کد خبر: ۳۴۶۳۸
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردين ۱۳۹۳ - ۲۰:۲۷
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۷۶۸

آرمانگرایی و واقع بینی معتدل در بوستان و گلستان سعدی

دکتر مرتضی مردیها، نویسنده، فیلسوف، روزنامه‌نگار و مترجم ایرانی، در یک استاتوس فیس بوکی، دیدگاه خود را درباره بوستان و گلستان سعدی و نسبت آنها را با واقع بینی و آرمان گرایی طرح کرد.

به گزارش پیام نو، مردیها با نقل خاطره از دوران دبیرستان خود در این باره نوشت: «در دوران دبیرستان معلم ادبیاتی داشتیم از آن مارکسیست‌های تغلیظ‌ شده توده‌ای. از راسته رایج روشنفکرانی بود که در نشاندنِ آموزه‌های غلط و خسارت بار آن عصر جاهلیت در ذهن و احساس جوانان هیچ فرصتی را فرونمی‌گذاشت. از جمله به مناسبت شعری از سعدی در کتاب فارسی چنین فرمود که سعدی صرفاً یک نصیحت‌گر است؛ و پر واضح است که شیوه نصیحت‌گری در ترازوی مکتبی که کار روشنفکر را کشف قوانین ضروری تاریخ و همراه‌شدن با ایجاب‌های پرخشونتِ آن می‌داند، چه‌مایه بی‌مقدار است.

ایشان، در برابر، حافظ را مطرح می‌کرد و استناد به بیت معروف او «بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم» که گویا مصرع دوم آن طنینی انقلابی و سخت آرمانگرایانه داشت. البته ما در همان اوان نوجوانی هم می‌فهمیدیم که بیتی که مصرع اول آن از می‌ریزی و گل‌افشانی سخن می‌گوید، انقلابی‌گری و آرمان‌خواهی مصرع دومش هم لابد چیزی در همان سیاق است و به‌هرحال هیچ نسبتی با یک انقلاب پرولتاریائی ندارد؛ ولی شاید اعتماد به‌نفس نوجوانان امروزی را نداشتیم که بر آن افاضه‌ها اعتراض کنیم.

بعدترها در کتابی از ادیبی که موی خود را در آسیاب حزب توده سفید کرده بود خواندم که از شدت واقع‌بینی سعدی در گلستان به تنگ می‌آید و عذاب می‌کشد. این البته منحصر به ایشان نبود. به‌طور کلی از زمان غلبه فکر انقلاب، سعدی به محاق رفت و مولوی و حافظ میدان‌دار معرکه شدند. هر دو تاحدودی به این دلیل که گویا سخنان‌شان حشمت و ابهتی در شأن زیروزبرسازی و بی محابایی مد آن روزها داشت.

اما همان‌طور که مدتی وقت لازم بود تا معلوم شود آن بوق و کرناها صرفاً صدایی است که از دور خوش است و تغییر زود و زیاد عالم و آدم کاری نشدنی است، مقداری هم شکیب لازم بود تا معلوم شود که واقع‌بینی و نصیحتگری سعدی را نباید به شورهای شیدائی ارزان فروخت. شک نیست که دنیای هنر با واقعیت فرق دارد. شاید اصلاً هنر جائی است که انسان‌ها باید در آن کارهایی را بکنند که در واقعیت نمی‌باید و نمی‌توانند. درعین‌حال در حدودی که محتوای میراث ادبی و هنری در ساختن فکر و فرهنگ نقش دارد باید به‌هوش و برحذر بود از جذاب و زیبا نشان دادن چیزهایی که اگر در دنیای بیرون کاربسته شود خطا و خسارت بسیار به‌بار می‌آورد.
سعدی شکلی از آرمانگرایی معتدل را در بوستان و شکلی از واقع‌بینی معتدل را در گلستان پیش چشم گذاشته است؛ و ما برای کمی بهتر کردن این دنیا سخت محتاج این هر دو هستیم. با برخی کتاب‌های رقیب باید مثل فضاهای تخیلی کامپیوتری مواجه شد، یعنی باید با آنها بازی کنیم و تخلیه شویم تا بتوانیم در زندگی واقعی با آرامش و اعتدال و عقل رفتار کنیم.
در روز سعدی بخشی از گلستان و بوستان را بخوانید. اصلاً یکچند با اینها تفأل بزنیم.»