کد خبر: ۶۷۹۹۹
تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۳۹۳ - ۰۷:۰۰
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۱۲۶۶

پيش او كوثر نمايد آب شور

علي‌اصغر شعردوست
گويي زمين و زمان به ناگاه از حركت باز ايستادند، ملايك فريادكنان رو به سوي خاك نهادند، خاك هميشه پذيرا، اينك روي در نقاب شرم پنهان كرده. و رسول خدا(ص) جاودانگي و گنجينه‌هاي دنيا را وانهاده، به ديدار دوست دل داده بود. او كه به مومنان سزاوارتر از خود آنان بود، در آستانه واپسين سفر از مدينه، نگران آينده امت خويش است، چه اينكه به ديدگان آينده‌نگر خويش مي‌ديد كه فتنه‌ها چونان پاره‌هاي شب تاريك در پي هم از راه مي‌رسند. هم از اين رو بود كه براي نوشتن مكتوب هدايت دوات مي‌خواست، هرچند تاريك‌انديشان نوشتن آن سطور روشن را مهلت ندادند و آخرين واژه‌هاي درخشان تاريخ را نانوشته نهادند. اينسان، مدينه در غربت انسان‌ها، كوچك و كوچك‌تر مي‌شد. و شانه‌هاي نحيف صديقه كبرا حضرت فاطمه(س) چگونه مي‌توانستند اين اندوه بزرگ را برتابند؟

گويي مولي‌الموحدين علي(ع) آن روز نخستين پاره‌هاي شب را كه نه از آفاق جهان، بل از آفاق جان‌هاي ظلمت سرشت برمي‌آمدند، مي‌ديد. پيامبر خدا(ص) كه ديگر همه آنچه را كه از سوي پروردگار بر او فرو فرستاده شده بود، به مردم رسانده و رسالت خويش به تمامي گزارده است، روي به درگاه حق آورد كه: خدايا آيا پيامت را رسانده‌ام؟ و در آن لحظه زمين و آسمان‌ها در برابر شكوه ملكوتي‌اش كوچك و كوچك‌تر مي‌شد و او پيچيده در آواز پر جبرئيل نزد پروردگارش رجعت مي‌كرد. آن روز عرشيان مرد بيكراني را به پذيره مي‌آمدند كه عاصيان زمين تن مطهرش را به طعن، فرسوده و جان ملكوتي‌اش را به لجاج، آزرده بودند.

فاطمه(س) گوش به آخرين كلمات نوراني پدر داشت، و علي(ع) خود را مهيا مي‌كرد تا رسالتي را كه پيامبر(ص) در «تنزيل» قرآن برعهده داشت، با «تاويل» قرآن پي بگيرد. اما رحلت پيامبر(ص) آغازگاه اندوهي بزرگ بود، اندوه بزرگ علي(ع)، اندوه بزرگ فاطمه(س) و اندوه بزرگ ياران راستينش. زيرا هنوز با پيكر خورشيد مثالش وداع نكرده بودند، كه پاره‌هاي شب بر فراز جزيره‌العرب گرد آمدند، تا مانع پرتوافشاني حقيقت شوند. و چه سخت روزي بود آن روز، كه حضرت صديقه(س) در كنار تربت پدرش فغان برآورد: بر من مصايبي فرو ريخت كه اگر بر سر روزهاي تابناك مي‌باريد، شب مي‌شدند.

اينك كه از آن روز – روز اندوه بزرگ – قرن‌ها مي‌گذرد، جهان به احترام كلمات نوراني آخرين رسول خدا(ص) - كه جز كلام وحي نيست- به پا خاسته است و آن حقيقت جاودانه رفته رفته از ميان پاره‌هاي شب روي مي‌نمايد كه «الاسلام يعلوا و لايعلي عليه».

احمد آخر زمان را انتقال / در ربيع اول آيد بي‌جدال
چون خبر يابد دلش زين وقت نقل / عاشق آن وقت گردد او به عقل
چون صفر آيد شود شاد از صفر/ كه پس اين ماه مي‌سازم سفر
گفت هر كس كه مرا مژده دهد/ چون صفر پاي از جهان بيرون نهد
كه صفر بگذشت و شد ماه ربيع/ مژده ور باشم مر او را و شفيع
گفت عكاشه صفر بگذشت و رفت / گفت كه جنت ترا ‌اي شير زفت
ديگري آمد كه بگذشت آن صفر/ گفت عكاشه ببرد از مژده بر
پس رجال از نقل عالم شادمان/ وز بقايش شادمان اين كودكان
چونك آب خوش نديد آن مرغ كور/ پيش او كوثر نمايد آب شور

«مثنوي مولوي، دفتر چهارم»

*اعتماد