کد خبر: ۳۶۲۸۱
تاریخ انتشار: ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۰
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۲۷۰۴
الحیات:

چرا اوباما بیش از حد به پیروزی حسن روحانی علاقه نشان داد؟

پیامدهای منفی دو جنگ عراق و افغانستان و جنگ با تروریسم، همچنان سایه تیره خود را بر اقتصاد آمریکا حفظ کرده است و کنار زدن این سایه به زمان و تلاشی نیاز دارد که جز از طریق خودداری و دست کشیدن از مداخله در کشمکش‌های خارجی و گشودن پنجره‌ای پشتی با دشمنان به منظور حفظ منافع راهبردی آمریکا، قابل دسترس نیست. به همین علت است که واشنگتن اشاره‌های دوستانه ایران را به سرعت دریافت کرد و بیش از حد به انتخاب شدن رئیس جمهوری میانه رو مانند حسن روحانی در ایران توجه و علاقه نشان داد.
الحیات نوشت: اگر کسی با استناد به اختلافات جدی در منافع و محاسبات میان ایران و آمریکا تصور کند آنچه درباره تحقق تفاهم سیاسی بین واشنگتن و تهران گفته می‌شود نوعی توهم یا تخیل صرف است، اشتباه می کند؛ هرچند در مقاطعی کشمکش‌های شدید و پرهزینه ای ولو به صورت نیابتی بین این دو کشور رخ داده است. کسانی که چنین تفاهمی را باور ندارند همچنین به این مسئله استناد می‌کنند که تفاهم سیاسی واشنگتن و تهران اصولا با منافع اسرائیل و روابط ویژه بین واشنگتن و کشورهای عربی متحد آن تعارض دارد که به علت افزایش نفوذ ایران در منطقه در معرض آسیب‌های گوناگون قرار گرفته است.

به گزارش سرویس بین الملل «تیک» Tik.ir، عوامل متعددی وجود دارد که واشنگتن و تهران را به کاهش تنش‌ها و دادن امتیازات به منظور ایجاد فرصتی نویدبخش تشویق می‌کند تا تمایل مشترک دوکشور برای بهبود روابط و همگرایی تحقق پیدا کند.

در خصوص ایران، این کشور به شکسته شدن تحریم‌های طولانی مدت بین المللی و کاهش تحریم‌های تحمیل شده اقتصادی نیاز دارد تا مانع تشدید وخامت اوضاع اقتصادی و بروز بی ثباتی اقتصادی به علت تشدید بحران گرانی و بیکاری و تورم شود.

در خصوص آمریکا نیز انگیزه‌های تغییر رویکرد این کشور به ایران و تمایل واشنگتن به کاهش تنش و خصومت با تهران فقط به شخص رئیس جمهور اوباما و ماهیت موضع گیری‌های او که به عقب نشینی و بی‌توجهی به امور منطقه گرایش دارد مربوط نیست ،بلکه این سیاست در خط مشی کاخ سفید برای رها شدن از میراث مداخله های پرهزینه سیاسی و نظامی در کشمکش های بین المللی ریشه دارد.

پیامدهای منفی دو جنگ عراق و افغانستان و جنگ با تروریسم، همچنان سایه تیره خود را بر اقتصاد آمریکا حفظ کرده است و کنار زدن این سایه به زمان و تلاشی نیاز دارد که جز از طریق خودداری و دست کشیدن از مداخله در کشمکش‌های خارجی و گشودن پنجره‌ای پشتی با دشمنان به منظور حفظ منافع راهبردی آمریکا، قابل دسترس نیست. به همین علت است که واشنگتن اشاره‌های دوستانه ایران را به سرعت دریافت کرد و بیش از حد به انتخاب شدن رئیس جمهوری میانه رو مانند حسن روحانی در ایران توجه و علاقه نشان داد.

آیا کاخ سفید که دیگر توانایی یا تمایلی به وارد شدن به ماجراجویی نظامی و مداخله در تحولات منطقه ندارد، خواسته‌های منطقه‌ای خود از تهران را در نظارت بین المللی بر فعالیت‌های هسته‌ای ایران خلاصه می بیند؟! آیا مثلا توافق آمریکا و ایران در عراق الگویی فریبنده برای شکل گیری تفاهم در بازی تقسیم نفوذ و سلطه نیست، به گونه ای که منافع اقتصادی آمریکا به ویژه شرکت های نفتی را در برابر قبول نفوذ فزاینده سیاسی تهران در بغداد تامین کند؟! و آیا احتمال ندارد همین فضا موجب دستیابی به توافق‌هایی شود که لبنان را از تنگناهای کنونی خارج کند یا از طریق بازتولید اوضاع سابق -البته با ظاهری زیباتر و تحت عناوینی مانند حفظ کشور و یکپارچگی آن و مقابله با تروریسم اصول‌گرای تندرو- از شدت و سنگینی بحران سوریه بکاهد؟!

واشنگتن پیام‌هایی اطمینان بخش برای متحدان عرب خود می‌فرستد، با این عنوان که بهبود روابطش با ایران موجب تضعیف روابطش با این کشورها نمی شود و در خصوص سوریه نیز تلاش می کند سیاست های منفی خود را توجیه و آن را نیرنگی انتقام‌جویانه برای کشاندن روسیه و تهران به باتلاق سوریه و غرق کردن آنها در پاسخ به کشیده شدن آمریکا به باتلاق عراق توصیف کند. این سادگی است، زیرا واشنگتن در صورتی که مطمئن نشود تهران برنامه هسته‌ای خود را تا حدی با پیشرفت کمتر مواجه نکرده که برای تل آویو امن و اطمینان بخش باشد، هیچ گامی به سوی اجرای تفاهم با ایران بر نخواهد داشت.

به نظر می‌رسد تهران موفق به جلب توجه آمریکا و سوق دادن کاخ سفید به سمت تعامل یکپارچه با مشکلاتش شده است. پرونده هسته‌ای ایران دیگر مهمترین محور مذاکره نیست و این مسئله از تاثیرات منطقه‌ای پیشرفت مذاکرات ایران با گروه پنج به اضافه یک، در پرونده‌هایی که به منافع ایران و نفوذ منطقه‌ای این کشور ارتباط دارد، روشن است. اکنون نفوذ ایران به ویژه در مسئله سوریه به واقعیتی موجود و پذیرفته شده و حتی قابل قبول برای کشورهای غربی تبدیل شده است، زیرا این کشورها همچنان درباره مداخله در اوضاع فاجعه بار سوریه تردید دارند و در برابر حمایت مادی تهران از دمشق و حضور آشکار نیروهای لبنانی متحد ایران در جنگ سوریه سکوت کرده اند.

همچنین همین عامل موجب شد آمریکا به سرعت از تسلیم شدن سوریه در برابر خواسته‌ها برای برچیدن زرادخانه تسلیحات شیمیایی خود به عنوان بهانه‌ای برای توجیه صرفنظر کردن از طرح مداخله نظامی در سوریه -حتی به شکل حملات هوایی محدود- بهره برداری کند. به همین علت است که به طور مکرر از زبان مسئولان غربی می‌شنویم که مشارکت ندادن ایران در مذاکرات «ژنو-2» درباره سوریه اشتباه بود و باید این کشور در مذاکرات بعدی برای پایان دادن به بحران در سوریه شرکت داده شود.

تفاهم آمریکا- ایران در صورتی که چارچوب آن تکمیل شود، تحولی بی‌سابقه در ساختار روابط حاکم بر منطقه ایجاد خواهد کرد و ممکن است خاورمیانه را به سمت تجزیه و شکل گیری جبهه بندی‌های جدید پیش ببرد، یا دست‌کم قدرت‌های منطقه‌ای را از زیر چتر قدرتهای بین‌المللی آزاد کند تا به رقابت با یکدیگر بپردازند و با توجه به نیرو و امکاناتشان به وزن و جایگاه مناسب خود دست یابند. در این صورت، متاسفانه سوریه به میدان کشمکش منطقه‌ای سخت و درازمدت و پرهزینه تبدیل خواهد شد، زیرا در بازی کسب منافع و تقسیم نفوذ در منطقه، جان سوری‌ها و آینده آنها ارزشی ندارد یا جدی گرفته نمی‌شود.