کد خبر: ۲۵۶۲۸۸
تاریخ انتشار: ۲۵ فروردين ۱۳۹۸ - ۲۰:۰۰
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۱۰۶۰

راهبرد ایران مقابل آمریکا: نه جنگ و نه مذاکره/ ترامپ از خط قرمز در روابط واشنگتن – تهران عبور کرد

صلاح الدین خدیو می نویسد: از آوریل گذشته که آمریکا یکجانبه از برجام خارج شد، روابط دو کشور با شیبی خطرناک به سوی تخاصم بیشتر رفته است. تصمیم اخیر اما بیش از پیش آن را متشنج و پیچیده کرد.
صلاح الدین خدیو در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: از آوریل گذشته که آمریکا یکجانبه از برجام خارج شد، روابط دو کشور با شیبی خطرناک به سوی تخاصم بیشتر رفته است. تصمیم اخیر اما بیش از پیش آن را متشنج و پیچیده کرد.

به گزارش پایگاه خبری تیک (Tik.ir) ؛ دولت آمریکا بخشی از نیروهای مسلح یک دولت رسمی عضو سازمان ملل را در جرگه گروه ها و سازمان های تروریستی قرار داده است. نفس این کار از طرفی خرق عادتی بزرگ در روابط بین الملل است و در مناسبات متشنج میان ایران و آمریکا هم عبور از یک خط قرمز مهم محسوب می شود.

چرا ترامپ بی محابا دست به این ریسک بزرگ زد و پیامدهای این تصمیم در صورت عملیاتی شدن چه خواهد بود؟

از آوریل گذشته که آمریکا یکجانبه از برجام خارج شد، روابط دو کشور با شیبی خطرناک به سوی تخاصم بیشتر رفته است. تصمیم اخیر اما بیش از پیش آن را متشنج و پیچیده کرد.

آمریکایی ها رسما ادعا می کنند هدف از فشارها به ایران کشاندن آن به پای میز گفت وگو به هدف تغییر رفتار آن است. معنای این سخن آن است که آنها با اجرای تحریم و اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی می کوشند ایران را به پیروی از الگوی کره شمالی و لیبی ـ قبل از سقوط قذافی ـ وادارند. هدف نهایی این پروژه خلع سلاح و هنجارمند کردن رفتار آن در محیط خارجی بر اساس ایستارهای مورد پسند کشورهای عمده غربی است.

این تصمیم البته می تواند بالقوه گزینه نظامی را هم قوت ببخشد. چه در منطقه خاورمیانه برعکس شرق آسیا آمریکائی ها راحت تر دست به سلاح می برند.
با رجوع به گذشته می توان درک کرد که در خاورمیانه هر کشوری که سودای رهبری منطقه را در سر می پروراند و به قدرتی قابل ملاحظه تبدیل می شود، به دلیل به خطر افتادن امنیت اسرائیل، بی چون و چرا با برخورد غرب مواجه می شود.

مصر در 1967 و عراق در 1991 و 2003 که با انهدام ماشین جنگی خود مواجه شدند، نمونه هایی از این الگو هستند.

ایران اما تاکنون با هوشمندی از درگیری مستقیم پرهیز کرده و با اتخاذ راهبردهای جنگ نیابتی و نامتقارن، مانع از افتادن خود در تله نظامی آمریکا و اسرائیل شده است.
شاید اگر صدام حسین درس های جنگ بقاع میان سوریه و اسرائیل در سال 1982 را فرا می گرفت، ابدا دست به تهور سال 1991 نمی زد که وارد نبرد متقارن و جبهه ای با مجموعه کشورهای غربی شد.

جنگ سال 1982 سوریه و اسرائیل که به انهدام حدود نود فروند جنگنده سوری و اکثریت پایگاه های دفاع هوایی دمشق طی سه روز انجامید، نخستین جنگ الکترونیک در تاریخ بشر بود که از ظهور پارادیمی نوین در تاریخ جنگ ها خبر می داد. سوری ها که با منطق نبرد اکتبر وارد جنگ شده و از این تحول عظیم خبر نداشتند، شکستی بزرگ و تلخ را متحمل شدند.

گفته می شود یکی از عوامل ترغیب روس ها برای اجرای سیاست های پروسترویکا و گلاسنوست، نتیجه ناامیدکننده این جنگ برای تجهیزات روسی بود.

جمهوری اسلامی اما با درک این مهم هم عمق راهبردی خود را در خارج از مرزها تعریف کرد و هم با تجهیز عوامل نیابتی چون حزب الله و حماس به جای رویارویی مستقیم، دست به تهدید اسرائیل از شمال و جنوب آن زد. در ماه ها و سال های گذشته به موازات پیشرفت بشار اسد در جنگ داخلی، ایران کوشید جبهه سوم را هم از سمت جولان علیه اسرائیل با هدف محاصره کامل آن میان تهدیدهای نیابتی بگشاید. البته اسرائیل که پیشتر از این بابت ضربه خورده است، تلاش می کند با چنگ و دندان و حتی به قیمت درگیری مستقیم با ایران مانع از این تحول شود.

مضافا بر این ایران یکی از عوامل ناکامی جنگ آمریکا علیه عراق و افغانستان هم بود. بدون اتخاذ راهبرد جنگ نامتقارن بختی برای پیروزی علیه ارتش های متکی بر جنگ افزارهای الکترونیک وجود نداشت و با استفاده از عوامل نیابتی از پرداخت هزینه گزاف رویارویی مستقیم هم خودداری کرد. اینها درس های گرانبهایی بودند که تهران از شکست عراق و سوریه از آمریکا و اسرائیل آموخت.

سپاه پاسداران بازوی اصلی اجرای این راهبرد است و این یکی از دلایلی است که مورد خشم و غضب قرار گرفته است.

احتمالا یکی از دم دست ترین دلایل اتخاذ این تصمیم نگاه به آینده سوریه و عزم آمریکا و اسرائیل برای راندن ایران از این کشور و مشروعیت بخشی به حملات احتمالی تل آویو در آینده است.

در یک اشل بزرگتر این سخن به این معناست که آمریکا و متحد استراتژیک آن اسرائیل می کوشند دستور کار فعلی منازعه در خاورمیانه را که مبتنی بر جنگ نیابتی و نامتقارن است و توسط تهران طراحی شده، تغییر و به هدف افزایش هزینه ها آن را در صورت لزوم به جنگ مستقیم تبدیل کنند. چه در نگاه استراتژیست های آمریکایی و اسرائیلی بازی سیاسی فعلی در منطقه جنگی واقعی است که با تاکتیک های تهران پوشیده و مکتوم مانده است.

این تصمیم البته خود به خود و فوری بازی کنونی را به جنگ مستقیم تبدیل نمی کند. ائتلاف ترامپ، نتانیاهو و بن سلمان امیدوارند تبعات سیاسی، روانی و اقتصادی تصمیم قرار دادن سپاه در فهرست تروریسم، ایران را به سمت اقدامات مقابله جویانه تر و در نهایت پای آن را به یک جنگ منطقه ای بکشاند.

چرا که به دلیل حضور سپاه در قلب سیاست و اقتصاد ایران تدابیر محدود و کجدار و مریز دولتهای اروپایی برای نجات برجام بیش از پیش با مانع روبه رو خواهد شد و ائتلاف سه گانه فوق امیدوارند تهران در نهایت عطای کار را به لقایش ببخشد و از معاهده ای که جز تحریم ره آوردی نداشته است، خارج شود. در این صورت آنها امیدوار خواهند شد که اجماع خود علیه ایران را گسترده تر کرده و تهران را در معرض فشارهای بیشتری قرار دهند. تداوم این وضعیت می تواند روابط طرفین را آچمز کرده و جنگ را گریزناپذیر کند.
راهبرد ایران تاکنون آمیزه ای از صبر و خویشتنداری و تحمل بوده است. با این هدف که اولا با بازی در زمین دشمنان خود را در مهلکه نیندازد و ثانیا با تا پایان دوره چهارساله ترامپ فشارها را تحمل و امیدوار باشد که نامزد حزب دموکرات برنده انتخابات ریاست جمهوری آتی شود.

طرف مقابل با درک استراتژی تهران می کوشد با اعمال فشار و تحریم فزاینده کاری کند که تهران از موضع فعلی خود دست بکشد. با این هدف که یا از سر اجبار به گفت وگو روی آورد و یا این که آن قدر تحریک شود که گام های بعدی برای رویارویی بیشتر را شتابان بردارد.

بە همین خاطر ماه های آتی از حیث تعیین سرنوشت بازی تحریم و تحریک و مقاومت و انتظار سرنوشت ساز خواهد بود. در واقع تعیین نتیجه این بازی بستگی زیادی به میزان تاب آوری اقتصاد ایران برای ادامه راهبرد "نه مذاکره نه جنگ" خواهد داشت.

سوای اینها یک نکته روشن است، روابط آمریکا و ایران با این تحول وارد پیچی غیرقابل بازگشت شده و تنها مذاکره و جنگ می تواند گره بسته آن را بگشاید. چرا که تداوم وضعیت فعلی به لحاظ هزینه بردار بودن برای هر دو طرف در درازمدت قابل تداوم نیست.