کد خبر: ۳۹۷۴۲
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۵:۳۱
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۵۹۲۹

در دیدار زیباکلام با کاردار انگلیس چه گذشت؟

دکتر صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، در آخرین استاتوس فیس بوکی خود توضیحاتی درباره چگونگی دیدارش با کاردار انگلیس در تهران ارائه کرد.

به گزارش پیام نو، وی درباره دیدارش با «ا.جی.شرما» کاردار ترددی سفارت انگلستان در تهران نوشت:
«در خصوص تقاضای دیدار هیات بریتانیایی به سرپرستی آقای «ا.جی.شرما» کاردار ترددی سفارت انگلستان در تهران با این حقیر، برخی از دوستان پرسش‌هایی کرده بودند و برای شماری نیز ابهاماتی به وجود آمده بود که لازم دیدیم توضیحاتی خدمتتان معروض دارم.

۱- برخی از دوستان تاریخ ۷ خرداد را اشتباه دانسته بودند. بایستی عرض کنم که تاریخ درست است و ملاقات در روز چهارشنبه ۷ خرداد در ساعت ۴:۳۰ بعدازظهر در دانشگاه تهران و در حضور مسئول میز انگلستان از وزارت خارجه و یکی از مدیران روابط بین‌الملل دانشگاه تهران صورت گرفت.

۲- هیات انگلیسی شامل سه نفر می‌شدند: کاردار ترددی، یک خانم و یک آقا که از مسئولین وزارت خارجه انگلستان می‌بودند. ملاقات در حدود یک ساعت به طول انجامید که بیشتر صحبت‌ها از جانب حقیر در پاسخ به سؤالات و نظرات آقای کاردار می‌بود. منوط مذاکرات توسط خانم انگلیسی منظما ثبت می‌شد و مسئولی که از جانب وزارت خارجه آمده بود هم مطالبی را یادداشت می‌کردند. موضوع صحبت‌ها هم همین مسائل و مطالب هر روزه که بنده با سایت‌ها انجام می‌دهم یا در روزنامه‌های شرق، اعتماد یا آرمان می‌نویسم. اینکه انتخاب آقای روحانی چه تأثیری داشته؛ میزان موفقیت و یا برعکس عدم موفقیت وی را چگونه ارزیابی می‌کنم؛ آیا روحانی توانسته رأی‌دهندگانش را راضی نگه دارد؛ اگر مذاکرات هسته‌ای به نتیجه برسد چه تأثیراتی بر وضیعت کشور خواهد گذارد و اگر برعکس مذاکرات به نتیجه نرسد چه وضعیتی به وجود خواهد آورد؛ احتمال بهبود در روابط میان ایران و غرب را چگونه ارزیابی می‌کنم و قس علی‌هذا.

۳- در خصوص اینکه چرا درخواست رسمی ملاقات سر از فیس‌بوک درآورد (پرسش برخی از دوستان)، خدمتتان عرض کنم که در راستای مزدوری و خدمت به اجانب، بنده تقاضای ملاقات‌های زیادی از مقامات و سفارتخانه‌های غربی دریافت می‌کنم. معمولاً سفیر یا کاردار تقاضای دیدار می‌کنند و یا تقاضا به‌واسطه دیدار مقامات آن کشور از ایران می‌باشد (حالا می‌توانید بفهمید چرا مادر من این‌قدر نگران آخرت من است). برخی موارد دیدار یا دعوت جنبه عمومی‌تر دارد و جدای از بنده از وزارت خارجه و برخی میهمانان دیگر هم هستند. برخی موارد تقاضای دیدار شخصی است؛ و بالاخره برخی موارد هم از کاردار یا سفیر می‌خواهم بیایند به منزلم. به‌عنوان یک اصل کلی و بدون آنکه کسی یا مقامی بنده را مکلف کرده باشد، همواره این دعوت‌ها یا تقاضاهای ملاقات را کتباً و رسماً به استحضار وزارت خارجه و اطلاعات می‌رسانم. از باب احتیاط و محکم‌کاری، نامه‌ها را خودم پست سفارشی می‌کنم و کپی آنها را هم نگه می‌دارم. هیچ‌وقت هم موضوع این دیدارها را به‌صورت عمومی منعکس نمی‌نمایم. علت اینکه این بار این اتفاق افتاد به‌واسطه آن بود که تقاضای دیدار از جانب وزارت خارجه خودمان بود. به این معنا که هیات انگلیسی قبل از آمدن به ایران به وزارت خارجه می‌گویند که خواهان دیدار با بنده هستند و وزارت خارجه هم آن تقاضا را برای دانشگاه تهران می‌فرستد و آنها هم تلفنی به بنده اطلاع دادند. بعداً هم فاکس نامه وزارت خارجه را به دانشگاه تهران ارسال می‌دارند. در این چرخه و قبل از آنکه نامه وزارت خارجه سر از فیس‌بوک خودمان دربیآورد، در برخی از سایت‌ها ازجمله سایت‌های کلمه، پارسینه، انتخاب و غیره منعکس شده بود.

۴- ازنظر تاریخی، این فعل قبیح، این کار، این برنامه، این خدمت به اجانب، یا مزدوری بیگانگان، یا هر نام دیگری که بر روی آن بگذاریم، از دوران اصلاحات شروع شد (بازهم بگوئید اصلاح‌طلبان در خدمت جورج سورس و بیگانگان نبودند و نیستند). در عصر دولت منصور معدلت آثار، جم جاه، ابد مدت و قوی‌شوکت اصولگرایان حجم این خوش‌خدمتی‌ها به اجانب تقلیل پیدا کرد و بعد از فتنه سال ۸۸ به کل و به جزء و به اصل و به فرع تعطیل گردید. درعین‌حال به این نکته ظریف اما بسیار مهم هم می‌بایستی اشاره داشت که با توجه به جهت‌گیری کلی سیاست خارجی اصولگرایان، غربی‌ها اساساً خیلی نیازی به مراوده و دادوستد دیپلماتیک با ایرانیان نمی‌دیدند. وقتی کل دیپلماسی ما خلاصه می‌شد در دشمنی با غرب مزدور و پلید، همسایگان منافق و نوکر، رژیم‌های مزدور و خودفروخته به استکبار در منطقه و درافتادن با دنیا و در عوض همکاری همه‌جانبه با کشورها و قدرت‌های مهم بین‌المللی همچون ونزوئلا، اکوادور، بولیوی، زنگبار، حبشه و … عملاً دیپلماسی امری زائد و بلا موضوع می‌شود که این‌گونه هم شده بود.

۵- می‌ماند اصل موضوع: آیا این کار یعنی دیدار با مقامات دیپلماتیک کشورهای دیگر درست است یا نه؟ در دنیای امروز یک اصل مهمی در دیپلماسی مطرح است به نام Public Diplomacy که به فارسی ترجمه شده «دیپلماسی عمومی»؛ یعنی دیپلمات‌هایی که در یک کشور خدمت می‌کنند، جدای از مناسبات و روابط رسمی با مسئولین هم‌طرازشان در وزارت خارجه، درعین‌حال تلاش می‌کنند تا با تماس با نخبگان فکری، فرهنگی، هنری، نویسندگان، روزنامه‌نگاران و این تیپ افراد کشور محل خدمتشان آشنایی پیدا کنند. اینکه این مهم یعنی «دیپلماسی عمومی» چه میزان در دستگاه دیپلماسی ما مطرح است را نمی‌دانم. اینکه دیپلمات‌های ما چه میزان از کشورهای محل خدمتشان علم و آگاهی پیدا کرده و آن را در اختیار وزارت خارجه‌مان می‌گذارند تا مسئولیت سیاست خارجی به‌نوبه خود آن دانش و آگاهی‌ها را در مناسباتشان با کشورهای مزبور به کار گیرند، دست‌کم خیلی برای بنده معلوم نیست. ضمن آنکه به نظر هم نمی‌رسد که اساساً سیاست خارجی و دستگاه دیپلماسی ما خیلی نیازی به شناخت کشورهای دیگر داشته باشد. مسئولین ما آنچه را که لازم است و می‌بایستی در خصوص کشورها و اساساً دنیا بدانند می‌دانند و نیازی نیست که مسئولین سفارت‌های ما در کشورهای دیگر زحمت بکشند و در خصوص کشورهای محل خدمتشان علم و آگاهی و اشراف پیدا کنند. در خصوص کشورهای غربی و وابستگان به آنها و اساساً کل نظام سلطه که ما همه‌چیز را می‌دانیم و نیازی با داشتن معلومات نداریم. کشورهای دیگر هم وابسته به نظام سلطه هستند و از خود اراده و نقشی ندارند. می‌ماند چند کشور مستقل و آزاده که ما در مورد آنها هم علم و اطلاع کافی داریم و با آنها همکاری نزدیک داریم؛ بنابراین «ا.جی.شرما»های ما نه در انگلستان و نه در هیچ کشور دیگری نیازی ندارند تا وقتشان را صرف گفتگو با «زیباکلام»های کشورهای محل خدمتشان نمایند. ما هر آنچه را که لازم است در مورد غرب و کشورهای غربی و کشورهای وابسته به آنها می‌دانیم. یک نظام ظالم، مستکبر، فاسد و در حال سقوط که توسط چند کارخانه‌دار، بانکدار سرمایه‌دار و صهیونیست‌های جنایتکار که رسانه‌ها و فکر و مغز مردمان شان را در اختیاردارند، پیچیدگی زیادی برای فهم کردن و دانستن ندارد؛ بنابراین اساساً مقوله‌ای تحت عنوان «دیپلماسی عمومی» در نظام سیاسی ما بلا موضوع می‌شود. از آقای «شرما» پرسیدم که کی آمده‌ای؟ گفت: دیشب. گفتم کی برمی‌گردی؟ گفت امشب؛ یعنی در چند ساعتی که در تهران بوده خواسته که مرا ببیند و نظراتم را بپرسد؛ اما «ا.جی.شرما»ی ما در هیچ کشوری از جهان نیازی به دیپلماسی عمومی، نیازی به دیدار با نخبگان، نویسندگان، دانشگاهیان، روزنامه‌نگاران، فعالین جامعه مدنی و هیچ بنی بشر دیگری ندارند چون همه‌چیز را در مورد همه کشورها و اساساً کل دنیا می‌دانند. البته حاصل دیپلماسی ما هم می‌شود دعوت رسمی از آقای چائوشسکو و پهن نمودن فرش قرمز زیر پایش درحالی‌که وضع سیاسی او آن‌قدر در کشورش خراب شده که پس از بازگشت از تهران در همان فرودگاه بازداشت شده و مدتی بعد هم اعدام می‌شود؛ و «ا.جی.شرما»ی ما در بخارست آن‌قدر از وضعیت جامعه محل خدمتش بی‌خبر بوده که یک‌کلام عقلش نمی‌رسیده به وزارت خارجه در تهران بگوید که در رومانی چه می‌گذرد.

۶- می‌ماند اینکه بنده در ملاقات‌هایم با سفرا، کارداران و مقامات رسمی بلاد استکباریه چه می‌گویم؟ در کل و در اساس آنچه که فکر می‌کنم به خیر و صلاح ایران است را مطرح می‌کنم. ممکن است آنچه که می‌گویم خیلی باب طبع امناء دولت فخیمه اصولگرا یا بزرگان دولت بهیه تدبیر و امید نباشد؛ اما به عقل ناقصم، آن فکر و آن اندیشه به خیر و صلاح مملکت است. «ا.جی.شرما» ها هم این را می‌دانند که ممکن است آنچه من می‌گویم با آنچه که خانم مرضیه افخم یا حضرت ظریف یا جناب منوچهر متکی می‌گویند متفاوت باشد. عقلا و منطقاً هم اگر غیر از این می‌بود، صرفاً به سخنان و مطالب رسمی دولتی ما بسنده می‌کردند و دلیلی دیگر نبود که با بنده ملاقات نمایند. «دیپلماسی عمومی» هم یعنی همین؛ یعنی در کل ملاقات و دیدار با کسانی که لزوماً مثل حکومت فکر نمی‌کنند.

ایام به کام باد
صادق زیباکلام

نهم خردادماه یک‌هزار و سیصد و نود و سه
بعد التحریر: یک سؤال هم من از ایشان پرسیدم: سفارت کی باز می‌شود؟ از پاسخی که داد خیلی خوشم نیامد و یک‌جورهایی به غرورم برخورد. آن‌وقت قبل از رفتن بنده به ایشان گفتم که سفارت کی بازخواهد شد؟ زمانی که هیچ ارتباطی به آنچه که ایشان گفته بود پیدا نمی‌کرد. تنها پاسخ آقای «شرما» فقط یک لبخند معنا دار بود و گفت: «پروفسور زیباکلام، شما باید یک دیپلمات می‌شدید!»