محسن رضایی: اگر مناظره دیگری برگزار میشد، نتیجه انتخابات تغییر میکرد/سال 58 هم قصد کاندیداتوری داشتم
محسن رضایی با حضور در برنامه شناسنامه، درباره نتیجه انتخابات ریاست جمهوری 88 و 92، قطعنامه 598، فرزندش احمد رضایی، منبع درآمد و دوستانش سخن گفت.
گزیده سخنان وی را به گزارش تهیه کنندگان این برنامه بخوانید.
*روز انتخابات -24 خرداد- تا ظهر در خیلی از استانها نفر اول- دوم بودم اما تقریباً ساعت 7-8 بعد از ظهر بود که حس کردم اتفاقی در حال وقوع است و فاصلهام با نفر اول زیادتر شد و ساعت 12 شب بود که حس کردم برآوردهای قبلی کاملاً تغییر کرده است. نظرسنجیها من را نفر دوم انتخابات نشان میداد و همچنین اینکه رای من در تهران خیلی بالا خواهد بود. برآورد خودم این بود که ما 6-7 میلیون رای پنهان داریم که تصمیم خود را گرفتهاند اما بروز نمیدهند. 4 میلیون رای که ما در انتخابات کسب کردیم، رای 4 میلیون از مردمی بود که محکم روی نظرات و اعتقاد خود ایستادند.
*سال 88 مسائلی اتفاق افتاد که در حقیقت در چند روز آخر یک فضای هیجانی و احساسی به وجود آمد. تا قبل از آن چیزی که در ذهن مردم شکل گرفته بود، این بود که چه کسانی میتوانند مشکلات اقتصادی را حل کنند و کارآمدی مدیریت کشور را افزایش دهند.
*در انتخابات این دوره ریاست جمهوری هم آخرین مناظره روز جمعه انجام شد و از آن روز تا زمان رایگیری یک هفته فرصت وجود داشت و به همین دلیل هم ابتکار عمل از دست صدا و سیما به فضاهای دیگر منتقل شد. تا روز جمعه هیچ رسانهای به اندازه صدا و سیما ابتکار عمل در دست نداشت. در انتخابات قبلی، آخرین مناظره روز دوشنبه بین بنده و آقای احمدینژاد برگزار شد که طبیعتاً فاصله آن با روز انتخابات خیلی کمتر بود. معتقدم در انتخابات امسال اگر روز سهشنبه و چهارشنبه مناظره چهارم را برگزار میکردیم، نتیجه دیگری در انتخابات ریاست جمهوری رقم میخورد.
*{در واکنش به پیامکهای طنزی که بعد از انتخابات در مورد وی رد و بدل میشد} مردم به زبان شوخی انتقادات، حرفهای جدی و خوشحالیهایشان را بیان میکنند. من از این پیامکها ناراحت نمیشوم چون لطیفههای خوبی است و بعضی از آنها اگرچه در ظاهر عامیانه به نظر میرسد اما نکات حکیمانهای دارد که به شخصه از آن استفاده کردهام. حتی در صحنه تبلیغات از برخی از این پیامکها استفاده کردیم.
*ما منتظر انتخابات بعدی نمیمانیم و همین الان هر کمکی از دستمان بربیاید، انجام خواهیم داد. الان اقتصاد، به فرهنگ، امنیت، سیاست و... ارتباط دارد. به صورت غیرمستقیم صحبتهایی شده اما هنوز بحث جدی در این زمینه بین من و آقای روحانی نبوده است. جز اینکه بتوانم خدمت موثری داشته باشم، شرطی برای کمک ندارم.
*دوره جنگ واقعاً به ما سخت میگذشت. چون ما با عراق در درگیری مستقیم بودیم و باید با او میجنگیدیم. از طرف دیگر در بین دوستان سیاسی اختلاف نظراتی وجود داشت. از یک طرف دیگر در داخل سپاه، نمایندگی یک نظر خاص را دنبال میکرد، حفاظت یک نظری داشت، فرماندهی یک نظری داشت و... علاوه بر همه اینها چون رزمندگان به صورت داوطلبانه در جبهه حاضر شده بودند، باید ابهامات و سوالات هر رزمنده به صورت جداگانه پاسخ داده میشد تا قانع شوند. قانع کردن فرماندهان، اختلافات بین فرماندهی و نماینده حفاظت، اختلافات بین فرماندهان و سیاسیون و... مشکلاتی بود که پشت جبهه وجود داشت. رو به روی جبهه هم اسم صدام بود اما در واقع آمریکاییها جنگ را هدایت میکردند.
*اگر آتش بس قبل از قطعنامه 598 اتفاق میافتاد، شاهد یک فاجعه میبودیم و بخشی از ایران جدا میشد. اما قطعنامه 598 مرزهای بینالمللی را تثبت کرده بود لذا پذیرفتن ما را با فاجعه مواجه نمیکرد اما ما را به همه آرمانهایمان نمیرساند. قطعنامه 598 پیروزی بزرگی بود اما نسبت به آرمانها و شعارهایی که در جنگ داشتیم، فاصله داشت. ضمن اینکه این قطعنامه در شرایط بسیار بد و در اوج ضعف ما پذیرفته شد. این مسائل باعث شد که ابهاماتی در این زمینه به وجود بیاید؛ ما در بعد نظامی و سیاسی، "پیروز جنگ" بودیم. این جنگ در طی 300 سال گذشته یکی از موفقترین جنگهای ایران بود که توانست با پیروزی از آن خارج شود.
*اینطور نیست که بگوییم ما در جنگ هیچ اشتباهی نداشتیم مثلاً اگر دوباره جنگ ایران و عراق (باهمان شرایط) تکرار شود باید روی عملیاتهایی مثل ولفجر مقدماتی و ولفجر 4 تجدید نظر کنیم. در واقع ما میتوانستیم با انگیزه جنگ، به یک جهاد اقتصادی هم برسیم. در آن زمان همه میگفتند جنگ چه زمانی به پایان میرسد تا برویم و سازندگی را آغاز کنیم. در حالی که جنگ بهترین انگیزه برای جهادی کردن صنعت، کشاورزی و... بود. تصوری که در مورد مفهوم جنگ وجود داشت، باعث ایجاد دوگانگی بین درون جبهه و پشت جبهه شد.
*{در پاسخ به سوالی که به فرزند وی احمد رضایی اشاره داشت} یک شخصی به نام آقای توانا که جزو کلاه سبزهای ارتش شاه بود، به همراه احمد یک مدرسه غیرانتفاعی را راهاندازی کردند. توانا از طریق برادر خانم خود که در ناسای آمریکا فعالیت میکرد، زیر پای احمد نشستند و گفتند اگر به آمریکا بیایی ما آنجا تسهیلات و کار خوبی به تو میدهیم که در نهایت احمد را به آنجا بردند. بعد از اینکه او را بردند به او گفتند اگر پناهنده نشوی ما نمیتوانیم این امکانات را به تو ارائه دهیم چون پسر فلانی هستی و ما به تو شک داریم. برای پناهندگی دو مصاحبه با احمد صورت گرفته است. وی به مغازهای در آمریکا میرود که برای من کفش بخرد و بفرستد که افبیآی به او شک میکند و به احمد میگوید تو پناهنده هستی یا با پدرت در ارتباطی؟ که این موضوع باعث زندانی شدن احمد شد. او در زندان بود. ما میخواستیم طی عملیاتی او را به دبی منتقل کنیم اما چون ریسک این عملیات بالا بود، آن کار را انجام ندادیم تا اینکه ما فرصتی به دست آوردیم و با کمک خودش او را به دبی آوردیم و در آنجا مستقر شد.متاسفانه زوایای این حادثه مشخص نشده است. پلیس امارات در این زمینه با ما همکاری نمیکند، حتی موبایل و کامپیوتر وی را هم به ما نمیدهند تا ببینیم آخرین تماسهای وی با چه کسانی بوده است.
* منبع درآمد من از دبیرخانه مجمع و استادی دانشگاه است و به جز این دو مورد، فعالیت اقتصادی دیگری ندارم.
*{در مورد هزینه تبلیغات خود در انتخابات 92 } هنوز محاسبه نکردهایم اما زمانی که تبلیغات را آغاز کردیم فقط 10 میلیون تومان داشتم و با این میزان پول کار تبلیغات را آغاز کردیم. شفاف شدن هزینه تبلیغات کاندیداها بسیار خوب است که باید به صورت قانون نوشته شود. ما در سیاستهای کلی مقام معظم رهبری این موضوع را لحاظ خواهیم کرد که هزینههای تبلیغاتی به صورت شفاف بیان شود و به اطلاع مردم برسد.
*سال 58 در حال آمادگی برای انتخابات ریاست جمهوری بودم. حتی به خدمت رهبر انقلاب هم رسیدیم و گفتیم برای انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا شوید، ما از شما حمایت خواهیم کرد که ایشان فرمودند آقای بهشتی نسبت به من اصلحتر هستند.
* همیشه در مسیر انقلاب انحرافاتی وجود داشته است. سال 50 منافقین نماز شب خوان جلوی امام راحل ایستادند و با پرچم اسلام، جلوی اسلام قد علم کردند. من امروز این شرایط را در برخی از افراطیها میبینم. حتی ممکن است این افراد نیتهای پاکی هم داشته باشند. مثلاً آقای اکبر گنجی به من میگفت ضد ولایت فقیه هستی اما وقتی امام حکم دادند که همه باید از آقا محسن تبعیت کنند، اولین کسی که تمرد کرد همین آقای اکبر گنجی بود بنابراین توصیه من به بچههای انقلاب این است که از افراط و تفریط بپرهیزند.
*{در پاسخ به اینکه دوستان صمیمی شما چه کسانی هستند؟} همت، باکری، حسین خرازی، دقایقی، بقایی و... کسانی هستند که در گذشته از دوستان صمیمی من بودند و امروز هم با خیلی از مسولین دوستی نزدیکی دارم. توصیه من به نیروهای انقلاب این است که به مردم توجه کنند. ما باید دوره جدیدی را با محور مردم، زندگی مردم، مسائل اجتماعی، مسائل اقتصادی و... در انقلاب شروع کنیم. سیاست در ایران به شدت به توجه به اخلاق و زندگی مردم نیازمند است.