کد خبر: ۱۸۳۴۹۸
تاریخ انتشار: ۲۰ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۰
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۲۱۹۵

اصلاح‌طلب كيست؛ اصولگرايي چيست؟

با در نظر گرفتن برخي ويژگي‌ها مي‌توان اصلاح‌طلبي را از ساير گرايش‌هاي فكري و سياسي موجود متمايز ساخت. علوي تبار معتقد است اين ويژگي‌ها را مي‌توان ذيل سه عنوان كلي ديدگاه‌ها و مواضع، روش و الگوي رفتاري دسته‌بندي كرد
 عليرضا علوي تبار، روزنامه‌نگار و تئوريسين اصلاح‌طلب در هفته‌هاي اخير بيشتر از گذشته با رسانه‌ها در ارتباط است و در مورد مباحث مختلف سياسي، نظري و عملي به اظهارنظر مي‌پردازد. او اين‌بار از زاويه نگاه خود به سه جريان اصلاح‌طلبي، اصولگرايي و اعتدالگرايي پرداخته و آنها را تحليل كرده است.

به گزارش پایگاه خبری تیک (Tik.ir) ؛ از ديد علوي تبار با در نظر گرفتن برخي ويژگي‌ها مي‌توان اصلاح‌طلبي را از ساير گرايش‌هاي فكري و سياسي موجود متمايز ساخت. او معتقد است اين ويژگي‌ها را مي‌توان ذيل سه عنوان كلي ديدگاه‌ها و مواضع، روش و الگوي رفتاري دسته‌بندي كرد.

علوي‌تبار در گام بعدي تحليل خود ويژگي‌هاي متمايز‌كننده ديدگاه و موضع فكري و سياسي اصلاح‌طلبي را برمي‌شمرد: نخستين ويژگي اين است كه اصلاح‌طلبي وضع موجود را مطلوب نمي‌داند: وضع موجود را در زمينه‌هاي مختلف وضع مطلوب نمي‌داند و از تغيير در آنها دفاع مي‌كند. اصلاح‌طلب نه‌تنها از وضع موجود راضي نيست، بلكه معتقد است ادامه روند كنوني نيز به حل مسائل منجر نمي‌شود و نياز به دخالت آگاهانه در روند امور براي اصلاح آنها وجود دارد. اين تئوريسين سياسي اصلاح‌طلب در ادامه تعريف خود سراغ مردمسالاري مي‌رود: اصلاح‌طلب به دنبال افزايش ميزان مردم سالاري در تصميم‌گيري‌هاي عمومي است. ميزان مردمسالاري در تصميم‌گيري‌هاي عمومي صفر يا يك نيست، بلكه يك پيوستار است. يعني مي‌توان نظام‌هاي تصميم‌گيري سياسي را از نظر ميزان برخورداري از مردمسالاري روي يك پيوستار مرتب كرد؛ از كمترين تا بيشترين. البته اين پيوستار پايان ندارد. اصلاح‌طلب‌ها با وجود تفاوت‌ها همگي در ضرورت مردمسالاري بيشتر اتفاق نظر دارند.

باور به حضور دين در عرصه عمومي
علوي تبار سپس به موضوع دين باوري و نقش دين در اصلاح‌طلبي مي‌پردازد: اصلاح‌طلب ايراني اغلب به حضور دين در عرصه‌هاي عمومي باور دارد، اما با تبعيض بر اساس دين و مذهب بين شهروندان مخالف است. اصلاح‌طلبان اغلب از تفسير و فهمي در دين دفاع مي‌كنند كه با توجه به مقتضيات زمان (اجتهاد با توجه به زمان و مكان) صورت گرفته است. از اين رو كم و بيش با نوانديشي ديني همسو هستند. به علاوه اغلب تاكيد مي‌كنند كه اجراي حكم شريعت با تكيه بر قهر مي‌تواند به تضعيف گرايش ديني و ايمان آزادانه در جامعه منجر شود. نسبت اصلاح‌طلبي در جمهوري اسلامي ايران با مفاهيمي چون انقلاب و قانون اساسي ويژگي متمايز بعدي اصلاح‌طلبان از نگاه علوي‌تبار است: اصلاح‌طلبان اگرچه به اصالت انقلاب اسلامي ايران باور دارند و كم و بيش نتايج حاصل از آن (نظام جمهوري اسلامي، قانون اساسي، نهادهاي قانون اساسي و...) را متناسب با سطح تكامل اجتماعي در مقطع پس از انقلاب مي‌دانند، اما اين دستاوردها را فوق چون و چرا نمي‌دانند. آنها نقد دستاوردهاي انقلاب با توجه به ارزش‌هايي متعالي انقلاب را هم حق مردم و هم وظيفه آنها مي‌دانند.

در حوزه استكبارستيزي و ارتباط با جهان پيرامون نيز علوي تبار شاخصه‌هاي اصلاح‌طلبي را اينگونه تعريف مي‌كند: اصلاح‌طلبان ايراني اگرچه به وجود تلاش براي سلطه و توطئه در سطح جهاني باور دارند، اما ريشه مشكلات ايران را در درون جست‌وجو مي‌كنند و گمان مي‌كنند كه انداختن مشكلات بر دوش سلطه گران جهاني و توطئه‌هاي آنها، ما را از ضعف‌ها و تنگناهاي دروني غافل مي‌كند. به همين دليل ضمن تلاش براي تنش زدايي با جهان خارج، باور دارند كه بايد با نگاه به درون دردها و درمان‌ها را جست‌وجو و از اين طريق تهديدهاي خارجي را هم به فرصت تبديل كرد. اصلاح‌طلبان اغلب باور دارند كه بايد هم در حل مشكلات خويش، هم در شناسايي و ريشه‌يابي مشكلات و در ارايه راه‌حل براي آنها، دانش و تجربه جهاني را جدي تلقي كرد و مبنا قرار داد. نبايد خود را بي‌نياز از تجربه جهاني و به ويژه دستاوردهاي مثبت تجدد در جهان دانست. نبايد گمان كرد كه مي‌توان از صفر شروع كرد و همه‌چيز را ابداع و از نو اختراع كرد. او ويژگي‌هاي اصلاح‌طلبي را اين گونه جمع‌بندي مي‌كند: از نظر روش، روش اصلاح‌طلبانه اصطلاحا در برابر روش انقلابي قرار مي‌گيرد. اصلاح‌طلبي يعني استفاده از روش گام به گام و پرهيز از ايجاد دگرگوني‌هاي انفجاري و ناگهاني، استفاده از روشي كه در آن همه مشكلات به عرصه سياست تقليل و ارجاع داده نشود (پرهيز از تقليل گرايي سياسي)، بهره‌گيري از مديريت و رهبري جمعي براي تصميم‌گيري و پيشبرد طرح‌هاي تغيير. فعال كردن نهادهاي مدني (انجمن‌هاي داوطلبانه غيرحكومتي) براي پيشبرد برنامه‌ها و پرهيز از ايجاد جنبش‌هاي توده وار و از همه مهم‌تر پرهيز از خشونت و برخورد قهرآميز. از نظر الگوي رفتاري نيز مي‌توان يك ويژگي ديگر افزود.

خشونت ابزار نيست
علوي تبار در فراز پاياني صحبتش در مورد بررسي شاخص‌هاي اصلاح‌طلبي مي‌گويد: اصلاح‌طلبان هيچگاه نبايد از «خشونت به عنوان ابزار تغيير» بهره گيرند. پرهيز از خشونت و بهره‌گيري از شيوه‌هاي مسالمت آميز كه طيف بسيار وسيعي را در برمي‌گيرند و به خصوص تاكيد بر گفت‌وگو و تلاش براي توافق‌هاي اساسي براي پيشبرد گذار به مردمسالاري و خروج از بحران‌هاي ملي از ويژگي‌هاي رفتاري اصلاح‌طلبان و هويت بخش آنهاست. البته برخي از روش‌هايي كه مخالفان اصلاحات آنها را غيرمسالمت‌جويانه مي‌دانند در واقع و در عرف بين‌المللي مسالمت‌جويانه هستند و نبايد تعريف محدود و بسيار كم‌وسعت آنها را پذيرفت. مثلا تحصن، اعتصاب و روزه سياسي نبايد خشونت‌آميز تلقي شود.

شكاف ميان اصولگرايان
او سپس به جريان‌شناسي اصولگرايي مي‌پردازد اما پيش از آن به شكاف و افتراق موجود ميان نحله‌هاي اصولگرايي اشاره دارد: ‌در درون جريان اصولگرا دو گرايش كاملا متفاوت وجود دارد كه هر روز هم بيشتر از يكديگر فاصله مي‌گيرند. از اين رو بسيار دشوار است كه آنها را ذيل يك عنوان معرفي كرد. اما مي‌توان براي هر كدام مشخصاتي برشمرد. در اينجا براي نامگذاري من اين دو را «اصولگرايي محافظه‌كارانه» و «اصولگرايي تندروانه» مي‌نامم. از ديد علوي تبار اين دو نحله اصولگرايي شاخص‌هاي متمايز‌كننده‌اي از يكديگر دارند كه در خور توجه است: ‌اول اينكه محافظه‌كاران وضع موجود به ويژه در زمينه توزيع قدرت سياسي را كم و بيش مي‌پذيرند و حداقل تغيير را در آن خواستارند. اما تندروها به دنبال تغييراساسي در وضع موجود هستند كه در آن اصلاح‌طلبان حذف شده و اصولگرايان محافظه‌كار هم در حاشيه قرار گيرند.

اندك سالاري يا تماميت خواهي
شاخصه دوم از نگاه اين روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب اين است كه «اصولگرايان محافظه‌كار از استقرار نوعي از اندك‌سالاري و مردم‌سالاري شكلي در ايران دفاع مي‌كنند. در اين نظام سياسي اگر چه در نهايت تركيبي از روحانيون سنتي و معتمدان آنها ساختار قدرت را در اختيار دارند اما نهادهاي مردم‌سالاري مانند انتخابات رياست‌جمهوري، انتخابات مجلس و شوراها نيز به كار خود ادامه مي‌دهند و رقابت در محدوده نيروهاي قابل قبول جريان خواهد داشت. در حالي كه گرايش اصولگرايان تندرو به سوي يك نظام سياسي تماميت خواه است كه در آن نهادهاي مردم‌سالاري جاي خود را به نهادهاي داراي توان گردآوري مردم و ايجاد جنبش‌هاي توده‌وار مي‌دهد. در كوتاه‌مدت اين تمايل آنها خود به خود به نوعي نظامي‌گري و تقديس سازماندهي و ارزش‌هاي نظامي در عرصه سياست مي‌انجامد.»سومين شاخصه متمايز‌كننده دو شاخه اصولگرايي از نگاه او اين است: همه اصولگرايان به حضور دين در حكومت باور دارند و از حكومت ديني دفاع مي‌كنند. محافظه‌كاران بهترين تفسير از دين را سرمشق سنتي رايج در حوزه‌هاي علميه مي‌دانند. در پذيرش تغيير نگاه به آموزه‌هاي ديني سختگير بوده و حفظ اصالت برداشت را بسيار مهم تلقي مي‌كنند. تندروها تفسير آموزه‌هاي ديني را تحت تاثير گرايش ايدئولوژيك انجام مي‌دهند. بسياري از مواضعي كه براي محافظه‌كاران خروج از سرمشق سنتي تلقي مي‌شود براي تندروها قابل پذيرش است. تندروها بيشتر دين و آموزه‌هاي آن را تحت تاثير الزامات حكومت كردن درك و تفسير مي‌كنند. مي‌توان آنها را مروج «دين حكومتي» دانست. در حالي كه محافظه‌كاران بيشتر به دنبال «دين سنتي» هستند و اغلب در عناصر هويت بخش مذهبي سخت مي‌گيرند. اغلب اصولگرايان از اجراي قاطع احكام شريعت در جامعه دفاع مي‌كنند و بهره‌گيري از قوه قهريه حكومت در اين زمينه را مجاز مي‌دانند. اما نگاه اين دو نحله به انقلاب اسلامي نيز واجد اهميت است. علوي تبار در اين باره مي‌گويد: اصولگرايان برخي از نتايج انقلاب اسلامي را مقدس (فوق چون و چرا) قلمداد مي‌كنند و با هر گونه نگاه انتقادي به آن مخالفند. البته مي‌توان از نظر ميزان سخت‌گيري با مخالفان، بين آنها تمايز گذاشت.

اين تحليلگر سياسي سپس به حوزه آموزه‌هاي ديني و به كارگيري آنها در حكومت از نگاه اصولگرايان مي‌پردازد: در تلقي سنتي از آموزه‌هاي عملي- ديني، نابرابري‌هايي به رسميت شناخته شده كه در حكومت ديني سنتي مي‌تواند مبناي قانونگذاري قرار گيرد. نابرابري زن و مرد، نابرابري ميان پيروان اديان و مذاهب مختلف، نابرابري بر مبناي ميزان دانش ديني و... از آن جمله‌اند. اصولگرايان در مجموع از تلقي سنتي از آموزه‌هاي ديني در اين زمينه و قوانين و مقررات برآمده از آنها حمايت مي‌كنند. از اين رو برخي گرايش‌هاي موجود در ميان آنها را كه شعارهاي برابري طلبانه مي‌دهند از نظر دسته‌بندي «راست‌گرا» تلقي مي‌شوند. از ديد علوي‌تبار ششمين وجه تمايز اصولگرايان محافظه‌كار از اصولگرايان تندرو به مساله سياست خارجي بر مي‌گردد: اصولگرايان محافظه‌كار اغلب از تنش زدايي در سياست خارجي دفاع مي‌كنند و قرار گرفتن در شرايط جنگي يا درگيري مداوم را نمي‌پسندند. اما اصولگرايان تندرو از سياست خارجي تهاجمي دفاع مي‌كنند. بخش كوچكي از جريان تندرو حتي از درگيري نظامي به عنوان ابزاري براي تحقق بخشيدن به ارزش‌ها چه در سطح داخلي و چه منطقه‌اي دفاع مي‌كنند. از نظر آنها ترك «نبرد» به معناي «تسليم» است. هفتمين تمايز از نگاه علوي تبار تمايز روشي ميان دو نحله اصولگرايي است: از نظر «روش» اصولگرايان تندرو كاملا به روش انقلابي براي ايجاد تغييرات مورد نظرشان پايبند هستند. از اين رو مي‌توان ويژگي‌هاي روش مورد نظر آنها را به اين صورت خلاصه كرد: مجاز بودن به بهره‌گيري از خشونت به عنوان ابزار تغيير، تمايل به ايجاد حركت‌هاي توده وار، نفي نهادهاي مدني، استقبال از تحولات ناگهاني و غافلگير‌كننده و تاكيدي بر اهميت عرصه سياست در شكل‌‌دهي به جامعه و شروع همه اقدامات از اين عرصه. اما اصولگرايان محافظه‌كار در نوسان روشي قرار دارند و گاه از روش انقلابي و گاه از نفي اين روش دفاع مي‌كنند. شاخصه پاياني اصولگرايان در زمينه بهره‌گيري از دستاوردهاي تمدن مدرن است. جايي كه آنها ديدگاه يكساني ندارند: اغلب آنها بهره‌گيري از ميوه‌ها و ثمرات مدرنيته را در برخي زمينه ها (فناوري و به ويژه فناوري نظامي، ماشين آلات و ساخت‌وساز) مي‌پذيرند اما برخي ديگر (مانند نهادهاي مدرني چون انتخابات) را با تبصره‌ها و اما و اگر قبول مي‌كنند. در مورد برخي ديگر (مانند علوم تجربي و به ويژه علوم انساني و حقوق بشر مدرن) با شك و ترديد بسيار برخورد مي‌كنند. گرايش اغلب آنها به سوي «ساختن از نو» علوم با ارزش‌هاي سنتي است.

اعتدال جريان فكري – سياسي نيست
پايانبندي صحبت‌هاي علوي تبار با تحليل اعتدالگرايي همراه است. او اعتدال را يك جريان فكري- سياسي نمي‌داند: به نظر من جريان اعتدال را نمي‌توان يك جريان فكري- سياسي تلقي كرد. اعتدال‌گرايي بيشتر يك «شيوه عملي» و حداكثر يك «الگوي رفتاري» است. با توجه به مصاديق اين جريان مي‌توان مشخصات اين شيوه عملي را به اين شكل برشمرد: ١. عملگرايي و گشتن به دنبال راه خروج عملي از مشكلات به جاي تاكيد بر آرمان‌ها و اصول از پيش مشخص شده. ٢. پذيرش همكاري و هماهنگي با جريان‌هاي مختلف سياسي. اعتدال‌گرايان اهل گفت‌وگو، توافق و كنار آمدن با جريان‌هاي متضاد هستند. ٣. رواداري و تحمل آراي مختلف و متعارض و تلاش براي رسيدن به همسويي عملي به جاي وحدت فكري و نظري٤. انعطاف‌پذيري و پيشرو بودن يا محافظه‌كار بودن با توجه به شرايط و امكانات موجود. مروجان اعتدال‌گرايي هيچ كدام در موقعيت ايجاد گفتمان فكري و سياسي نيستند. اغلب آنها از نظر فكري در محدوده همپوشاني دو طيف اصلاح‌طلب و اصولگراي محافظه‌كار قرار مي‌گيرند و نمي‌توان از مواضع آنها، ديدگاه و موضع سياسي مشخصي را استخراج كرد.