کد خبر: ۱۹۳۶۱۲
تاریخ انتشار: ۰۵ آذر ۱۳۹۶ - ۱۷:۵۲
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۶۷۱

تحلیل توکلی از سیاست های اقتصادی هاشمی

هاشمی از آن کسی که در خطبه نمازجمعه در قانون کار علیه ما موضع می‌گرفت و خطبه غرا در ثنای عدالت اجتماعی می‌خواند، فاصله گرفت.

به گزارش پایگاه خبری تیک (Tik.ir) ؛ یعنی کم‌کم از این نظر برگشت و سقوط شوروی سابق هم خیلی در تغییر دیدگاه و آزاد شدن زبان منتقدین دولتی کردن از موضع سرمایه‌داری تأثیر داشت. فضا تدریجاً عوض شد و افرادی که نظر مخالف داشتند راحت‌تر می‌توانستند حرفشان را بزنند.

هاشمی رفسنجانی شیفته مدل‌های صندوق بین‌المللی پول بود

بخشی از تغییر سیاست خارجی و داخلی، اقتضایی است و بخشی فکری. بخش فکری به این مربوط است که هاشمی و دوستان وی مدل تعدیلی صندوق بین‌المللی پول را با یک حالت شیفتگی پذیرفتند. یادم می‌آید روزهای اول که هاشمی از این مدل در روزنامه رسالت دفاع کرد، گروهی به انتقاد از مدل اقتباسی هاشمی پرداختند. من به تیمی که آن مدل را پذیرفتند گفتم اگر شما نهی از منکر می‌کنید و به دختری که موهایش بیرون افتاده اعتراض دارید، بدانید یک منکرات پنهانی هست که بسیار بزرگ‌تر است و اگر با آن مبارزه نکنید، همه‌چیز بیرون میافتد. گفتم این مدلی که هاشمی تعقیب می‌کند، به عدالت بی‌اعتنا است و اختلاف طبقاتی و بی‌اعتنایی به توده‌های مردم ضررش این‌طور آشکار می‌شود که مردم از دین و انقلاب فاصله می‌گیرند و منکراتی به‌مراتب بدتر از بدحجابی که اکنون شما با آن روبرو هستید اتفاق میافتد. آقای نوربخشی از من و نبوی دعوت کرد و گفت «اینکه شما از تعبیر منکرات بزرگ استفاده می‌کنید، کار را برای ما دشوار می‌کند و ما نمی‌توانیم کارکنیم». او گله داشت که این حرف‌ها را نزنید و واقع اش این است که پذیرش این مدل بزرگ‌ترین اشتباه سیاستمداران ایران بود که در زمان هاشمی تعقیب شد.
 
در دوره روحانی و احمدی‌نژاد هم دنبال شد. مدل نوکلاسیک تعدیل ساختاری، مدلی است که در اکثر کشورهای جهان سوم اتفاق افتاده و همگی با شکست روبرو شده‌اند. برنده جایزه نوبل ۲۰۰۱ و معاون بانک جهانی، جمله معروفی دارد که می‌گوید «وقتی ۹۹ درصد بیماران پزشکی می‌میرند، لابد مشکل در نسخه‌اش است ولی شما میگویید بیمار تقصیر دارد یا پرستار مقصر است». عرض کردم بخشی فکری و بخشی اقتضایی و رفتاری است. مدل سرمایه‌داری اجازه زندگی اشرافی را می‌دهد و آن را تبلیغ می‌کند. مسئولین هم خودشان ذره‌ذره به رفاه‌طلبی و اشرافی گری آلوده شدند۔ و با آن حرف‌ها و آن روحيه و اقتضائات بعد از جنگ به‌اضافه مدلی که از حیث نظری پذیرفتند، کار را به‌جایی رساندند که

هاشمی رفسنجانی؛ انقلابی تجمل‌گرا

هاشمی اهل تجمل‌گرایی بود، یک آخوند ثروتمند که راحت زندگی کرده بود. انقلابی بود اما زندگی مرفهی داشت و این موضوع در خاطراتش هم ظاهر است. تمایلات شخصی این افراد، زندگی راحت است ولی نظرشان یک‌باره عوض شد. هاشمی همان موقع هم که در مقابل آذری قمی و امثال ما از عدالت اجتماعی دفاع می‌کرد، ما را غیرمستقیم به عدم وفاداری به عدالت اجتماعی متهم می‌ساخت. خیلی بیش‌ازحد نسبت به علم اقتصاد تواضع داشت. ما فلسفه علم خوانده بودیم و می‌دانستیم کجایش به درد می‌خورد و کجایش نمی‌خورد و کجایش مبانی غلطی دارد و این بخش‌ها را تفکیک می‌کردیم. ولی آن‌ها الگوی نئوکلاسیک صندوق بین‌المللی پول را در یست پذیرفتند و به‌عنوان نسخه نجات اجرا کردند و نتیجه این شد که فاصله طبقاتی زیاد شد.
 
به‌خصوص این فاصله، خودش را در رفتار حاکمان نشان داد یعنی حاکمان از زندگی مردم فاصله گرفتند. محور انتقادات من از دولت در انتخابات همین مسائل بود؛ عدالت‌خواهی، مردم‌گرایی، عقل‌گرایی و مخالفت با وابسته سالاری که شروع شده بود و اطرافیان خاصی بدون صلاحیت سرکار می‌آمدند. آن زمینه فکری و رفتاری منجر شد الگوهای متناسب سرمایه‌داری که با این‌ها تناسب داشت توسط آن‌ها به‌راحتی پذیرفته و به‌عنوان علم و وحی منزل تلقی شود. ما می‌گفتیم علم اقتصاد فقط این حرف را نمی‌زند و حرفه‌ای دیگری هم میزند. بنابراین فکر می‌کنم منش آسایش‌طلبی و رفاه‌طلبی مؤثر بود؛ هاشمی به خارج از کشور سفر می‌کرد و همه خاندانش را هم می‌برد و موردانتقاد ما واقع می‌شد. البته بعدی‌ها هم همین‌گونه عمل کردند، کمتر از همه خاتمی این کار را کرد که حتی همسرش را هم نمی‌برد، اما بقیه نه.

با مشاهده خشم مردم ترمز سیاست تعدیل را کشیدند نارضایتی اجتماعی تعجب‌آور نبود زیرا ما به مردم وعده می‌دادیم زندگی‌تان را گلستان می‌کنیم مردم هم انقلاب کرده بودند و پرخاش انقلابی یک عادت ملی شده بود. لذا تحمل نمی‌کردند و تا بهانه‌ای دست می‌داد و به مردم ضربه روحی وارد می‌شد، در جامعه آشوب به پا می‌شد که نمونه آن در مشهد و اراک و باقرآباد و شیراز اتفاق افتاد. نکته دیگر اینکه هاشمی سیاستمدار عاقلی بود و به‌محض اینکه آشوب‌ها را دید و انتقادات را شنید، به سراغ کسانی رفت که بتوانند کشور را با

سیاست‌های تثبیت اداره کنند. بهترین مصداق، دعوت آقای محمدخان از دکتر شرافت (رئیس دانشکده اقتصاد شهید بهشتی تا ۲ سال پیش) بود. ایشان زمان دکتر نمازی معاون کلی وزارت اقتصاد بود و سیاست تعدیل را سروسامان می‌داد و چون یک تاجرزاده بود که بازار را هم می‌شناخت و در آمریکا تحصیل‌کرده بود، بلد بود چطور اوضاع را اداره کند. آقای هاشمی، محمدخان را به دنبال شرافت فرستاد. شرافت گفت «من سیاست‌های هاشمی را قبول ندارم و نمی‌توانم با وی کار کنم». محمدخان گفت «تو هرچه بگویی ما عمل می‌کنیم» و کردند. آقای هاشمی وقتی دید سیاست تعدیل دارد جواب عکس می‌دهد و مرحوم نوربخش در جلسه هیئت دولت می‌گفت «ما اگر می‌خواهیم این سیاست‌ها را اعمال کنیم لاجرم باید پلیس ضد شورش را هم تجهیز کنیم و برای نیروی انتظامی باتوم و سپر بخریم»، دید دارند به سمت دیگری می‌روند لذا کاری که کرد ماشین را کنار زد و ترمزدستی را کشید و کم‌کم عقب‌گرد کرد و در عرض یک سال توانست نرخ تورم ۴۹/۵ درصدی را به ۲۳ درصد برساند. این کار عاقلانه هاشمی خیلی قابل‌توجه بود.

رأی من و خاتمی، نه به هاشمی بود

عصر اندیشه :هم ‌رأیی که من آوردم و هم ‌رأی آقای خاتمی درواقع «نه» به هاشمی بود. خاتمی از شعار «درود بر سه سیل حسینی، - خمینی، خامنه‌ای، خاتمی") استفاده کرد. من در انتخابات به آقای ناطق توصیه کردم «اگر انتقادی به هاشمی دارید، داد. گفتم مردم با هاشمی مخالف‌اند و به شما رأی نمی‌دهند و ایشان گفت «من نوچه هاشمی هستم» و کار را خراب کرد.