او میخواست «مدیریت شوک» را تداوم بخشد و خود را مظلوم و تنها در برابر
همه جریانها و دولتهای قبل از خود معرفی کند، حتما امروز هم «نقشهای»
دیگر در سر دارد. همه اینها مشخص و مبرهن است اما آنچه این «بازی» را
جذابتر میکند، «واهمه» جریان اصولگرا از این اخبار است. از محمدرضا باهنر
گرفته تا محسن کوهکن و دیگران به شکلی عجیب در «دام» پهنشده از سوی جریان
رسانهای هوادار رییس دولت سابق میافتند و مدام یادآوری میکنند عمر
سیاسی «شهردار سابق تهران» به پایان رسیده و این دستوپازدنهای وی،
«بیفایده» است.
البته باید این «ترس» اصولگرایان از بازگشت احمدینژاد و
نگرانی از تبلیغ انتساب وی به گفتمان اصولگرایی را درک کرد. میراث «دوران»
احمدینژاد در همه حوزههای اقتصادی، دیپلماسی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی
چنان آثاری از خود بر جای گذاشته که یادآوری آن برای جامعه ایران در هر
زمانی به قول فردوسی بزرگ «یکی داستان پر از آب چشم» خواهد بود. حالا
اصولگرایان ناچارند، «صورت مساله» را پاک کنند، ناگزیرند برای زدودن «خاطره
آن هشتسال» از ذهن مردم، «جزء اول خبر» را سانسور کنند چراکه چه بخواهند
و چه نخواهند، رییس دولتهای نهم و دهم، وصله تن آنهاست. این نکتهای است
که کسی مثل احمدینژاد به خوبی آن را میداند و فعالیتهای امروز و فردای
خود را با لحاظ آنچه به مدد حضور چندین ساله در «تشکیلات جناح اصولگرا» و
هشتسال دولتداری فرا گرفته، ساماندهی کرده است. او دنبال «بازسازی وجهه»
خود با همان شیوه «جداکردن حساب خود» از جریان اصولگرا و رفتن سراغ
«چهرهها» است.
*شرق