کد خبر: ۶۷۸۳۵
تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۳۹۳ - ۱۶:۱۸
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۱۹۲۸

واکنش یک طلبه به سریال «پرده نشین»

 مهر نوشت : ممکن است تحليل‌هايي از سريال «پرده نشين» ارائه شود که سازندگانش التفاتي هم به آن نکرده باشند اما براي ما طلبه ها که اين فيلم درباره صنف ماست بيشتر جلوه کند و ناخودآگاه به آنها اهميت بيشتري بدهيم.


حجت الاسلام حسين مهدي‌زاده:
«هرمنوتيست»ها مي گويند بعد از توليد اثر هنري، فهم پديدآورنده از اثرش يکي از قرائت‌هايي است که مي توان از آن اثر هنري وجود داشته باشد. کاري نداريم که اين حرف از جهت نظري تا چه حد موجه است، اما خيلي ها اين تجربه را داشته اند؛ بعد از توليد قطعه هنري، وقتي پاي صحبت مخاطب مي­نشيني، چيزيهايي مي شنوي که شايد اصلا به فکر توِ صاحب اثر هم خطور نمي­کرده وصله ناجوري هم به تن اثر هنري تو نيست!


انگار آثاري که از ما صادر مي شوند، در اصطکاک با محيطي که در آن جاري مي شوند، خصوصياتي از خود بروز مي دهند که صاحب اثر هم نمي تواند داشتن اين خصوصيات را از آن اثر هننري نفي کند!


اول:
تصوير پرده نشين از طلبه ها از تصوير «مارمولک» و «زيرنور ماه» و «طلا و مس» خيلي بهتر و واقعي تر شده است. نمي دانم طلبه ها و روحانيون پايتخت نشين چگونه هستند که تصوير فيلم­سازهاي ما از طلبه­ ها اين چنين در جهت خلاف حرکت ما به پيش مي­رود.


توضيحش مفصل است اما اگر يک روز فرصت گفتگو با بهروز شعيبي در اختيارم قرار بگيرد، توضيح مي دهم که چرا و از چه جهت نگاهش رشد يافته­ تر از گذشته هاست و از چه جهت يک طلبه 30 ساله هنوز هيچ ربطي بين خودش و طلبه­هاي ساخته ذهن او حس نمي کند. انقلاب اسلامي و اينکه ما در سال 2014 زندگي مي کنيم ما طلبه ها را خواسته و ناخواسته در موقعيت علمي و فرهنگي و معنوي جديدي وارد کرده است که با درک قديمي و زمان «اعليحضرتِ عاري از مهر» خيلي فرق مي کند. گويي طلبه هاي سينما و تلويزيون هنوز در عصر اعليحضرت زندگي مي کنند!


البته اين ضعف ديد، تا به اينجاي فيلم بيشتر در فانتزي بودن اخلاق و رفتار روحانيون پرده نشين خودش را نشان داده، اما به نظرم از جايي که فيلمساز در سراشيبي حل گره هاي زندگي شخصيت هاي سريالش بيافتد، ضعف ديد جدي تر خودشان را نشان خواهد داد و گره گشايي قصه­گوي پردنشين دندانگير از آب در نخواهد آمد. البته هنوز تا آغاز اين موج از وقايع سريال پرده نشين بايد چند شبي باقي مانده باشد.


دوم:
اما پرده نشين در حال بررسي چه داستاني از زندگي ما طلبه هاست؟ دنبال اين است که کدام قسمت ديدني زندگي ما را تبديل به مسئله کند و بيننده را وادار کند که چند هفته به آن فکر کند و با آن همراه باشد؟ مخاطب قرار است زندگي طلبه هاي اين مدرسه شديدا سنتي و خانواده هاي آنها را در حال کش و قوس با چه مسائلي ببيند؟


ديروز يکي از دوستان مي گفت آيا پرده نشين با تصوير مسئله محمدحسين و گندي که بالاآورده، در حال تطهير آقازاده هاي دادگاهي اين روزها نيست؟ واقعا نمي دانم که بهروز شعيبي اين غرض را داشته يا نه! برايم مهم هم نيست که آيا کارگردان قصه ما به اين مسئله سياسي و حزبي کار داشته يا نه. اگر هم دنبال اين کار بوده است. چه اهميتي دارد؟! اين چيزها براي کارمندها و بادمجانهاي دور قاب احزاب مفيدتر است تا يک طلبه؟! براي ما اين فيلم بيشتر از اينکه فرصت­ها يا تهديدهاي سياسي و جناحي اش مفيد باشد –که البته منکر اهميت آن براي اهلش نيستم- يک مورد مطالعاتي است. ما دنبال خود خودمان در ذهن ديگران هستيم! ديگران ما را چگونه مي بينند و نقش ما را چه مي دانند؟ مي خواهيم بدانيم که کارگرداني که چند سال فرصت داشته است ما طلبه ها را نگاه کند، به روحانيون و جايگاه و نقش اجتماعي شان در سال 1393 چگونه نگاه مي کند؟ وقتي تصميم ميگيرد يک درام اجتماعي از درون صنف ما بسازد، من طلبه را در کش و قوس با چه اتفاقاتي به تصوير مي کشد؟ اگر او يکي از مردمي باشد که 35 سال اخير ما را ملاحظه کرده، کدام مسئله توجه اش را جلب کرده است؟ پس اين يک مورد مطالعاتي است و اين متن کاغذي است که يک طلبه دست گرفته و يافته هايش را از مطالعه اين مورد خاص نوشته است.


پرده نشين تا به اينجاي کار دو داستان اصلي داشته است و چندين داستان فرعي. اول از آنهايي که به نظر ما طلبه ها فرعي است شروع مي کنم. اينکه مراسم عمامه گذاري چيست؟ يا اينکه حاج اقا شهيدي چه عروسي انتخاب کرده؟ يا اينکه حاج آقا مهدوي براي اينکه تبليغ برود خانواده اش چقدر سختي مي کشند؟ و يا اينکه طلبه ها چرا طلبه مي شوند؟ و.... اينها براي ما طلبه ها خرده داستانهايي است غير مهم، اگرچه شايد براي مردم خيلي هم مهم و اصلي باشند.


اما دو روند در داستان پرده نشين وجود دارد که به نظر مي‌رسد متن اصلي داستان است؛ يکي مسئله چالش هاي طلبه ها براي حفظ هويت طلبگي شان در بالا و پايين زندگي، که داستان براتعلي نماينده اين مسئله است و دوم اينکه اين روزها حاج آقاها بزرگ و صاحب منصب هستند و طبيعي است که فرزندانشان آقازاده و اطرافيانشان و صاحب قدرت و مکنت؛ لذا ممکن است هر لحظه در سرعت و سختي راه از مسير خارج شوند. اين دو داستان اصلي فيلم هستند.


مسئله براتعلي براي خيلي­ ها جالب و مهم است. به هر حال در جامعه در حال متجددتر شدن است و اين تجدد در فضاي خصوصي زندگي ما طلبه ها خودش را غالبا به عنوان بحران نشان داده است. براتعلي بايد بتواند از زندگي کُنج حجره به درون جامعه بيايد، پدري را راضي کند که دخترش را به او بدهد، طلبه موفقي شود و ماموريت و مسئوليت و کسب روزي براي زن و بچه اش را همزمان انجام دهد. اين مسير براي براتعلي بسيار سنگين است. اين متن جاري زندگي ما طلبه هاي جوان است و دانستنش براي مردم بيشتر يک کنجکاوي است. به هر حال مردم در زندگي همه قشري کنجکاو شده اند، در زندگي ما نيز. خب، سوال خصوصي که نيست! بد نيست که تا جايي که مي شود جواب‌هايش را بدهيم چرا که باعث مي شود مردم بفهمند زندگي طلبگي آنچنان که فکر مي کنند هم سرازيري نيست.
اما مسئله دوم که چالش اصلي داستان پرده نشين است در زندگي حاج آقاهاي جا افتاده و سن و سال دار جلوه مي کند؛ که حاج آقا شهيدي نماينده آنهاست. حاج آقا شهيدي همان ايرادهاي فانتزي که قبلا گفتم را دارد و به همين دليل خيلي از کارهايش غير واقعي و حتي غير آرماني است! اما جوانب فساد اقتصادي محمد حسين و حاج داوود مي تواند واقعيت اطراف هر روحاني بزرگ و جاافتاده اي باشد. محمد حسين يک آقازاده است که در خانه همه طلبه ها پيدا مي‌شود. واقعيت روابط و زندگي علماي بزرگ، بچه هايشان را در معرض پروازهاي بلند قرار مي دهد اين چيزي است که مختص به علما نيست، خاصيت زندگي کساني است که محيط اثربخشي در مديريت جامعه زندگي مي کنند. آقا داوود هم يک حاجي بازاري متديني است که نزديک خيلي از حاج آقاها پيدايشان مي‌شود. حاج داوود داماد آن خيّر مرحومي است که املاک خيريه او بازوي اقتصادي حاج آقا شهيدي است. شوهر خاله زن محمد حسين هم هست! (اين نسبت فاميلي و غير فاميلي که حاج داوود با حاج آقا شهيدي دارد از جهت نمادين خيلي جالب انتخاب شده است!) اما از اين به بعد داستان اينقدر قوي است که مي خواهم به افتخار توجه قصه گوي پرده نشين آن را در يک شماره مجزا توضيحش دهم!


سوم:
بابک حميديان!( نقشي که اسمش در درون فيلم را نمي دانيم.) داستان محمد حسين پاشنه آشيل حاج آقا شهيدي­هاست. اما پرده نشين، سعي کرده است ارام آرام و به کمک خاصيت فيلم سازي، اين مشکل به ظاهر معمولي و خانوادگي را به يک مشکل بسيار پيچيده و مهم و عظيم گره بزند. گرهي که بسيار متين و آرام و واقعي و باور پذير مراحل رشد خود را تا به اينجاي سريال طي کردهاست.


اول مشکل اين بود که محمد حسين بدون پول و با دور زدن قانون در حال انجام بزرگترين پروژه اقتصادي شهر شده. پرده نشين چند قسمت تحمل کرد تا اين ماجرا خوب در ذهن تماشاگر جا بيافتد. بعد معلوم شد که حاج داوود نامي در حال انجام کاري است که هم کل پروژه محمد حسين و شرکتش را قورت مي دهد و هم در حال هاپولي کردن زمين‌هاي وقفي حوزه علميه است که بازوي مالي حاج آقا شهيدي در فعاليت هاي خيريه است.


تماشاگر چند قسمتي مشغول محمد حسين و حاج داوود و مادر همسر محمدحسين است که سر و کله يک شخصيت خاص پيدا مي شود. يک جوان بي احساس و باهوش، با نزاکت و کاريزماتيک، با کت خاکستري و يقه پيراهن ايراني و ته ريش و عينک گرد.


تا اينجاي سريال شاهکار شعيبي در شکل دادن اين سه لايه براي پروژه آبنماست که وقتي به اينجاي کار مي رسد آدم کم کم به اين فکر مي افتد که نکند هدف پول و زمين زدن محمد حسين شهيدي نيست، نکند هدف نابود کردن خود حاج آقاي شهيدي است! البته هنوز داستان به پيش نرفته است و درستي اين احتمال معلوم نشده اما شخصيت هميشه خاکستري پوش در عين حضور کم، اما توجه ها را به نقش خود جلب کرده است.


حاج داوود -که خودش به ظاهر يک مذهبي­ تاثيرگذار است- در مقابل تو در توي شخصيت بابک حميديان هيچ هم حساب نمي شود. اوج اين شخصيت ديالوگي است که يکي دو شب پيش در ماشين با حاج داوود داشت. اين ديالوگ يک مانيفست عالي از واقعيت شخصيت اوست. او به دنبال پول نيست. او به دنبال «قدرتي» است که به قول خودش به «پيشرفت» و «عدالت اجتماعي» ختم مي شود! واقعا بايد براي نوشتن اين قسمت مهم سريال به نويسنده و کارگردان پرده نشين تبريک گفت که توانسته اند مانيفست سياسي شخصيت حقيقي و عميق بابک حميديان را اينچنين عميق و کامل بيان کنند و از پس قصه سازي قوي از اين صحنه کاملا شعاري بر آيند.