نظرتان راجع به جوانان پیش از انقلاب چیست!
امام جمعه موقت تهران گفتهاند: «اگر حكومت اندكي سستي كند و تسامح و تساهل به خرج دهد و معتقد باشد كه نبايد بر جوانها سخت گرفت و آنها بايد كاملا آزاد باشند و از اين حرفها، جوان سقوط خواهد كرد.»
اتفاقي كه در سالهاي اخير در كشور رخ داده و بسيار هم خطرناك است، ذوب و
حل شدن همه نهادهاي جامعه در نهاد دولت و قدرت است. چنين وضعي موجب ميشود
كه نهادهاي جامعه كاركرد و اثرات خود را از دست بدهند و به مرور ضعيف شوند،
در نتيجه چشم اميد آنها به دخالت دولت معطوف ميشود؛ دولتي كه به طور
معمول پيشبرد اهدافش مبتني بر قدرت و زور است و همين نقطه آغاز انحراف در
اداره جامعه است.
به نوشته اعتماد، در اين نگرش دولت مثل چاقويي ميشود كه با آن هر چيزي را ميخواهند ببرند يا بتراشند. چنين چاقويي به سرعت كند و خالي از فايده ميشود. براي انجام كارهاي عادياش نيز مورد استفاده نخواهد بود. براي نمونه خوب است كه به اين سخنان امام جمعه موقت تهران توجه كنيم كه گفتهاند: «اگر حكومت اندكي سستي كند و تسامح و تساهل به خرج دهد و معتقد باشد كه نبايد بر جوانها سخت گرفت و آنها بايد كاملا آزاد باشند و از اين حرفها، جوان سقوط خواهد كرد.» اگر اين استدلال ايشان را بپذيريم، در اين صورت بايد نتيجه گرفت كه همه جوانهاي دنيا سقوط كرده هستند زيرا نهتنها حكومتهاي جوامع ديگر در زمينه مورد نظر ايشان تسامح و تساهل به خرج ميدهند بلكه تشويق و تحريك هم ميكنند، بنابراين هيچ جامعهيي كه جوانان سالم داشته باشد نخواهيم داشت، به جز در چند كشور مثل عربستان نتيجه ديگري كه از اين اظهارات ميتوان گرفت، اين است كه جوانان پيش از انقلاب هم سقوط كرده محسوب بايد شوند، زيرا حكومت پيشين تمام كوشش خود را براي تشويق جوانان به راههاي منتهي به سقوط مورد نظر گوينده بهكار ميبرد. فرض كنيم كه گزاره ايشان درست باشد. در اين صورت چگونه ميتوان در يك جامعه مشوق به فساد، انقلاب يا قيام كرد؟ زيرا مطابق گزاره فوق جوانان چنين حكومتي سقوط كرده محسوب ميشوند و بايد در نقش ضد انقلاب عمل كنند! روشن است كه همه اين نتايج غلط است زيرا گزاره مذكور نادرست است.
همچنان كه در رژيم گذشته نيز با وجود كوشش آن دولت، جوانان مسير ديگري را پيمودند و از طريق درسآموزي از بزرگان ديني همچون بسياري از روحانيون روشنفكر حوزوي در قم و تهران و انديشمندان غيرروحاني، مسيري را بر خلاف خواست حكومت سابق انتخاب و طي كردند.
مشكل اين ذهنيت از آنجا ناشي ميشود كه برخي متوليان ديني به دليل اشتغال به امور حكومتي و قدرت، نتوانستند خود را با نيازها و منطق و زبان دنياي جديد آشنا و با نسل جوان همراه و تطابق دهند، در نتيجه توانايي برقراري ارتباط و نيز اقناع و جذب جوانان را ندارند، به همين دليل گمان ميكنند كه اشكال از جوانان است كه حرف حساب سرشان نميشود و بايد از سازوكار قدرت قاهره حكومت سود جست و مانع از انحراف نسل جوان شد. در حالي كه روشن است ضعف اصلي در خود اين آقايان است كه نتوانستهاند با دانش، ادبيات و زبان جديد و امروزي آشنا شوند تا از اين طريق با جوانان و نيازهاي آنان ارتباط برقرار كنند. اين ذهنيت وقتي كه نااميد ميشود، به قدرت دولتي متوسل ميشود، غافل از اينكه هيچ قدرت دولتي و مبتني بر زور نميتواند تاثيري پايدار و عميق بر ذهن و قلب مردم داشته باشد. اين اثرگذاري از طريق رهبران معنوي جامعه گذاشته ميشود البته به شرطي كه آنان جامه معنويت را از تن بيرون نياورده باشند. وقتي كه انتظارات از كاركرد و تواناييهاي دولت زياد شود آن دولت به سرعت مستهلك و فرسوده و در نهايت زمينگير خواهد شد. مشكل ديگر اين است كه برخي نيروها چون انتظارات خود را از دولت بيشتر ميكنند، از توجه به هدف غافل ميشوند و هر روز بيش از پيش خود را ضعيفتر و ناتوانتر ميبينند و به چيزي گرفتار ميشوند كه از آن هراس دارند و به قول معروف با سرعت تمام به سويي ميروند كه ميخواهند از آن فرار كنند. هيچگاه از دميدن به سر گشاد سُرنا صدايي بيرون نخواهد آمد!
به نوشته اعتماد، در اين نگرش دولت مثل چاقويي ميشود كه با آن هر چيزي را ميخواهند ببرند يا بتراشند. چنين چاقويي به سرعت كند و خالي از فايده ميشود. براي انجام كارهاي عادياش نيز مورد استفاده نخواهد بود. براي نمونه خوب است كه به اين سخنان امام جمعه موقت تهران توجه كنيم كه گفتهاند: «اگر حكومت اندكي سستي كند و تسامح و تساهل به خرج دهد و معتقد باشد كه نبايد بر جوانها سخت گرفت و آنها بايد كاملا آزاد باشند و از اين حرفها، جوان سقوط خواهد كرد.» اگر اين استدلال ايشان را بپذيريم، در اين صورت بايد نتيجه گرفت كه همه جوانهاي دنيا سقوط كرده هستند زيرا نهتنها حكومتهاي جوامع ديگر در زمينه مورد نظر ايشان تسامح و تساهل به خرج ميدهند بلكه تشويق و تحريك هم ميكنند، بنابراين هيچ جامعهيي كه جوانان سالم داشته باشد نخواهيم داشت، به جز در چند كشور مثل عربستان نتيجه ديگري كه از اين اظهارات ميتوان گرفت، اين است كه جوانان پيش از انقلاب هم سقوط كرده محسوب بايد شوند، زيرا حكومت پيشين تمام كوشش خود را براي تشويق جوانان به راههاي منتهي به سقوط مورد نظر گوينده بهكار ميبرد. فرض كنيم كه گزاره ايشان درست باشد. در اين صورت چگونه ميتوان در يك جامعه مشوق به فساد، انقلاب يا قيام كرد؟ زيرا مطابق گزاره فوق جوانان چنين حكومتي سقوط كرده محسوب ميشوند و بايد در نقش ضد انقلاب عمل كنند! روشن است كه همه اين نتايج غلط است زيرا گزاره مذكور نادرست است.
همچنان كه در رژيم گذشته نيز با وجود كوشش آن دولت، جوانان مسير ديگري را پيمودند و از طريق درسآموزي از بزرگان ديني همچون بسياري از روحانيون روشنفكر حوزوي در قم و تهران و انديشمندان غيرروحاني، مسيري را بر خلاف خواست حكومت سابق انتخاب و طي كردند.
مشكل اين ذهنيت از آنجا ناشي ميشود كه برخي متوليان ديني به دليل اشتغال به امور حكومتي و قدرت، نتوانستند خود را با نيازها و منطق و زبان دنياي جديد آشنا و با نسل جوان همراه و تطابق دهند، در نتيجه توانايي برقراري ارتباط و نيز اقناع و جذب جوانان را ندارند، به همين دليل گمان ميكنند كه اشكال از جوانان است كه حرف حساب سرشان نميشود و بايد از سازوكار قدرت قاهره حكومت سود جست و مانع از انحراف نسل جوان شد. در حالي كه روشن است ضعف اصلي در خود اين آقايان است كه نتوانستهاند با دانش، ادبيات و زبان جديد و امروزي آشنا شوند تا از اين طريق با جوانان و نيازهاي آنان ارتباط برقرار كنند. اين ذهنيت وقتي كه نااميد ميشود، به قدرت دولتي متوسل ميشود، غافل از اينكه هيچ قدرت دولتي و مبتني بر زور نميتواند تاثيري پايدار و عميق بر ذهن و قلب مردم داشته باشد. اين اثرگذاري از طريق رهبران معنوي جامعه گذاشته ميشود البته به شرطي كه آنان جامه معنويت را از تن بيرون نياورده باشند. وقتي كه انتظارات از كاركرد و تواناييهاي دولت زياد شود آن دولت به سرعت مستهلك و فرسوده و در نهايت زمينگير خواهد شد. مشكل ديگر اين است كه برخي نيروها چون انتظارات خود را از دولت بيشتر ميكنند، از توجه به هدف غافل ميشوند و هر روز بيش از پيش خود را ضعيفتر و ناتوانتر ميبينند و به چيزي گرفتار ميشوند كه از آن هراس دارند و به قول معروف با سرعت تمام به سويي ميروند كه ميخواهند از آن فرار كنند. هيچگاه از دميدن به سر گشاد سُرنا صدايي بيرون نخواهد آمد!