باید ریاضت بکشد و خودش را بزرگ حساب نکند؛ نگوید من عالمم، نگوید من خودم مقدس هستم -چنانچه ملائکه می‏گفتند- نگوید من ثروتمندم، نگوید من زاهدم، نگوید من عارفم، نگوید من موحدم. در هریک از اینها، ولو آن علم اعلایی که علم فلسفه یا عرفان است، اگر این خصیصه شیطانی باشد، حجاب است؛ «اَلْعِلْمُ حِجابُ الاَکْبَر». و اگر کسی بخواهد معالجه کند خودش را، باید این خصیصه را به آن توجه بکند و بسیار مشکل است معارضه با این خصیصه. اگر بخواهد کسی تهذیب بشود، با علم تهذیب نمی‌شود؛ علم، انسان را تهذیب نمی‌کند. گاهی علم، انسان را به جهنم می‏فرستد؛ گاهی علم توحید انسان را به جهنم می‏فرستد؛ گاهی علمِ عرفان انسان را به جهنم می‏رساند؛ گاهی علم فقه انسان را به جهنم می‏فرستد؛ گاهی علم اخلاق انسان را به جهنم می‏فرستد. با علم درست نمی‌شود. تزکیه می‌خواهد» شما و سیدحسن عزیز چطور؟ پس باید این تذکر به ما سخت‌ آید؟
6. فرموده‌اید: اگر ذره‌ای به این نتیجه رسیدید که نوشته شما وسیله‌ای بوده است برای تخریب هرچه بیشتر مرد اخلاق و فقه و سیاست و ذریه پاک پیغمبر، از شما دعوت می‌کنم به درگاه الهی استغفار کنید.
پاسخ: برادر خوبم؛ استغفار من برای اعمال دیگران که ممکن است سوءاستفاده کنند؛ نمی‌دانم چه وجهی دارد؛ اکنون داعشیان از خدا و پیامبر هم برای نابودی خلق بی‌گناه سوءاستفاده می‌کنند؛ این امر گناه رسول‌الله نیست؛ چه رسد به این بنده خاطی؟! اما توصیه به استغفار را توصیه به‌خیر می‌دانم و هر لحظه خود را محتاج آن می‌دانم. مگر خداوند نفرموده است «وَ تُوبُوا اِلَی اللهِ جَمیعا اَیهَا الْمُومِنُونَ لَعَلکُمْ تُفْلِحُونَ»، ‌ای مؤمنان! همگی با هم به سوی خدا توبه کنید و بازگردید شاید رستگار شوید. زیرا توفیق استغفار را ارج می‌نهم و باور دارم اگر غفلت نبود، «اغترار بالله» هم نبود، خودفریبی و خودشگفتی هم نبود، آن وقت انسان استغفار می‌کند.
اما در پایان؛ برادرم؛ این را ابتدا به خود و بعد به سایرین عرض می‌کنم. مبادا، مبادا کلام حق
بر گوش ما سنگین‌ آید و برای گریز از آن در پی کشف گریزگاهی باشیم. سلام مرا به سید عزیز برسانید و بگویید گذشت زمان تفاوت دوست و دشمن را آشکار خواهد کرد.