یادداشت تند و تیز کوروش یغمایی درباره اوضاع موسیقی ایران
«کورش یغمایی» در یادداشتی در سایت شخصی اش به
وضعیت موسیقی پاپ و قوانین موجود در بازار موسیقی کشور انتقاد کرده و
درباره ماجرای ممنوع الکاری خود نیز توضیحاتی را ارائه داده است که بخش
هایی از آن را در ادامه می خوانید:
یک کلاهبرداری واقعی
«من همواره برپایه رک گویی درهر
زمینه و به ویژه واقعیات موزیک و پیرامون آن دشمنان بسیاری داشته و دارم که
به همه آنان احترام میگذارم و باورم بر این است که با نوشتار زیر شاهد
واکنشهای تازه بسیاری هم خواهم بود. از این بابت هیچ گونه هراسی ندارم،
چون هدف همه ما پیشرفت و سربلندی فرهنگ این سرزمین میباشد. باید این را
بگویم که سالهای زیادی را چشم به راه این بودم که شخص دیگری این حرفها و
آگاهیها را با مردم در میان بگذارد، اما در نهایت ناگزیر شدم خودم آنها
را با شما در میان بگذارم و از این کار بسیارهم خوشحالم، هر چند که با
دشمنان تازه ای هم رو برو خواهم شد.»
«در 9 سال گذشته همواره کارهای تازه و به ویژه آلبوم «ملک جمشید» را از من میخواهید. باید به آگاهی شما دوستان و یاران مهربان برسانم که به طور کلی من از آغاز انقلاب تا کنون که نزدیک به 35 سال از آن میگذرد به مدت 25 سال ممنوع الکار بودهام وهم اکنون نیز ممنوع الکار میباشم. (تمامی کارهای من بعد از انقلاب منهای راز دل که در استودیو انجام شد با ابزار خانگی و غیر حرفه ای و ابتدایی تولید شده) در زمینه ممنوع الکاری یک هنرمند (منهای کسانی که به دنبال کارهای اصلی خود مانند بساز بفروشی و... رفتند) که در جامعه خودش محبوب و شناخته شده میباشد (بدون ارزیابی هنری کارش) نباید به راحتی از روی آن گذشت.»
یغمایی ادامه می دهد: «انگیزه ممنوع الکاریهای خودم را هنوز نمیدانم. اما شگفت این که حکم پشت درهای بسته داده و اجرا میشود. آن هم حکمی بدون قید زمان (بالاخره در همه دنیا هر حکمی زمانی مشخص دارد) و نتیجه این که بر پایه این حکم آلبوم (ملک جمشید) من که مجوز تمام مراحل ممیزی شعر و موزیک و ... را گرفته بود به ناگاه جلوی پخش آن گرفته شد (تا کی؟ کسی پاسخگو نیست و خدا میداند). صرف نظر از زحمات چند ساله و سرمایه گذاری تولید و به ویژه نادیده گرفتن تاثیر این آلبوم در موزیک پاپ ایران درست مانند این است که شخصی را به مدت 9 سال پا در هوا نگه دارند (بدون کوچکترین فکری در زمینه ادامه زندگی و شیوه درآمد زایی و هم چنین مسئولیتهایی که خانواده و جامعه بر دوش او گذاردهاند).»
«باورکردنی نیست، اما باور کنید که در تمام این مدت، رادیو (بدون توجه به قانون و حقوق مولف و مصنف) کارهای مرا با تکه تکه کردن و ادیت های ناشیانه (چسباندن تکه های بریده شده یک ترانه) هر گونه که خود دلش میخواست پخش میکرد، صد البته بدون آوردن نام من. ... خوشبختانه در همین هنگام بود که از سوی پژوهشگران جهانی و همینطور مهمترین رسانهها و نشریات تخصصی دنیا (Rolling Stone, Daily News ,Los Angeles Times ,Independent , The Sunday Times و...) بر پایه آلبومهای جهانی «زنجیر خود را خودت بباف» (Forge Your Own Chains) و به ویژه آلبوم خودم «برگشت از لبه پرتگاه» (Back From The Brink) (در جایگاه موسیقیدان جهانی و یا نابغه موزیک شرق و یا پدرخوانده موزیک راک ایران) به جهان معرفی شدم و همین انگیزه ای شد که از سوی فستیوالهای بزرگ جهانی رد بوول (Redbull) و... به ویژه بزرگترین فستیوال موزیک در جهان (ترانس موزیکال) (Trans Musicales) در فرانسه که برجستهترین موسیقی دانان جهان آرزوی افتخار ورود به آنرا دارند گزینش و دعوت شوم، که نشانه های آن در سایتم موجود است. با این که این جهش مهم در موزیک برای اولین بار انگیزه ورود موزیک راک ایران به حیطه و گستره موزیک جهان شد و افتخاری بر افتخارات ایران (در زمینه موزیک) اضافه کرد، شگفتا که در ایران با سکوتی بزرگ و معنی داری بر گزار شد.»
خواننده قدیمی ایران در ادامه می نویسد: «با پوزش از این که زیاد از اندازه داد سخن دادم و نوشتم. میدانم که شما هم اصلا حوصله ندارید، اما دانستن آنها پس ازگذشت 35 سال فقط لازم بود و نه کافی.
برویم سر اصل ماجرا :
استاد بی چون و چرا و ارجمند فرامرز پایور نوازنده بی همتای سنتور (همواره یادش گرامی باد) به گونه ای که از گفته های ایشان بر میاید این بود که : «ما بیشتر به شنونده خوب نیاز داریم تا نوازنده خوب». بر پایه همین سخن ناب گفتگوی خود را با شما آغاز میکنم. با اینکه به خوبی میدانم هنرمندان و موزیسینهای بسیار خوب و برجسته ای در ایران هستند و پیشرفتهای فراوانی هم داشتهاند، اما همواره از این ناراحتم که شرایط آنها را به سمت و سویی میکشاند که به ضرر آنها و فرهنگ ایران میباشد. دراین هنگام که موزیک پاپ ایران حتا در سنجش با همسایگان خود، باتوجه به پیشرفت آنها در این سالها، به هیچ گونه جایگاه شایستهاش را دار نمیباشد. به باور من، یکی ازمهم ترین انگیزه های این پس افتادگی، پشتیبانی شنونده (مخاطب) ایرانی بر پایه تربیت بد دیرین شنیداریاش میباشد (هیچ کس در دنیا بی تربیت نیست حتا تارزان هم تربیت دارد اما تربیتی جنگلی) زیرا بر پایه قانون عرضه و تقاضا، اگر تقاضا برای کالای (در این جا شاید بتوان موزیک را در نقش کالا گفت) بد نباشد عرضه هم صورت نمیگیرد.
گزینش اشتباه بر پایه نداشتن آگاهی همواره زیانبار خواهد بود، به ویژه که این گزینش (شمای مخاطب) به دانش و فرهنگ کشور زیان وارد آورد. ازآنجا که در این هنگام موزیک و به ویژه موزیک پاپ، جهانی شده است و موزیک هر کشور یکی از نمادهای پایه ای شناخت دانش و فرهنگ آن بشمار میآید و با توجه به اینکه در این زمینه ما همگام با جهان پیش نرفتهایم، پخش موزیک پاپ ایران منهای تعداد اندکی که در این هیاهو گم میشوند، درشبکه های گوناگون جهانی (همان گونه که همه ما میدانیم وهمواره آنرابیان میکنیم) انگیزه و مایه شرمساری است. چون با پخش این کارها ما چه بخواهیم و چه نخواهیم وارد حیطه موزیک پاپ جهانی شدهایم و همه جهان آنرا در جایگاه موزیک پاپ ایرانی میپذیرند و آنرا با دیگر موزیکهای کشورهای جهان سنجش میکنند. این نابسامانی هنگامی بیشتر خود را نشان میدهد و ته مانده آبروی موزیک ما را به خطر میاندازد که کمی هم به موزیک پاپ کشورهایی مانند افغانستان و لبنان و ترکیه و... گوش دهیم.
من با نوآوری وپیوند و آمیزش در موزیک شرق و غرب بسیار موافقم و این شیوه را از آغاز هم در گفتگوهای موجود آن هنگام گفتهام و هم در سازبندی های کارهایم انجام دادهام، اما به تازگی و در سالهای گذشته شاهد نوعی آمیزش و پیوند موزیک سنتی ایران و موزیک غربی بودهایم که نشان از ناآگاهی کامل و به ویژه نداشتن مسئولیت و احترام در حفظ جایگاه و مقام هر دو موزیک و فرهنگهای آن سرزمینها میباشد و اوج این ناراحتیها هنگامی است که رسانه های گروهی ایرانی هم مانند نقل و نبات آنها را به نمایش میگذارند. غافل از اینکه پخش این کارها به موزیک و فرهنگ سرزمین خود آنها هم زیان وارد میکند. به ویژه آن که مردم کشور های دیگر هم با شنیدن آنها پی به بزرگی و شکوه موزیک سنتی و فرهنگ ما نخواهند برد.
باید گفت برای مورد توجه قرار گرفتن از سوی دیگران به غیر از راه های غیر معمول و بهت آور و خنده آور ... راه های عاقلانه دیگری هم هست بدون اینکه موزیک و فرهنگ دیگران و خودمان را به بازی بگیریم. شکی نیست برای نمونه اگرشخصی با لباس غیر معمول (بالماسکه) در روز روشن به خیابان برود مورد توجه و خنده و... قرار خواهد گرفت.
از آنجا که موزیک و فرهنگ دو سرزمین ابزار آزمایشگاهی نیستند که با روش آزمون و خطا با آن روبرو شویم. بنابراین برای انجام چنین کار مهمی (پیوند و آمیزش موزیک دو فرهنگ گوناگون) دست کم داشتن سه مورد پایه ای زیر :
1 - آگاهی لازم (نه کافی) به موزیک سنتی ایران (دستگاهها و گوشهها و سازها و صدا دهندگی آنها و... که بر پایه گستردگی و پیچیدگی و هم چنین دشواری یاد گیری آن، کار یک روز و دو روز و یا یک سال و دو سال نیست).
2 - آگاهی لازم (نه کافی) به موزیک غربی، که آنهم بر پایه وجود فرمها و سبکهای زیاد و گوناگون درکشورها و فرهنگهای جهان کاری بس دشوار میباشد و با زمانی کوتاه به هیچگونه نمیتوان آنرا فرا گرفت.
3 - داشتن توانایی و برخورداری از استعداد و خلاقیت و نوآوری در پیوند و آمیزش دو موزیک و دو فرهنگ لازم است اما باز هم کافی نیست. چون در آخر کار ممکن است باز هم نتیجه کار موزیک شایسته و قابل ارایه برای هر دو فرهنگ نباشد.
برای آشنایی و آگاهی از روش نشریات و دلالان و واسطه های نااگاه و ... که با بمباران تبلیغاتی وسوء استفاده از ناآگاهی مردم انجام میشد و هم اکنون هم انجام میشود، ناگزیر فقط به چند مورد اشاره میکنم.
1 – واژه انگلیسی «جز» که در ایران به اشتباه آن را «جاز» میگویند. نوعی موزیک است که به وسیله سیاهان آمریکا در قرن 19 بنیان گرفت و به تدریج در همه آمریکا و اروپا گسترش یافت. پایه این موزیک آواهایی است که سیاهان آمریکا برای بیان غم و غربت و احساسات خود با سازهای بادی و کوبه ای اجرا میکردند. دو نشان بارز این موزیک بدیهه سرایی و بدیهه نوازی میباشد. از برجستگان این موزیک میتوان از (لویی آرمسترانگ ترومپت نواز سیاه پوست) و (دوک الینگتون پیانیست سیاه پوست) نام برد. تا آنجا که من میدانم این موزیک «جز» در ایران به صورت جدی و یا حتا به صورت شوخی هم وجود نداشته است. اما نشریات ناآگاه و دلالان سود جو و... «ویگن» گرامی، خواننده خوش آواز و تاثیر گذار در موزیک پاپ ایران را (سلطان جاز) معرفی کردند و این در حالی بود که خودشان هم نمیدانستند چه میگویند و چه مینویسند و به چه میزان مردم را گمراه میکنند. (بدیهه) واژه ای عربی وبه معنای ناگهانی میباشد و بدیهه سرایی در موزیک به مفهوم خواندن و یا نوازندگی بلادرنگی است که از پیش تعین شده نباشد. اشتباه دیگری که هنوز در ایران باقی مانده است نام (درامز) ساز کوبه ای میباشد که نوازندهاش را (درامر) مینامند. اماعموم مردم از قدیم به اشتباه آن را جاز میگویند تا جایی که به هر ارکستر که در آن این ساز (درامز) وجود داشته باشد آنرا ارکستر جاز میدانند.
2 – با تکیه بر تاریخ موزیک ایران در سده گذشته، ورای همه استادان خبره موزیک سنتی ایران، فقط قمرالملوک وزیری شاگرد چندین ساله و زبده استاد بزرگ مرتضی نی داود و دیگر استادان بنام درموزیک ایران (بانوی شایسته ای که همه ثروت افسانه ای و هنگفت خود را به فقرا و نیازمندان بخشید و خودش در فقر و نیازمندی درگذشت) را در جایگاه شایسته بانوی آواز ایران و مشهورترین و محبوبترین خواننده قرن گذشته میشناسد. به گونه ای که شیوه آواز خواندن این تک ستاره آواز و اخلاق ایران مورد تقلید خوانندگان خبره امروزی هم میباشد گرچه هنوز کسی از پس آن بر نیامده است. اما همین هوچیها و آگهی چی ها کسانی را که حتا به گرد پای این بانوی خیر اندیش وهمچنین صدای بی نظیر او از جهات گوناگون (سالها تحصیلات آکادمیک در زمینه موزیک سنتی – درست و بی همتا خواندن - وسعت صدا – قدرت صدا - تکنیک صدا – پاساژها – تحریرها و به ویژه شخصیت بی همتای او...) نمیرسند و حتا قابل سنجش با او هم نیستند را با پسوند های دروغ مانند بانوی آواز - آقای آواز و دیگر لقبهای بی مورد اسطوره و حماسه و... که حتا معنی آنها را هم نمیدانند به شما دیکته میکنند.
3 - کنسرت واژه ای فرانسوی میباشد که معنی و مفهوم اجرای برنامه تنظیم شده ای از قطعات موزیک سازی یا آوازی در حضور مردم که به خاطر شنیدن برنامه و هنرنمایی نوازندگان ارکستر گرد آمدهاند. اما تا آنجا که من خبر دارم اجرای کنسرت در خارج از ایران اصلا هیچ گونه ربطی به مفهوم و معنی کنسرت واقعی ندارد و دور هم جمع شدن آنها فقط در میزان یک شب نشینی و خوردن آشامیدنی و گفتگو و به ویژه رقص میباشد و در واقع اصل ماجرا که شنیدن و هنرنمایی ارکستر میباشد فراموش میشود و اصلا مطرح نیست.
شاید بر همین پایه است که به تازگی شیوه بسیار زننده ای به کار گرفته شده است و آن این است که در اجرای کنسرتها بجای خواندن و نوازندگی واقعی با لب زدن هماهنگ بر روی آهنگی که پخش میکنند ادای خواندن و نواختن را در میآورند و در حقیقت شب تاریک و روز روشن سر همه را کلاه میگذارند. کسی نیست به اینها بگوید اگر پی کلاه برداری میرفتید پول بیشتری میتوانستید به جیب بزنید و یا اینکه در تصاویر شخصی با دست گرفتن سازی که هیچگونه آشنایی با آن ندارد با ادا درآوردن شیوه نوازندگی آن ساز سعی در فریب همه دارد. رفتاری که در هیچ کجای دنیا انجام نمیشود. از همه گستاخانه تر و توهین آمیزتر به جامعه، شعبده بازیای میباشد که به تازگی در موزیک ما رواج پیدا کرده است و از باورنکردنیترین باورنکردنی ها میباشد و آن این که طرف اول با دادن پول فراوان وغیر معمول شناسنامه کاری و هنری طرف دیگر را میخرد. یعنی اینکه آهنگسازی - نوازندگی- تنظیم ارکستر- و... را که شخص دیگری انجام داده است را به راحتی میخرد و با کمال پررویی که در کمتر شخصی ممکن است پیدا شود به نام خودش به جامعه یعنی شمای مخاطب (با این ترفند که همه کارها را خودش انجام داده است) معرفی و میفروشد.
شما لحظه ای به این فکر کنید که این دو شخص در تنهایی خود در مورد (شمای مخاطب) چه فکر میکنند.
هرگز فکر نمیکردم وضعیت موزیک ما در این میزان نابسامان و آشفته و خراب باشد. توهین بدتر از این نمیشود. این دیگر شعبده بازی نیست بلکه یک کلاه برداری واقعی از جامعه میباشد. با این روند دیگر هنرمند هم معنی و مفهوم و به ویژه رسالت و اخلاق خودش را در جامعه از دست میدهد و تا آگاهیهای لازم و (نه حتا کافی) در این زمینه نباشد این ماجراهای کثیف و... در ابعاد بزرگتری ادامه خواهد داشت. پس ازخواندن ودانستن موارد بالاو این که تمام این کارهای خلاف اخلاق در زمینه موزیک بر پایه سوء استفاده از نا اگاهی شما در زمینه موزیک انجام میشود. میخواهم بدانم شما که امروزه حتا برای هر کار پیش پا افتاده ای هم به کارشناس و متخصص آن مورد مراجعه میکنید، چرا در گزینش موزیک پاپ و چند و چون آن که مستقیماً به نمایش فرهنگ موزیک ایران در جهان پیوند دارد، این روش درست و شناخته شده را انجام نمیدهید و هرکسی را که ازسوی هر رسانه و یا در هر آلبوم و یا نشریه زرد و زرد کم رنگ و پر رنگ و یا کارخانههایی که فراورده های آن (شعر و آهنگ و تنظیم و خوانندگان نا آگاه و بی گناه از هم کپی شده تاریخ مصرف گذشته) میباشد و حتا گویندگان و نویسندگان این رسانهها و... در جایگاه مهم موزیک وهنر خوانندگی و آهنگسازی و... به شما دیکته میشود با سادگی هر چه تمامتر میپذیرید!؟
انگیزه این دخالتها وتولید های بی پایه و اساس و اظهار فضلهای نا آگاهانه در موزیک پاپ این است که سالهای سال است این موزیک بیچاره و بی در و پیکر پاپ (ورود برای عموم آزاد است) مانند کودکی بی پدر همواره ناپدریهای گوناگون کوتاه مدت داشته است و امروزه هر شخص به خود این اجازه را میدهد که در این باره مهم و تخصصی که با آبروی فرهنگ کشور درجهان پیوند دارد داد سخن سر دهد. بر این پایه من ازشما دوستان و یاران مهربان و گرامی با پافشاری هرچه تمامتر میخواهم در گفتگوی بسیار مهمی که درهمین زمینه انجام خواهیم داد شرکت کنید و به ویژه از دوستان و نزدیکان خود و هر شخص که دلش به حال این وضعیت نا بهنجار میسوزد هم بخواهید برای آگاهی بیشتر در این گفتگوها شرکت کنند. من باور دارم با آگاهی و یاری همه شما و دیگران این موزیک پاپ که خود شما هم دل خوشی از آن ندارید، شاید راه شایسته خود را بتواند پیدا کند.
«در 9 سال گذشته همواره کارهای تازه و به ویژه آلبوم «ملک جمشید» را از من میخواهید. باید به آگاهی شما دوستان و یاران مهربان برسانم که به طور کلی من از آغاز انقلاب تا کنون که نزدیک به 35 سال از آن میگذرد به مدت 25 سال ممنوع الکار بودهام وهم اکنون نیز ممنوع الکار میباشم. (تمامی کارهای من بعد از انقلاب منهای راز دل که در استودیو انجام شد با ابزار خانگی و غیر حرفه ای و ابتدایی تولید شده) در زمینه ممنوع الکاری یک هنرمند (منهای کسانی که به دنبال کارهای اصلی خود مانند بساز بفروشی و... رفتند) که در جامعه خودش محبوب و شناخته شده میباشد (بدون ارزیابی هنری کارش) نباید به راحتی از روی آن گذشت.»
یغمایی ادامه می دهد: «انگیزه ممنوع الکاریهای خودم را هنوز نمیدانم. اما شگفت این که حکم پشت درهای بسته داده و اجرا میشود. آن هم حکمی بدون قید زمان (بالاخره در همه دنیا هر حکمی زمانی مشخص دارد) و نتیجه این که بر پایه این حکم آلبوم (ملک جمشید) من که مجوز تمام مراحل ممیزی شعر و موزیک و ... را گرفته بود به ناگاه جلوی پخش آن گرفته شد (تا کی؟ کسی پاسخگو نیست و خدا میداند). صرف نظر از زحمات چند ساله و سرمایه گذاری تولید و به ویژه نادیده گرفتن تاثیر این آلبوم در موزیک پاپ ایران درست مانند این است که شخصی را به مدت 9 سال پا در هوا نگه دارند (بدون کوچکترین فکری در زمینه ادامه زندگی و شیوه درآمد زایی و هم چنین مسئولیتهایی که خانواده و جامعه بر دوش او گذاردهاند).»
«باورکردنی نیست، اما باور کنید که در تمام این مدت، رادیو (بدون توجه به قانون و حقوق مولف و مصنف) کارهای مرا با تکه تکه کردن و ادیت های ناشیانه (چسباندن تکه های بریده شده یک ترانه) هر گونه که خود دلش میخواست پخش میکرد، صد البته بدون آوردن نام من. ... خوشبختانه در همین هنگام بود که از سوی پژوهشگران جهانی و همینطور مهمترین رسانهها و نشریات تخصصی دنیا (Rolling Stone, Daily News ,Los Angeles Times ,Independent , The Sunday Times و...) بر پایه آلبومهای جهانی «زنجیر خود را خودت بباف» (Forge Your Own Chains) و به ویژه آلبوم خودم «برگشت از لبه پرتگاه» (Back From The Brink) (در جایگاه موسیقیدان جهانی و یا نابغه موزیک شرق و یا پدرخوانده موزیک راک ایران) به جهان معرفی شدم و همین انگیزه ای شد که از سوی فستیوالهای بزرگ جهانی رد بوول (Redbull) و... به ویژه بزرگترین فستیوال موزیک در جهان (ترانس موزیکال) (Trans Musicales) در فرانسه که برجستهترین موسیقی دانان جهان آرزوی افتخار ورود به آنرا دارند گزینش و دعوت شوم، که نشانه های آن در سایتم موجود است. با این که این جهش مهم در موزیک برای اولین بار انگیزه ورود موزیک راک ایران به حیطه و گستره موزیک جهان شد و افتخاری بر افتخارات ایران (در زمینه موزیک) اضافه کرد، شگفتا که در ایران با سکوتی بزرگ و معنی داری بر گزار شد.»
خواننده قدیمی ایران در ادامه می نویسد: «با پوزش از این که زیاد از اندازه داد سخن دادم و نوشتم. میدانم که شما هم اصلا حوصله ندارید، اما دانستن آنها پس ازگذشت 35 سال فقط لازم بود و نه کافی.
برویم سر اصل ماجرا :
استاد بی چون و چرا و ارجمند فرامرز پایور نوازنده بی همتای سنتور (همواره یادش گرامی باد) به گونه ای که از گفته های ایشان بر میاید این بود که : «ما بیشتر به شنونده خوب نیاز داریم تا نوازنده خوب». بر پایه همین سخن ناب گفتگوی خود را با شما آغاز میکنم. با اینکه به خوبی میدانم هنرمندان و موزیسینهای بسیار خوب و برجسته ای در ایران هستند و پیشرفتهای فراوانی هم داشتهاند، اما همواره از این ناراحتم که شرایط آنها را به سمت و سویی میکشاند که به ضرر آنها و فرهنگ ایران میباشد. دراین هنگام که موزیک پاپ ایران حتا در سنجش با همسایگان خود، باتوجه به پیشرفت آنها در این سالها، به هیچ گونه جایگاه شایستهاش را دار نمیباشد. به باور من، یکی ازمهم ترین انگیزه های این پس افتادگی، پشتیبانی شنونده (مخاطب) ایرانی بر پایه تربیت بد دیرین شنیداریاش میباشد (هیچ کس در دنیا بی تربیت نیست حتا تارزان هم تربیت دارد اما تربیتی جنگلی) زیرا بر پایه قانون عرضه و تقاضا، اگر تقاضا برای کالای (در این جا شاید بتوان موزیک را در نقش کالا گفت) بد نباشد عرضه هم صورت نمیگیرد.
گزینش اشتباه بر پایه نداشتن آگاهی همواره زیانبار خواهد بود، به ویژه که این گزینش (شمای مخاطب) به دانش و فرهنگ کشور زیان وارد آورد. ازآنجا که در این هنگام موزیک و به ویژه موزیک پاپ، جهانی شده است و موزیک هر کشور یکی از نمادهای پایه ای شناخت دانش و فرهنگ آن بشمار میآید و با توجه به اینکه در این زمینه ما همگام با جهان پیش نرفتهایم، پخش موزیک پاپ ایران منهای تعداد اندکی که در این هیاهو گم میشوند، درشبکه های گوناگون جهانی (همان گونه که همه ما میدانیم وهمواره آنرابیان میکنیم) انگیزه و مایه شرمساری است. چون با پخش این کارها ما چه بخواهیم و چه نخواهیم وارد حیطه موزیک پاپ جهانی شدهایم و همه جهان آنرا در جایگاه موزیک پاپ ایرانی میپذیرند و آنرا با دیگر موزیکهای کشورهای جهان سنجش میکنند. این نابسامانی هنگامی بیشتر خود را نشان میدهد و ته مانده آبروی موزیک ما را به خطر میاندازد که کمی هم به موزیک پاپ کشورهایی مانند افغانستان و لبنان و ترکیه و... گوش دهیم.
من با نوآوری وپیوند و آمیزش در موزیک شرق و غرب بسیار موافقم و این شیوه را از آغاز هم در گفتگوهای موجود آن هنگام گفتهام و هم در سازبندی های کارهایم انجام دادهام، اما به تازگی و در سالهای گذشته شاهد نوعی آمیزش و پیوند موزیک سنتی ایران و موزیک غربی بودهایم که نشان از ناآگاهی کامل و به ویژه نداشتن مسئولیت و احترام در حفظ جایگاه و مقام هر دو موزیک و فرهنگهای آن سرزمینها میباشد و اوج این ناراحتیها هنگامی است که رسانه های گروهی ایرانی هم مانند نقل و نبات آنها را به نمایش میگذارند. غافل از اینکه پخش این کارها به موزیک و فرهنگ سرزمین خود آنها هم زیان وارد میکند. به ویژه آن که مردم کشور های دیگر هم با شنیدن آنها پی به بزرگی و شکوه موزیک سنتی و فرهنگ ما نخواهند برد.
باید گفت برای مورد توجه قرار گرفتن از سوی دیگران به غیر از راه های غیر معمول و بهت آور و خنده آور ... راه های عاقلانه دیگری هم هست بدون اینکه موزیک و فرهنگ دیگران و خودمان را به بازی بگیریم. شکی نیست برای نمونه اگرشخصی با لباس غیر معمول (بالماسکه) در روز روشن به خیابان برود مورد توجه و خنده و... قرار خواهد گرفت.
از آنجا که موزیک و فرهنگ دو سرزمین ابزار آزمایشگاهی نیستند که با روش آزمون و خطا با آن روبرو شویم. بنابراین برای انجام چنین کار مهمی (پیوند و آمیزش موزیک دو فرهنگ گوناگون) دست کم داشتن سه مورد پایه ای زیر :
1 - آگاهی لازم (نه کافی) به موزیک سنتی ایران (دستگاهها و گوشهها و سازها و صدا دهندگی آنها و... که بر پایه گستردگی و پیچیدگی و هم چنین دشواری یاد گیری آن، کار یک روز و دو روز و یا یک سال و دو سال نیست).
2 - آگاهی لازم (نه کافی) به موزیک غربی، که آنهم بر پایه وجود فرمها و سبکهای زیاد و گوناگون درکشورها و فرهنگهای جهان کاری بس دشوار میباشد و با زمانی کوتاه به هیچگونه نمیتوان آنرا فرا گرفت.
3 - داشتن توانایی و برخورداری از استعداد و خلاقیت و نوآوری در پیوند و آمیزش دو موزیک و دو فرهنگ لازم است اما باز هم کافی نیست. چون در آخر کار ممکن است باز هم نتیجه کار موزیک شایسته و قابل ارایه برای هر دو فرهنگ نباشد.
برای آشنایی و آگاهی از روش نشریات و دلالان و واسطه های نااگاه و ... که با بمباران تبلیغاتی وسوء استفاده از ناآگاهی مردم انجام میشد و هم اکنون هم انجام میشود، ناگزیر فقط به چند مورد اشاره میکنم.
1 – واژه انگلیسی «جز» که در ایران به اشتباه آن را «جاز» میگویند. نوعی موزیک است که به وسیله سیاهان آمریکا در قرن 19 بنیان گرفت و به تدریج در همه آمریکا و اروپا گسترش یافت. پایه این موزیک آواهایی است که سیاهان آمریکا برای بیان غم و غربت و احساسات خود با سازهای بادی و کوبه ای اجرا میکردند. دو نشان بارز این موزیک بدیهه سرایی و بدیهه نوازی میباشد. از برجستگان این موزیک میتوان از (لویی آرمسترانگ ترومپت نواز سیاه پوست) و (دوک الینگتون پیانیست سیاه پوست) نام برد. تا آنجا که من میدانم این موزیک «جز» در ایران به صورت جدی و یا حتا به صورت شوخی هم وجود نداشته است. اما نشریات ناآگاه و دلالان سود جو و... «ویگن» گرامی، خواننده خوش آواز و تاثیر گذار در موزیک پاپ ایران را (سلطان جاز) معرفی کردند و این در حالی بود که خودشان هم نمیدانستند چه میگویند و چه مینویسند و به چه میزان مردم را گمراه میکنند. (بدیهه) واژه ای عربی وبه معنای ناگهانی میباشد و بدیهه سرایی در موزیک به مفهوم خواندن و یا نوازندگی بلادرنگی است که از پیش تعین شده نباشد. اشتباه دیگری که هنوز در ایران باقی مانده است نام (درامز) ساز کوبه ای میباشد که نوازندهاش را (درامر) مینامند. اماعموم مردم از قدیم به اشتباه آن را جاز میگویند تا جایی که به هر ارکستر که در آن این ساز (درامز) وجود داشته باشد آنرا ارکستر جاز میدانند.
2 – با تکیه بر تاریخ موزیک ایران در سده گذشته، ورای همه استادان خبره موزیک سنتی ایران، فقط قمرالملوک وزیری شاگرد چندین ساله و زبده استاد بزرگ مرتضی نی داود و دیگر استادان بنام درموزیک ایران (بانوی شایسته ای که همه ثروت افسانه ای و هنگفت خود را به فقرا و نیازمندان بخشید و خودش در فقر و نیازمندی درگذشت) را در جایگاه شایسته بانوی آواز ایران و مشهورترین و محبوبترین خواننده قرن گذشته میشناسد. به گونه ای که شیوه آواز خواندن این تک ستاره آواز و اخلاق ایران مورد تقلید خوانندگان خبره امروزی هم میباشد گرچه هنوز کسی از پس آن بر نیامده است. اما همین هوچیها و آگهی چی ها کسانی را که حتا به گرد پای این بانوی خیر اندیش وهمچنین صدای بی نظیر او از جهات گوناگون (سالها تحصیلات آکادمیک در زمینه موزیک سنتی – درست و بی همتا خواندن - وسعت صدا – قدرت صدا - تکنیک صدا – پاساژها – تحریرها و به ویژه شخصیت بی همتای او...) نمیرسند و حتا قابل سنجش با او هم نیستند را با پسوند های دروغ مانند بانوی آواز - آقای آواز و دیگر لقبهای بی مورد اسطوره و حماسه و... که حتا معنی آنها را هم نمیدانند به شما دیکته میکنند.
3 - کنسرت واژه ای فرانسوی میباشد که معنی و مفهوم اجرای برنامه تنظیم شده ای از قطعات موزیک سازی یا آوازی در حضور مردم که به خاطر شنیدن برنامه و هنرنمایی نوازندگان ارکستر گرد آمدهاند. اما تا آنجا که من خبر دارم اجرای کنسرت در خارج از ایران اصلا هیچ گونه ربطی به مفهوم و معنی کنسرت واقعی ندارد و دور هم جمع شدن آنها فقط در میزان یک شب نشینی و خوردن آشامیدنی و گفتگو و به ویژه رقص میباشد و در واقع اصل ماجرا که شنیدن و هنرنمایی ارکستر میباشد فراموش میشود و اصلا مطرح نیست.
شاید بر همین پایه است که به تازگی شیوه بسیار زننده ای به کار گرفته شده است و آن این است که در اجرای کنسرتها بجای خواندن و نوازندگی واقعی با لب زدن هماهنگ بر روی آهنگی که پخش میکنند ادای خواندن و نواختن را در میآورند و در حقیقت شب تاریک و روز روشن سر همه را کلاه میگذارند. کسی نیست به اینها بگوید اگر پی کلاه برداری میرفتید پول بیشتری میتوانستید به جیب بزنید و یا اینکه در تصاویر شخصی با دست گرفتن سازی که هیچگونه آشنایی با آن ندارد با ادا درآوردن شیوه نوازندگی آن ساز سعی در فریب همه دارد. رفتاری که در هیچ کجای دنیا انجام نمیشود. از همه گستاخانه تر و توهین آمیزتر به جامعه، شعبده بازیای میباشد که به تازگی در موزیک ما رواج پیدا کرده است و از باورنکردنیترین باورنکردنی ها میباشد و آن این که طرف اول با دادن پول فراوان وغیر معمول شناسنامه کاری و هنری طرف دیگر را میخرد. یعنی اینکه آهنگسازی - نوازندگی- تنظیم ارکستر- و... را که شخص دیگری انجام داده است را به راحتی میخرد و با کمال پررویی که در کمتر شخصی ممکن است پیدا شود به نام خودش به جامعه یعنی شمای مخاطب (با این ترفند که همه کارها را خودش انجام داده است) معرفی و میفروشد.
شما لحظه ای به این فکر کنید که این دو شخص در تنهایی خود در مورد (شمای مخاطب) چه فکر میکنند.
هرگز فکر نمیکردم وضعیت موزیک ما در این میزان نابسامان و آشفته و خراب باشد. توهین بدتر از این نمیشود. این دیگر شعبده بازی نیست بلکه یک کلاه برداری واقعی از جامعه میباشد. با این روند دیگر هنرمند هم معنی و مفهوم و به ویژه رسالت و اخلاق خودش را در جامعه از دست میدهد و تا آگاهیهای لازم و (نه حتا کافی) در این زمینه نباشد این ماجراهای کثیف و... در ابعاد بزرگتری ادامه خواهد داشت. پس ازخواندن ودانستن موارد بالاو این که تمام این کارهای خلاف اخلاق در زمینه موزیک بر پایه سوء استفاده از نا اگاهی شما در زمینه موزیک انجام میشود. میخواهم بدانم شما که امروزه حتا برای هر کار پیش پا افتاده ای هم به کارشناس و متخصص آن مورد مراجعه میکنید، چرا در گزینش موزیک پاپ و چند و چون آن که مستقیماً به نمایش فرهنگ موزیک ایران در جهان پیوند دارد، این روش درست و شناخته شده را انجام نمیدهید و هرکسی را که ازسوی هر رسانه و یا در هر آلبوم و یا نشریه زرد و زرد کم رنگ و پر رنگ و یا کارخانههایی که فراورده های آن (شعر و آهنگ و تنظیم و خوانندگان نا آگاه و بی گناه از هم کپی شده تاریخ مصرف گذشته) میباشد و حتا گویندگان و نویسندگان این رسانهها و... در جایگاه مهم موزیک وهنر خوانندگی و آهنگسازی و... به شما دیکته میشود با سادگی هر چه تمامتر میپذیرید!؟
انگیزه این دخالتها وتولید های بی پایه و اساس و اظهار فضلهای نا آگاهانه در موزیک پاپ این است که سالهای سال است این موزیک بیچاره و بی در و پیکر پاپ (ورود برای عموم آزاد است) مانند کودکی بی پدر همواره ناپدریهای گوناگون کوتاه مدت داشته است و امروزه هر شخص به خود این اجازه را میدهد که در این باره مهم و تخصصی که با آبروی فرهنگ کشور درجهان پیوند دارد داد سخن سر دهد. بر این پایه من ازشما دوستان و یاران مهربان و گرامی با پافشاری هرچه تمامتر میخواهم در گفتگوی بسیار مهمی که درهمین زمینه انجام خواهیم داد شرکت کنید و به ویژه از دوستان و نزدیکان خود و هر شخص که دلش به حال این وضعیت نا بهنجار میسوزد هم بخواهید برای آگاهی بیشتر در این گفتگوها شرکت کنند. من باور دارم با آگاهی و یاری همه شما و دیگران این موزیک پاپ که خود شما هم دل خوشی از آن ندارید، شاید راه شایسته خود را بتواند پیدا کند.