حمدینژاد تأمین اجتماعی را سیاسی کرد
نخستین وزیری که پرچم همراهی با «محمود احمدینژاد» را روی زمین گذاشت، «پرویز کاظمی» بود.
او وزیر رفاه کابینه بود و کمتر از یک سال پس از روی کار آمدن دولت نهم، از این مسند برخاست. اختلاف او با رئیس دولت، بر سر مدیریت سازمان تأمین اجتماعی سر باز کرد و او در این رویارویی، صحنه را به «داوود مددی» که از حلقه یاران احمدینژاد بود و ریاست سازمان تأمین اجتماعی را برعهده داشت، واگذار کرد. کاظمی میگوید، که دلیل عمده اختلافاتش با مددی، ضعفهای او در مدیریت این سازمان بیمهگر بوده است. نقدهای تند و تیز او اما متوجه، محمود احمدینژاد است. مردی که کاظمی او را «متکلم وحده» توصیف میکند. متکلم وحده به این معنا که «تحمل شنیدن و نقد را نداشت.».
او پس از آنکه عطای وزارت در کابینه احمدینژاد را به لقایش بخشید، به فعالیت در بخش خصوصی روی آورد. به بهانه افشاگریهای اخیری که در مورد مدیران سازمان تأمین اجتماعی در دولت نهم و دهم صورت گرفته است، با او به گفتوگو نشستیم. او به ناگفتههایی از دلایل دفاع سرسختانه احمدینژاد از مددی اشاره میکند تا نگرش این دولت در مورد سازمان تأمین اجتماعی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.
گفته میشود یکی از دلایل اختلافات شما با آقای مددی رئیس سازمان تأمین اجتماعی این بود که شما در کسوت وزیر رفاه میخواستید، از منابع این سازمان به تیمهای استقلال و پرسپولیس کمک کنید و رئیس سازمان مقاومت میکرد. آیا این واقعیت دارد؟
اصلاً این موضوع مطرح نبود. صورت مساله این بود. تأکید ما این بود که منابع سازمان در جهت منافع بیمهشدگان هزینه شود. صورت مساله این بود. اما براساس قانون، وزارتخانههایی که تمایل داشتند از فعالیتهای ورزشی حمایت کنند، میتوانستند درصدی از بودجه خود را به این موضوع اختصاص دهند. برابر این قانون،حتی در آن زمان برخی وزارتخانهها، تفاهمنامههایی با فدراسیونها امضا میکند. بنابراین این خواسته ما خلاف قانون نبود. ما به دنبال آن بودیم که کسانی بر مسند بنشینند که تخصص لازم را داشته باشند، دید اقتصادی داشته باشند با بازار سرمایه و پول آشنا باشند و بتوانند برای سازمان ایجاد ثروت کنند. وقتی سازمان از چنین فضایی دور شود، وقایعی که این روزها شاهد هستیم، رخ خواهد داد. در سایه این نوع نگرشها، منابعی که باید برای منافع بیمهشدگان و بازنشستگان صرف شود، صرف اهداف دیگری میشود. نتیجه آنکه هم منابع از دست رفته است و هم آنان به اهداف خود دست نیافتهاند.
بنابراین فکر میکنید، در دولتهای نهم و دهم، مدیران این سازمان براساس چه معیاری انتخاب میشدند؟ برای مثال آقای مددی که نخستین مدیرعامل سازمان تأمین اجتماعی در دولت نهم بود و در زمان وزارت شما مدیریت سازمان تأمین اجتماعی را برعهده گرفت، بر چه اساسی انتخاب شده بود؟ آیا در این انتخاب، شما مورد مشورت قرار گرفتید؟
آقای احمدینژاد، اعتقاد به سلسله مراتب نداشت. در حالی که اگر کسی وزیر میشود و از مجلس رأی اعتماد میگیرد باید در مقابل مجلس، پاسخگو باشد. در این صورت باید با دو بال مدیریتی اختیار و مسئولیت حرکت کند. یعنی نمیشود، مسئولیت برعهده کسی نهاده شود و اختیارات لازم به او اعطا نشود. احمدینژاد اما باور نداشته که اگر کسی عضویت کابینه او را میپذیرد، وظیفه دارد به نمایندگان نیز پاسخگو باشد. یعنی میگفت آنچه که من میگویم، باید انجام شود. از سویی، اعتقادی هم به بررسیهای کارشناسی و انتخاب افراد توانمند برای مناصب مختلف نداشت. برای همین باید پرسید،انتصاب آقای مرتضوی با چه توجیه منطقی، مدیریتی و علمی صورت گرفت؟ این فرد برای ریاست سازمان انتخاب شد و در این مدت جز درگیریهای سیاسی عایدی دیگری برای سازمان به ارمغان نیاورد. حال اگر اقداماتی بحق نیز در زمان تصدی او در سازمان صورت گرفته باشد، به دلیل غیرقانونی بودن حضور او در این مسند بحثبرانگیز است.
برخی بر این عقیدهاند این مشکلاتی که در سال اخیر برای این سازمان ایجاد شد، به دلیل نوع نگاه رئیس دولت به آن بود، در گفتوگویی که با یکی از مدیران سابق سازمان تأمین اجتماعی داشتم، او مدعی بود که آقای احمدینژاد اعتقاد به تأمین اجتماعی نداشت و از تأمین انفرادی سخن میگفت...
آقای احمدینژاد به سیاستهای پوپولیستی و مردمفریبانه باور داشت و هشت سال گذشته نیز سیاستهای مبتنی بر این نگرش را دنبال کرد. به بیان دیگرف علم، تفکر و اندیشه در مقابل آقای احمدینژاد تعطیل است. یعنی تفکر و کار کارشناسی را باید در مقابل ایشان کنار گذاشت. در مورد سؤال شما هم میتوانم بگویم که در دولت او، سازمان تأمین اجتماعی از بعد تخصصی خارج شد. و در مسیر اهداف سیاسی قرار گرفت. از طرفی او، به هیچ وجه تحمل انتقاد را ندارد. اصلاً تحمل شنیدن را ندارد. آقای احمدینژاد متکلم وحده است. اگر در جلسات انتقادی مطرح میشد، تحمل این قدر را نداشت. به هر حال هیأت دولت، پادگان نبود که موارد به صورت دستوری انجام شود. اگر موضوعی مورد اشاره قرار میگرفت باید بررسی میشد و پس از بررسیهای کارشناسی در این زمینه تصمیمگیری میشد. اگر ایشان خواسته غیر منطقی را مطرح میکرد باید در مقابل این خواسته میایستادیم و با ذکر دلایل میگفتیم مناسب نیست که این تصمیم به اجرا درآید.
شما هم به همین دلیل از دولت آقای احمدینژاد کنارهگیری کردید؟
در یکی از روزها آقای احمدینژاد به من گفت آقای کاظمی ما نمیتوانیم با شما کار کنیم. گفتم آقای احمدینژاد دقیقاً من هم همین احساس را دارم. اصلاً نمیتوانم با شما کار کنم. گفتم من دیگر از فردا نمیآیم و استعفایم را نوشتم. متأسفانه آقای احمدینژاد نسبت به آقای مددی که مدیریت سازمان را برعهده داشت، بسیار حساسیت به خرج میداد. آقای مددی به عنوان مدیری که باید تحت مدیریت وزیری فعالیت کند، همه گزارشات خود را بهطور مستقیم به رئیسجمهوری ارائه میکرد. البته آقای رئیسجمهور نباید میپذیرفت. اما آقای احمدینژاد مدیران را برای به کارگیری این شیوه ترغیب میکرد وقتی من تصمیم گرفتیم که آقای مدددی را تغییر دهم، آقای احمدینژاد شخصاً دخالت کرد و گفت نباید این اتفاق بیفتد.
چه دلیل برای این همه حساسیت وجود داشت؟
من فکر میکنم آقای احمدینژاد خود را مدیون مددی میدانست. آقای مددی شخصاً به من گفت من برای آقای احمدینژاد فعالیتهای انتخاباتی زیادی کردهام. خانه 170 میلیون تومانیام را برای تأمین هزینه تبلیغات انتخاباتی آقای احمدینژاد فروختهام، بنابراین باید از من حمایت کنند. البته من بارها در ملاقاتهایی که با آقای احمدینژاد داشتم، ضعفها و مشکلات مدیریت آقای مددی را گوشزد میکردم اما به من گفت عیبی ندارد و بگذارید بمانند. با این وجود هر اتفاقی که در سازمان تأمین اجتماعی رخ میداد من باید پاسخگو میبودم. اینها مسائلی است که در چارچوب اصول مدیریت روز نمیگنجد اکنون مسئولیت این اتفاقات را که در زمان تصدی آقای مرتضوی رخ داده است، چه کسی برعهده میگیرد؟ آیا وزیر میتواند بگوید که من در جریان نبودم؟ مقولهای که در علم مدیریت وجود دارد، هزینههای فرصتهای از دست رفته است. یعنی در مقاطعی که میتوانستیم سرمایهگذاری کنیم و درآمد خوبی برای بیمهشدگان فراهم کنیم به سیاسیکاری گذشت.
او وزیر رفاه کابینه بود و کمتر از یک سال پس از روی کار آمدن دولت نهم، از این مسند برخاست. اختلاف او با رئیس دولت، بر سر مدیریت سازمان تأمین اجتماعی سر باز کرد و او در این رویارویی، صحنه را به «داوود مددی» که از حلقه یاران احمدینژاد بود و ریاست سازمان تأمین اجتماعی را برعهده داشت، واگذار کرد. کاظمی میگوید، که دلیل عمده اختلافاتش با مددی، ضعفهای او در مدیریت این سازمان بیمهگر بوده است. نقدهای تند و تیز او اما متوجه، محمود احمدینژاد است. مردی که کاظمی او را «متکلم وحده» توصیف میکند. متکلم وحده به این معنا که «تحمل شنیدن و نقد را نداشت.».
او پس از آنکه عطای وزارت در کابینه احمدینژاد را به لقایش بخشید، به فعالیت در بخش خصوصی روی آورد. به بهانه افشاگریهای اخیری که در مورد مدیران سازمان تأمین اجتماعی در دولت نهم و دهم صورت گرفته است، با او به گفتوگو نشستیم. او به ناگفتههایی از دلایل دفاع سرسختانه احمدینژاد از مددی اشاره میکند تا نگرش این دولت در مورد سازمان تأمین اجتماعی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.
گفته میشود یکی از دلایل اختلافات شما با آقای مددی رئیس سازمان تأمین اجتماعی این بود که شما در کسوت وزیر رفاه میخواستید، از منابع این سازمان به تیمهای استقلال و پرسپولیس کمک کنید و رئیس سازمان مقاومت میکرد. آیا این واقعیت دارد؟
اصلاً این موضوع مطرح نبود. صورت مساله این بود. تأکید ما این بود که منابع سازمان در جهت منافع بیمهشدگان هزینه شود. صورت مساله این بود. اما براساس قانون، وزارتخانههایی که تمایل داشتند از فعالیتهای ورزشی حمایت کنند، میتوانستند درصدی از بودجه خود را به این موضوع اختصاص دهند. برابر این قانون،حتی در آن زمان برخی وزارتخانهها، تفاهمنامههایی با فدراسیونها امضا میکند. بنابراین این خواسته ما خلاف قانون نبود. ما به دنبال آن بودیم که کسانی بر مسند بنشینند که تخصص لازم را داشته باشند، دید اقتصادی داشته باشند با بازار سرمایه و پول آشنا باشند و بتوانند برای سازمان ایجاد ثروت کنند. وقتی سازمان از چنین فضایی دور شود، وقایعی که این روزها شاهد هستیم، رخ خواهد داد. در سایه این نوع نگرشها، منابعی که باید برای منافع بیمهشدگان و بازنشستگان صرف شود، صرف اهداف دیگری میشود. نتیجه آنکه هم منابع از دست رفته است و هم آنان به اهداف خود دست نیافتهاند.
بنابراین فکر میکنید، در دولتهای نهم و دهم، مدیران این سازمان براساس چه معیاری انتخاب میشدند؟ برای مثال آقای مددی که نخستین مدیرعامل سازمان تأمین اجتماعی در دولت نهم بود و در زمان وزارت شما مدیریت سازمان تأمین اجتماعی را برعهده گرفت، بر چه اساسی انتخاب شده بود؟ آیا در این انتخاب، شما مورد مشورت قرار گرفتید؟
آقای احمدینژاد، اعتقاد به سلسله مراتب نداشت. در حالی که اگر کسی وزیر میشود و از مجلس رأی اعتماد میگیرد باید در مقابل مجلس، پاسخگو باشد. در این صورت باید با دو بال مدیریتی اختیار و مسئولیت حرکت کند. یعنی نمیشود، مسئولیت برعهده کسی نهاده شود و اختیارات لازم به او اعطا نشود. احمدینژاد اما باور نداشته که اگر کسی عضویت کابینه او را میپذیرد، وظیفه دارد به نمایندگان نیز پاسخگو باشد. یعنی میگفت آنچه که من میگویم، باید انجام شود. از سویی، اعتقادی هم به بررسیهای کارشناسی و انتخاب افراد توانمند برای مناصب مختلف نداشت. برای همین باید پرسید،انتصاب آقای مرتضوی با چه توجیه منطقی، مدیریتی و علمی صورت گرفت؟ این فرد برای ریاست سازمان انتخاب شد و در این مدت جز درگیریهای سیاسی عایدی دیگری برای سازمان به ارمغان نیاورد. حال اگر اقداماتی بحق نیز در زمان تصدی او در سازمان صورت گرفته باشد، به دلیل غیرقانونی بودن حضور او در این مسند بحثبرانگیز است.
برخی بر این عقیدهاند این مشکلاتی که در سال اخیر برای این سازمان ایجاد شد، به دلیل نوع نگاه رئیس دولت به آن بود، در گفتوگویی که با یکی از مدیران سابق سازمان تأمین اجتماعی داشتم، او مدعی بود که آقای احمدینژاد اعتقاد به تأمین اجتماعی نداشت و از تأمین انفرادی سخن میگفت...
آقای احمدینژاد به سیاستهای پوپولیستی و مردمفریبانه باور داشت و هشت سال گذشته نیز سیاستهای مبتنی بر این نگرش را دنبال کرد. به بیان دیگرف علم، تفکر و اندیشه در مقابل آقای احمدینژاد تعطیل است. یعنی تفکر و کار کارشناسی را باید در مقابل ایشان کنار گذاشت. در مورد سؤال شما هم میتوانم بگویم که در دولت او، سازمان تأمین اجتماعی از بعد تخصصی خارج شد. و در مسیر اهداف سیاسی قرار گرفت. از طرفی او، به هیچ وجه تحمل انتقاد را ندارد. اصلاً تحمل شنیدن را ندارد. آقای احمدینژاد متکلم وحده است. اگر در جلسات انتقادی مطرح میشد، تحمل این قدر را نداشت. به هر حال هیأت دولت، پادگان نبود که موارد به صورت دستوری انجام شود. اگر موضوعی مورد اشاره قرار میگرفت باید بررسی میشد و پس از بررسیهای کارشناسی در این زمینه تصمیمگیری میشد. اگر ایشان خواسته غیر منطقی را مطرح میکرد باید در مقابل این خواسته میایستادیم و با ذکر دلایل میگفتیم مناسب نیست که این تصمیم به اجرا درآید.
شما هم به همین دلیل از دولت آقای احمدینژاد کنارهگیری کردید؟
در یکی از روزها آقای احمدینژاد به من گفت آقای کاظمی ما نمیتوانیم با شما کار کنیم. گفتم آقای احمدینژاد دقیقاً من هم همین احساس را دارم. اصلاً نمیتوانم با شما کار کنم. گفتم من دیگر از فردا نمیآیم و استعفایم را نوشتم. متأسفانه آقای احمدینژاد نسبت به آقای مددی که مدیریت سازمان را برعهده داشت، بسیار حساسیت به خرج میداد. آقای مددی به عنوان مدیری که باید تحت مدیریت وزیری فعالیت کند، همه گزارشات خود را بهطور مستقیم به رئیسجمهوری ارائه میکرد. البته آقای رئیسجمهور نباید میپذیرفت. اما آقای احمدینژاد مدیران را برای به کارگیری این شیوه ترغیب میکرد وقتی من تصمیم گرفتیم که آقای مدددی را تغییر دهم، آقای احمدینژاد شخصاً دخالت کرد و گفت نباید این اتفاق بیفتد.
چه دلیل برای این همه حساسیت وجود داشت؟
من فکر میکنم آقای احمدینژاد خود را مدیون مددی میدانست. آقای مددی شخصاً به من گفت من برای آقای احمدینژاد فعالیتهای انتخاباتی زیادی کردهام. خانه 170 میلیون تومانیام را برای تأمین هزینه تبلیغات انتخاباتی آقای احمدینژاد فروختهام، بنابراین باید از من حمایت کنند. البته من بارها در ملاقاتهایی که با آقای احمدینژاد داشتم، ضعفها و مشکلات مدیریت آقای مددی را گوشزد میکردم اما به من گفت عیبی ندارد و بگذارید بمانند. با این وجود هر اتفاقی که در سازمان تأمین اجتماعی رخ میداد من باید پاسخگو میبودم. اینها مسائلی است که در چارچوب اصول مدیریت روز نمیگنجد اکنون مسئولیت این اتفاقات را که در زمان تصدی آقای مرتضوی رخ داده است، چه کسی برعهده میگیرد؟ آیا وزیر میتواند بگوید که من در جریان نبودم؟ مقولهای که در علم مدیریت وجود دارد، هزینههای فرصتهای از دست رفته است. یعنی در مقاطعی که میتوانستیم سرمایهگذاری کنیم و درآمد خوبی برای بیمهشدگان فراهم کنیم به سیاسیکاری گذشت.