کد خبر: ۲۸۶۲۲۷
تاریخ انتشار: ۲۴ دی ۱۳۹۸ - ۲۱:۴۵
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۲۰۸۱

هوشنگ ابتهاج: بر مزار کدام کشته گریه کنم؟

وقتی می‌گفت "داد" و وقتی می‌گفت "فریاد" در صدایش بغض و درد و تظلّم و استیصال گره خورده بود.

نوشتار زیر یادداشتی است که دکتر میلاد عظیمی عضو هیات علمی دانشگاه تهران در کانال شخصی خود با عنوان نور سیاه منتشر کرده است.

هوشنگ ابتهاج: بر مزار کدام کشته گریه کنم؟

دکتر میلاد عظیمی نوشته است: الآن سایه تلفن کرد. ذوق کردم .گفتم خوبید؟ به هق‌هق افتاد. زار زد. گفت: فلانی! طاقت من صبور هم دیگر تمام شده است. دلم دارد می‌ترکد. دوست دارم داد بزنم. نمی‌دانم این فریاد را کجا باید بکشم.

وقتی می‌گفت "داد" وقتی می‌گفت "فریاد" در صدایش بغض و درد و تظلّم و استیصال گره خورده بود. گفت: نمی‌دانم بر مزار کدام کشته باید بگریم. گریه امانش نداد... گفت: کاش می‌توانستم آنجا باشم. باز گریه نمی‌دهد امان... گفت: انگار در قبرستانی بزرگ ایستاده‌ام و نمی‌دانم بر مزار کدام کشته باید بگریم... مدام تکرار می‌کرد: نمی‌دانم... نمی‌دانم... .

گفت: فقط حرف این ۱۷۰ نفر نیست. از ایران چیزی نمی‌ماند. از مردم چیزی نمی‌ماند. فردوسی هزار سال پیش گفت: دریغ است ایران که ویران شود... چرا این را نمی فهمند. چرا نمی‌فهمند با دروغ نمی‌شود کشور را اداره کرد؟ چرا نمی‌فهمند که:

به صدق کوش که خورشید زاید از نفست

که از دروغ سیه‌روی گشت صبح نخست

گفت: من به آخر راه رسیده‌ام. نگرانم شما جوان‌ترها چه می‌خواهید بکنید؟ نگران آینده آناهید هستم. سرنوشت این بچه‌ها چه خواهد شد. پیرمرد تنها ویران بود. حیران بود. نگران بود. با اینهمه این را هم گفت: ذات انسان خیر است. ذات زندگی زیباست زیبایی است؛ جامی‌است که عقل آفرین می‌زندش... باید خادم خیر و نیکی بود. باید نگهبان مهربانی بود.

سایه‌جان! کاش اینجا بودی... کاش بر ما می‌تابیدی... کاش به گوش ما می‌خواندی:

گر بدی گیرد جهان را سربه‌سر

از دلم امّید خوبی را مبر .

کاش مثل همیشه به ما می‌گفتی و می‌گفتی و می‌گفتی که حق نداریم در سیاه‌ترین شبها هم تسلیم سیاهی و تباهی بشویم."

منبع:همشهری آنلاین