مصاحبه روزنامه پرتغالی با دژآگه؛ 5بار به فارسی خدا را صدا میزنم
هدف من از سفر به ایران، رفتن به ورزشگاه آزادی برای دیدار تیمهای ملی ایران و تایلند بود. مجموعه ورزشی بزرگی بود. زیرسازیهای خوبی داشت و هر چیزی که فکرش را بکنید در آن وجود داشت. امکاناتی برای برگزاری فوتبال ساحلی هم بود و دفتر برخی از فدراسیونهای ورزشی نیز در این مجموعه قرار گرفته بود. محلی هم برای برپایی ورزش بیسبال بود و ورزشگاهی برای فوتبال زنان با گنجایش 40 هزار تماشاگر پیش بینی شده بود. حدس بزنید پس از آن چه دیدم. ورزشگاه را.
ورزشگاهی که فقط برای حضور مردان در نظر گرفته شده و گنجایش 100 هزار تن را دارد. 20 هزار تن برای تماشای این دیدار آمده بودند. دیدار ایران و تایلند که از سری مسابقههای راهیابی به جام ملتهای آسیا 2015 برگزار میشد با نتیجه دو بر یک به سود ایران به پایان رسید.
موضوع جالبی که به نظرم رسید این بود که سکوها به سه بخش تقسیم شده بود. یک بخش جایگاه VIP بود، یک سمت هواداران پرسپولیس بودند و در بخش دیگر نیز هواداران استقلال حضور داشتند. برای هیچ تیم دیگری در این شهر 14 میلیونی جایگاهی در این ورزشگاه در نظر گرفته نشده بود.
پس از آن هواداران به فریاد زدن چهرههای مورد علاقه خود پرداختند. پرسپولیسیها نام علی دایی را صدا میزدند. دایی سرمربی پیشین تیم ملی ایران بود و با 109 گل نیز رکورددار گلهای زده ملی در دنیا است. استقلالیها هم فرهاد مجیدی، کاپیتان کنونی تیمشان را فریاد میزدند. زمانی که نیمه نخست به پایان رسید، آرامش حکمفرما شد.
«سردار آزمون»، بازیکن 18 سالهای که به تازگی راهی روبین کازان روسیه شده با هواداران تیمهای پرسپولیس و استقلال که اکنون متحد شده بودند عکس یادگاری گرفت. از او سوال میشد که هوادار کدام تیم است ولی آزمون در پاسخ فقط میخندید و سر تکان میداد. زمانی هم که نیمه دوم آغاز شد و در حالی که پلیس همه را به سکوت دعوت میکرد، همه نام او را فریاد میزدند.
بازی که تمام شد برای صرف شام به هتلی رفتیم که درست همنام با ورزشگاه آزادی بود. آنجا بود که با اشکان دژاگه روبهرو شدم. هافبک 27 سالهای که در تیم ملی فوتبال زیر 21 سالههای آلمان حضور داشته و با بازیکنانی مانند مانوئل نویر، سامی خدیرا و مسعود اوزیل همبازی بوده است. با خودم گفتم «تو اینجا چه کار میکنی؟» سوال خوبی برای مطرح کردن بود.
*در تیم ملی زیر 21 سالههای آلمان بودی. اکنون اینجا چه میکنی؟
(دژاگه بازیکنی خجالتی و بسیار خندهرو است)
زمانی که متوجه شدم در فوتبال آلمان کار سختتری دارم و نمیتوانم به آنجا بروم، این تصمیم را گرفتم.
*کجا؟
اینکه وارد تیم اصلی شوم و به جام جهانی 2014 بروم.
*چه کسی تو را برای حضور در تیم ملی فوتبال ایران متقاعد کرد؟
کیروش. او تماسهای زیادی با من گرفت. او مرا تشویق به این کار کرد. اکنون اینجا هستم و خیلی خوشحالم.
*در ایران؟
من در ایران متولد شدم. زمانی که به آلمان رفتم سنی نداشتم. در آن کشور بود که دیدار تیمهای ملی ایران و پرتغال را در جام جهانی 2006 دیدم. یادم هست که دکو گل خیلی زیبایی به ایران زد.
*نام خدا را پنج بار صدا میزنی. آیا این دلیل خاصی دارد؟
درست پیش از آغاز هر دیدار، پنج بار نام خدا را به پارسی میگویم. این شیوه دعا کردن من است.
*در ماه رمضان چه میکنی؟
البته که روزه میگیرم. من و دیگر بازیکنان مسلمان از جمله فرانک ریبری این کار را انجام میدهیم.
*آیا این درست است که با تیم ملی فوتبال آلمان مشکلهایی داشتی؟
هیچ مشکلی با آنها نداشتم. اکنون هم همه چیز در آن مورد تمام شده است.
*پس مشکلت چه بود؟
زمانی بود که تیم ملی آلمان برای رویارویی با رژیم اشغالگر قدس قصد داشت به آنجا سفر کند، از آنها خواستم نام مرا خط بزنند.
*چرا؟
چون از مشکلهای احتمالی جلوگیری کنم. ایران، رژیم اشغالگر قدس را به رسمیت نمیشناسد. چند روز بعد با رییس فدراسیون فوتبال آلمان صحبت کردم. آنها میخواستند موضوع را سیاسی کنند اما دلیل من یک دلیل شخصی بود. نمیخواستم در مورد چیزی ریسک کرده باشم. در تیمهای زیر 17، 18، 19، 20 و 21 سالههای آلمان 50 بار به میدان رفته بودم و 15 گل نیز به ثمر رساندم. همتیمی بودن با نویر، بواتنگ، هوملس، هودس، خدیرا، اوزیل و سایرین افتخار بزرگی برایم بود.
* و ریکاردو کاستا؟
آه، آن بازیکن پرتغالی. ما در تیم ولفسبورگ که در 2009 به قهرمانی رسید با
هم بودیم. او کمک زیادی به من کرد. رفتارش دوستانه و شخصیتی بسیار کاریزما
داشت. کاپیتان والنسیا بود. اکنون به اسراییل رفته، نه؟ خب پس باید مجسمه
او را ساخت. (میخندد)