کد خبر: ۲۱۳۹۹
تاریخ انتشار: ۰۴ دی ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۰
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۱۰۸۹

نصرالله تاجيك: نمره دولت قبلي در شناخت صحنه جهاني و روابط بين‌الملل صفر بود

اعتماد: سياست خارجي ايران پس از انتخابات 24 خرداد امسال با روي كار آمدن حسن روحاني بر مسند رياست‌جمهوري دگرگون شد و عملكرد وزارت خارجه كليد اصلي بازگشايي قفل‌هايي شد كه طي هشت سال گذشته بر در اين وزارتخانه به خاطر قهر با سياست خارجي زده شده بود. درباره اين تحولات و آنچه در هشت سال گذشته در عرصه روابط بين‌الملل روي داد با نصرالله تاجيك سفير سابق ايران در اردن به گفت‌وگو نشستيم. نصرالله تاجيك اما با مقايسه دو دولت دهم و يازدهم مي‌گويد «در دولت قبل فضاي تنفسي نه‌تنها براي روابط خارجي بسته شده بود بلكه كليت روابط خارجي ما به دو سه مقوله محدود و نوعا شعاري محدود شده بود.» تاجيك در توصيف دولت روحاني معتقد است كه «از يك پايگاه مشخص تحول‌خواهانه و اصلاح‌طلبانه برخوردار است كه نه تنها مقابل تغييرات مقاومت نمي‌كند بلكه خواهان استفاده از فرصت‌هاي تغيير در صحنه‌هاي سياست داخلي و خارجي است». هرچند اين روزها بازار انتقاد از عملكرد وزارت خارجه داغ است اما تاجيك تاكيد دارد كه «بايد به دولت وقت داد و جناح مقابل هم فراموش نكند كه مملكت را در چه وضعيتي به اين دولت تحويل داده است ولي به عنوان منتقد منصف فعاليت دولت در سياست خارجي را نقد كند.» او در اين گفت‌وگو نتيجه مي‌گيرد كه تفاوت بين دولت گذشته و كنوني در چگونگي و ميزان شناخت صحنه جهاني و روابط بين‌الملل است كه نمره دولت قبلي صفر است. مشروح اين گفت‌وگو را باهم مي‌خوانيم.

به طور كلي وضعيت روابط خارجي جمهوري اسلامي قبل و بعد از انتخابات 24 خرداد و انتخاب دكتر حسن روحاني را چگونه ارزيابي و تحليل مي‌كنيد؟

مقدمتا بايد عرض كنم كه كاركرد اصلي سياست خارجي كه روابط خارجي در حقيقت بخشي از آن تلقي مي‌شود و در واقع ادامه سياست داخلي محسوب مي‌شود بايد اتخاذ مواضع راهبردي باشد تا باعث ايجاد قدرت براي كشور شود. يكي از مهم‌ترين وظايف مسوولان كشور در مديريت سياست خارجي آن است كه ضمن تداوم بخشيدن به راهبردهاي طراحي شده، تهديدات را به نفع آنها خنثي و موقعيتي جديد براي راهبرد بعدي بسازند. متاسفانه دولت پيشين اعتقادي به ادبيات بين‌المللي نداشت، البته در ادبيات سياست داخلي نيز چندان نمره قابل قبولي نمي‌گيرد. در حالي كه جمهوري اسلامي ايران بايد براساس تجربيات انباشته شده در طي اين مدت 34 سال، حجم و قدرت خود، انعطاف‌پذيري راهبردي، پذيرش قواعد منطقي يا روند علمي علت- معلولي سياست خارجي و فهم جريان هايي كه در حوزه روابط بين‌الملل ساري و جاري هستند بر اساس كار كارشناسي شده، اهداف متنوعي را در پرتو يك راهبرد مشخص، شفاف و اعلام شده در قبال تحولات بين‌المللي طراحي و دنبال كند. در دولت قبل فضاي تنفسي نه‌تنها براي روابط خارجي بسته شده بود و كليت روابط خارجي ما به دو سه مقوله محدود و نوعا شعاري محدود شده بود بلكه سياست خارجي كشور هم قفل شده بود. بدتر از اين دو موضوع، وزارت امور خارجه به عنوان دستگاه متولي سياست خارجي دور زده شده و در محاق فرو رفته بود. بدنه اين وزارت عموما داراي نيروهاي خوشفكر و نوانديش و به دليل آنكه با تحولات دنيا آشنا هستند عموما تحول‌خواه و غيرمحافظه‌كار هستند. يكي از معدود وزارتخانه‌هايي است كه هم ميزان فساد در آن بسيار كم و انگشت‌شمار است و طبعا سلامت فضاي كار در آن بالاست و هم كارهاي كارشناسي خوبي در آن صورت مي‌گيرد كه در صورت مديريت صحيح و كارآ، تعبيه سيستم مناسب و اعمال مديريت منطقي و علمي مي‌توانست مقداري از دو ضرر پيشين را جبران كند. اما رييس‌جمهور پيشين نه به وزارت امور خارجه اعتمادي داشت و نه به نظرات كارشناسي آنان توجهي مي‌كرد. يك دستگاه موازي چند نفره راه انداخته بود و خود را از عقل و نظرات كارشناسي محروم كرده بود. بيشتر سياست‌هايي كه در دولت قبل انجام شد شعاري، احساساتي و توهمي بود نه عقلي و كارشناسي شده. هرگونه مشكل و نقصان در وزارتخانه‌هاي داخلي چون بايد خدمتي به مردم ارائه دهند خيلي زود عيان مي‌شود ولي درباره سياست خارجي و اين وزارت شايد دهه‌ها بايد بگذرد تا نتايج اقدامات در سياست خارجي مشخص شود. در دولت گذشته با توجه به فضاي جامعه، عدم حضور نخبگان و دانشگاه‌ها در مسائل اجرايي كشور بعيد مي‌دانم نظريه‌پردازي و طراحي سياسي مشخصي صورت گرفته باشد. خود دولت نيز اگر چه به صورت تمام قد از جهت سياسي و مذهبي از سوي محافظه‌كاران حمايت مي‌شد چون فاقد پايگاه مشخص اجتماعي بود فاقد نظريه معيني در سياست خارجي و روابط بين‌المللي بود به گونه‌يي كه اقداماتش در صحنه خارجي قبل از اينكه مورد انتقاد جناح مقابل يعني اصلاح‌طلبان باشد از سوي حاميانش مورد سئوال واقع مي‌شد. مشكل آنجا بود كه اين سئوالات تبديل به اقدامي براي برگرداندن روند تخريبي سياست خارجي به مجراي صحيح صورت نگرفت. دولت كنوني تا حدي اشكالات دولت قبلي را ندارد. قرار است با استفاده از بدنه كارشناسي كشور كه هزينه سنگيني روي دوش ملت است، نخبگان، دانشگاه و بر اساس موازين خرد جمعي كار كند. اين دولت از يك پايگاه مشخص تحول‌خواهانه و اصلاح‌طلبانه برخوردار است كه نه‌تنها مقابل تغييرات مقاومت نمي‌كند بلكه خواهان استفاده از فرصت‌هاي تغيير در صحنه‌هاي سياست داخلي و خارجي است. بدنه و رهبران اصلاح‌طلب هم داراي ديدگاه مشخص و نظريه‌پردازي كاملا روشن هستند و از اين دولت براي تغيير وضعيتي كه دولت پيشين در سياست خارجي كه بحث ما است به وجود آورده است حمايت مي‌كنند. عملكرد نسبي دولت در اين مدت با توجه به مشكلاتي كه پيش پاي دولت بود قابل قبول است.

پس به نظر شما بخش بزرگي از مشكلات حل شده است؟

البته ما هنوز مشكلات زيادي چه ساختاري و چه كاركردي و مخصوصا از جهت همكاري بين بخشي و هماهنگي در ميان نهادهاي دخيل در سياست خارجي و برگرداندن سياست خارجي به وزارت امور خارجه كه مسوول و پاسخگو به مجلس شوراي اسلامي و مردم است، داريم كه اين موضوع ديگري است و نياز به توجه بيشتري براي تحقق اهداف سياست خارجي دارد. بايد به دولت وقت داد و جناح مقابل هم فراموش نكند كه مملكت را در چه وضعيتي به اين دولت تحويل داده است ولي به عنوان منتقد منصف فعاليت دولت در سياست خارجي را نقد كند. البته اصلاح‌طلبان نيز خودشيفته نيستند و بايد ضمن حمايت از دولت براي اجراي وظايفش اصول نقد منصفانه و مشفقانه را فراموش كنند. ما شرايط سختي در دنيا داريم با نقاط قوت و پتانسيل فراوان رعايت اين اصول مي‌تواند باعث هم افزايي شود تا نقش منطقه و بين‌المللي ايران شكوفا شود. بنابراين تفاوت بين دولت گذشته و كنوني در چگونگي و ميزان شناخت صحنه جهاني و روابط بين‌الملل است كه نمره دولت قبلي صفر است. يكي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي دنياي كنوني شتاب روزافزون تغييرات است و لازم است در تدوين راهبردهاي سياست خارجي به اين عامل توجه ويژه شود. به عنوان مثال مجموعه تحولات خاورميانه، دلسردي امريكا از نقش عربستان و تركيه در قضاياي سوريه، اوج گرفتن افراطي‌گري بر اساس تكيه بر سياست‌هاي ضد ايراني غرب كه دور نيست آن روز كه دامن خود غرب را نيز بگيرد و شكست امريكا در معرفي تركيه به عنوان نمونه يك كشور اسلامي موفق شرايطي براي ايران فراهم كرده كه ايران مي‌تواند از اين ظرفيت‌سازي استفاده كند.

روابط ايران و جامعه جهاني پس از سفر رييس‌جمهور به اجلاس سازمان ملل متحد شاهد چه تحولي شد؟

زمينه ذهني سفر با نوع شكل‌گيري صندوق راي و انتخابات رياست‌جمهوري، نيروي اجتماعي تشكيل‌دهنده اين حركت و پيام تغيير نسبت به سياست‌هاي گذشته شكل گرفته بود و خود سفر توانست از فضاي ايجاد شده استفاده كند و زمينه‌هاي عيني تغيير در سياست خارجي را تحقق بخشد. دنيا در اين سفر متوجه شد كه دولت ايران بر اساس خواست مردم درصدد ارائه الگوي رفتاري جديدي در صحنه جهاني و روابط بين‌المللي است. اين دولت با استفاده از نظرات كارشناسانه بدنه جريان اجتماعي اصلاح‌طلبي كه شامل قشر نخبه و متوسط جامعه است و بيشتر در دانشگاه‌ها حضور دارد به دنيا پيام داده كه به معادلات قدرت و قوانين بازي بين‌المللي آشنا است و مي‌خواهد با حفظ اصول انقلاب و حكومت با دنيا تعامل سازنده داشته باشد. در حالي كه دولت پيشين نه‌تنها هيچ پيام سازنده‌يي به دنيا مخابره نكرد بلكه با پيش كشيدن موضوعات غيرضروري خود و كشور را در موضع اتهام و دفاع قرار داد و هزينه سنگيني متوجه كشور كرد. الان موضع بين‌المللي ايران در يك جايگاه بالاتري قرار دارد و مي‌تواند در زمينه حقوق و خواسته‌هاي خود و ملت با جامعه جهاني گفت‌وگو كند. يك دولت كارا بايد هزينه‌ها را چه مادي و چه معنوي از دوش مردم كم كند و نماينده پر قدرت و مطمئني از سوي مردم خود در جامعه جهاني براي تامين منافع و امنيت ملي آنها باشد. دولت پيشين به دليل عملكرد ناصحيحش كشور را تا مرزهاي خطرناكي پيش برده بود. امنيت اجتماعي مردم و طبعا امنيت روحي و رواني آنها از بين رفته بود و يك حالت تشنج اجتماعي به وجود آمده بود. حداقل كار اين دولت در اين فرصت محدود ايجاد طمانينه اجتماعي است كه تا حدي اثرات رواني خودش را بر اقتصاد و مردم به جا گذاشته است.

تماس تلفني رييس‌جمهور با رييس‌جمهور امريكا در چه بستري انجام شد و اثرات مثبت و منفي آن، چه بود؟

قبل از ورود در بحث بايد مشخص كنم كه زاويه ديد به اين مساله مهم و تعيين‌كننده است. اگر از منظر مديريت سياسي كل كشور و مخصوصا در سطح كلان و همه‌جانبه به قضيه نگاه شود ممكن است به يك شكل تجزيه و تحليل يا موضعگيري شود. اما از منظر كارشناسي و درسطح اطلاعاتي كه من به عنوان يك ناظر و تحليلگر سياسي دارم به گونه ديگر موضع‌گيري كنم. به نظر من تماس تلفني در بستر واقع‌گرايي مسوولان ايران و امريكا و پاسخ به نداي تغيير و تحول‌خواهانه مردم و مخصوصا در سياست خارجي شكل گرفت. تداوم عدم گفت‌وگو بين دو كشور مهم و تاثيرگذار در صحنه بين‌المللي با توجه به شرايطي كه ما به عنوان ايران در منطقه و در دنيا با آن روبه‌رو هستيم به صلاح كشور و سياست خارجي نيست. اين مساله جداي از قطع رابطه بين دو كشور و بي‌اعتمادي ما به امريكا و مطالباتي كه ما داريم بايد ديده شود. به هر صورت مديريت جديد سياست خارجي براي ايجاد تحول در روابط خارجي و ايجاد فضاي واقعي براي تنفس در دنياي كنوني كه مهم‌ترين شاخصه آن ميزان شدت تغييرات است بايد سياست خارجي گرفتار و خمود را با چند شوك به حركت درمي‌آورد. اين مكالمه تلفني كمترين اين قبيل شوك‌هاست. كمااينكه فارغ از اثرات دنياي مجازي بر روندهاي سياسي بسياري از سياستمداران منتظر اقدامات شوك‌آور بيشتري بودند ولي به هر صورت ظرف زماني اجازه چنين خطر‌پذيري‌ها را به طرف ايراني نداد. زيرا طرف امريكا مشكلي در فرم و ظاهر ندارد و بيشتر دنبال محتوا بود و حتي از فرم هم استفاده يا سوءاستفاده مي‌توانست بكند ولي مجموعه شرايط طرف ايراني، نگرش فرهنگي و جامعه‌شناختي و بي‌اعتمادي به طرف امريكايي اجازه نداد كه فرم را ناديده بگيرد. اما به نظر مي‌آيد همين روال در بستر آرامي به پيش رود و دو طرف بتوانند خود را از تلاش نيروهاي تندرو رها كنند و به واقع‌گرايي مطلوبي رسيده‌اند كه ديگر نمي‌توانند طرف مقابل را در صحنه بين‌المللي ناديده بگيرند. با اين مقدمه و با توجه به اينكه طرف امريكايي كه رييس‌جمهور يك كشور است براي تماس پيشقدم مي‌شود بنده اولا بي‌پاسخ گذاشتن را زيبنده يك رييس‌جمهور نظام اسلامي نمي‌دانم. مجموعه تحولات بعد از اين تماس و مخصوصا جو خبري دنيا و اثرات سياسي آن كه نكته‌يي منفي بر آن مترتب نشد را مثبت ارزيابي مي‌كنم. اگر با اين ديد به اين مساله نگاه كنيم من علاقه‌مند هستم اين اقدامي كه شروع شده يك روند باشد. البته طبيعي است كه بين دو كشور با توجه به مشكلات موجود فاصله زيادي است ولي هم نبايد اجازه داد فاصله‌ها از اين زيادتر شود و هم تلاش كرد موانع را در اين راه پرسنگلاخ از ميان برداشت.

آيا با اين تماس مي‌توان اميد داشت كه مشكلات ايران و امريكا حل شود؟

مشكل ايران و غرب و در راس آن امريكا صرفا مساله هسته‌يي نيست و به پتانسيل‌هاي نهفته در بطن سياست خارجي ايران و مخصوصا مباحث خاورميانه كه هم نقطه قوت ايران و هم خميرمايه اختلاف اصلي دو طرف است، مربوط مي‌شود. در چنين شرايطي بايد نگران تصوير كلي برآيند و نتايج دراز مدت مديريت تحولات سياست خارجي بود. نحوه و چگونگي مديريت سياست خارجي در شرايط كنوني كه در حقيقت بايد بيانگر كيفيت و نحوه كنترل تهديدات محيطي به طور عام از هر سو در دراز مدت، حذف تدريجي نقاط قوت و كارت‌هاي برنده ايران، برنامه‌ريزي اقدامات مورد نياز براي دو مقوله قبلي، هدفگذاري، تخصيص منابع و تعيين راهبرد براي سير حركت سياست خارجي كشور باشد، بايد مد نظر دست‌اندركاران بوده و به درستي شكافته شود.

به نظر شما چه عواملي در رسيدن به توافق ژنو موثر بودند؟

راهبرد غرب طولاني كردن مذاكرات براي تاثير تحريم‌ها بر زيرساخت‌هاي اجتماعي و اقتصادي كشور و در نتيجه تضعيف حكومت بود كه هيات مذاكره‌كننده با طرح موضوعات غيرضروري و بعضا غلط كه نتيجه‌اش قطعنامه‌هاي ‌سازمان ملل و تحريم‌هاي ظالمانه غرب و امريكا شد. اما اين دولت بيشتر توان خود در سياست خارجي و حتي آن گونه كه مورد انتقاد نيز قرار مي‌گيرد توان داخلي خود را تا حدي مصروف مساله انرژي هسته‌يي كرده است. البته به نظر من با توجه به مشكلاتي كه دولت و وزارت امور خارجه از دولت قبل به ارث برده‌اند روند نسبتا خوبي را اين دولت در اين مدت طي كرده است.

پس به نظر شما عملكرد مذاكره‌كننده‌هاي قبلي و مشكلاتي كه به وجود آمد موجب رسيدن ايران و 1+5 به توافق ژنو شد؟

رويكرد، نتايج و دستاورد ژنو 3 نه خواسته‌هاي ايده آل و انتخاب واقعي ايران بلكه حاصل عملكرد دولت گذشته در زمينه بستن فضاي تنفسي سياست خارجي كشور در صحنه بين‌المللي و ايجاد اجماع عليه ايران است. در همين حال اگر چه اعتماد به امريكا مشكل است ولي هم نشدني نيست و هم ريسك‌پذيري يكي از شاخصه‌هاي سياستمداران مخصوصا در سياست خارجي است كه بي‌شك بايد در پرتو استفاده موثر و به موقع از اهرم‌هاي قدرت همراه باشد. بنابر اين نتيجه دور جديد مذاكرات ايران و غرب نشان‌دهنده نياز دو طرف به رسيدن به پايه و فهم مشتركي براي تفاهم در صحنه بين‌المللي است تا از درجه هرج و مرج كه شاخصه اصلي نظام بين‌الملل است كاسته شود و اين خود دستاورد بزرگي است. متاسفانه دولت پيشين قائل به نگاه علمي به سياست خارجي ايران نبود و با تعريف آن در درون سياست بين‌الملل كه در درجه اول ناشي از تعريف جايگاه و عملكرد كشور يا به قولي نقش سياست و حكومت و جهت‌گيري‌هاي آن در مديريت و هدايت تحولات داخلي و معادلات جهاني است موافق نبود و لذا توهم مديريت جهاني از اينجا شكل گرفته بود. متاسفانه دولت قبل به دليل استفاده از ابزار و روش‌هاي مناسب و تجربه شده نه تنها دامنه گفتمان‌سازي جهاني دولت اصلاحات و موجي كه گفت‌وگوي تمدن‌هاي آقاي خاتمي ايجاد كرده بود را محدود كرد بلكه با اقدامات مبهم، احساساتي و هيجاني، تعاملات جهاني ايران را محدود كرد.

توافق ژنو چه تاثيري در روابط ايران با جهان خواهد گذاشت؟

اسم رسمي آنچه در ژنو 3 در 24 نوامبر 2013 شكل گرفت برنامه اقدام مشترك است. اما مهم‌تر از نام، نتيجه و ابعاد و آثار بين‌المللي و داخلي اين توافق است. برنامه اقدام مشترك نه تنها ايده آل دو طرف نيست بلكه فصل مشترك يا نقطه تقاطع روند واقع‌گرايي دو طرف بود كه حاصل شد. اين توافق براي ايران يك دستاورد مهم و براي غرب يك نتيجه خوب و مطلوب و بر اساس بازي حاصل جمع غير صفر است. در اين روند و طي تدوين برنامه اقدام مشترك راهبردي كه در پيش گرفته شد دو طرف هسته مركزي اختلافات خود را حفظ كردند. آنها در قدم اول و براي حل مشكلات في‌مابين در يك روند چند ماهه

و براي اعتماد‌سازي هر يك تعهداتي را پذيرفته‌اند تا زوايد و حواشي را به نفع ايجاد زمينه براي وصول به مصالحه و نشان دادن اراده، جديت و حسن‌نيت خود در اين راه، حذف كنند. لذا ساختار تحريم‌هاي ايران از سوي غرب همچنان برجاست همان‌گونه كه ساختمان و سازه اصلي فعاليت و موجوديت تاسيسات هسته‌يي نيز برپاست. صرف نظر از اين موضوع، برد راهبردي با ايران خواهد بود كه توانسته است به عنوان قدرتي نوظهور در صحنه جهاني از فرو رفتن منطقه در گرداب توسعه و گسترش خشونت جلوگيري كند. توافق ژنو 3 به شرط داشتن راهبردي صحيح در سياست خارجي توسط ايران مي‌تواند مقدمه براي ورود به اين دوران باشد.

تاثيرات عملي اقتصادي و سياست خارجي توافق ژنو چه بود؟ تاكنون چه دستاوردهاي عيني از آن حاصل شده است؟

از جهت اقتصادي بيشتر تاكنون رواني بوده تا عملي ولي تاثيرات خوبي داشته. حداقل از شتاب به‌هم‌ريختگي بازار و بدقواره‌تر شدن اقتصاد مملكت و فقير شدن بيشتر طبقات متوسط و پايين و ايجاد فاصله طبقاتي بيشتر و طبعا ناهنجاري‌هاي اجتماعي به دنبال آن جلوگيري كرده است. اما در سياست خارجي مدل رفتاري جديدي از ايران به دنيا نشان داده شده است. مدلي مبتني بر تعامل. بنده معتقدم نبايد در اين زمينه چرتكه بيندازيم كه چي گرفته‌ايم و چي ستانده‌ايم. زيرا اين امر بستگي به محور مختصاتي دارد كه مي‌خواهيم اين مقايسه را انجام دهيم. اگر پايه‌يي محكم براي شكوفايي روابط بين‌المللي ايران گذاشته شود و سياست خارجي جايگاه واقعي خود را در صحنه منطقه‌يي و بين‌المللي پيدا كند ضرر و زيان اقدامات دولت پيشين به مملكت جبران خواهد شد. ما در مذاكرات ژنو با صداي رسا به دنيا گفتيم كه فعاليت هسته‌يي ايران صلح‌آميز است و چنانچه با يك روش معقول و كم‌هزينه به اثبات آن بپردازيم بار بزرگي از دوش سياست خارجي و بند محكمي از پاي روابط خارجي ايران باز كرده‌ايم.

طي سال‌هاي گذشته سياست خارجي ايران از غرب و اروپا به سمت شرق و امريكاي جنوبي گرايش پيدا كرد با توجه به اينكه اين نگاه ايران را تا حد زيادي از واقعيت موجود در دنيا دور كرد چه راهبردي براي منافع ملي كشور بهتر است؟

من مطمئن نيستم كه راهبرد ما نگاه به شرق بوده باشد. سياست رسمي كشور استقلال از دو بلوك بوده. بحث همكاري با شرق و مشخصا چين و روسيه چه در زمينه اقتصادي و فناوري و چه در صحنه بين‌المللي و مشخصا مسائل هسته‌يي را نمي‌توان به نگاه راهبردي تعبير كرد اين يك همكاري بر اساس منافع ملي كشورهاست. اين دو كشور هم مشكلاتي در صحنه بين‌المللي با امريكا دارند. به هر صورت موقعيت ممتاز و ويژه جغرافيايي ايران ايجاب مي‌كند كه تعاملات بين‌المللي خود را سر و سامان دهد. هم‌اكنون نيز در پرتو تغييرات جهاني در زمينه اين تعاملات ديگر مقوله سنتي دو دويي يا با شرق باش يا با غرب مفهوم قبلي خود را زمينه اجرايي ندارد. منافع و امنيت ملي كشورها، از يك طرف و جهاني شدن اقتصاد و نقش نفت در اقتصاد ايران از طرف ديگر بلوك‌بندي‌هاي ژله‌يي به وجود آورده كه مانند گذشته آن يارگيري و بلوك‌بندي سنتي مفهوم ندارد. منافع ملي ما با توجه به مجموعه توانمندي‌هايمان از جمله جمعيت جوان و تحصيلكرده، سرزميني وسيع و غني و حكومتي برخاسته از آراي مردم و اعتماد به نفسي ناشي از پيروزي انقلاب اسلامي ايجاب مي‌كند هر چه سريعتر روابط خارجي و بين‌المللي خود را بر اساس توانمندي‌ها و دستاوردهاي داخلي سر و سامان داده و جايگاه واقعي منطقه‌يي و جهاني خود را بازيابيم. مشكل روابط بين‌المللي ايران صرفا مساله هسته‌يي نيست بلكه نحوه تنظيم روابط با امريكا در زمينه مشكلاتي كه امريكا در چارچوب نظام بين‌المللي خلق كرده است از مساله هسته‌يي مهم‌تر است. از اين منظر بدون طراحي راهبردي شفاف و صحيح در تعامل با امريكا و نظام كنوني بين‌المللي و تلاش و قبول مسووليت براي كاهش تنش و درگيري‌هاي موجود در منطقه و توسعه صلح عمومي در منطقه و جهان مذاكرات ژنو حاصل بسيار اندكي دربرخواهد داشت، زيرا جريان مخالف صهيوني- عربي و حاميان غربي آنها و بسياري از عوامل ديگر وجود دارند كه اگر ايران نخواهد يا نتواند از ظرفيت‌سازي‌هاي سياست خارجي خود استفاده كند حاصل اين روند را به ضرر ايران رقم مي‌زنند. اگرچه در اصل در معادلات جاري و حاكم بر روابط بين‌المللي و نظام كنوني بين‌الملل اولويت با استفاده از قدرت نرم است كه حذف عنصر زور در روابط انسانهاست ولي امريكا و ائتلاف غرب به راحتي در سياست خارجي خود بدون منعي از قدرت سخت و نرم توامان استفاده كرده كه اشغال افغانستان، عراق، ليبي و به هم زدن صحنه خاورميانه توسط مداخله نظامي در سوريه و مصر مثال بارز اين گونه رفتار است. سلطه‌گري و يكجانبه‌گرايي امريكا در جهان، حمايت مطلق از رژيم صهيونيستي و وصل كردن سرنوشت اين رژيم به امنيت ملي امريكا، عدم اهتمام در حل موضوع فلسطين، تلاش در جهت مديريت خيزش مردمي و آزاديخواهانه در خاورميانه و شمال آفريقا، برقراري امنيت انرژي در خليج فارس توسط راه‌حل‌هاي نظامي و دخالت در تحولات آسياي مركزي و قفقاز و در يك كلام به هم زدن ژئوپولتيك منطقه از جمله مشكلاتي است كه امريكا در جهان به وجود آورده. يكي از مهم‌ترين مشخصه‌هاي نظام كنوني بين‌الملل كه امريكا با تمام قدرت از آن دفاع مي‌كند علاوه بر تلاش امريكا براي تاثير در شكل‌دهي هويت و هدايت دولتها و حكومت‌هاي جديد، سعي اين كشور در تعيين بخش? از رفتارها، ايستارها و اهداف سياست خارج? آنهاست كه يك مشكل بسيار بزرگ در اين زمينه در تحولات بين‌المللي محسوب مي‌شود. يعني به جاي آنكه نظام بين‌الملل حاصل جمع جبري و برآيند‌برداري دولت- ملت‌ها و عملكرد و خواست‌شان باشد، اين نظام تعريف شده‌يي از سوي غرب و امريكاست كه رفتار و ايستار و راهبرد آنها را در قالب‌هاي مشخص تعريف و تبيين كند. در اين صورت چنانچه كشوري اين قاعده بازي را رعايت كند راهبردهاي سياست خارج?‌اش متأثر از جايگاهش در ساختار نظام بين‌الملل? است. ولي اگر به هر دليلي نتواند هماهنگ با اين نظريه عمل كند لذا به عنوان دولت ياغي سعي مي‌شود كه به هر نوعي بايد از گردونه نظام بين‌الملل اخراج شود. با اين نگرش اين ساختار معيوب نظام بين‌الملل در كنار خصيصه اصلي هرج و مرج در نظام بين‌الملل كه اجازه سلطه‌گرايي و زياده‌روي‌ به امريكا مي‌دهد تا به راحتي بتواند با حاكميت بر جريان گردش كالا و سرمايه و نيز سازمان‌هاي بين‌المللي به دنبال حاكميت اهداف، تعاريف و ارزش‌هاي امريكايي بر ساير كشورها باشد شرايط را پيچيده‌تر مي‌كند. اين روند هم به سهولت به امريكا اجازه مي‌دهد به منابع كشورهاي رام دست‌اندازي كند و هم كشورهاي ياغي را از گردونه خارج كند. لذا منطق وجود نظام بين‌الملل امروزي اقتصاد از طريق ارتباطات و حضور فعال و موثر در گردونه جهاني است و سازمان‌هاي منطقه‌يي و بين‌المللي نيز بر همين اساس تنظيم شده‌اند كه از ديگر ويژگي‌هاي نظام كنوني بين‌المللي است. يعني اقتصاد پويا در پرتو ازدياد و افزايش ارتباطات است و بر عكس كشور منزوي داراي اقتصادي عقب‌مانده خواهد بود كه حتي به خواست‌هاي اوليه مردم خود نيز نمي‌تواند پاسخ دهد. بدون قضاوت ارزشي و درست يا غلط دانستن اين منطق، اين واقعيتي است كه بر جهان امروز حاكم است و بايد با توجه به اين واقعيات راهبردها و سياست‌هاي خويش را طراحي و به دنبال كسب حداكثري منافع ملي باشيم.

زمينه‌هاي ارتقاي سطح روابط ايران با كشورهاي همسايه ومنطقه چيست و با كدام كشور مي‌توان رابطه ريشه‌دار‌تر و مستحكمي برقرار ساخت؟

در چارچوب روابط همسايگي، دوري از تنش و تشنج و آرام نگه داشتن منطقه مي‌توان به طور دوجانبه با كشورها كار كرد ولي در ميان اين كشورها نمي‌توان دنبال شريك استراتژيك گشت. كشورهاي منطقه وابسته به سياست‌هاي خارجي، توسعه نيافته و به سياست‌هاي ايران مشكوك هستند. در كشورهاي توسعه‌نيافته مسائل سياسي اجتماعي صفر و يكي ديده مي‌شود. آنها بهبود روابط ايران و غرب را عليه خود مي‌دانند. در روابط دوجانبه ما حرف‌هاي قشنگي با يكديگر تبادل مي‌كنيم ولي مهم باور داشتن و عملي كردن يا اجرايي شدن آنهاست. البته تلاش براي توسعه فعاليت‌هاي اقتصادي ممكن است قدم اول تحركات باشد ولي بعيد است با توجه به آن ترس كه اشاره كردم حتي همكاري‌هاي اقتصادي خيلي جلو برود. مجموعه شرايطي كه باعث عدم توازن ژئوپولتيك بين اين كشورها و ايران شده وضعيتي را به وجود آورده است كه در بهترين حالت از روابط دو يا چندجانبه هيچ قرابت، نزديكي يا همكاري‌هاي راهبردي و درازمدت بين ايران و همسايگانش در حاشيه جنوبي خليج فارس تاكنون شكل نگرفته است و دورنماي آن نيز تيره است. اگرچه همكاري‌هايي دوجانبه بين ايران و بعضي از اين كشورها جريان يافته ولي ميزان موفقيت آنها نيز نياز به بررسي عميق‌تري دارد. وضعيت امنيتي منطقه به گونه‌يي است كه نا آرامي‌ها محدود به منطقه و زمان خاص نمي‌ماند، بلكه حركت عليه هر كشوري هم به كشورهاي داخلي ديگر سرايت مي‌كند و هم روابط بين‌الملل را تحت تاثير قرار مي‌دهد. البته صادقانه بايد گفت مشكلات ساختاري و بروكراتيك در هر دو طرف و عوامل ديگر نيز موثرند ولي عدم اعتماد آنها به ايران سايه سنگيني بر همه مسائل انداخته است. اگر قرار باشد اميدوارانه صحبت كرد بايد تلاش كرد كه جو غالب و سرد از بين برود ولي من بعيد مي‌دانم از اين نقطه‌يي كه هستيم خيلي بتوان جلوتر رفت. آنها در شورايي گرد هم مي‌آيند كه براي مقابله با ايران تاسيس شده. نيروهاي خارجي هم به دليل منافع اقتصادي و تا حدي سياسي براي مقابله با ايران نقش منفي در اين ماجرا دارند. لذا شكوفا شدن روابط خارجي ايران كه با حساسيت همسايگان جنوبي ايران دنبال مي‌شود مي‌تواند روي اين كشورها براي اصلاح تعاملات‌شان با ايران تاثير مثبت بگذارد. كشور عمان به دليل بافت فرهنگي و سياست‌هايش كمي از ديگران متفاوت‌تر است و شايد اگر توجه بيشتري به روابط دو كشور و نه همكاري‌هاي منطقه‌يي بشود و مشكلات جلوي پا را با برنامه‌ريزي و مديريت صحيح از سر راه‌برداريم الگوي موفقي براي توسعه به سايرين باشد. در منطقه نيروهاي خارجي منافع و حضور دارند كه تعامل با آنها ممكن است ترتيبات منطقه را تسهيل كند و راه كوتاه‌تري براي نيل به مقصود يعني آرامش، امنيت و توسعه منطقه‌يي باشد.