کد خبر: ۶۷۰۴
تاریخ انتشار: ۳۰ مرداد ۱۳۹۲ - ۲۱:۲۹
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۲۲۴۵

ابن تیمیه، سلفى نبوده است!

حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی با ارسال مقاله ای به "تیک" آورده است:

با توجه به اینکه جریان سَلَفى گرى (1) در شام به ابن تیمیه و طرف داران او نسبت داده شده و محمدبن عبدالوهاب (مؤسس و بنیان گذار فرقه وهّابیان) خودش را پیرو و ادامه دهنده آراء و افکار او مى دانست. طبق تعریفى که معتقدین به سلفى گرى از آن مى کنند، لازم است طرف داران این جریان فکرى به اصول و لوازم آن معتقد بوده و عمل کنند و به لوازم آن ملتزم باشند مانند اینکه طبق اصول سه گانه: قرآن ـ سنّت و اجماع، عموم مسلمانان بعد از رحلت پیامبر«صلّى الله علیه وآله» بر قبر مقدس ایشان وارد مى شدند، او را زیارت مى کردند و هیچ گاه بزرگان اسلام(صحابه و علماء) این عمل را بدعت و شرک ندانسته اند!. پس با چه انگیزه و دلیلى امثال ابن تیمیه، این عمل را بدعت و شرک مى شمارند و با آن مخالفت کرده اند و به احادیثى تمسّک مى کند که ارزش و اعتبار استناد ندارند؟!. (2)

از طرف دیگر، سلفِ صالح (صحابه ومسلمین) در طول زندگانى پیامبر اکرم«صلّى الله علیه وآله» همواره از مقام و منزلت و شخصیت انسانى و معنوى ایشان بهره مى جستند، چون که خداوند به آن دستور داده است (3) و هیچ گاه این مسئله را مطرح نکرده اند که توسّل، استغاثه و حضور در نزد پیامبر«صلّى الله علیه وآله» در زمان حیات و زیارت در زمان رحلت، موجب شرک مى باشد! پس آیا درست است، ابن تیمیه را که بر خلاف سلف صالح رفتار مى کند و باعث ایجاد شبهه و تردید در معارف اسلامى مانند توحید، توسل، شفاعت، زیارت قبور و اتهام به شیعیان و... و اختلاف و تفرقه در جهان اسلام (قرن هشتم هجرى) مى گردد را مجدِّد و احیاء کننده سَلَف صالح! دانست؟!. هرگز چنین نیست. در این مقاله کوتاه، به بررسی این موضوع می پردازیم.

محمدبن عبدالوهاب مدعى پیروى از ابن تیمیه مى باشد؟!

با توضیحى که در باره آراء و افکار ابن تیمیه گذشت، وهّابیان (محمدبن عبدالوهاب و طرف داران او) پیروى از آراء و پندارهاى احمد بن تیمیه و شاگردان او مانند ابن قیّم الجوزیة را منکر نمى شوند، بلکه پیروى از او را افتخار خود مى پندارند!. حافظ وهبة(م 1378 هـ.) مى گوید: «میان این دو مرد (ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب) در دعوت به سوى حق! تشابه عظیمى است و ابن تیمیه همچون مثال و سرمشق بزرگى است براى مُصْلح بعدى یعنى محمدبن عبدالوهاب». (4)

فرید وجدى(م 1316 هـ.) مى نویسد: «شیخ محمد [ابن عبدالوهاب] با علماى حنبلى دِمَشق رابطه داشته و طبیعى است که از تألیفات حنبلیان، بالأخص از تعالیم ابن تیمیه و شاگردش ابن قیّم الجوزیّه بهره گرفته است». (5)

ابن تیمیه خودش را مجتهد و فقیه مى دانست و به خاطر استعداد فراوان!، دچار عجب و غرور گردید و آرایى بر خلاف فقهاى مشهور و مسلّم شیعه و سنّی، اعلام و بر نظرات آنان خرده گرفت و بر خلاف اجماع مسلمانان سخن گفت!. معروف است که اصحاب پیامبر«صلّى الله علیه وآله» مانند عمربن الخطّاب و علىّ بن ابى طالب«علیه السلام» را تخطئه و عثمان بن عفّان (خلیفه سوم) را مال دوست مى خواند. در سخنان خود تند بود و کلماتى دور از ادب را به زبان جارى مى کرد!.

احمد امین(1954 م) مى گوید:« اقتفى فى دعوته و تعالیمه عالِماً کبیراً ظهر فى القرن السابع الهجرى فى عهد السلطان الناصر (6) هو «ابن تیمیه» وهو ـ مع انّه حنبلى ـ کان یقول بالإجتهاد و لو خالف الحنابلة، و کان حرّ التفکیر فى حدود الکتاب و صحیح السنة، ذلق اللسان، قوى الحجّة، شجاع القلب، لایخشى احداً الا اللّه، و لا یَعبأ ـ بسجن مظلم و لا تعذیب مرهق، فهاجم الفقهاء و المتصّوفة و دعا الى عدم زیارة القبور و الأضرحة و هدمها، و الّفّ فى ذلک الرسایل الکثیرة و لم یعبا الاّ بما ورد فى الکتاب و السنّة و خالف امامه احمد بن حنبل حین أدّاه اجتهاده الى ذلک، فیظهر انّ «محمدبن عبدالوهاب» عرف ابن تیمیة من طریق دراسته الحنبلیة، فأعجب به و عکف على کتبه و رسایله یکتبها و یدرّسها، و فى المتحف البریطانى بعض رسایل لابن تیمیة مکتوبة بخطّ ابن عبدالوهاب، فکان ابن تیمیة امامه و مرشده و باعث تفکیره و الموحى الیه بالإجتهاد و الدعوة الى الاصلاح». (7) ترجمه: محمدبن عبدالوهاب در دعوت (جنبش) خودش به دانشمند بزرگى که در قرن هفتم هجرى در دوره سلطنت (ناصر) یعنى«ابن تیمیه» ظهور کرده بود؛ اقتدا و پیروى نمود. او با اینکه حنبلى مذهب بود، قایل به اجتهاد شد که حنابله آن را قبول ندارند. ابن تیمیه انسان آزاد اندیش در حدود کتاب خدا و سنت پیامبر«صلّى الله علیه وآله» بود زبانش گویا، برهان و استدلال او قوى، قلبش محکم و شجاع، غیر از خدا از کسى نمى ترسید و زندان تاریک و شکنجه آزار دهنده براى او اهمیت نداشت. با فقهاء و صوفیان مقابله کرد و زیارت قبور و امام زادگان را قبول نداشت و مى گفت: باید نابود شوند. در باره آراء خودش، کتاب ها و رساله ها نوشت و اعتنا به چیزى غیر از کتاب و سنت نکرد!. با امام و پیشواى خودش احمد بن حنبل مخالفت کرد، آن گاه که اجتهاد و رأى او را وادار به چنین کارى مى کرد.

پس روشن است که محمدبن عبدالوهاب، ابن تیمیه را از راه تدریس عقیده حنبلى شناخت و براى او جالب آمد و با جدیت کتاب ها و رساله هاى ابن تیمیه را تدریس مى کرد و با خط خودش استنساخ مى نمود. هم اکنون در موزه بریتانیا (انگلستان) بعضى از رساله هاى ابن تیمیه با خطّ محمدبن عبدالوهاب موجود است. پس ابن تیمیه در واقع امام، راهنما و عامل اصلى افکار و آراء و اندیشه هاى محمد بن عبدالوهاب(پیشواى وهّابیان) مى باشد، امام پیشوایى که راه اجتهاد و دعوت به اصلاح را به او الهام مى نمود.

عبدالعزیز بن سعود (م 1373 هـ.ق) (8) در ضمن نامه اى که در سال 1332 قمرى به فرقه الإخوان (9) نوشته، تصریح مى کند که محمدبن عبدالوهاب [مؤسس وهابیت] به همان امورى دعوت کرد که ابن تیمیه و شاگردش ابن قیّم به آن دعوت کرده بودند. (10) دکتر عبدالرحمان زکىّ (معاصر) مى گوید: «محمدبن عبدالوهاب کتب تفسیر و حدیث و عقاید، مخصوصاً کتاب هاى ابن تیمیه و شاگردش ابن قیّم را با رغبت زیاد مطالعه مى کرد...». (11)

از مجموع آن چه نقل شد، به دست مى آید که: آراء و اندیشه هاى ابن تیمیه و جریان سلفى گرى (که توسط او و شاگردانش در قرن هفتم و هشتم هجرى در منطقه شام و رشد گسترش پیدا کرد) سنگ بناى سخنان، فعالیت ها و عملکرد شیخ محمدبن عبدالوهاب نجدى در قرن دوازدهم هجرى محسوب مى شود!.

دلائل شکست ابن تیمیه و موفقیت ابن عبدالوهاب
بحث دیگر در این است که چرا آراء و افکار ابن تیمیه در آن زمان(قرن هفتم و هشتم) با مخالفت جدّى علما، دانش مندان اسلامى وحکّام روبرو شد، ولى سخنان ابن عبدالوهاب(در قرن دوازدهم هجرى) مورد حمایت بخشى از علماء! و مردم و حکّام محلى قرار مى گیرد و پس از مدتى با حمایت آن ها، ادعاى سلفى گرى! و جنبش وهابى گرى، خود را به طور خشن همراه با حمله به مسلمانان به جرم مشرک بودن او... شروع و علی رغم مخالفت علماى آگاه گسترش مى یابد. پاسخ این پرسش به طور خلاصه در اینجا ذکر و تفصیل آن را به مباحث آینده واگذار مى کنیم:

1ـ تفاوت محیط و منطقه جغرافیایى
ابن تیمیه آراء و پندارهاى سلفى! خود را در شهرهاى دمشق و قاهره که از مراکز عمده و أساسى مذاهب اسلامى و در حضور علما و شخصیت هاى بزرگ (12) آن مذاهب مطرح مى کند که اکثر آن ها، ادعاها و سخنان او را به مسخره مى گیرند و پس از بحث و مناظره و ساکت نشدن او، فتوى به بدعت گذارى و حتى تکفیر او مى دهند و توسط حکام به زندان انداخته مى شود. از طرف دیگر اوضاع اجتماعى و سیاسى منطقه نیز آماده نبود. مغولان دنبال فرصتِ هجوم به شام بودند. (13) این وضعیت در منطقه حجاز(نجد، درعیّه، حریملاء و...) کاملا به عکس است، مهم ترین علما و شخصیت هاى منطقه، پدر و برادر محمدبن عبدالوهاب،... مى باشند که پس از شنیدن افکار انحرافى و تفرقه آمیز محمدبن عبدالوهاب به مخالفت با او بر مى خیزند، لذا او پس از فوت پدرش علی رغم مخالفت برادرش و تعدادى دیگر، دعوت خودش را مجدداً آغاز مى کند. از طرفى به دلیل وجود علماء و دانشمندان اسلامى آگاه در منطقه شام، مردم بیدار و روشن به سخنان ابن تیمیه اهمیتى نمى دهند و از او طرف دارى نمى کنند در حالى که در حجاز، مردم از نظر اطلاعات و آگاهى اسلامى در سطح پایینى بودند و فوراً با شنیدن سخنان محمد بن عبدالوهاب پیرو او مى شوند!.

2ـ تفاوت قدرت سیاسى و اجتماعى
در منطقه شام، حاکمان قدرت مند و با نفوذى وجود داشتند به طورى که مردم از آن ها اطاعت مى کردند و به تحولات و اوضاع سیاسى و اجتماعى اهتمام و حساسیت داشتند مانند آثار هجوم مغولان که تا آناطولى پیش آمده بودند. مردم حجاز و جزیرة العرب که زندگى قبیله اى داشتند و افراد قبیله در همه امور تابع و فرمان بردار امیر یا شیخ قبیله بودند، چنان چه محمد بن عبدالوهاب پس از دعوت خودش، به صورت گسترده، از ناحیه مردم مورد حمایت قرار گرفت، زیرا مردم با روحیات بدوى و اخلاق اجتماعى خاص خود، آمادگى پذیرش افکار و اندیشه هاى جدید (سلفى گرى) را داشتند و حکّام و رؤساى قبایل هم با دعوت او همراهى کردند. (14)، و در ضمن شغل اکثر مردم، صیّادى ـ کشاورزى ـ دام دارى و تجارت بود که لازم بود تیر اندازى، اسب سوارى را هم بدانند. ابن تیمیه و ابن قیّم دچار نوعى تحجّر و قشرى گرى شده بودند، زیرا با تمسک به ظواهر آیات و روایات بدون توجه به تأویل و تفسیر صحیح، چنان چه در سخنان صحابه آمده است، برداشت هاى کفرآمیز و گمراه کننده نسبت به ذات خداوند، صفات او، انبیاء و اولیاء الهى نمودند و در بسیارى از معارف اسلامى دچار اشتباه و انحراف شدند!.

3ـ اختلاف در بعضى از مفاهیم مانند مسئله «کفر و شرک»، «جهاد»، «دار الکفر»

ابن تیمیه و طرف داران او هرگز طرف داران فرقه هاى دیگر اسلامى را کافر و مشرک نمى دانستند و شهرهاى اسلامى را «دار الکفر» نمى نامیدند و همین طور زیارت قبر مقدس پیامبر اسلام«صلّى الله علیه وآله» و قبور سایر پیشوایان را نهى نمى کردند و فقط اعتقادات و افکار و اندیشه هاى خودشان را در باره توحید، توسّل، شفاعت ،زیارت، سبّ به پیامبر«صلّى الله علیه وآله» (15) و... ابراز کردند و هرگز به صورت جدى و عملى(چون شرایط فراهم نبود) وارد صحنه مبارزه با مخالفان آن ها نشدند، در حالی که وهابیان به عنوان امر به معروف و نهى از منکر و جهاد! به مخالفان سخت گیرى مى کردند و اعمال و کردارى از خودشان دادند که از طرفى باعث زیاد شدن طرف داران و از طرفى باعث اذیت و آزار به محرومان شدند مانند خراب کردن قبر زید بن خطّاب (16) که مورد احترام مردم منطقه عُینیه بود. پس از اتحاد با محمد بن سعود(حاکم درعیّه) گفت: هر بدعتى گمراهى و باعث تفرقه و اختلاف است و باید مردم منطقه را از اعتقاد و انجام آن ها باز داریم و به عنوان اقامه شعائر و جهاد با مخالفان بجنگیم که محمدبن سعود هم پذیرفت. (17)

ابن بِشر(م 1288 هـ.) مى گوید: «من شهر درعیّه را پس از اعلام دعوت وهابى ها (اتحاد محمدبن عبدالوهاب با محمدبن سعود) مشاهده کردم در حالی که مردم از ثروت فراوانى برخوردار بودند و سلاح هاى ایشان با زر و سیم زینت یافته بود، بر اسبان اصیل و نجیب سوار مى شدند و جامه هاى فاخر در بر مى کردند و از تمام لوازم ثروت بهره مند بودند، به حدى که زبان از شرح و بیان آن قاصر است... در بازار فریاد فروشندگان و خریداران را مى شنیدم که مانند همهمه زنبور عسل در هم پیچیده بود که یکى مى گفت فروختم و دیگرى مى گفت خریدم». (18)

محمدبن عبدالوهاب و یاران او با مسلمانانى که دعوت او را به توحید نمى پذیرفتند، رفتار کافر حربى را مى کردند، یعنى جان و مالشان حلال و مى بایست کشته شوند!. تمام جنگ هاى وهابیان بر این اساس بود. در قریه «فصول» در منطقه «أحساء» حدود سیصد نفر را به قتل رساندند و اموالشان را غارت کردند. (19)

پی نوشت ها و ارجاعات:
1ـ سَلَف یا سلفى در اصطلاح بر «فرقه ناجیه»، «فرقه ناجیه منصوره»، «اهل سنت»، «اهل سنت و جماعت»، اطلاق شده است و ابن تیمیه بیشتر، اصطلاح «اهل سنت» را به کار برده است و مقصود او اولاً مقابل اصطلاح «شیعه» مى باشد که خلافت سه گانه(ابوبکر، عمر و عثمان) را قبول ندارند و متهم به «رافضه» شده اند و ثانیاً اصطلاح اهل حدیث مى باشد و «خوارج» و «قدریّه» و «معتزله» و «زیدیه» و «فلاسفه» را خارج مى کند. علماى سلفى! براى عقاید(آراءو پندارها) خودشان سه اصل (قرآن ـ سنت و اجماع) را معتقدند، بعضى قیاس را هم ذکر کرده اند. [الفرق الإسلامیة تألیف احمد فؤاد: 47، والعقیدة الواسطیة تألیف ابن تیمیه: 34 به نقل از عقیدة الشیخ محمد بن عبدالوهاب السلفیة: 160].
در این مورد کتابى با عنوان «ابن تیمیة لیس سَلَفیاً»توسط محمد عویس منتشر شده است. به اعتقاد ما، سلف و سلفِ صالح فقط منحصر در صحابه راستین پیامبر اکرم«ص» و اهل بیت«ع » و یاران آن ها مى باشد.
2ـ جهت روشن شدن بى اعتبار بودن احادیث و مدارک ادعا شده به کتاب هاى فراوانى که در این زمینه(ردّ افکار ابن تیمیه و وهابیت) نوشته شده، مراجعه شود.
3ـ به قرآن کریم آیات: 63 سوره نور ـ 24 سوره انفال، 24 سوره اسراء ـ 59 سوره نساء ـ 23 سوره شورى ـ 32 سوره حج ـ 30 سوره حج ـ 2 سوره مائده ـ 36 سوره نور ـ 56 سوره احزاب ـ 181 سوره صافّات ـ 15 و 33 سوره مریم ـ 10 سوره فتح ـ 33 سوره انفال ـ 64 سوره نساء و... مراجعه شود.
4ـ وهبه، حافظ; جزیرة العرب فى القرن العشرین: 331 به نقل از وهابیان: 130.
5ـ وجدى، محمد فرید; دایرة المعارف الاسلامية 1: 113.
6ـ منظور ملک ناصر الأیوبى یکى از شاهان و اعقاب خاندان صلاح الدین ایّوبى در مصر مى باشد. [رحلة ابن بطوطة 1: 57].
7ـ احمد، امین; زعماء الإصلاح فى العصر الحدیث: 13.
8ـ بنیان گذار و مؤسس سلسله آل سعود در عربستان سعودى.
9ـ گروهى که در حدود سال هاى 1331 هـ.. ق / 1912 م. (14 سال بعد از حاکمیت عبد العزیز) در شبه جزیره عربستان به حمایت از فرقه وهابیان پدیدار شدند و در پایان آل سعود آن ها را نابود کرد![ وهابیان: 369; بریتانیا و ابن سعود: 43].
10ـ فقیهى، على اصغر; وهابیان: 129 به نقل از صلاح الدین مختار... 2: 154
11ـ زکى، عبدالرحمن; المسلمون فى العالم: 6 به نقل از وهابیان: 129.
12ـ نمونه هایى از علماء و شخصیت ها در بحث هاى قبلى ذکر شد، براى نمونه از عیسى بن بَدران معروف به قاضى أخنایى(م 750 م); على بن یعقوب بَکرى(م 724 هـ.); ابن جهبل شافعى(م 733 هـ); علامه ابن المطهّر الحلّى در عراق(م 726 هـ.): زَمْلَکانى(م 727 هـ.) و... مى توان نام برد.[ وهابیان: 28; بحوث فى الملل و النحل 4:354 ].
13ـ المقریزى، احمد; السلوک لمعرفة دول الملوک 1:889 به نقل از وهابیان: 30.
14ـ محمدبن عبدالوهاب پس از عدم موفقیت در حُریملاء به طرف عُیینه مى رود و دعوت و قیام خودش را با عثمان بن حَمَد(مُعمّر) حاکم آن جا در میان مى گذارد و با وعده و فریب حمایت او را جلب مى کند، پس از اطلاع «سلیمان بن محمد» حاکم أحساء و قَطیف، نامه اى به عثمان مى نویسد و دستور قتل محمدبن عبدالوهاب را مى دهد ولى عثمان فقط از او مى خواهد که شهر را ترک کند. محمدبن عبدالوهاب به منطقه دِرعیّه مى رود و موافقت و حمایت محمد بن سعود(حاکم منطقه) را جلب مى کند [وهابیان: 122].
15ـ ابن تیمیه در کتابى که به نام الصارم المسلول على شاتم الرسول نوشت، مى گوید: فحش دهنده به پیامبر چه کافِر باشد و چه مسلمان باید کشته شود و باید به پیامبر پس از درگذشت او بیشتر از زمان حیات احترام گذاشت! در حالى که محمدبن عبدالوهاب و طرف داران متعصّب او، مسافرت به قصد زیارت را معصیت و قبر ایشان را «بت» نامیده اند، این دو گانه گویى را در سخن پیشوا و پیرو! چگونه مى توان توجیه کرد![ نقد و تحلیلى پیرامون وهابی گرى: 46].
16ـ زید برادر بزرگ عمربن خطّاب(خلیفه دوم) در جنگ یمامه سال 12 هجرى کشته شد، قبرش زیارت گاه مردم بود. [الطبقات الکبرى 3: 274].
17ـ فقیهى، على اصغر; وهابیان، 123.
18ـ ابن بِشر، عثمان; عنوان المجد فى تاریخ نجد: 13 به نقل از وهابیان: 124. ابن بشر توضیح نداده است که این ثروت زیاد از کجا پیدا شده بود ولى قراین نشان مى دهد که در اثر غارت اموال و دارایى مخالفان یا حمله به قبایل و شهرهاى دیگر نجد و غنیمت گرفتن به دست آمده است. ابن بشر در شرح حال سعود بن عبدالعزیز(م 1229 هـ. ق) مى گوید: او در حملات خود جزء کودکان نابالغ و زنان و سال خوردگان، همه را از دمِ تیغِ شمشیر مى گذارند و تمام اموال آن ها را تصرف مى کرد!؟.
19ـ المختار، صلاح الدین; تاریخ المملکة العربیة السعودیة 1: 51 به نقل از آیین وهابیت: 28.