کد خبر: ۳۲۳۰۹۸
تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۳۹۹ - ۱۸:۰۰
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۴۲۴

سرنوشت تلخ یک پایتخت؛ چند دهه آلودگی

یک جامعه شناس شهری و پژوهشگر اقتصادی معتقد است اصلی ترین دلیل آلودگی محیط زیست تهران از جمله آلودگی هوا، کمبود آب و مشکلات ناشی از آن، محصول پیوند منافع سه گروه «دولت»، «مدیریت شهری» و «سرمایه داری املاک و مستغلات» است که هیچ اهمیتی به کیفیت زیستن در تهران نمی دهند و محصول نهایی شرکت آنها، آلودگی فراوان محیط زندگی شهروندان است.
آلودگی هوای تهران به هفته سوم رسیده است. برخی از روزهای این سه هفته حتی تنفس هوا برای همه گروه‌ها و شهروندان خطرناک بوده است. متن زیر را بخوانید: 

«آلودگی هوای تهران عمیقا سیاسی است، در سالهای اخیر سالانه حدود 800 هزار نفر به تراکم تهران افزوده شده. با طرح برج-باغها صدها هکتار باغ به برج تبدیل شد. باغات شمیران تقریبا نابود شدند. در منطقه 22 که ظرفیت 350 هزار نفر را داشت بیش از یک میلیون نفر اسکان داده شدند. به تمام ظرفیتهای زیستی تهران طی 30 سال گذشته حمله شده، کرباسچی این حمله را آغاز کرد و شکل داد و قالیباف این حمله را به اوج رساند. مسئله روشن است. رودخانه های تهران خشک شدند، تنفسگاه های طبیعی تهران از بین رفتند، دالان بادی غرب شهر به برج تبدیل شد و صدها هزار خودرو به شهر اضافه شد. پروژه شهرفروشی سبب شد تا در هر کوچه چند برابر گذشته بارگذاری جمعیتی صورت گیرد و الان ما در مقام ساکنان همه کوچه ها نفس هم نمی توانیم بکشیم. بله، الان به نقطه بی بازگشت رسیده ایم، در تمام این مدت همه مقررات شهری یا زدوده شد یا معلق ماند تا در این میان صدها نفر صاحب برج و پنت آهوی شوند و میلیون ها نفر هر روز در هوای آلوده سگدو بزنند.»

 متن بالا، یکی از پست های اخیر صفحه اینستاگرام امیر خراسانی، جامعه شناس شهری و پژوهشگر حوزه اقتصاد است که بهانه ای برای گفتگویی بلند درباره ریشه یابی وضعیت آلوده امروز تهران شد.

در ادامه گفتگو با امیر خراسانی را می خوانید:

عوامل اقتصادی یا به تعبیر شما محرکهای اقتصادی که در نهایت باعث وضعیت فعلی آلودگی هوا شده است، محور گفتگوی ما است. بحث شهرفروشی یا فساد در مدیریت شهری در ادوار و ازمنه قبل، چقدر موثرتر از موضوع اقتصادی حوزه بین المللی کشور مانند تحریمها است. برخی مسئولان می گویند مازوت نمی توانیم بسوزانیم چون تحریم هستیم و آن را می سوزانند به ریه مردم می رود (عامل آلودگی هوا بن بست در حوزه بین المللی است) و امثال شما می گویید عوامل اقتصادی فسادآور درون شهر باعث آلودگی هوا می شوند. سهم کدام یک از این دو گروه عوامل در آلوده کردن محیط زیست شهروندان بیشتر است؟

سوال شما را ذیل دو عنوان کلان سعی می کنم پاسخ بدهم. این دو عنوان هر دو به توسعه شهری مربوط می شود. یکی مسئله تمرکزگرایی است. مدل توسعه شهری ما بسیار متمرکز در یک پهنه جغرافیایی بسیار محدود است. فراموش نکنید معمولا وقتی از تهران حرف می زنیم می گوییم تهران یک کلانشهر است؛ در صورتی که به لحاظ منطق شهری ما از استان البرز، تهران و خط شمالی کشور حرف می زنیم. عبارت دیگر این وضعیت آن است که ما با یک فراخشهر مواجهیم. منطق مدیریت در یک فراخشهر هم بسیار متفاوت از یک کلانشهر است.

نکته مهم این است که از سالیان گذشته تاکنون ما در تهران با یک مدل شهرسازی مبتنی بر توسعه روبرو هستیم. این مدل توسعه به صورت قانونی هزینه های شهر را با فروش شهر تامین می کند و ثمره کارش هم تمرکز بیش از اندازه جمعیت در پهنه فراخشهری است. بحثهای متفاوتی از جمله دالان باد تهران از غرب، نیروگاه ها و بحث های مربوط به خودرو و کیفیت سوخت همیشه محل مناقشه بوده است. عده ای همیشه می گفتند این عوامل موثر است و برخی می گویند در آلودگی هوا موثر نیست. عده ای می گفتند سوخت استاندارد است عده ای می گفتند آلاینده است.

اتفاقی که افتاده این است که فراخشهر تهران تبدیل به یک فراخشهر اتومبیل محور شده و شما با یک خیابان زدایی مفرط در شهر مواجهید. در سالهای گذشته ما خیابان به معنی مکانی برای حضور پیاده مردم خلق نکردیم. ما مدام اتوبان کشیدیم. کنار آن به جای خیابان، مال و مراکز خرید ساختیم. این نوع شهرسازی که مبتنی بر متمرکزسازی فضای تجاری در مال‌ها، فروش کلان فضای عمومی و در ارتفاع و همچنین خیابان زدایی و پیاده رو زدایی از شهر و اتومبیل محور کردن است چاره ای به جز تولید آلودگی به جا نمی گذارد.

در ذهن بسیاری از مردم، توسعه شهر همراه با مسایلی از جمله مکانیزه شدن خدمات مانند حمل و نقل است. مثلا اگر کسی پیاده برود یا با دوچرخه تردد کند او را متعلق به گذشته می دانند نه توسعه یافته. چطور می شود بین توسعه شهری و جلوگیری از مکانیزه شدن افراطی امور از جمله حمل و نقل مبتنی بر خودرو شخصی یا اتوبانهای چندطبقه، آشتی برقرار کرد؟

مواردی که بیان شد محور آلودگی های ضروری شهر است. مثلا وقتی شما تراکم جمعیتی را بالا می برید و تعداد اتومبیل شخصی بالا می رود، حمل و نقل عمومی کفاف نمی دهد، مسیر پیاده منحل و حذف می شود و در نتیجه خروجی اگزوز این خودروها آلایندگی به دنبال می آورد. باید توجه داشت حذف شدن مسیر «پیاده روها» مهم است چون به طراحی شهری برمی گردد. در طراحی شهری فراخشهری، دسترسی محلی باید طوری باشد که بیشتر با پیاده روی یا دوچرخه سواری یا حمل و نقل عمومی بتوانید به خدمات دسترسی پیدا کنید ولی با گسترش همه مواردی که بیان شد، نوعی از مدل توسعه شهری را دارید که ضرورتا آلودگی زا و علیه محیط زیست است.

این هم باید گفت که آلودگی هوا کمترین مشکل ماست. به زودی با بحران شدید کمبود آب مواجه خواهیم شد. تهران مشغول آب دزدی از مناطق همجوار است و سهم آب آنها را می برد. شما شهری ساخته اید که ضرورتا آلودگی می آفریند و این مربوط به مدل توسعه شهری شماست.

چه کسی در این مدل توسعه مقصر است؟ شهروندانی که از شهرداری می خواهند تا خیابانها را آسفالت کند، بزرگراه ایجاد کند و پل بزند و برای ماشینشان اتوبان بسازد یا مدیریت شهری (شهرداری و شورای شهر) که فکر می کنند اگر این کارها را کنند می توانند خودشان را در مسند نگه دارند و ثمرات مدیریت خود را به چشم شهروندان فرو کنند؟

بحث مهم مدل سیاست شهری ما است. در تهران از دوره کرباسچی تا حناچی، محوریت مدیریت در شهر را به جذب سرمایه برای شهر اختصاص دادیم. عمده این محور در اختیار بخش املاک و مستغلات است و دغدغه اصلی مدیریت شهری این است که چطور با همدستی سرمایه داری املاک و مستغلات پول دربیاورد تا بتواند شهر را اداره کند. من به این مدل می گویم «شرکت سیاسی». در چنین وضعی شما دیگر با مدیریت شهری مواجه نیستید، بلکه با یک شرکت مواجهید که ملاحظات آن کاملا سیاسی است، یعنی بر اساس روابط سیاسی، جذب سرمایه می کند. از بانکها گرفته تا سازنده های بسیار کلان تبدیل به تامین کنندگان کلان شهر و شرکای شهرداری شده اند. در نتیجه شهرداری در یک دور باطل افتاده است. یعنی مدام تراکم می فروشد تا بتواند شهر را اداره کند، این دور باطل شهر را به وضعیت گریزناپذیر آلودگی می رساند. شهرداری از روزی که نتواند تراکم بفروشد واهمه دارد. مسئله شرکت سیاسی در پدیدآوردن آلودگی بی نهایت مهم است. اصلی ترین مشکل آلودگی هوا مربوط به شرکت سیاسی است، چون شرکت سیاسی کاری می کند که لزوما آلاینده است.

چطور شرکت سیاسی باعث آلودگی محیط زیست در شهرها می شود؟

اصولا شرکت سیاسی شهر را غیردموکراتیک اداره می کند. یعنی کافی است شهرداری در یک شراکتی با سرمایه داری املاک و مستغلات، برای شهر تصمیمی بگیرد که چیزی را به عنوان بسازد. در مجموع عوامل اقتصادی موجود در شهر، مدل توسعه شهری مبتنی بر شرکت سیاسی را می سازد. مدل توسعه شهری ما از منظر جامعه شناسی توسعه، کاملا غیردموکراتیک است. از آن حیث که مخاطبان (ذی‌نفعان) اصلی آن، سرمایه داری املاک و مستغلات است، نه شهروندان و در نتیجه دغدغه دیگری به جز سود آنها ندارد. برای این شرکت سیاسی، مهم این است که فضای مدنظر سرمایه داری املاک و مستغلات ساخته شود.

در این حجم از فضای مصنوع و ساخته شده، تمام اتفاقات آلودگی زا می افتد. مسئله پسماند تهران را در تهران به طور جدی داریم. آلودگی صوتی بسیار شدید است. آلودگی هوا که همه را اذیت می کند و مسئله اصلی طبیعت زدایی از شهر با طرحهایی مانند برج باغها و نظایر آن، است. این طرحها، تنفسگاه های طبیعی شهر را کور می کند و محصولات شراکت سیاسی شهرداری و سرمایه داری املاک و مستغلات است.

تئوری های هاروی مولوچ که شهر را به عنوان ماشین توسعه مطرح می کند را قبلا بررسی کرده ایم و مشخص است که همدستی مدیران محلی و سرمایه داری املاک چقدر می تواند مخرب باشد ولی در فرمایشات شما گونه ای تناقض نما می بینیم. از طرفی می گویید تمرکزگرایی در فراخشهر تهران باعث این مشکلات شده است که قاعدتا تمرکزگرایی مربوط به دولت ملی است و ارتباطی با مدیریت محلی و شهرداری ندارد، ولی چرا مسئولیت را متوجه مدیران محلی می دانید؟ ساده بگوییم دولت ملی بیشتر در مشکلات محیط زیستی فراخشهر تهران مقصر است یا مدیران محلی که شرکت سیاسی با سرمایه داری املاک و مستغلات دارند؟

تمرکزگرایی جمعیتی در بروز مشکلات شهری از جمله آلودگی هوا اتفاقا نکته بسیار مهمی است. اگر نسبتی از جمعیت ساکن به فضای مسکون را در نظر بگیرید مثلا جمعیت ساکن از محدوده قم تا تهران، استان البرز و شمال کشور را به نسبت جغرافیای ایران در نظر بگیرید، نتیجه می گیرید که باید تمرکزگرایی را رها کنید. تمرکز جمعیتی تمام گرفتاریهای خاص خود را می آورد. ما فراموش نمی کنیم بخش مهمی از معضلاتی که تهران به آن دچار است در ذات تمرکز جمعیتی است. یعنی کلانشهرهای دیگر هم به درجات مختلف با آن دچارند به ویژه کلانشهرهای جهان سومی با این مشکلات دست به گریبانند.

تقصیر مثلا شهرداری تهران چیست که دولت ملی، عمده بودجه حاصل از نفت را می آورد در تهران خرج می کند؟ این سیاست ملی است که از زمان قاجار تا امروز تمرکز توسعه را روی تهران گذاشته، چرا به خاطر این تمرکزگرایی باید به مدیران شهری ایراد بگیریم؟

تفکیک نهادی میان دولت و مدیریت شهری در عمل تفکیک روشنی نیست. خود دولت مدیریت شهری را به پیوند با سرمایه داری املاک و مستغلات تشویق می کند. اصلا خود دولت هم بخشی از سرمایه داری املاک و مستغلات است. چرا دولت مدیریت شهری را تشویق به این پیوند می کند؟ برای اینکه خودش مسئولیت شهر را بر عهده نگیرد. این نکته بسیار مهمی است. دولت نمی خواهد هیچ شکلی از خدمات شهری گردن شهرداری بیفتد و شهرداری پول این خدمات را از دولت دریافت کند. در نتیجه شما با اقتصاد سیاسی ای مواجهید که علیه زندگی شهروندان است ولی به نفع ذی‌نفعان اصلی است. یعنی به نفع دولت، مدیریت شهری و سرمایه داری املاک ومستغلات است. به همین خاطر خیلی غیردموکراتیک است. چون ساکنان شهر در این میان نابود می شوند و این مدل تعاملات گریبان آنها را می گیرد.

کدام مصداق از مدل شرکت سیاسی سه جانبه دولت، مدیریت شهری و سرمایه داری املاک را می توان مثال زد؟

ما با یک مدل توسعه فراگیر مواجهیم که کاملا چفت و بست آن با همدیگر جور است و مصدایق این مدل توسعه بسیار زیاد است. می توان همین مدل را درباره خودرو و سوخت دید. اثر خودروسازان روی آلودگی شهر، از بین رفتن باغات شهری، افزایش تراکم شهری و مانند آن می توان بسیار حرف زد ولی آنچه به این مدل قوام می دهد، توسعه شهر مبتنی بر شرکت سیاسی است.

این را هم فراموش نکنیم این نوع شراکتها خاص ایران نیست. این شرکتها در کشورهای جهان سومی بسیار رقم می خورد و در دوران معروف به نئولیبرال، این نوع شرکتها پذیرفته شده است چون دولتها در اقتصاد نئولیبرال از تصدی گری خدمات عمومی پاپس می کشند. می گویند ما خدماتی ارائه نمی دهیم و تنها نظارت می کنیم.



اگر بخواهید عملکرد شهرداران ادوار مختلف تهران را در ارتباط با رفتارشان با شرکت سیاسی با یکدیگر مقایسه کنید، چه نتیجه ای می شود گرفت؟

اگر بخواهیم آقای قالیباف را با آقای حناچی مقایسه کنیم به رغم شباهتهای زیاد، تفاوت عمده ای می بینیم. آقای قالیباف می خواست بی محابا شهر را توسعه دهد. برج بسازد، اتوبان بکشد، خانه باغها را تبدیل به برج کند و بی محابا شهر را توسعه می داد تا از آن طریق منابع مالی عظیم کسب کند. آقای حناچی بر عکس شهر را به سمت مدل خدمات محور برد. یعنی پروژه های بزرگ را از دستور کار خارج کرد ولی سعی کرد خدمات شهری را حفظ کند. یعنی مبنا را روی خدمات شهری گذاشت. یک نکته وجود دارد. مدیران ما فکر می کنند توسعه یعنی اینجا را زیر و رو کنم آنجا را بسازم، اینجا پروژه راه بیندازم و ارزش افزوده ایجاد کنم. املاک بغلش هم گران می شود در نتیجه ارزش اقتصادی تولید کرده ام.

توسعه به این سادگی نیست که به شهر دست بزنید. ناگهان چندین کیلومتر اتوبان بکشید، پل صدر بسازید که اصلا معلوم نیست برای چیست. بخش عمده ای از کارشناسان این پل را یک فاجعه و به لحاظ شهری یک کج کارکردی محض می دانند. به این سادگی شما نمی توانید در شهرهای اروپایی، دست به بافت مسکونی بزنید. جمعیت انبوه را از یک طرف شهر به طرف دیگر ببرید و روانه کنید. در یک محدوده شهر به نام شهرک، ناگهان 5 هزار واحد مسکونی بسازید. 25 هزار نفر را در یک شب اسکان دهید.

این مدلی که از زمان آقای هاشمی رفسنجانی خیلی برجسته شد در میان مدیران و در افکار عمومی جا افتاد که هرچه بزرگ بسازیم، ابرپروژه را بیندازیم، بهتر است، کاملا مبتنی بر کارکردهای شرکت سیاسی است. این مدل مبتنی بر تعریف پروژه است. در این صورت شهر دیگر سکونتگاه نیست. جایی است که می شود پروژه در آن تعریف کرد. در نتیجه دولت و شهرداری هر دو دخیلند. هم شهرداری در شهر پروژه تعریف می کند و هم دولت در شهر پروژه دارد. هم دولت و هم شهرداری هوای همدیگر را دارند که منطق تعریف پروژه شان دچار اختلال نشود. این نکته بسیار مهمی است.

ما در شهر از یک سکونتگاه حرف نمی زنیم. از یک سایت و کارگاه عمرانی-اقتصادی حرف می زنیم که بدون ساخت و ساز، نفس او بریده می شود و شهر از تکاپو می افتد. تهران دیگر شهر زندگی نیست. شهر پروژه است. این نکته بسیار مهمی است. هنوز تصور مدیران و مردم این است که باید کار پروژه ای انجام داد. در انتخابات اخیر مجلس دیدید که نامزدها تبلیغ می کردند دولت را وادار به کار می کنیم. واداشتن به کار، کارآمدی و کلماتی نظایر آنها کلیدواژه های «پروژه» است. یعنی می خواهم پروژه های عظیم را بیندازیم. در دولت درباره مسایلی از جمله انتقال آب، محیط زیست و نظایر آن می بینیم. آب را از این سر کشور به آن سر کشور انتقال می دهند ولی مطالعه نمی کنند محیط زیست و اکوسیستم چقدر تغییر می کند. این نوع توسعه پروژه محور و تعریف کارهای بزرگ و بی محابا بدون توجه به ارزیابی، توسعه کالبدها و فضاها علیه زندگی است.  توسعه علیه زندگی یعنی این که می بینید در تهران، هوا نیست، سکوت نیست، کیفیت زندگی به نازلترین سطح سقوط می کند، پرنده در شهر نیست، درخت در شهر نیست، آب در تابستان نیست. این وضعیت امروز ما است.