داعش در خاورميانه به دنبال چيست؟ + عکس
مطلبي که مي خوانيد از سري مطالب باشگاه خبرنگاران است و انتشار آن الزاما به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست.
به گزارش «تيک» به نقل از باشگاه خبرنگاران؛ داعش مخفف دولت اسلامي عراق و شام است که نامش نشان ميدهد که جريان و جنبشي است که منطقه عراق و شام يا شامات بزرگ (شامل عراق،سوريه،اردن لبنان و بخشي از فلسطين) حوزه فعاليت آن به حساب ميآيد.
پرسش اساسي در رابطه با داعش اين است که اين جنبش چه جناح فکري و انديشهاي را با چه خاستگاه اجتماعي در محيط خاورميانه پيگيري ميکند؟
از عملکرد يک ساله داعش چند جريان مشخص شده است. يکي اينکه خاستگاه آن همان جريان سلفي و تکفيري است که در خاورميانه با حمايت دولتها و سيستمهاي اطلاعاتي بعضي از کشورهاي منطقه رشد پيدا کرده است.
بعضي از ابواب ثروت با ديدگاه ايدئولوژيک پشتوانه حمايت اين خرده گروههاي تکفيري هستند. به نظرم اما ما نميتوانيم تنها با اين پاسخ از اين مسئله به سادگي عبور کنيم.
مواضع داعش در گفتار و در عمل مؤيد اين فرض است که آنها هم همچون جريان تکفيري سلفي نگرشي ايدئولوژيک را در زمينه خلافت و امارت به صورت جدي پيگيري ميکنند. ديدگاه آنها با اين تفکر وجهه نمادي و خطابي دارد .
مباحث عميقي را در نوع تفکر خودشان مطرح ميکنند که البته سازگاري با واقعيتهاي سياسي،اجتماعي و اعتقادي مردم منطقه چه سني و چه شيعه ندارد. تصور ما به هر دليلي در مخالفت با اين خرده گروهها است،بهتر است کمي عميقتر و دقيقتر به ريشهها و بنيادهاي اين خرده گروههاي سلفي و تکفيري بپردازيم.
همان سنت جاري بيتوجهي و بياعتنايي که در تحليلهاي سياسي ما وجود دارد در محيط پرمخاطرهاي که در خاورميانه با آن روبرو هستيم ما را با يک بحران شناخت روبرو کرده است.
وقتي که ايمن الظواهري در حدود يک سال پيش بيانيهاي مبني بر بازگشت مجاهدين عراقي دولت اسلامي شام و عراق به داخل عراق و سوريه صادر کرد و درواقع به دنبال ايجاد انفکاکي ميان داعش عراق و داعش سوريه بود در همان زمان داعش بيانيه داد و اين فَتوا را رد کرد .
هر چند در تمامي اطلاعيهها و اعلاميههاي گروه داعش نمادهاي سياهرنگ ادبيات و عباراتي استفاده ميشود که همه در چارچوب همان ادبيات و آبشخور فکري است که القاعده طي ۱۰-۱۵ سال گذشته از خود به ميراث باقي گذاشته است.
همه ادبيات القاعده با همين نمادها و شعارها آميخته است. داعش و جبهه نصرت جدال جدي را طي يک سال و نيم گذشته در مناطق و نواحي که تحت حاکميت معارضين سوريه بود داشتند. ولي هيچکس نيامد اين حوادث را ريشهيابي کند.
درگيري داعش با جبهه نصرت نکته دومي است که بايد نسبت به آن پس از سرباز زدن داعش از فتواي ايمن الظواهري دقت داشته باشيم.
نکته سوم اين است که وقتي تظاهرات گستردهاي در منطقه الانبار و رمادي و در محيط
سنينشين عراق و عليه دولت نوري مالکي در جريان بود داعش براي تصرف اين منطقه تلاش داشت.
در چنين وضعيتي اما عشاير سني اين نواحي که حتي به ديدگاه سلفي هم نزديک بودند با حمايت از ارتش مالکي با نيروهاي داعش درگير شدند و عليه آنها عمل کردند.
اين سه جريان به ما نشان ميدهد که ما بايد در داوريها و ارزيابيهاي خود نسبت به تفکر داعش بيشتر درنگ داشته باشيم و بستر مطالعه خود را گسترش دهيم.
يک نکته را ميتوانيم به صورت جدي بيان کنيم که بيش از ۱۳-۱۴ ماه که داعش در محيط سياسي سوريه و منطقه عراق ظاهر شده يک حمايت درون تشکيلاتي از دو سيستم بعثي سوريه و عراق پشت تفکرش کاملاً مشهود و مشخص است.
يک جريان از داخل حاکميت سوريه و جرياني از حاکميت بعثي داخل عراق با ديدگاههاي بسيار جدي و خطرناکي نگاه راديکاليزم و ترور را مبناي عمل خود ميدانند و دارند جريان خودشان را دنبال ميکنند.
خالد السوري،رهبر جريان احرار الشام با عمليات انتحاري داعشيها از ميان برداشته شد. خالد السوري کسي بود که طي ماهها و سالهاي گذشته فرمانده جريان القاعده در شام بود.
درواقع رهبران داعش رهبراني هستند که زادگاه فکريشان جريان ناصبي شافعي مذهب در درون سامراست. ابراهيم عبدالرحمن البدري که يکي از فرماندهان داعش و ابوبکر البغدادي از عبارات حسيني القريشي در گفتههايشان استفاده ميکنند.
حتي خطبه به عنوان امام جماعت ميخوانند. آنها در تفکر شاخه اخوان مصر شکل گرفتهاند و ارتباط بسيار نزديکي با خاندان صدام و حاکميت بعثي داشتند.
اخيراً عربستان سعودي ديدگاهها خود را به سمت آنها معطوف کرد و درواقع سعوديها موقعيت عبدالرحمن البدري را به عنوان رهبر داعش پذيرفت.
حتي اين کشور به خبرگزاريهايي مانند العربيه اين اطلاعات را ميداد که اين جريان،جريان جنبشي انقلابي است که ميخواهد در سوريه و عراق مبارزه کند. از ۵-۶ نفر کساني که فرماندهي داعش را مطرح کردهاند همه از اعضاي ارتش عراق و حزب بعث بودند.
مدتي هم پس از سقوط صدام اين افراد با القاعده در ارتباط بودند و حتي بعضي از آنها توسط آمريکاييها دستگير و در زندان به سر ميبردند. البدري هم يکي از آنهاست که از زندان فرار کرد و اين جريان را درست کرد.
تصويري که ما در دوره اخير ديدهايم بعلاوه حوادث ۱۲-۱۳ سال گذشته ربط ميان سيستم سياسي صدام و القاعده را نشان ميدهد. شواهد نشان ميداد که خودروهايي که منفجر ميشدند پيوند بين نيروهاي حزب بعث،نيروهاي رکن ۲ ارتش عراق،گارد رياست جمهوري و سيستم القاعده را نشان ميداد اما همه به صورت گذرا از آن عبور ميکردند.
اما همه اين بخشها آمدند ائتلافي جدي با هم ايجاد کردند و هدف اصليشان اين است که با بعثي زدايي مقابله کنند. عناصر پاکسازي شده از ارتش عراق،قدرتمندان طوايف و قبائل همه در سيستم کنوني عراق داراي پرونده هستند.
همه آنها با يک مسيري به سمت داعش رفتند و براي رد گم کردن نشانهها ارتباط خود با القاعده راکمتر کردند. آنها اين بار با يک سنت متفاوت عملياتهاي تروريستي را در عملياتهاي منظم و منسجم پارتيزاني نشان دادند.
در هر سيستم و کشوري اگر ۲ هزار نيروي پارتيزاني وارد شهري شوند ميتوانند کنترل آن منطقه را براي مدتي به دست بگيرند. در کنار اين مسائل ناکارآمدي دولت عراق هم باعث شد تا آنها بتوانند بيشتر پايگاه اجتماعي پيدا کنند.
همه عمليات آنها هدفمند بوده تا جايي که توانستهاند کارهايي را به صورت پارتيزاني انجام دهند و لايههاي مختلفي از فرماندهي القاعده هم به آنها پيوستهاند. در شام آنها سرکوب شدند و حالا در عراق به صورت قدرتمند مشغول به فعاليت شدهاند.
هدف آنها اين است که سرپلهاي خود را در سوريه و عراق حفظ کنند تا بيثباتي و فقدان امنيت ايجاد شود. همه افرادي که در داعش استخدام شدند يا ماهيت بعثي داشتند يا ماهيت القاعدهاي. بخشي از داعش را جنبش نظامي بعثي سوريه و عراق با همان تفکر ميشل عفلق دنبال ميکند.
آنها ميخواهند آن ظهور انديشه بعثي که در قرن گذشته بوده را به رغم اختلافهاي تاريخي بتوانند مفهومسازي کرده و بار ديگر به صحنه بازگردانند. يک نگراني آنها هم همزمان بازگشت ادبيات ترکيه به دوره عثماني و رشد قدرت مطلقه ايران است که احساسات ناسيولانيستي آنها را به يک کنش نظامي تبديل کرده است.
آنها ميخواهند اين نوع تفکر داعش را با همان ايدئولوژي سلفيسم،عربيسم،راديکاليسمي که بتوانند يک معارضه را سازماندهي کند گسترش دهند.
اگر ما بخواهيم ارزيابي کنيم دو عنصر قدرتمند هستند که چرخه معکوسي در برابر آنها ايجاد کرده است. يکي مقاومت حزب الله است و ديگري کاري است که در سوريه گروههاي وطني انجام دادند.
ميان علويها و طرفداران اسد کار عملياتي کردند و همه را به هم وصل کردند. اين دو مسئله تهديد جدي براي اين جريان بوده است و هيچ تهديد ديگري را در برابر خود نميديده است.
آنها دولت عراق را فاقد مشروعيت و توانايي کافي ميديده و تصور دارند که با حمايت عربستان و قطر و امارات ميتوانند جريان جديدي را براي خودشان ايجاده کرده تا با تصرف منطقهاي و اعلام استقلال براي خودشان مشروعيتي در سوريه و عراق به دست آورند.
در يک کلام بخشهاي بازمانده از حزب بعث سوريه و حزب بعث عراق با همکاري بخشهاي نظامي امنيتي موجود در سيستم آنها و با حمايت عربستان سعودي و برخي کشورهاي ديگر منطقه داعش را تبديل به پديدهاي وحشتناک کرده است.
آنها در سايتهايشان هميشه اعلام کردهاند که جنگ واقعي زماني است که فتح دمشق و بغداد حاصل شود. ميشود پيشبيني کرد که آنها بعد از اتفاقات سوريه ميخواهند به شکل جديدي فضاي نامتعادل وبيثبات را به عراق بکشانند.
همکاري برخي سران ارتش امروز عراق با داعش نشان ميدهد که هنوز بعثي ها و سلفي فعال هستند و هر وقت بخواهند ميتوانند منطقه را به چالش بکشند. آنها درواقع ميخواهند با ابزار داعش خود را به عنوان نماد آينده سوريه و عراق مطرح کنند.
داعش پديدهاي است با نگاه ايدئولوژيک کاملاً عربي،سلفي و ناسيوناليسم بعثي و با ابزارهاي فوقالعاده خطرناک و ترويستي که ميخواهند تفکر خودش را با احساسات عمومي پيوند بزنند تا شايد بتوانند کاري انجام دهند.
