کد خبر: ۳۵۲۳۸
تاریخ انتشار: ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۳:۴۵
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۱۶۹۱

آخرین نماز را با حالی دیگر خواند و به جنگ با آمریکا رفت

پنجم اردیبهشت‌ماه، سالروز واقعه طبس، پس از گذشت ۳۴ سال‌ هنوز در یاد‌ها مانده است.

به گزارش «تابناک»، شرح حادثه طبس، بار‌ها و بار‌ها از رسانه‌ها‌ و تریبون‌ها برای مردم بازگو شده است؛ اما گویا آنچه در این حادثه مظلوم واقع شده، یاد و خاطره شهید محمد منتظرقائم، تنها شهید حادثه طبس و نخستین فرمانده سپاه یزد است.

محمد منتظر قائم در سال ۱۳۲۷ هجری شمسی در‌ خانواده‌ای مذهبی و کم بضاعت در‌ فردوس به دنیا آمد. وی پس از پایان سوم دبستان به یزد نزد اقوام پدری خود رفت و در آنجا به ادامهٔ تحصیل پرداخت. همزمان با قیام ۱۵ خرداد، محمد همراه پدر‌ در صف مبارزه با طاغوت درآمد و به تکثیر و پخش اعلامیه‌های امام خمینی پرداخت. او با خلوص خاصی، عکس امام را به شیفتگان می‌رساند و با همکلاسی‌هایش، بی‌پروا علیه رژیم شاه بحث می‌کرد.

محمد پس از پایان دبیرستان به خدمت سربازی رفت و پس از آن در شرکت برق توانیر مشغول به کار شد و همزمان با هدف برانداختن نظام شاهنشاهی و استقرار حکومت اسلامی با تشکیل گروهی به مبارزه پرداخت.

اما در سال ۱۳۵۱ ه‌‌ش، اعضای گروه شناسایی و محمد نیز دستگیر و زندانی شدند و محمد تحت شکنجه‌های وحشیانهٔ مأموران ساواک قرار گرفت؛ اما جانانه در مقابل شکنجه‌ها مقاومت می‌کرد و شکنجه‌گران را به ستوه آورد. سرانجام پس از پانزده ماه تحمل شکنجه و زندان، در حالی که هیچ اعترافی نکرده بود، بناچار او را آزاد کردند.

پس از آزادی از زندان همچنان به مبارزه ادامه می‌دهد و به همکاری با سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که آن زمان وجههٔ خوبی در میان مردم داشت، پرداخت؛ اما پس از انحراف و تغییر ایدئولوژی سازمان، رابطهٔ خود را با آن قطع کرد، ولی همچنان به مبارزه علیه رژیم شاه ادامه می‌داد. محمد پس از پیروزی انقلاب اسلامی، خود را وقف انقلاب نمود و به عنوان نخستین فرمانده سپاه پاسداران استان یزد برگزیده ‌و مسئول بنیانگذاری و تشکیل سپاه یزد و تصفیهٔ کمیته شد. او سپاه را گسترش داد و با قاطعیت با ضد انقلاب به مبارزه برخاست.

منتظرقائم که از نخستین نیروهایی بود که خود را از یزد به محل حادثه در صحرای طبس رساند، هنگامی ‌که برای بررسی وضعیت به درون یکی از بالگردهای ساقط شده آمریکا در صحرای طبس رفت، بر اثر انفجار آن به شهادت رسید. البته این بالگرد که حاوی اسناد و مدارک بسیاری از آمریکاییا‌ن جنایتکار بود، به دستور بنی‌صدر خائن و توسط نیروی هوایی که در محل حاضر شده بود، مورد اصابت قرار گرفت.

یکی از دوستان شهید محمد منتظر قائم با نقل خاطره‌ای از این شهید بزرگوار می‌گوید: در کردستان معمولاً فرماندهان کلت به کمر می‌بستند. دو کلت کمری برای محمد فرستاده بودند. در حقیقت بچه‌ها برای محمد درخواست کرده بودند تا فرماندهی او مشخص شود. محمد از پذیرش آن خودداری کرد و گفت: من نیازی ندارم، به برادران راننده بدهید تا در مسیر رفت و آمد در جاده‌ها تأمین باشند.

بعد‌ها فهمیدیم که چون این کلت نشانه فرماندهی او می‌شد، به خاطر اینکه اندک غروری او را نگیرد، حاضر نشد آن را به کمر ببندد.

تواضع نیز از دیگر شاخصه‌های اخلاقی محمد بود. «یک روز یک ماشین بار آرد به موقعیت ما در کردستان رسید. محمد به تنهایی کیسه آرد‌ها را به پشت می‌گرفت و به انبار می‌آورد. راننده کامیون با دیدن این وضع پرسید، کسی نیست به شما کمک کند، خیلی خسته شده‌اید. محمد می‌گوید: لازم نیست من خودم این‌ها را می‌آورم. در آن موقع چند تن از بچه‌ها می‌رسند و هنگامی‌ که محمد را در آن حال خسته می‌بینند، به او می‌گویند، شما نمی‌خواهد این کار را انجام بدهید، ما هستیم، راننده تازه می‌فهمد که محمد خود فرمانده سپاه بوده که به تنهایی آرد‌ها را به دوش گرفته است.

محمد سامعی یکی از دوستان و همکاران منتظرقائم نیز درباره این شهید واقعه طبس می‌گوید: نزدیک یک سال به پیروزی انقلاب مانده بود. در جلسه‌ای که کمک به مستمندان می‌شد، با محمد آشنا شدم. در آن سال‌های اختناق او به خوبی و با شجاعت، اعلامیه‌ها و پیام‌های امام را تکثیر می‌کرد و انتقال می‌داد. در‌‌ همان اوایل آشنایی، دارای خصوصیات و رفتار منحصر به فردی بود و زیاد عبادت می‌کرد. نماز شب و مستحبات را بجا می‌آورد. قرآن زیاد می‌خواند و به گمانم‌ بسیاری از سوره‌ها را حفظ بود، چون هر موقع با هم بودیم یا مأموریتی می‌رفتیم، می‌دیدم آیات قرآن را زمزمه می‌کند.

زندگی او از هر جهت ساده و بی‌آلایش بود؛ هم از نظر غذا و مسکن و هم از نظر لباس و پوشش. دارای هوش سرشار و تدبیر سیاسی بالایی بود و در نخستین برخوردش با افراد  به خوبی آن شخص را می‌شناخت و از انگیزه و ماهیت او باخبر می‌شد و به قول معروف زود دو ریالیش می‌افتاد. در کارهای دست جمعی معمولا با چندین تن مشورت می‌کرد و برای نظر اعضای شورا احترام ویژه‌ای قائل بود. اگر هم می‌خواست خلافش عمل کند، می‌گفت من با نظر شما موافقم ولی فکر می‌کنم اگر اینجور باشد، نتیجه بهتر است.

همواره در مأموریت‌های سخت، نخستین نفری که حرکت می‌کرد، خودش بود و همین پیشتازی او موجب می‌شد تا دوستانش با دل و جان او را همراهی کنند. پس از فرمان حضرت امام در مورد مسائل کردستان، درنگ را جایز ندانست و نخستین نفری بود که برای اعزام نام‌نویسی کرد. در کردستان به حدی مخلص، فعال و جسور بود که او را به عنوان فرمانده منطقه عملیات غرب انتخاب کرده ‌و بسیاری از مسئولان و فرماندهان رده بالای سپاه در آن زمان تحت امر او بودند.

آخرین نماز‌


یکی دیگر از دوستان محمد منتظر قائم که او را در مأموریت صحرای طبس همراهی می‌کرد، ‌با آوردن خاطره‌ای از این شهید بزرگوار می‌گوید: «وقتی قرار شد ‌به منطقه طبس برویم، محمد گفت اول نمازمان را بخوانیم.‌ من نمازم را خواندم، ولی محمد هنوز در گوشه حیاط سپاه مشغول نماز بود. این بار نمازش حال دیگری داشت. بعد از آنکه نمازش تمام شد، یکی از برادر‌ها به شوخی گفت: نماز جعفر طیار می‌خواندی؟ او با خوشحالی پاسخ داد: به جنگ آمریکا می‌رویم. شاید هم نماز آخرمان باشد. در بین راه مثل همیشه شروع کرد به قرآن و حدیث خواندن و تفسیر و توضیح آن. سوره اصحاب فیل را برایمان تشریح کرد و گفت: آمریکا قدرت پیروزی بر ما را ندارد. احساس کردم آخرین سفر اوست.

همسر شهید محمد منتظر قائم نیز در بیان خاطره‌ای از شهید واقعه طبس می‌گوید: لحظاتی قبل از اینکه به طبس برود، چهره‌ای مصمم و با نشاط داشتند. موقع خداحافظی گفتند: من می‌روم، هر چه شما کردی و پدر و مادرم. شما را به خدا می‌سپارم. از این نگاه و شیوه حرفشان احساس کردم که محمد شهید می‌شود و این آخرین سفر اوست.