رویداد «9 اسفند 1331» اسفند چه بود؟ بدل شکست خوردهای از کودتای
28مرداد؟ توطئه قتل مصدق؟ یا انصراف عادی یک پادشاه از سفر به خارج؟ 61سال
از آن تاریخ گذشته اما هنوز پاسخ مشخصی برای این پرسشها وجود ندارد: شاه
چرا میخواست از ایران برود و چه شد که منصرف شد؟ پیشنهاد سفر و خروج از
کشور از طرف چه کسی بود؟ نمایندگان عضو جبهه ملی؟ شاه؟ مصدق؟ «لویی
هندرسون» یا «آنتونی ایدن»؟ زاهدی؟ یا... و چرا جبهه ملی از سوی مخالفان و
هواداران سابق، متهم به براندازی سلطنت شد با این اتهام که پیشنهاد سفر از
آن آنها بوده و این اتهام از کجا آمد؟ اتهام براندازی گناهی نابخشودنی بود؟
یا بازی سیاسی جدی؟ هرچه بود شکاف از پیش ایجادشده بین صفوف جبهه ملی و
طرفداران مصدق را عمیقتر کرد تا زمینه کودتای 28مرداد سریعتر فراهم شود،
تا جاییکه حتی دوماه مانده تا موعد کودتا، مجلس همچنان محل کشمکش و درگیری
موافقان و مخالفان دولت بود و برخی نمایندگان به رهبری مظفر بقایی بیخبر
از آنچه در پیش است همچنان سر در قایله 9اسفند داشتند و در پی محاکمه دولت و
نمایندگان جبهه ملی درباره چرایی آن رخ داد.
ظاهر قضیه از این قرار بود که صبح روز 9اسفند جمعی از نمایندگان خبردار
میشوند که شاه قصد خروج از کشور را دارد. رییس مجلس، نمایندگان را به
بهارستان میخواند و به شاه نامه مینویسد تا او را از سفر منصرف کند. در
نامه رییس مجلس آمده بود که سفر شاه به مصلحت و صواب نیست. آن روز جمعی که
شعبان جعفری هم جلودارشان بود به هواداری شاه جلو کاخ میروند و علیه مصدق
شعار میدهند و از شاه میخواهند که از کشور نرود. شاه هم که اصرار مردم و
جمعی از نمایندگان را میبیند از رفتن منصرف میشود. جمعیت سپس روانه خانه
مصدق میشوند و با جیپ به در آهنی خانه او میکوبند. درگیری رخ میدهد و
مصدق با پیژامه از مهلکه میگریزد.
پنجم خرداد سه ماهی از 9اسفند گذشته بود اما در مجلس غوغایی به پا بود.
قضیه این بود که «حسین علاء» وزیر دربار در مصاحبهای گفته بود که سهنفر
از اعضای فراکسیون نهضت ملی گفتهاند صلاح در این است که شاه از کشور برود؛
اتهامی که متوجه مصدق بود؛ توطئه براندازی سلطنت بود. اما دلایلی در دست
نبود به جز پیژامه مصدق! بقایی در مجلس، دولت را به باد انتقاد گرفته بود
که چون آن سهنفر بعد از گذشت دوماه قضیه را تکذیب نکردند پس جبهه ملی متهم
به توطئه برای تغییر رژیم است.
اشکالاتی که بقایی، آن روز از مصدق میگیرد بیشتر به بهانهجویی کودکانه
شبیه است: «او که با پیژامه نرفته بوده دربار، با لباس رسمی رفته بوده پس
کی فرصت کرده لباسش را عوض کند و با پیژامه بیاید مجلس؟ مگر عوضکردن لباس
چقدر وقت میخواسته؟» بقایی در نهایت، نمایندگانی که روزهای قبل از 9اسفند
با شاه دیدار داشتهاند را متهم میکند که از سوی مصدق مامور بودهاند به
شاه بگویند، برود. اما «معظمی»، عضو فراکسیون جبهه ملی میگوید که رفتن
آنها به دربار به دعوت شاه و برای رایزنی و حل مشکل دولت و دربار بوده است و
خواسته شاه بوده که قضیه افشا نشود.
اما شاه در «ماموریت برای وطنم» مدعی شده که روز 9اسفند مصدق به او توصیه
میکند موقتا از کشور خارج شود برای اینکه او را در اجرای سیاستی که در پیش
گرفته بود آزادی عمل پیدا کند. مصدق در خاطرات خود میگوید که اگر او
میخواسته شاه از ایران برود همان 30تیر زمان بهتری بود. از سویی این گفته
شاه در حالی است که طبق اسناد آن روز، روزی بوده که او باید از کشور خارج
میشده و همهچیز مهیای رفتن بوده است و اگر مصدق این توصیه را همانروز به
او داشته پس چطور با آن سرعت و همان صبح نمایندگان و جمعی از مردم از این
خبر مطلع میشوند؟ مصدق مینویسد: «9صبح وزیر دربار به خانه من آمد و قرار
شد که من یکونیمظهر برای صرف ناهار به کاخ بروم و ساعت دوونیم هم وزرا به
هنگام حرکت شاه حضور به هم رسانند.» مصدق تغییر ساعت را نقشه دربار
میداند که میخواستهاند حضورش با تجمع مردم جلو کاخ همزمان شود. حتی برخی
گفتند که نقشه قتل او در همان شلوغیهای جلو کاخ هم تدارک دیده شده بود.
مصدق همچنین معتقد است که خبر سفر شاه را پنجماسفند از طریق تلفن دربار
به یکی از نمایندگان میدهند و آنهم با قید محرمانه ماندنش. آن نماینده هم
با همین قید، خبر را به مصدق و جمعی دیگر از نمایندگان که خانه مصدق
بودهاند میدهد. این درحالی است که شاه حتی پیشنهاد مخفیماندن سفر را از
آن مصدق میداند.
مصدق این را هم تکذیب میکند و میگوید که یک کلام در این خصوص صحبت نکرده
چون در اموری که از مختصات سلطنت باشد دخالت نمیکند و همه اینها
پیشنهادهایی است که ششماسفند از سوی خود شاه در دربار مطرح میشود. مصدق
از این متعجب است که چرا شاه آنچه خود فرموده بعد چند سال در کتابی به او
نسبت میدهد. دو ذینفع قایله 9اسفند، اگرچه حرفهایشان را زدهاند اما بعد
از 61سال همچنان این پرسش باقی است. چه کسی به شاه گفت برو؟ شاه چرا نرفت؟