کد خبر: ۱۸۹۵۹
تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۳۹۲ - ۲۱:۲۰
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۲۰۲۸

روزنامه ایندیپندنت: نجف؛ شهری با حال و هوای سحرانگیز

شفقنا: پاتریک کاکبرن، خبرنگار ایندیپندنت در گزارشی از شهر نجف نوشت: در دنیا هیچ شهری شبیه نجف نیست؛ شهری که در گوشه یک صحرا، در چند کیلومتری غرب رود فرات در عراق واقع شده است. سال 40 هجری (مصادف با 661 میلادی) بود که امام علی، داماد و پسر عموی حضرت محمد در کوفه، شهری در نزدیکی نجف، مورد سوء قصد قرار گرفت و به سختی مجروح شد. او در همان حالت احتضار، وصیت کرد که پیکرش را بر پشت یک شتر سفید بگذارند و هر کجا که شتر از حرکت باز ایستاد، همانجا تدفینش کنند. این، آغازی بود بر پیدایش شهر نجف؛ از زیارتگاه های شیعیان و خاستگاه بسیاری از رهبران شیعه؛ چهره هایی چون آیت الله علی سیستانی.

در دیگر ادیان و مذاهب نیز شهدایی که قرن ها پیش جان باخته اند، مورد تکریم و ستایش قرار می گیرند اما تشیع در عراق، یگانه است. چرا که بسیاری از شهدای شیعه فقط در طول 40 سال گذشته کشته شده اند. یکی از آنها، محمد باقر صدر است؛ یک خداشناس انقلابی و مخالف صدام حسین. او در سال 1980 به دستور صدام اعدام شد. در سال 1991، شورشیان شیعه شهر نجف را به تصرف خود درآوردند اما ارتش صدام با تانک های خود به شهر حمله ور شد و همه آنها را قصابی کرد. بعدها در دهه 90؛ محمد صادق صدر جنبش صدر را که ترکیبی از احیای تشیع، ملی گرایی و کنشگری سیاسی و اجتماعی بود، پدید آورد. آدم کش های صدام او و دو پسرش را نیز به قتل رساندند. در سال 2004، مقتدی صدر و ارتش مهدی، خیابان به خیابان با نظامیان آمریکایی جنگیدند تا کنترل شهر را به دست بگیرند. خونریزی در این شهر هنوز متوقف نشده است. من به تازگی از حرم امام علی دیدن کردم. از مدخل اصلی اش با آن کاشی کاری های سبز، آبی و زرد گذشتم و سپس از صحن حرم، وارد فضای اصلی شدم. کنار جمعیت کثیری از زائران ایستادم که دستهای خود را به ضریح مقبره می کشیدند. سپس هیاهوی جمعیت مرا متوجه تابوتی چوبی کرد که روی دست چند مرد حمل می شد. یکی زمزمه کرد این پیکر یکی از 200 شیعه ای است که هفته پیش در اثر انفجار بمب های القاعده کشته شده اند. تشییع کنندگان پیکر آن شیعه را حول ضریح گرداندند و سپس در آرامستان وادی السلام دفن کردند.

یکی از اساسی ترین پرسش هایی که می توان در خصوص آینده عراق مطرح کرد این است: شیعیان تا چه درجه و سطحی این کشتارها را تلافی خواهند کرد. آخرین باری که عراق شاهد این اقدامات تلافی جویانه بود، به سال 2006 باز می گردد؛ زمانی که حملات انتقام جویانه شیعیان متوجه سنی های بغداد شد. بسیاری از سنی های بغداد در آن سال، از پایتخت گریختند و به مناطقی رفتند که امروز، ممکن است دوباره آماج حملات تلافی جویانه قرار بگیرد. اما این نکته را نیز باید گفت که دولت عراق قدرتمندتر از آن دوران است و در عین حال، رهبران مذهبی شیعه نیز خواهان یک جنگ فرقه ای نیستند.

نجف دوباره به یک مرکز بزرگ تعلیمات مذهبی تبدیل شده است. شیخ محمود الجیشی، از حوزویون نجف، به من گفت که اکنون بین 30 تا 40 هزار طلبه در نجف مشغول به تحصیلند. این تعداد در سال 1990 از 800 نفر تجاوز نمی کرد؛ چرا که صدام حسین از یک سو با برنامه سربازگیری ارتش، تعداد طلاب را بسیار کاهش داده بود و از سوی دیگر از اعطای ویزا به طلاب خارجی خودداری می کرد. صدام می گفت اساتید و طلاب حوزه، به دو دسته عمده تقسیم شده اند: گروهی که پیرو فعالیت های اجتماعی و سیاسی جنبش صدر هستند و گروهی که معتقدند مذهب باید روی معنویت و روحانیت تمرکز کند و از سیاست فاصله بگیرد. حتی امروز نیز در نجف، بعضی ها هستند که از صدری ها به خاطر درگیری های ویرانگرشان با نیروهای آمریکایی در سال 2004، ناخشنودند.

شیعیان عراق در طول قرن ها شجاعانه در مقابل ظلم و بیداد ایستاده اند اما کارنامه آنها در حکومت داری، به این اندازه معتبر و ممتاز نیست. بسیاری از مردم نجف در فقر به سر می برند. زائران البته با خود پول را به این شهر می آورند و نجف، نسبت به بسیاری از شهرهای دیگر عراق، غنی تر و ایمن تر است. اما حدود 40 درصد از مردم این شهر هنوز فقیرند. لباس های مندرس آنها نشان می دهد که با مشاغلی مثل کارگری روز مزد و کشاورزی، به سختی امرار معاش می کنند.

اوایل این ماه، پس از یک باران شدید 4 روزه، من در حال بازدید از مناطق سیل زده غرب نجف بودم. سیلاب، همه جا را فراگرفته بود اما به جز معدود شماری از پرسنل صلیب سرخ و اعضای جنبش صدر، هیچ کس نبود که به داد سیل زدگان برسد. ما از میان آبگیرهایی که در اثر سیل ایجاد شده بود، گذشتیم و خود را به پل بزرگی رساندیم که روی ستون های بتنی استوار بود. ابتدا گمان کردم جریان قوی آب، بخش هایی از ابتدا و انتهای پل را با خود برده است اما دقیق تر که نگاه کردم، متوجه شدم پل اصلا تکمیل نشده است. این پل، به نمادی از علاقه دولت عراق به پروژه های پرهزینه اما ناکارآمد می مانست، در حالیکه مردم از نبود غذا و پوشاک و سرپناه رنج می برند.

در نجف، غیر از خون و فقر چیزهای دیگری را هم می توان دید. یکی از مغازه دارهای نجف به نام سید سعد عزیز الحیلی الموسوی، من را به سمت یکی از محلات کارگرنشین نجف راهنمایی کرد. این محله که جدید الربیعه نام داشت، روی دامنه یک تپه ساخته شده بود. از اینجا می شد "دریاچه نجف" را دید؛ دریاچه ای بزرگ که سیلاب ناشی از بارندگی به آن سرازیر شده بود. موسوی گفت که در سال 2004 علیه نیروهای آمریکایی جنگیده است اما نبردی که به واقع او را برانگیخته، به 1300 سال قبل باز می گردد؛ زمانی که امام حسین و برادرش عباس در کارزار کربلا کشته شدند. این رویداد یکی از حزن انگیزترین وقایع در مذهب تشیع است. موسوی هر سال به برپایی تعزیه ای کمک می کند که بازگو کننده شرح وقایع کربلاست.

موسوی سپس ما را به سمت برکه ای کوچک راهنمایی کرد. در تعزیه ای که او و دوستانش برپا می کنند، از این برکه برای نشان دادن فرات استفاده می شود. در واقعه کربلا، عباس، برادر امام حسین تلاش کرد تا خود را به فرات برساند و برای زنان و کودکان تشنه ای که در اردوگاه محاصره شده بودند، آب ببرد. وی در راه بازگشت، با دشمن درگیر شد. موسوی واقعه را چنین توضیح داد: دشمن هر دو بازوی عباس را قطع کرد. عباس به یک درخت نخل تکیه داد و آنقدر ضربت به او وارد شد تا جان باخت. موسوی سپس یک درخت خرما را نشانم داد و گفت از این درخت در تعزیه برای نشان دادن همان درختی که عباس به آن تکیه داده بود، استفاده می کنند.

موسوی با افتخار برایم گفت که ماه پیش تعزیه آنها 50 هزار بیننده داشته است. در نجف، این حس و حال وجود دارد که آنچه در 1300 سال پیش رخ داده و آنچه امروزه رخ می دهد، به نوعی با یکدیگر پیوند خورده و همین احساس است که به این شهر، یک حال و هوای سحرانگیز می بخشد.