کد خبر: ۵۹۲۳۱
تاریخ انتشار: ۰۲ آبان ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۳
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۱۲۶۶

آهاي فرهاد! با همين قيافه‌ها شدي مجيدي

چه خوب است که آدم وقتي به جايي مي‌رسد، لباسهايش که مارک‌دار و شيک و گران‌قيمت مي‌شود، اتومبيل‌هايش که ديگر در گاراژ خانه‌اش جا نمي‌شود، حساب‌هاي بانکي‌اش که پرپر مي‌شود، گرين کارت‌دار و اقامت دار اروپا که مي‌شود، در خارج از مملکت صاحب ملک و املاک مي‌شود.

 به گزارش «تيک»، چه خوب است که آدم وقتي به جايي مي‌رسد، لباسهايش که مارک‌دار و شيک و گران‌قيمت مي‌شود، اتومبيل‌هايش که ديگر در گاراژ خانه‌اش جا نمي‌شود، حساب‌هاي بانکي‌اش که پرپر مي‌شود، گرين کارت‌دار و اقامت دار اروپا که مي‌شود، در خارج از مملکت صاحب ملک و املاک مي‌شود، اسم و عکسش روي جلد روزنامه‌ها مي‌رود، مشهور مي‌شود و ميهمان برنامه‌هاي تلويزيوني مي‌شود بداند و يادش بماند که هميشه کي بوده و از کجا آمده و به کجا خواهد رفت.

دوشنبه شب اين هفته برنامه 90ميزبان فرهاد مجيدي بود و اين بازيکن تا آنجا که توانست خود گفت و خود خنديد و خود را هنرمند جلوه داد و به مصداق آن مصرع که «خود گويي و خود خندي به به چه هنرمندي»، مطبوعات را دروغگو توصيف کرد و چنان از در نخوت و تکبر و موضع بالا با مطبوعات صحبت کرد و به آنها توهين کرد که ديگر اين روزها حتي ارباب‌ها هم با نوکر خود اينگونه حرف نمي‌زنند و انکار نمي‌کنند. در مورد دروغ بودن تيتر مطبوعات مستندات مطمئن و غيرقابل انکاري دارم که اگر عادل در برنامه هفته آينده‌اش فرصت دفاع از مطبوعات و اين همه تهمت و افترا به ما مطبوعاتي‌ها داد که هيچ، در آنجا حرف خواهم زد و با آوردن آدرس و محل دقيق و کدهاي مربوطه حتما خيلي چيزها را به ياد ذهن فرهاد مجيدي خواهم آورد تا حافظه‌اش در عنفوان جواني اينقدر زود خيلي از حقايق و داستان‌هاي واقعي را فراموش و دچار قلب و تحريف نکند وگرنه چنانچه طبق معمول فردوسي‌پور به رويه‌اش در روزنامه ستينري و توهين و تهمت به روزنامه‌ها ادامه داد و به ما مجال دفاع از خودمان را نداد، حتما حافظه فراموشکار فرهاد مجيدي را به ياد بعضي از اتفاقات دهه‌هاي 70 و 80 خواهم انداخت.

البته حملات و جملات گستاخانه، متکبرانه و از موضع بالاي فرهاد مجيدي فقط شامل حال مطبوعات نشد و هواداران استقلال نيز که به رفتن او و تنها گذاشتن استقلال معترض بودند به داشتن قيافه‌هاي آنچناني متهم شدند! فرهاد مجيدي که حتي سنگيني غرور نوع نشستنش بر روي صندلي نزديک بود آن را بشکاند، با ديدن تصاوير هواداران معترض استقلال گفت:« قيافه‌ها را ببينيد که چه کساني دارند اعتراض مي‌کنند و... » او حق دارد هواداران استقلال را از پشت عينک غرور و تکبر خود با قيافه‌هاي آنچناني ببيند چرا که فعلا فرهاد مجيدي است و اسم و رسم و حتما پول ومال و منال زيادي دارد اما حتما و قطعا فراموش کرده که حنجر‌ه‌ها و گلوهاي خسته همين آدمها او را تبديل به فرهاد مجيدي کرده است. فرهاد مجيدي يادش رفته که همين قيافه‌ها و چهره‌ها حنجره‌ پاره کردند و در سرما و گرما به استاديوم آمدند از سيستان و بلوچستان، از غرب، از شرق، از کوير مرکزي ايران واز راه دور و نزديک، پول خرج کردند، بي‌خوابي کشيدند، درد کشيدند، عذاب کشيدند، از استراحت و خيلي چيزهاي خود زدند و زير تيغ آفتاب و سرماي سوزان زمستان و باد و باران گلو دريدند و نام او را عربده کشيدند تا او آرام آرام بشود فرهاد مجيدي و آنها بشوند با «آن قيافه‌ها!»

او حتما خيلي خوب مي‌داند که روي سکوي استاديوم‌ها که هميشه نام او را فرياد مي‌زدند و بزرگش کردند و او همه چيزش را از آنها دارد، نه دکتر و مهندس و پرفسور و جراح و نماينده مجلس مي‌نشست،‌نه آدمهاي عصا قورت داده و کروات زده و اتو کشيده و ... بلکه روي سکوها هميشه پر است از يک عالمه آدم با «آن قيافه»! و حتما و قطعا يکي از دلايل قهر اين همه آدم با «آن قيافه‌» اين است که آن آدمها ديگر حاضر نيستند براي کسي گلو پاره کنند و فرياد بکشند و خودشان را خسته و کوفته کنند و سرانجام پاداششان لقب «آن قيافه» باشد!

وخ! که چه عبارت تهوع‌آوري؛ بخاطر هوادار، به عشق هوادار! آقاي مجيدي هوادار يادش نمي‌رود که تو دو بار به آنها از پشت خنجر زدي و در سخت‌ترين و حساس‌ترين شرايط تيم را رها کردي و رفتي، در روزهايي که استقلال در کورس آسيا و قهرماني ليگ برتر و جام حذفي قرار داشت وسخت به تو محتاج اما تو آن را و آنها را در سر بزنگاههاي حساس قهرماني تنها گذاشتي، با چه بهانه‌هايي با بهانه‌هاي واهي! يک بار به بهانه اينکه مي‌خواهم در اوج خداحافظي کنم! چه خنده‌دار!!

 تنها دو ماه به پايان ليگ باقي مانده بود و تو در اوج آمادگي بودي. اگر دو ماه مي‌ماندي و به قهرماني استقلال کمک مي‌کردي آيا در اين دوماه تو از يک ستاره به يک بازيکن پير و خسته و به دردنخور و درجه سه تبديل مي‌شدي؟ آيا نمي‌شد دوماه بيشتر بماني و به تيمت خدمت کني و بعد در اوج خداحافظي کني؟ يکبار هم به بهانه تيام خداحافظي کردي و تيم را از هم پاشاندي و بعد به جاي امارات سر از قطري درآوردي که نه تيام در آنجا بود و نه مدرسه‌اش در آنجا اما احتمالا آنجا دلارهاي فراوان عربي زياد بودند و آنجا حتما ديگر به خاطر هواداران جايي در قاموس تعصب تو به استقلال و مکتب استقلال و مکتب حجازي و هوادارانش نداشت. 

درست‌ترين جمله‌اي که گفتني و ندانسته به خيلي چيزها اعتراف کردي اين بود که «من» «من» «من» و تو هي از «من» و خودت حرف زدي آنجايي که گفتي «راحت نبودي! تو اگر واقعا راحت نبودي که بودي مي‌توانستي به خاطر هواداران استقلال، به خاطر مکتب استقلال، به خاطر مکتب حجازي بماني و منافع تيم و باشگاه را به منافع خودت ترجيح بدهي، مثل کاسياس که عليرغم آن همه بي‌مهري و نيمکت‌نشيني در رئال ماند و دم برنياورد، اما تو عليرغم سوگلي بودن در استقلال فقط خودت را ديدي و خودت و منافع خودت را و حتي در دلت گفتي گور باباي استقلال و هواداران آن و مثل آب خوردن به آنها پشت کردي و رفتي بي‌توجه به اينکه با رفتن تو استقلال به چه روزي مي‌افتد، چه جام‌هايي را از دست مي‌دهد اما آنجا فقط تو خودت را ديدي و خودت را و اگر ذره‌اي برايت باشگاه استقلال و مکتب حجازي و هواداران استقلال مهم بودند بايد مي‌ماندي و به استقلال خدمت مي‌کردي در هر جا و لباسي که مي‌شد حتي بر روي نيمکت! آري؛ برادر! عشق و تعصب به هوادار و مکتب را با بازي الفاظ نمي‌سنجند که به عمل برآيد و دو صد گفته چون نيم کردار نيست... 
شايد ادامه داشته باشد...

منبع: نود