کد خبر: ۵۳۴۹۲
تاریخ انتشار: ۲۸ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۵
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۷۴۳

خاطرات خیسِ عمومی


دهه‌شصتی‌ها خاطرات محو و کمرنگی از «حمام عمومی» دارند. زمانی که کودکان این نسل پا به مدرسه گذاشتند لوله‌های گاز به آهستگی به شهرهای کوچک و بزرگ رسید و بساط حمام‌های عمومی بتدریج برچیده شد.

مردم با داشتن آب گرم دیگر مجبور نبودند دشواری های حمام عمومی را تحمل کنند، اما قبل تر از آن رفتن به گرمابه یا حمام عمومی جزو برنامه های ثابت و تکرار شونده زندگی ایرانیان بود. آن موقع رابطه دو دوست زمانی به اوج صمیمیتش می رسید که «رفیق گرمابه و گلستان» هم می شدند.

در روزهایی که بحث خصوصی سازی داغ بود؛ حمام ها هم کم کم خصوصی شدند و از وضعیت عمومی درآمدند! خاطره حمام های عمومی انباشته از خاطرات جذاب و شیرین است. خاطره حمام رفتن های دسته جمعی دوستان و آشنایان و کیسه کشیدن های چند ساعته و... مردها در ماه رمضان از افطار تا سحر به حمام می رفتند و با ترانه خوانی و بازی گل یا پوچ خوش می گذراندند. زن ها هم برای خودشان مراسم ویژه ای داشتند. گاه زائو را پس از ده روز به حمام می بردند (حمام زایمان) و گاه در حمام برای پسرانشان دنبال دختری مناسبت می گشتند! در این گزارش مروری داریم به برخی عناصر حمام های عمومی که شامل وسایل، افراد و مکان های مربوط به این خاطره جمعی می شود.

کیسه و روشور

برای تمیز شدن بیشتر، کیسه یا لیف کتانی را روی پوستشان می کشدند. با کیسه کشیدن چرک های روی پوست از بین می رفت و فرد احساس نشاط بیشتری می کرد. روی کیسه کمی سفیدآب (روشور) هم می مالیدند که نقش صابون امروزی را داشت. روشور سلول های مرده پوست را برمی داشت و آن را تمیز و درخشان می کرد. شکل ظاهری روشور به تکه های «کشک» جامد امروزی شبیه بود. دلاک های مستقر در حمام عمومی وظیفه خطیر کیسه کشیدن را به عهده داشتند. آنها کیسه آماده داشتند و برای همه مشتریان حمام از تعدادی کیسه عمومی استفاده می کردند. پس از این که کارشان تمام می شد کیسه ها را با سرکه می شستند تا ضد عفونی شود. آنها به سلامت مردم خیلی اهمیت می دادند و تا حد توان نمی گذاشتند بیماری ها از پوستی به پوستی دیگر منتقل شود.

لُنگ

برای جوان های امروزی کلمه لنگ یادآور کل کل های فوتبالی است. لنگی ها اصطلاحی است که استقلالی ها برای توصیف هواداران پرسپولیس استفاده می کنند. البته زمانی که یکی از گزارش های کامران نجف زاده از فرانسه پخش شد، این اصطلاح کارکردش را از دست داد. او ثابت کرد در فرانسه حمامی ایرانی در حال فعالیت است که از لنگ های آبی استفاده می کند. در گذشته پس از بیرون آمدن از حمام برای خشک کردن بدن از لنگ استفاده می کردند. پارچه ای را که به پایین بدن می بستند لنگ نام داشت و اسم پارچه بسته شده به نیمه بالای بدن قطیفه بود. وقتی دلاک فریاد می زد «خشک بیار» معنایش این بود که کار یکی از مشتریان به پایان رسیده و جامه دار باید لنگ و لباس های تحویل داده شده را بیاورد. افرادی که پولدار بودند بعد از خشک شدن یک شیشه نوشابه هم نوش جان می کردند.

معمولا لنگ های خیس را جلوی سردر حمام های عمومی آویزان می کردند که این کار دو فایده داشت؛ اول این که مردم می فهمیدند در آن مکان حمام عمومی دایر است. در واقع این لنگ ها نقش تبلیغاتی داشتند و نوعی پیام بازرگانی محسوب می شدند! مثل نانوایی ها که جلوی مغازه شان یک نان سنگک داغ و تازه را در معرض دید عموم قرار می دهند. خاصیت دوم این کار این بود که لنگ های خیس آفتاب می خوردند و تا اندازه ای ضد عفونی می شدند.

خزینه

حوض گِردی بود که آب گرم داشت و در زمان های خیلی قدیم برای شست وشو از آن استفاده می کردند. زمانی که دوش ها وارد ایران شدند بتدریج بساط خزینه ها جمع شد و مردم فهمیدند استفاده از دوش روش بهداشتی تری ست. یکی از مشکلات خزینه ها این بود که چرک و کثیفی رویش جمع می شد و هر روز یک نفر باید با لنگ سطح آب را پاکسازی می کرد. رسم بود که وقتی بزرگ تری وارد حمام می شد پس از آن که کیسه کشی اش تمام می شد، به رسم ادب و احترام یک سطل آب گرم از خزینه روی سرش می ریختند. از آب خزینه برای غسل کردن هم استفاده می کردند.

جامه دار

حمامی، دلاک و جامه دار مهره های اصلی یک حمام عمومی بودند که هر کدام وظیفه ای را بر عهده داشتند. حمومی پشت دخل می نشست و پول آب و دستمزد کارگران را دریافت می کرد، دلاک وظیفه اش کیسه کشیدن و مشت و مال دادن بود و جامه دار هم لباس های مردم را به امانت می گرفت و موقع خروج تحویلشان می داد. مردمی که لباس هایشان را تحویل جامعه دار نمی دادند بعضا دچار دردسر می شدند. چون غریبه هایی بودند که به قصد سرقت وارد حمام عمومی می شدند. به همین خاطر بود که این شعر معروف بر دیوار ورودی حمام های عمومی نقش بست: «هرکه دارد امانتی موجود / بسپارد به بنده وقت ورود / نسپارد، اگر شود مفقود / بنده مسئول آن نخواهم بود.» (ضمیمه چمدان)