کد خبر: ۳۱۴۵۲
تاریخ انتشار: ۰۳ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۷:۲۵
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۴۰۳۳
ظریف:

در جایگاهی نیستم که با مصدق مقایسه شوم / هم من تحت فشارم و هم جان کری / وقتی می خواهند مرا بکوبند می گویند، باند نیویورک / به رهبری گزارش ریز مذاکرات را می دهیم

متاسفانه این باند نیویورک که ساخته و پرداخته همان دروغ‌پردازانی است که آن مقاله را به آقای حسین آقای شریعتمداری دادند، کماکان حفظ شد.
محمدجواد ظریف یکی از معدود وزرای‌خارجه محبوب ایران است. از زمانی که مشخص شد دولت یازدهم بر مساله هسته‌ای و سیاست خارجی تاکید ویژه دارد، وزیر خارجه به‌عنوان مسوول این حوزه برای همه جایگاه ویژه‌تری یافت. او ویژگی‌های خاصی هم دارد، با مواضع جدی‌اش، آدم خنده‌رویی است. از کارها و دیدارهایش در فیس‌بوک گزارش می‌دهد و با ابزارهای جدید اطلاع‌رسانی مثل توییتر آشناست.

به گزارش سرویس سیاسی «تیک»، او در شش‌ماهه دوم سال اغلب در صدر اخبار قرار داشت، به ویژه در روزهایی که مذاکرات ژنو در حال انجام بود. کارتون‌های چهره او به‌عنوان یکی از اعضای دولت نیز در این مدت مورد استقبال زیادی واقع شده است.

متن گفتگوی شرق با ظریف در زیر می آید:


می‌خواهم سوال‌هایم را از بخشی از حرف‌وحدیث‌هایی که در دوره وزارت شما مطرح شده، شروع کنم. برخی شما را به حلقه نیویورک مرتبط می‌کنند؟ خود شما چنین عنوانی را قبول دارید یا آن را نمی‌پسندید؟
 (می‌خندد) البته اگر کسی برای دیگری عنوان می‌گذارد، باید در این عنوان‌گذاشتن صداقت داشته باشد. گروه‌هایی که این حرف را می‌زنند، افرادی را وارد حلقه نیویورک می‌کنند که شاید به عمرشان چند روز بیشتر در نیویورک اقامت نداشتند. این حرف به دوران نمایندگی آقای دکتر خرازی در سازمان ملل بر‌می‌گردد. کسانی می‌خواستند علیه بنده و بخش بین‌الملل وزارت‌خارجه موضع‌گیری کنند و این عنوان را به کار گرفتند و هنوز هم همان دوستان از همین عنوان استفاده می‌کنند.
 
خب، ماجرای این نام‌گذاری چه بود؟
زمانی‌که دکتر خرازی به نیویورک می‌رفتند مدتی قبل مسوول خبرگزاری جمهوری‌اسلامی بودند و تلاش داشتند فضای جدیدی در نیویورک راه ‌بیندازند. نمایندگی ما در نیویورک نمایندگی بسیار بسیار ضعیفی بود مثلا به‌‌علت ضعف کار نمایندگی در نیویورک من که قبل از زمان دکتر خرازی کارمند محلی بودم، گاهی کارهای کاردار را انجام می‌دادم.

در کتاب «آقای سفیر» روایت وظایف گسترده‌ای را که برعهده شما بود، گفته‌اید.
بله، در عمل وقتی آقای رجایی‌خراسانی -که اخیرا به رحمت خدا رفتند- به تهران تشریف می‌آوردند کسی نبود که حتی در حد رتق‌وفتق امور جاری نمایندگی بتواند کار‌ها را انجام دهد. لذا بنده را که کارمند محلی بودم به‌عنون کاردار به سازمان ملل معرفی می‌کردند. یعنی رییس نمایندگی شده بودم. زمانی که آقای خرازی می‌خواستند به نمایندگی ایران در سازمان ملل تشریف ببرند، با گروهی از دوستان در وزارت‌خارجه مشورت کردند، بنده هم که قرار بود به‌عنوان نفر دوم، همراه او به نیویورک بروم، طرف این مشورت‌ها بودم تا اینکه بتوانیم یک نمایندگی حرفه‌ای درست کنیم. این نکته باعث شد که تعداد زیادی از افراد توانمند تهران به نیویورک بروند. در وزارت خارجه رسم است که رییس اداره را در سطحی پایین‌تر از سفیر به جای دیگری اعزام نمی‌کنند، اما آن‌زمان چندین رییس اداره به‌عنوان کارشناس همراه آقای دکتر خرازی و بنده به نیویورک آمدند.

این موضوع موجب شد تا مجموعه‌ای از آدم‌های با قابلیت در وزارت خارجه در آنجا دور هم جمع شوند. نکته اینجا بود که راه وصل‌شدن این افراد به هم این‌نبود که در نیویورک با هم کار می‌کردند، بلکه علت به نیویورک رفتنشان این بود که آدم‌های متخصصی بودند. من سه سال از دوران سفارت هشت‌ساله آقای دکتر خرازی در نیویورک بودم و بعد به تهران آمدم و معاون امور بین‌الملل دکتر علی‌اکبر ولایتی شدم. بعد از این بود که افرادی شروع کردند به نام‌گذاشتن برای آنها که از نیویورک برمی‌گشتند، به‌عنوان «باند نیویورک». بعد این‌گونه شد که عنوان «باند نیویورک» را می‌شد به نام هر چیز بدی نام‌گذاری کرد.

یادم است که روزنامه کیهان با تیتر بزرگی نوشته بود «اینجا «چاران» است / با ما به C.T.B.T بیایید!»، بعد زیرش در مورد گروهی به نام باند نیویورک نوشته بود. اینگونه باند نیویورک در رسانه‌ها حضور علنی پیدا کرد. اما فردای آن روز روزنامه کیهان مجبور شد از خوانندگانش به‌خاطر آن مطلب عذرخواهی کند. چون مقاله سرتا پا دروغ بود. اما متاسفانه این باند نیویورک که ساخته و پرداخته همان دروغ‌پردازانی است که آن مقاله را به آقای حسین آقای شریعتمداری دادند، کماکان حفظ شد.

البته بعدها نه به‌خاطر حلقه نیویورک و نه هیچ‌چیز دیگری مجبور به عذرخواهی نشدند و بارها این عنوان را استفاده کردند و می‌کنند.
بله استفاده کردند و آنچه استفاده کردند موضوعیتش را از دست داد. همان‌وقت‌ها بسیاری از افرادی را به حلقه نیویورک منتسب می‌کردند که فقط عیبشان این بود که با دیدگاه‌های آقایان مشکل داشتند وگرنه هیچ عیب دیگری حتی، عیب‌بودن در نیویورک را نداشتند. (با خنده)

کتاب «آقای سفیر» برای جواب‌دادن به این ادعاها منتشر شد؟
نه، کتاب «آقای سفیر» قصه جالبی دارد. یکی از دانشجویان دانشکده روابط بین‌الملل توسط یکی از دوستانی که تقارب فکری هم با هم نداریم، معرفی شد. گویا با دانشگاه آزاد قراردادی داشت. آمد و پیشنهادش را مطرح کرد اما من خیلی راغب نبودم. مدتی طول کشید تا من را راضی کرد. بعد مصاحبه‌ها انجام شد و سال 91 هم کار کتاب تمام شد اما مدتی طول کشید تا مجوز نشر آن صادر شود. وقتی این مصاحبه‌ها را انجام می‌‌دادم، فکر می‌کردم دیگر هیچ‌وقت قرار نیست به سیاست برگردم. البته هنوز هم به سیاست بازنگشته‌ام، منظورم بازگشت به کار است. لذا مصاحبه را پذیرفتم. اتفاقا از بد حادثه این کتاب همزمان با پیشنهادشدن بنده برای پذیرفتن سمت وزیرخارجه، اجازه نشر پیدا کرد و منتشر شد. لذا مثل بقیه چیزها که اتفاقی بوده، این کتاب هم اتفاقی بوده است.

جالب است که افرادی از طیف‌های مختلف هم این کتاب را خوانده‌اند، مثلا آلن ایر، سخنگوی فارسی‌زبان آمریکا در روزهای مذاکره ژنو می‌گفت در حال خواندن کتاب آقای سفیر است.
این کتاب را هرکسی از ظن خودش تعبیر کرده؛ اخیرا دو نفر از نئومحافظه‌کاران آمریکایی به‌نام آقای «رائول مارگ‌رشت» کارشناس سابق سیا و یک ایرانی که خیلی شناختی از او ندارم، قسمتی از کتاب را ترجمه کردند و گفتند که «بنده زمانی‌که بیکار شده بودم آن را نوشتم تا سیاست‌های خود را توجیه کنم تا به مرکز قدرت در ایران نزدیک شوم. این کتاب نشان‌دهنده تفکر یک فرد کاملا ضدآمریکایی است.» آنها اینجوری کتاب را تفسیر کردند.

پیشنهاد شما به‌عنوان وزیر خارجه توصیه شخص خاصی بود یا اینکه نظر خود آقای روحانی بود؟
آنچه من می‌دانم این است که پیشنهاد خود آقای روحانی بود و اصرار هم داشتند.

گزینه دیگری غیر از شما هم مطرح بود؟
این‌را باید از خودشان بپرسید، اما از چند ماه قبل از شروع انتخابات به من می‌فرمودند که نظر من برای وزارت‌خارجه تو هستی و من هم خدمتشان عرض می‌کردم که از دایره «فایده داشتن» خارج شده‌ام تا من را معذور بدارند. واقعا من تا روزهای آخر تصمیم نهایی آقای روحانی، خیلی به این کار راغب نبودم. هم به‌خاطر اینکه دشواری‌های کار را می‌دانستم و هم به این خاطر که بعد از شش‌سال بازنشستگی احساس می‌کردم که دیگر خیلی حوصله‌ کار اداری را ندارم. اما شرایط به‌گونه‌ای بود که پذیرفتم.

شرط و شروطی برای پذیرفتن این سمت برای آقای روحانی گذاشتید؟
من آدم گرانفروشی نیستم. شرط و شروط نگذاشتم. یا باید قبول می‌کردم یا قبول نمی‌کردم. تلاش کردم قبول نکنم ولی وقتی به هر دلیلی که، دلایلش هم متعدد است- به این نتیجه رسیدم که وظیفه‌ام این است که باید این‌کار را قبول کنم، شرطی هم نگذاشتم.

آقای ظریف احتمالا پیش از پذیرفتن وزارت‌خارجه پیش‌فرضی داشتید. آن تصور و پیش‌فرض با آنچه این چندماه در وزارت‌خارجه با آن مواجه شدید، یکی بود؟
تمام مشکلات این حوزه را کامل می‌دانستم. من با وزارت‌خارجه غریبه نیستم، تمام عمر کاری‌ام در وزارت‌خارجه و با همین موضوعات دشوار سیاست خارجی گذشته است؛ از جنگ ایران و عراق و بحث هسته‌ای در دور قبل مذاکرات و سایر بحث‌ها... لذا اصلا به دشواری کار ناآشنا نبودم، بیست‌وهفت، هشت‌سال در بافت وزارت‌خارجه نفس کشیدم و با آن زندگی کردم. مشکلات درونی و خارج وزارت‌خارجه را می‌دانستم. وزارت‌خارجه مجموعه‌ای است که از بیرون مرفه و راحت به نظر می‌آید اما من می‌دانستم که درونش اصلا اینطور نیست و کارکنانش با مشکلات مواجه هستند. این مسوولیت را با توهم  برعهده نگرفتم. می‌دانستم که وارد کجا می‌شوم.

 شما روز رای اعتماد با نطق خوبی که داشتید و گفت‌وگوهایی که همکارانتان با نمایندگان داشتند، راحت رای آوردید. اما در چندماه اخیر چالش‌ها و مشکلات زیادی با مجلس داشتید. چرا این مشکلات و چالش‌ها با مجلس کم نمی‌شود؟
بخشی از آن طبیعی است. بالاخره دوستانی که در مجلس هستند و گروهی که با بنده خیلی مشکل دارند و از اول هم مشکل داشتند، نماینده دیدگاهی هستند که به‌هرحال در انتخابات حتما طرفدار آقای روحانی نبودند و حتما طرفدار یک یا چند کاندیدا بودند که مشخص است مجموع رایشان چقدر است، لذا طبیعی است که با دولت آقای روحانی سر سازگاری نداشته‌ باشند. بین وزرا هم تنها من نیستم. همان‌طور که در نطقم در روز رای اعتماد در مجلس گفتم، من معتقدم «سیاست خارجی حوزه اجماع است»؛ به همین دلیل در شش‌سالی که خارج از مسوولیت بودم باوجود درخواست مصاحبه‌های داخلی و خارجی، هیچ وقت مصاحبه نکردم. چون معتقدم سیاست خارجی حوزه دعوا نیست، حوزه همدلی است و واقعا هم برای این هدف تلاش کردم. دلم می‌خواست گفتمان سازنده‌ای را با مجلس شروع کنم اما گفتمان سازنده، نیازمند رازداری است. خودِ این، موضوعی شد که چرا من می‌گویم بعضی موضوعات باید محرمانه بماند. علتش این است که وقتی داریم با کشوری در دنیا مذاکره می‌کنیم - حالا اگر به طرف مذاکره اعتماد داشته‌باشیم که الان ما به‌طرف مذاکره‌مان اعتماد نداریم- در این صورت همه آنچه را که می‌خواهیم روی میز مذاکره بگوییم قبل از مذاکره نمی‌گوییم. من توقع داشتم که می‌روم مجلس و با نمایندگان صحبت و همفکری کنم و از نظراتشان استفاده می‌کنم اما متاسفانه دیدم که هر چه در مجلس گفته شود خود دوستان در مورد انتشارش تصمیم می‌گیرند، حتی اگر اعلام شود که جلسه سری است. یکی از دوستان نمایندگان محترم که خیلی مورد مهرشان واقع شده‌ام -چه قبل و چه بعد از وزارت- ‌در جلسه رسما به رییس کمیسیون گفتند که تو نمی‌توانی تصمیم بگیری که موضوع محرمانه است یا نیست، من هستم که تصمیم می‌گیرم. من امکان همکاری با آنها را نداشتم. لذا بحث از همین‌‌جا شروع شد. مشکل این بود که آنچه من در این جلسه می‌گویم در این اتاق می‌ماند یا با برداشت‌های مختلف به نشریات درز می‌کند؟ من خودم نه بد می‌نویسم و نه بد حرف می‌زنم (می‌خندد)، اگر قرار باشد حرفی را عمومی مطرح کنم، مردم نامحرم نیستند اما باید به یاد داشته باشیم که در دنیای کنونی، شما نمی‌توانید مخاطبتان را انتخاب کنید. اگر من حرفی را برای مردم خودمان بزنم، همزمان طرف آمریکایی مذاکره‌کننده و طرف اسراییلی و... که می‌خواهد علیه مذاکرات و نتایج آن لابی کند، همه این حرف‌ها را می‌شنود. پس شما مجبورید که یک حرف با ارایه درونی و یک حرف با ارایه بیرونی داشته باشید. اما دوستان مجلس اصلا به این بحث، قایل نبودند. این ابتدای مشکل بود و این مشکل متاسفانه ادامه پیدا کرده، مخصوصا که احساس می‌کنم در طرح موضوعات صداقت هم وجود ندارد، موضوعاتی به شخصیت‌های عالی‌مقام نظام نسبت می‌دهند، درصورتی‌که خودشان هم می‌دانند خلاف است. اینها کمی موضوع را دشوار می‌کند.

برنامه‌ای برای تعامل با مجلس دارید یا اینکه فکر می‌کنید باید بگذاریم، بگذرد؟
ظاهرا باید بگذاریم، بگذرد. یعنی ظاهرا من چاره‌ای جز اینکه به‌طور رسمی با مجلس ارتباط داشته باشم، ندارم، چون دوستان مسیر ارتباط همدلانه را بسته‌اند. البته نه همه دوستان در مجلس، بسیاری از نمایندگان هستند که طرف مشورت من هستند و من با آنها صحبت می‌کنم. ریاست محترم مجلس حتی زمانی که من سمت نداشتم، بنده را برای مشورت دعوت می‌کردند. لذا هنوز هم من طرف مشورت ایشان هستم و هم از نظرات ایشان استفاده می‌کنم، هم به‌صورت رسمی و هم در چارچوب‌هایی که برای مشوت در نظام هست و هم به صورت غیررسمی و دوجانبه، همچنین با رییس کمیسیون امنیت ملی و سایر دوستان مجلس در ارتباط هستم. اما در مجموع من احساس می‌کنم که هم گرایش‌های سیاسی وجود دارد که مانع تفاهم و همکاری می‌شود و هم معضل مباحث محرمانه وجود دارد. من اینجا نکته‌ای را عرض کنم؛ به محض اینکه مذاکره ژنو به نتیجه رسید، عین متن توافق را هم به فارسی و هم به انگلیسی منتشر کردیم، اما آمریکایی‌ها Fact sheet منتشر کردند. این نشان‌دهنده این است که کدام طرف با مردمش صداقت دارد و کدام طرف ندارد. چون من معتقدم هیچ مساله محرمانه‌ای با مردم وجود ندارد.

یکی از مشکلاتی که این مدت بوده همینFact sheet آمریکایی‌ها بود، آیا در ژنو قرار نشد که فقط یک متن منتشر شود؟ واکنش شما نسبت به انتشار متن جدید از سوی آمریکایی‌ها چه بود؟
ما گفتیم که کارشان خلاف است اما آنها با افکار عمومی داخلی‌شان و گروه‌های فشار مشکلاتی داشتند. به همین دلیل، یک چیزی را منتشر کردند. مساله‌ تاسف‌آور این است که منتقدان داخلی به جای اینکه به متن توافق استناد کنند، به Fact sheet آمریکایی‌ها استناد کردند. نمی‌گویم که به من اعتماد کنند، نمی‌خواهم شعار بدهم که به‌جای اعتماد به‌خودی، به دشمن اعتماد کردند، اصلا اینها را رها کنید. ما که دو متن منتشر نکردیم، یک متن توافق بود که همه قبول کرده بودند، یک متن هم بود که آمریکایی‌ها منتشر کرده بودند.

 آنها Fact sheet را برای جواب به فشار داخلی در کشورشان منتشر کردند. فکر می‌کنید شما بیشتر تحت‌فشار هستید یا آقای جان‌کری؟
فکر می‌کنم هر دو تحت فشار هستیم. البته من احساس می‌کنم در داخل ایران گروه‌هایی که سوءنیت داشته‌باشند، وجود ندارند. اما آنها گروه‌های جنگ طلبی دارند و لابی صهیونیستی، سوء‌نیت دارد و منافع آمریکایی مدنظرش نیست. من یقین دارم همه کسانی که در ایران انتقاد می‌کنند، در نهایت منافع ایران را مد نظر دارند و ممکن است دیدگاهشان با من تفاوت داشته‌باشد، اما آنجا اینطور نیست. در آمریکا گروهی وجود دارد که رسما اسمشان Israeli-firster است یعنی گروه‌هایی که اسراییل برایشان نسبت به آمریکا در اولویت قرار دارد. خب وقتی این وضعیت در آنجا هست یعنی مشکلات جدی دارند برای همین هم است که فکت شیتی که منتشر کردند، هیچ مطلبی در مورد غنی‌سازی نداشت. واشنگتن‌پست که یک نشریه نزدیک به وزارت‌خارجه آمریکاست، نوشت که شما به مردم آمریکا دروغ گفتید. خب این نشان‌دهنده فشاری است که آنها باید تحمل می‌کردند.

اما از داخل کشور هم‌ اتهامات سنگینی به شما و تیم مذاکره‌کننده وارد شد. از ترکمانچای‌خواندن توافق ژنو تا وطن‌فروشی و خیانت و....
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم؛ تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در چندماه گذشته، شما از سوی مدافعانتان نیز مورد قیاس‌‌هایی قرار گرفته‌اید. به‌عنوان مثال با دکتر مصدق مقایسه شدید. از این مقایسه خوشتان آمد؟
من خودم را در آن شأن نمی‌بینم که اینجور مقایسه‌ها شود. من کارگزاری خیلی معمولی در حوزه سیاست خارجی هستم که وظیفه‌ای به من محول شده و آن را انجام می‌دهم. اصلا خودم را در شأن آدم‌هایی که در تاریخ ماندگار شدند، نمی‌بینم.

چندی پیش تعدادی از فعالان حوزه دیپلماسی که در سال‌های پیش با بی‌مهری مواجه شدند، نقل‌قول‌ها و مصاحبه‌هایی داشتند. مثلا گفتند که مذاکرات محرمانه بین ایران و آمریکا از دوره احمدی‌نژاد شروع شده بود و مذاکره ایران و آمریکا چیز جدیدی نیست که الان انجام شود. شما در زمانی که معاون بین‌الملل دانشگاه آزاد بودید و از کار در دیپلماسی فاصله گرفته بودید، حتما اخبار مربوط به این حوزه را دنبال می‌کردید. آیا این را قبول دارید که مذاکرات محرمانه با آمریکا با میانجیگری عمان پیش از این نیز بوده یا خیر؟
البته من چهارماه معاون بین‌الملل دانشگاه آزاد بودم و بقیه‌ زمان، رسما بیکار بودم و اینطور نبود که کار حسابی داشته باشم. البته پیش از بازنشستگی، مشاور ارشد وزیرخارجه بودم اما به هیچ اطلاعات غیرآشکاری دسترسی نداشتم. مذاکره در حاشیه 1+5 با آمریکایی‌ها توسط آقای سعید جلیلی با معاون وقت وزارت‌خارجه آمریکا آقای ویلیام برنز انجام می‌شد، که الان قائم‌مقام شده‌اند. آنچه در ژنو صورت گرفت، مذاکره‌ با مقام هم‌رده خودمان بوده. من هیچ وقت با فردی در رده پایین‌تر مذاکره نمی‌کنم و همکارانم با خانم شرمن و دیگران مذاکره می‌کنند. ما اصرار داریم بر حفظ عزت جمهوری اسلامی و فقط با مقام همتا مذاکره کنیم. یعنی من فقط یا با خانم اشتون مذاکره کنم و اگر بخواهد سطح مذاکره به همکاران خانم اشتون برسد، در مذاکره حضور ندارم. تنها زمانی که لازم بوده من وارد مذاکره می‌شوم، همان‌طور که دیدید همه وزرای‌خارجه به ژنو آمدند، مجددا هم زمانی‌که به آن مرحله برسیم، همان‌طور خواهد شد. لذا مذاکراتی را که در سطح نابرابر انجام می‌شد به سطح برابر رساندیم. بنده یا با آقای کری مذاکره کردم، یا همکارانم با همتایان خودشان. در مورد مذاکرات حاشیه‌ای هم این نکته را باید عرض کنم هیچ مذاکره حاشیه‌ای در دوره ما شروع نشد. لذا در این مورد می‌توانم بدون اینکه وارد جزییات بشوم، اطمینان بدهم که هیچ مذاکره حاشیه‌ای را در دوره دولت یازدهم شروع نکردیم.

این نکته جالب است که تیم قبلی یعنی آقای جلیلی هم در حال مذاکره بودند و اصول و قواعدی برای مذاکره‌شان داشتند. حتی همکار شما آقای عراقچی هم در آن دوران، نقش مهمی داشتند. الان بخشی از منتقدان معتقدند اگر امتیازاتی که در این دوره داده شده، زمان آقای جلیلی هم داده می‌شد، توافق حاصل می‌شد. حتما شما با ورود به وزارت‌خارجه در جریان ریز جزییات مذاکرات و اسنادش قرار گرفتید. آیا اینطور بوده و به آقای جلیلی امتیازاتی پیشنهاد شده و ایشان قبول نکرد؟
من احساس می‌کنم که در دوران ما، از خط قرمزها عبور نکردیم و حتی به خط قرمزها نزدیک هم نشدیم. بلکه طرف مقابل از خطوط قرمز 10سال قبل خود که عدم وجود غنی‌سازی در ایران بود، عبور کرد؛ این برای من ملاک است که ما چه به دست آوردیم. دوستان باید خودشان قضاوت کنند که چه می‌توانستند به دست بیاورند. من چون در مذاکرات نبودم و دسترسی به اخبار محرمانه در آن زمان نداشتم، الان هم فرصت ندارم که اخبار محرمانه آن زمان را بخوانم، دوست ندارم در مورد کار دوستان در آن زمان قضاوت کنم. هرچه کردند حتما از سر صدق و حسن‌نیت بوده. اما دوستانی که آن زمان بودند معتقدند که قبل از اینکه تحریم‌ها صورت بگیرد، امکان دسترسی به تفاهم وجود داشت، البته در صورتی که می‌خواستند. خب وارد نشدند. شما تا وارد مذاکرات نشوید، نمی‌دانید که چه چیز می‌توانید بدهید و چه چیزی بگیرید. الان ادعا کردن راحت است. دیدم که یکی از حضرات ادعا کردند که اگر آن‌وقت این امتیازات را می‌دادند، احتمالا دنیا و آخرت و همه‌چیز را تقدیم می‌کردند. خب چرا نکردند؟! این سوال را باید خودشان پاسخ دهند که چرا چنین کاری نکردند. چرا با امتیازات بالاتر تفاهم نکردند و اجازه دادند که برخی شرایط و قطعنامه‌ها بر مردم ما تحمیل شود. من در مسند قضاوت نیستم، به خاطر اینکه به همه داده‌های آن زمان آگاه نیستم و فقط در مورد عملکرد خودم می‌توانم قضاوت کنم.

 شما بارها گفتید که مقامات عالی نظام در جریان مذاکرات هستند. لطفا یک توضیح شفاف در این مورد بفرمایید. بالاخره آنها در چه مرحله‌ای در جریان قرار می‌گیرند، قبل از مذاکره، بعد از توافق؟ چقدر وارد ریز مذاکرات هستند؟ چون برخی از منظر دفاع از ولایت توافق هسته‌ای را نقد می‌کنند.
هرکسی حق دارد هر کاری که می‌خواهد بکند، غیر از نسبت دادن دروغ. آنچه که من می‌توانم بگویم این است که ما در تمام طول کارمان گزارش ریز، به مقام‌معظم‌رهبری و ریاست‌جمهوری و سایر مقامات می‌دهیم. ولی ممکن است به همه مقامات به یک اندازه نباشد اما تقریبا هر کلمه‌ای که گفته می‌شود و شنیده می‌شود برای ریاست‌جمهوری و مقام‌معظم‌رهبری گزارش می‌شود. اینکه در چه مواردی این دو بزرگوار تصمیم بگیرند که به ما رهنمود بدهند، اظهارنظر کنند، موافقت یا مخالفت کنند یا سکوت کنند، من تعیین نمی‌کنم، خودشان هستند که معین می‌کنند. من این را می‌توانم بگویم که موردی نداشتیم که خط قرمزی برای ما تعیین شده باشد یا دستوری به ما داده شده باشد و ما آن دستور را نقض کرده باشیم. اما ممکن است در مواردی نظری به ما داده نشده باشد. در مواردی که نظر داده نشده ما براساس برداشت خودمان از چارچوب‌هایی که برایمان تعیین شده عمل کردیم. بالاخره مجموعه‌ای از مسوولان نظام چارچوب‌ها را تعیین کردند. من همیشه تاکید دارم که داخل آن چارچوب‌ها حرکت کنم. حالا ممکن است در مواردی حتی موضوعات ریزتری را به من داخل چارچوب‌ها گفته باشند که این کار بشود یا نشود. در برخی موارد هم صراحتا اعلام شده که فلان کار انجام نشود.