سخنان تند و تیز مصباح یزدی در مورد آیت الله هاشمی رفسنجانی
از اوايل انقلاب تاکنون، سليقه بنده اين بوده که در هيچ حزبي مشارکت نکنم. ارادت بنده به مرحوم آقاي بهشتي و اظهار لطف ايشان به من، همکاريهاي بنده با مرحوم آقاي باهنر در خصوص جمعيتهاي مؤتلفه و ارادت بياندازه بنده به مقام معظم رهبري را همه ميدانند.
مصباح یزدی به خاطره آیت الله هاشمی در مورد مخالفت او با مبارزه با شاه واکنش تندی نشان داده است.
سایت مصباح یزدی آورده است:
از اوايل انقلاب تاکنون، سليقه بنده اين بوده که در هيچ حزبي مشارکت نکنم. ارادت بنده به مرحوم آقاي بهشتي و اظهار لطف ايشان به من، همکاريهاي بنده با مرحوم آقاي باهنر در خصوص جمعيتهاي مؤتلفه و ارادت بياندازه بنده به مقام معظم رهبري را همه ميدانند.
همه اين دوستان در تأسيس حزب جمهوري اسلامي شريک بودند، اما سليقه شخصي بنده، شرکت در آن حزب نبود. البته من هيچگاه آن را تخطئه نميکنم، اما ميگويم: بنده آن کاري را ميکنم که در پيشگاه خداوند براي آن جوابي داشته باشم.
پيش از پيروزي انقلاب، مقام معظم رهبري و آقاي هاشمي رفسنجاني توسط آقاي قدوسي وقتي تعيين کردند که براي صبحانه به منزل ما تشريف ميآورند. در آن جلسه صبحانه غير از اين دو بزرگوار، شخص ديگري نبود. آقاي هاشمي عنان سخن را به دست گرفتند و از اينجا شروع کردند که: ما سالها با هم همکارهاي فرهنگي و سياسي داشتيم، اما مدتي است که تو کنار کشيدي و با ما نيستي. امروز ما يک جبهه ضد امپرياليسم تشکيل داديم و همه کساني که با امپرياليسم و استعمار مخالفند بايد براي پيروزي در اين جبهه مشارکت کنند.
ايشان در سخنهايشان روي جبهه ضدامپرياليسم بسيار تأکيد کردند. بنده به ايشان عرض کردم: آقاي هاشمي! من طلبهاي هستم که دغدغهام اسلام است. اگر اين يک حرکت اسلامي است و بناست کاري براي اسلام شود، بنده هم هستم. حال، بنده در اين جبهه ضد امپرياليسم بايد چه کار کنم؟
ايشان گفتند: مسأله شريعتي و شهيد جاويد و... را بايد کنار گذاشت. حتي ما با مارکسيستها بايد اتحاد داشته باشيم! ما بايد با تمام گروههايي که ضد امپرياليسم هستند از مارکسيستها، مجاهدين، طرفداران شريعتي تا طرفداران صالحي نجفآبادي و ديگران اتحاد داشته باشيم و مخالفت را کنار بگذاريم و فقط با امپرياليسم مبارزه کنيم!
گفتم: مطرح کردن صالحي که ديگر معنا ندارد، ولي از من چه ميخواهيد و پيشنهادتان چيست؟ گفتند: بيا و با مجاهدين همکاري کن! گفتم: من آنها را نميشناسم. چيزهايي درباره آنها شنيدهام، اما تا آنها را نشناسم همکاري نميکنم. گفتند: ما ميشناسيم. گفتم: من کار شما را تخطئه نميکنم. شما پيش خدا حجت داريد و کارتان را بکنيد، اما من تا آنها را نشناسم، تأييد نميکنم. گفتند: نماز شبشان ترک نميشود، ماهيانه دوازده هزار تومان حقوق ميگيرند و از اين مقدار فقط پانصد تومانش را مصرف و بقيهاش را صرف مبارزه ميکنند، چنينند و چنانند. گفتم: همه اينها را که فرموديد درست است، اما براي شما حجت است و براي من حجت نيست. من تا کسي را نشناسم که براي اسلام کار ميکند، با او همکاري نميکنم. از اول تا آخر اين گفتوگو مقام معظم رهبري هم نشسته بودند و هيچ نميگفتند و فقط صحبتهاي آقاي هاشمي بود و جوابهاي بنده. پس از اين گفتوگو آقاي هاشمي با نارحتي منزل ما را ترک کردند و رفتند.
بيان شد که سليقه بنده اينگونه است و اين در حالي بود که بسياري از دوستان ما در آن جبهه به اصطلاح ضد استعماري شريک بودند. البته کمکهاي آقاي هاشمي به منافقين را نيز نبايد فراموش کرد. چه پولهايي که به آنها داد. در حال حاضر هم نميگويم که آنها کار بدي کردند. شايد وظيفهشان در آن شرايط همان بود، اما من چون حجتي نداشتم، مشارکت نکردم. شايد من اشتباه کرده باشم، اما اگر اشتباه هم کردهام، خودم را معذور ميدانم.
به هر حال، سليقه من از ابتدا تا کنون اين گونه بوده است. هر جا فهميدم حرکتي براي اسلام ضرر دارد، با همه توان به ميدان آمدم و ملاحظه هيچچيز را نکردم که کسي خوشش يا بدش بيايد. وقتي نميفهميدم که چيزي براي اسلام مفيد است، کمک نميکردم. به دنبال پست و مقامي هم نبودم. اگر گاهي مسئوليت کوچکي هم عهدهدار شدم، تشخيص دادم که وظيفه شرعي است؛ وگرنه دنبال چيزي نبودم، نه حزبي و نه جمعيتي. به عنوان يک طلبه درس ميخواندم، درس ميدادم و اگر گاهي چيزي ميگفتم، آنجايي بوده که فکر ميکردم به اسلام ضربه ميخورد.
سایت مصباح یزدی آورده است:
از اوايل انقلاب تاکنون، سليقه بنده اين بوده که در هيچ حزبي مشارکت نکنم. ارادت بنده به مرحوم آقاي بهشتي و اظهار لطف ايشان به من، همکاريهاي بنده با مرحوم آقاي باهنر در خصوص جمعيتهاي مؤتلفه و ارادت بياندازه بنده به مقام معظم رهبري را همه ميدانند.
همه اين دوستان در تأسيس حزب جمهوري اسلامي شريک بودند، اما سليقه شخصي بنده، شرکت در آن حزب نبود. البته من هيچگاه آن را تخطئه نميکنم، اما ميگويم: بنده آن کاري را ميکنم که در پيشگاه خداوند براي آن جوابي داشته باشم.
پيش از پيروزي انقلاب، مقام معظم رهبري و آقاي هاشمي رفسنجاني توسط آقاي قدوسي وقتي تعيين کردند که براي صبحانه به منزل ما تشريف ميآورند. در آن جلسه صبحانه غير از اين دو بزرگوار، شخص ديگري نبود. آقاي هاشمي عنان سخن را به دست گرفتند و از اينجا شروع کردند که: ما سالها با هم همکارهاي فرهنگي و سياسي داشتيم، اما مدتي است که تو کنار کشيدي و با ما نيستي. امروز ما يک جبهه ضد امپرياليسم تشکيل داديم و همه کساني که با امپرياليسم و استعمار مخالفند بايد براي پيروزي در اين جبهه مشارکت کنند.
ايشان در سخنهايشان روي جبهه ضدامپرياليسم بسيار تأکيد کردند. بنده به ايشان عرض کردم: آقاي هاشمي! من طلبهاي هستم که دغدغهام اسلام است. اگر اين يک حرکت اسلامي است و بناست کاري براي اسلام شود، بنده هم هستم. حال، بنده در اين جبهه ضد امپرياليسم بايد چه کار کنم؟
ايشان گفتند: مسأله شريعتي و شهيد جاويد و... را بايد کنار گذاشت. حتي ما با مارکسيستها بايد اتحاد داشته باشيم! ما بايد با تمام گروههايي که ضد امپرياليسم هستند از مارکسيستها، مجاهدين، طرفداران شريعتي تا طرفداران صالحي نجفآبادي و ديگران اتحاد داشته باشيم و مخالفت را کنار بگذاريم و فقط با امپرياليسم مبارزه کنيم!
گفتم: مطرح کردن صالحي که ديگر معنا ندارد، ولي از من چه ميخواهيد و پيشنهادتان چيست؟ گفتند: بيا و با مجاهدين همکاري کن! گفتم: من آنها را نميشناسم. چيزهايي درباره آنها شنيدهام، اما تا آنها را نشناسم همکاري نميکنم. گفتند: ما ميشناسيم. گفتم: من کار شما را تخطئه نميکنم. شما پيش خدا حجت داريد و کارتان را بکنيد، اما من تا آنها را نشناسم، تأييد نميکنم. گفتند: نماز شبشان ترک نميشود، ماهيانه دوازده هزار تومان حقوق ميگيرند و از اين مقدار فقط پانصد تومانش را مصرف و بقيهاش را صرف مبارزه ميکنند، چنينند و چنانند. گفتم: همه اينها را که فرموديد درست است، اما براي شما حجت است و براي من حجت نيست. من تا کسي را نشناسم که براي اسلام کار ميکند، با او همکاري نميکنم. از اول تا آخر اين گفتوگو مقام معظم رهبري هم نشسته بودند و هيچ نميگفتند و فقط صحبتهاي آقاي هاشمي بود و جوابهاي بنده. پس از اين گفتوگو آقاي هاشمي با نارحتي منزل ما را ترک کردند و رفتند.
بيان شد که سليقه بنده اينگونه است و اين در حالي بود که بسياري از دوستان ما در آن جبهه به اصطلاح ضد استعماري شريک بودند. البته کمکهاي آقاي هاشمي به منافقين را نيز نبايد فراموش کرد. چه پولهايي که به آنها داد. در حال حاضر هم نميگويم که آنها کار بدي کردند. شايد وظيفهشان در آن شرايط همان بود، اما من چون حجتي نداشتم، مشارکت نکردم. شايد من اشتباه کرده باشم، اما اگر اشتباه هم کردهام، خودم را معذور ميدانم.
به هر حال، سليقه من از ابتدا تا کنون اين گونه بوده است. هر جا فهميدم حرکتي براي اسلام ضرر دارد، با همه توان به ميدان آمدم و ملاحظه هيچچيز را نکردم که کسي خوشش يا بدش بيايد. وقتي نميفهميدم که چيزي براي اسلام مفيد است، کمک نميکردم. به دنبال پست و مقامي هم نبودم. اگر گاهي مسئوليت کوچکي هم عهدهدار شدم، تشخيص دادم که وظيفه شرعي است؛ وگرنه دنبال چيزي نبودم، نه حزبي و نه جمعيتي. به عنوان يک طلبه درس ميخواندم، درس ميدادم و اگر گاهي چيزي ميگفتم، آنجايي بوده که فکر ميکردم به اسلام ضربه ميخورد.