کد خبر: ۱۵۶۹۳
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۲ - ۰۹:۰۰
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۷
یادداشت سوزان ملونی در موسسه بروکینگز:

زخم های چرکین ایران و آمریکا مهم است، اما نه آنقدر که از انعقاد قرارداد جلوگیری کند/دیدگاه مذاکره کنندگان ایران و آمریکا از چه مسائلی نشات می گیرد؟

بحران گروگان‌گیری هنوز از بسیاری جهات، مشکل اصلی در تعامل دو جانبه است؛ و در آماده‌سازی برای دور بعدی مذاکرات در مورد بن‌بست هسته‌ای ایران، هر دو کشور سعی خواهند کرد شناخت درستی از هزینه‌های بحران پیدا کرده و از شاهکار بزرگ مذاکرات که توانست این راه حل را به وجود آورد، درس بگیرند.
«سوزان مالونی» در موسسه «بروکینگز» نوشت: سیزدهم آبان 34 امین سالگرد تسخیر سفارت امریکا در ایران بود. گروهی کثیری از مردم و جمعی از سیاستمداران در ایران مانند رسم هر سال این روز را جشن گرفته‌اند، و تظاهراتی ضد امریکایی به راه انداخته و شعار «مرگ بر امریکا» سر داده‌اند. در سوی مقابل، در ایالات متحده عده اندکی بزرگداشت این سالگرد را برگزار می‌کنند؛ اکثر گروگان‌های سابق بازنشسته شده‌اند، و احساس بیهودگی و سرخوردگی که این واقعه به وجود آورده، چیزی نیست که سیاست‌گذاران آمریکا تمایلی به بزرگداشت آن داشته باشد.

به گزارش سرویس بین الملل سایت خبری تیک Tik.ir، با این حال بحران گروگان‌گیری هنوز از بسیاری جهات، مشکل اصلی در تعامل دو جانبه است؛ و در آماده‌سازی برای دور بعدی مذاکرات در مورد بن‌بست هسته‌ای ایران، هر دو کشور سعی خواهند کرد شناخت درستی از هزینه‌های بحران پیدا کرده و از شاهکار بزرگ مذاکرات که توانست این راه حل را به وجود آورد، درس بگیرند.

تسخیر سفارت برای انقلابی‌های ایران یک تخلیه روانی بود، فرصتی برای بیرون ریختن شور و احساسات انقلابی علیه «شیطان بزرگ» که تبدیل به مخزنی برای تمام نارضایتی‌های مردم ایران شده بود. هنگامی که گروگان‌ها در ژانویه 1981 آزاد شدند، عجله و اضطرار اولیه بحران فروکش کرده بود؛ شاه مرده بود، و کشور با یک تهدید بسیار فوری‌تر وارد جنگ شده بود. در طول دهه‌های بعدی، نسل پس از انقلاب پدیدار شد که اکنون اکثریت جمعیت ایران را تشکیل می‌دهد؛ این جوانان به معنای واقعی کلمه هیچ خاطره‌ای از بحران گروگان‌گیری ندارند. اکنون بیشتر خشم و غضبی که موجب تسخیر سفارت شده بود از بین رفته است.

در سوی مقابل، تسخیر سفارت همچنان پایه و اساس درک و شناخت امریکایی‌ها از ایران است. این رویداد حکایت از خطراتی جدی داشت که قبلاً عده اندکی به آن اندیشیده بودند و چنان نفرتی را برای این کشور و ارزش‌هایش ایجاد کرد که برای اکثر امریکایی‌ها غیرقابل درک بود. از دیدگاه بسیاری از امریکایی‌ها، تسخیر سفارت نشانگر بی‌خردی ایران بود، و از تهدید و خطرات ناشی از چنین انقلابی خبر می‌داد. تنها تصویری که اکثر امریکایی از ایران در ذهن داشتند، تصویر سوزاندن پرچم‌ها و دیپلمات‌هایی به گروگان گرفته شده با چشمان بسته بود.

این رویداد همچنان زمینه دیدگاه و نظر آمریکایی‌ها نسبت به ایران را شکل می‌دهد، و حداقل به اندازه خشم ایرانیان نسبت به بی‌عدالتی‌های امریکا، از جمله دخالت در کودتایی که موجب سرنگونی نخست‌وزیر مردمی ایران در سال 1953 شد و کمک‌هایی که دولت «ریگان» در طول جنگ عراق با ایران به «صدام حسین» کرد، مهم است.

با وجود مراسم گسترده‌ای که در تهران برگزار می‌شود، شور و احساسات این بزرگداشت‌های سالیانه تا حدی در ایران فروکش کرده است، اما حتی امروز هم بعد از گذشت 34 سال، بیزاری و بی‌اعتمادی که در میان مردم برانگیخته شد، تا حد زیادی وجود دارد. بسیاری از دیپلمات‌ها که اکنون به بالاترین درجات سرویس خارجی ایالات متحده نایل شده‌اند، در پی رویداد تسخیر سفارت به تکامل و پختگی رسیدند. با این که امروز درجات ارشد دولت «اوباما» نسبتاً خام و بی‌تجربه هستند، مطمئناً آن‌ها هم روبان‌های زرد و دعاهای شبانه بحران گروگان‌گیری را به یاد می‌آوردند (همان‌طور که من به خاطر دارم).

میراث گذشته مهم است، اما نه آنقدر که از انعقاد قرارداد جلوگیری کند. دولت «اوباما» مشتاق است که بیشترین بهره را از احتمال یک پیروزی تاریخی سیاست خارجی ببرد، آن هم در منطقه‌ای که پیشرفت‌های مثبت اندکی وجود داشته است.

رهبران ایالات متحده از پیشرفت‌های ظریف و باز شدن فضای درون ایران که امکان اولیه پیشرفت در بن‌بست هسته‌ای را ایجاد کرده است، از جمله تأکید علنی اخیر آیت‌الله «خامنه‌ای» به حمایت از تیم مذاکره، قدردانی می‌کنند.

در نتیجه، هیچ یک از خاطرات غم‌انگیز تسخیر سفارت، موجب موفقیت یا شکست مذاکرات هسته‌ای با ایران (که قرار اواخر همین هفته در ژنو از سر گرفته شود) نخواهد شد. هیچ یک از سیاستمداران ایالات متحده از هیچ حزبی، بر عذرخواهی به خاطر واقعه 1979 پافشاری نمی‌کنند، یا حتی خواستار پرداخت غرامت برای قربانیان این رویداد نمی‌شوند (موضوعی که مملو از ملاحظات قانونی و راهبردی است) اما ایرانیان باید درک کنند که بقایای این اتفاق همچنان بر دیدگاه‌های مذاکره کنندگان امریکایی تأثیرگذار است، درست همان طور که واشنگتن به این شناخت رسیده که زخم‌های چرکین سیاست‌های گذشته امریکا در قبال تهران، دیدگاه ایرانیان در مورد کشورش را شکل داده است.

هم امریکایی‌ها و هم ایرانیان در مورد معضل کنونی (حل و فصل بن‌بست هسته‌ای) باید تحت هدایت پیمانی قرار گیرند که به این بحران پایان داد، یعنی پیمان الجزایر. مذاکره کنندگان واشنگتن و تهران، در فضایی مملو از بی‌اعتمادی و نفرت شدید، توانستند به توافقی برسند که خواسته‌های اساسی هر یک از حکومت‌ها را ارضا می‌کرد و توانست از سیاست‌های داخلی ستیزه‌جویانه آن زمان، و روند در حال تکامل در پویایی‌های دو جانبه جان سالم به در برد. بسیاری فاکتورها در این موفقیت نقش داشتند، از جمله واسطه‌گری مهم حکومت الجزیره و این که توافقنامه نهایی بر پایه تلاش‌های بی‌نتیجه متعدد و نیز پیدایش آشوب‌های مالی و استراتژیک در تهران بنا شد.

یکی از ابعاد مهم تلاش‌های امریکا برای پایان دادن به آن بحران، استفاده از فشار مالی بود، که از طریق مسدود کردن گسترده دارایی‌ها و به‌کارگیری طیفی وسیع از انواع تحریم‌های اقتصادی انجام گرفت. از آن زمان، تحریم‌ها همچنان هسته اصلی سیاست ایالات متحده در قبال تهران را تشکیل داده، و حال که دو طرف به چشم‌انداز یک توافقنامه برای معضل هسته‌ای نزدیک می‌شوند حتی بزرگ‌تر نیز شده است.