دانشگاه احمدینژاد؛ منش احمدینژاد
مهدی آیتی در آرمان نوشت:
صدور مجوز تاسیس دانشگاه برای محمود احمدی نژاد نشان میدهد که او جای درستی را برای ادامه زیست سیاسی خود نشانه گرفته است اما اینکه در این راه میتواند موفق شود یا خیر مساله دیگری است.
تاریخ چهار دهه اخیر ایران به خوبی نشان میدهد دانشگاه و محیطهای آموزشی چه نقش جدیای میتوانند در کادرسازی سیاسی برای گروههای مختلف داشته باشند. به طور مثال تجربه تاسیس جامعهالصادق یا همان دانشگاه امام صادق(ع) توسط آیتا... مهدوی کنی در اوایل انقلاب یا تجربه تاسیس مدرسه حقانی توسط آیات بهشتی، قدوسی و مصباح یزدی ثابت کرده که کادرسازی سیاسی چه نسبتی با مراکز علمی و تحصیلی دارد. دانشگاه امام صادق(ع) عملا به پایگاهی در راستای نیروسازی و دولتمردسازی برای اصولگرایان تبدیل شد و مدرسه حقانی هم با مدرن کردن تحصیلا ت حوزوی نیروهایی را تحویل کشور داد که اکنون تحت تاثیر تفکرات یکی از موسسین آن یعنی آیت ا... مصباح یزدی، پستهای مهمی در کشور به دست گرفتهاند. این تجربه در سطحی وسیعتر نیز وجود دارد که در این مجال قابل بحث نیست.
بر این اساس احمدینژاد اولین گامهای خود برای کادرسازی سیاسی را از جایی برداشته که قبلا نتیجه خود را نشان داده و مهمتر از همه اینکه مانند احزاب سیاسی و بنیادهای اجتماعی و فرهنگی حساسیتزا هم نیست. یعنی امکان فعالیت در سایه درون آن بیشتر است. اما مساله مهمتر همانطور که گفته شد این است که اصولا آیا احمدینژاد موفق میشود با این تاکتیک پایگاهی برای آینده خود در جمع نخبگان بسازد یا خیر؟ در این مورد از سه منظر میتوان شک کرد.
اول اینکه احمدینژاد و تیم اطراف او دارای آن پشتوانه، سرمایه و ذخیره علمی لازم برای برپایی و توسعه چنین پایگاهی در دانشگاه نیستند. احمدینژاد عامل بسط و تعمیق گفتاری پوپولیستی در جامعه بود که نه در پیدایش آن نقشی داشت و نه اکنون خود تنها حامل آن است. به عبارتی وی در 8سال تنها به عنوان حامل و شاخص این گفتار شناخته میشد و این گفتار جدای از میزان اصالتش، مستقل از احمدینژاد و اطرافیان او میتواند ادامه یابد و کسان دیگری آن را مدیریت کرده و پیش ببرند. دوم اینکه فضای عمومی جامعه به هیچ عنوان آمادگی پذیرش احمدینژاد را در مقام یک لیدر یا هدایت کننده و حتی مدیر علمی را ندارد.
احمدینژاد برای حفظ گفتار خود در زمانهای که عصر ارتباطات و علوم تخصصی است کار دشواری در پیش دارد. شاهد بودیم که حتی شعارهای بسیار باز و رفتارهای متناقض وی در سالهای اخیر نیز نتوانست بر محبوبیت وی بیفزاید. به عبارتی جامعه در شرایطی است که کمتر امکان غلتیدن آن به آغوش گفتارهای پوپولیستی نظیر گفتار احمدینژاد وجود دارد. نکته سوم اینکه از آنجا که حضور احمدینژاد در فضای علمی با اهداف سیاسی انجام میشود، وی در این فضا با پارادوکسی مهم مواجه خواهد شد.
او اصولا فردی است که همه چیز را یک شکل و آنطور که مدنظر خودش است میخواهد و در مقابل فضای دانشگاه نیاز به تکثر و فراوانی عقاید دارد. او اگر فضا را به نفع تکثر باز کند امکان پیشبرد گفتار خود را سلب کرده و اگر بخواهد فضا را یک شکل کند مجموعه علمی او معنای خود را از دست میدهد.
در مقام یک قضاوت کلی گر چه احمدینژاد از دانشگاه وارد سیاست شد اما هیچگاه چهرهای فرهنگی نبود و این دقیقا نقطه ضعف او برای کادرسازی در محیط دانشگاه خواهد بود. او چه بخواهد و چه نخواهد در نظر قسمت عمدهای از جامعه ایران به عنوان عنصری احساساتی و عاطفی شناخته میشود و این عنصر برای رشد خود بیشتر نیاز به محیطهای یکدست و دارد تا محیط متکثری چون دانشگاه.