نامه سردار سليماني براي نويسنده "من زندهام"
معصومه آباد در کتاب «من زنده ام» توانست مخاطبين زيادي را پاي خاطرات اسارت خود بنشاند؛ حالا «سردارسليماني» پس از خواندن کتاب نامه اي براي نويسنده آن نوشته است. نامهاي که پاسخ معصومه را به همراه داشت.
«قاسم سليماني» فرمانده سپاه قدس ايران پس از خواندن کتاب «من زنده ام» دو يادداشت براي معصومه آباد نويسنده اين کتاب نوشته است.
سليماني در نامه اول خود که آن را در بغداد نوشته است، حس خود را نسبت به اين کتاب زيبا بيان کرده است. در اين نامه آمده است:
بسمه تعالي
خواهرم، مثل همان برادرهاي اسيرت همه جا با تعصب مراقبت مي کردم کسي عکس روي جلد کتابت را نبيند. و در تمام کتاب با ناراحتي و استرس بدنبال اين بودم که آيا کسي به شما جسارت کرد؟
آخر مجبور شدم روي عکست را با کاغذ بچسبانم تا نامحرمي او را نبيند.
برادرت-بغداد
در دومين نامه حاج قاسم که در «نينوا» نوشته شده، با اشاره به رشادت هاي معصومه آباد مي گويد: «انشالله کتابت را به همه زبان ها ترجمه مي کنم تا همه بدانند زينب بنت رسول الله چگونه بوده است.»
متن دومين نامه قاسم سليماني به اين شرح است:
خواهر خوبم. در آن اسارت، اسارت را به اسارت گرفتي،سعي کن در اين آزادي اسير نشوي.
انشالله کتابت را به همه زبان ها ترجمه مي کنم تا همه بدانند زينب بنت رسول الله چگونه بوده است وقتي کنيز او معصومه اينگونه معصوم بوده است.
به تو بعنوان خواهرم، بعنوان معرف دختر مسلمان شيعه، معرف ايران اسلامي، معرف تربيت خميني افتخار مي کنيم.
حقيقتا شگفت زده شدم و هزاران بار به تو و دوستانت مرحبا گفتم
ساعت ۲۳(نينوا)
«سليماني»
گفتني است معصومه آباد نويسنده کتاب و عضو فعلي شوراي شهر تهران نيز در يادداشتي نسبت به ابراز لطف «حاج قاسم» واکنش نشان داده است.
آباد در نامه خود براي سردار سليماني آورده است: «قاسم و احمد و مهدي و محمد و حميد و ... همگي در هيبتها و شکلهاي مختلف اما يکي هستيد. خاک جبهه و هشت سال دفاع مقدس همه رنگها را از شما گرفته و به رنگ صبغه الله در آورده است."صبغه الله و من احسن من الله صبغه" برادرم، يادداشتهاي شما نسخهاي مشابه از وصيت شهدا بود و پژواک صداي احمد را در من طنينانداز کرد.»
نويسنده کتاب من زنده ام همچنين در بخش ديگري از نامه خود آورده است: «برادرم، در آسمان وجودت تلألو ستارگان بيشماري است که ميدرخشد تا چراغ راه گمگشتگان و در راه ماندگان باشد. شجاعت توأم با رأفت ايمان توأم با عمل، مقاومت توأم با صلابت؛ اما آنچه که گوهر وجود تو را متعالي و مرزها را براي تو بياعتبار کرده غيرت است که هر جا صداي مظلومي را ميشنوي قد و قامت تو پديدار ميشود.»
وي همچنين با اشاره به حماسه آفريني هاي «سردار سليماني» مي نويسد: «تو سردار سلحشور امروز براي تحقق ارزشهاي ديني و انقلابي، با دنيا و عافيت طلبي قهر و وداع کردهاي. آنچه که در نينوا نوشتهاي را حتما سرمشق زندگي خود قرار ميدهم و به چاپ رساندم تا همه دينداران و ارادتمندان تلاش کنند تا خود را از اسارت دنيا خلاص کنند.»
متن نامه «معصومه آباد» در پاسخ به دست نوشته هاي سردار سليماني که با عنوان «راهي به سوي سعادت» نگاشته شده، به اين شرح است:
«سردار سلحشور قاسم سليماني؛
يادداشتهاي زيباي شما برکتاب "من زندهام" همزمان با سالگرد عمليات کربلاي ۵ بدستم رسيد. برنامه اي به ياد شهيد حميد اردستاني و هشت تن از شهداي محله اميريه، (مسجد پنبهچي) بعد ازنماز مغرب و عشا سخنراني داشتم. صحن و سراي مسجد طبقه بالا و پايين مملو از جمعيت و فضا کاملاً با نخلها و خاکريزها و عکسهاي شهدا مزين شده بود و حال و هواي جبهه را تداعي ميکرد. بعد از سخنراني و ذکر خاطرات اسارت و زندان الرشيد و استخبارات، ميخواستم از ميان آن نخلها عبور کنم که تعداد زيادي دور من جمع شدند، آرام زير گوش من گفتند: خواهر آباد تو در کتابت نوشتهاي دنيا بداند که ما هنوز شبها با کابوس الرشيد، الانبار و تکريت از خواب ميپريم... ما آمدهايم که بگوييم ما انتقام رنج روزهاي جواني شما را مي گيريم با اشتياق صفحه تلفن همراهشان را نشان دادند. عکس شما پشت زمينه تلفن هايشان بود و گفتند ما در رکاب ايشان منتظر يک اشاره ايم. آنها به پاس همه رشادتها و دلاورمرديهاي شما و همراهانت اعلام آمادگي مي کردند تا مرام و مسلک غيرت و جوانمردي تو برايشان الگو باشد. ياد همه شهداي دفاع مقدس و کربلاي پنج و ياد برادر شهيدم احمد هم گرامي بادو چقدر شما و الفجريها و کربلاييها و خيبريها و ... شبيه هم شدهايد.
قاسم واحمد و مهدي و محمد وحميد و ... همگي در هيبتها و شکلهاي مختلف اما يکي هستيد. خاک جبهه و هشت سال دفاع مقدس همه رنگها را از شما گرفته و به رنگ صبغه الله در آورده است."صبغه الله و من احسن من الله صبغه"
برادرم، يادداشتهاي شما نسخهاي مشابه از وصيت شهدا بود و پژواک صداي احمد را در من طنينانداز کرد. او در وصيت نامهاش نوشته است "ما از مردن هراسي نداريم اما از اين ميترسيم که بعد از ما ايمان را سر ببرند و اگر هم نسوزيم که روشنايي ميرود و جاي خود را به شب ميسپارد. چه بايد کرد هم بايستي امروز شهيد شويم تا فردا بماند و هم بايد بمانيم که فردا شهيد نشود."اگر چه منظومه انديشه و دريچه نگاه شما مملو از شاهکارهاي اخلاقي و انساني است که ميتواند براي بشريت عبرتآموز باشد بيمناسبت نيست خاطره آخرين لحظه شهادت احمد و مهدي را از زبان يکي از همرزمانش بازگو کنم:
در کشاکش عمليات وقتي احمد ديد دوست و همرزم قديمي و هميشگياش ترکش خورد اما با تني مجروح و زخمي هنوز ميرزمد تا ايستاده شهيد شود غيرتش به جوش آمد و مهدي را قلمدوش کرد. او در حالي ميرزميد که بر روي يک دوشش اسلحه و بر دوش ديگرش شهيد مهدي بود و در همان لحظه دشمن زيباترين تصوير جنگ را شکار کرد و دو دوست و دو برادر در آغوش يکديگر به شهادت رسيدند. احمد در فراز ديگري از وصيتنامهاش نوشته است: ميترسم خونين کفنان در غربت بميرند تا خوش باوران غرب کام بگيرند. وقتي پيکر احمد و مهدي را از خاک جبهه برداشتند دست احمد هنوز به گردن مهدي قلاب بود گويي اين دست آخرين عضو بدن او بود که تسليم شد و امروز احمد و مهدي در گلزار شهداي اهواز کنار هم آرميدهاند.
برادرم، در آسمان وجودت تلألو ستارگان بيشماري است که ميدرخشد تا چراغ راه گمگشتگان و در راه ماندگان باشد. شجاعت توأم با رأفت ايمان توأم با عمل، مقاومت توأم با صلابت؛ اما آنچه که گوهر وجود تو را متعالي و مرزها را براي تو بياعتبار کرده غيرت است که هر جا صداي مظلومي را ميشنوي قد و قامت تو پديدار ميشود.
نميدانم غيرت از چه جنس وحسي است وعيار آن چقدر است اما غيرت تنها عنصر ذي قيمت حيات آدمي است که فراتراز يک حس يا يک جنس است. کاش عيارمردان را با غيرت و زنان را با حياي آنان سنجش و ميزان ميکردند. سرمايهاي که به فرهنگ ما غنا ميبخشد اگرچه امروز مورد هدف وتاراج دشمن قرار گرفته تا از نسل ما چيزي باقي نگذارد.
در کنار همه جملات زيبايت غيرت خودنمايي ميکرد، تا آنجا که نگران اين بودي که نگاه نامحرمان به عکس روي جلد نيفتد. چه افتخاري بزرگتر از اين که حتي عکس خواهرت از نگاه نامحرم درامان باشد.
دلنوشتههاي شما آنچنان گرم و با صلابت اما آرام بر جانم فرو نشستند که گويي ازخاک همان سرزمين و از جوهره آب فرات آنها را ساخته و نگاشته بودي و چقدر خوب فهميده بودي نگاه غيرتمند برادران آزاده همانند دژ مستحکمي پيرامون ما کشيده شده بود که ميتوانست هر نگاه شرور و بدخواهي را از ما دور کند و در هميت اين عنصر گرانبها در کنار هم با افتخار زندگي ميکرديم.
قلب سرشار از محبت و عطوفت شما با خواندن کتاب "من زنده ام"، که حکايت مقاومت و ايستادگي توأم با درد و رنج خواهران شما بود دل رئوف رهبر و مقتدايمان و تو و بسياري از دوستداران دين و وطن را در اندوه فرو برد و چشمان شما را تر کرد اگرچه اين اشک و اندوه غيرت و جوانمردي است و اين سند زبوني و رسوايي قومي است که با هيچ دين الهي و آيين و اساسا انسانيت نسبت ندارد و تو سردار سلحشور امروز براي تحقق ارزشهاي ديني و انقلابي، با دنيا و عافيت طلبي قهر و وداع کردهاي. آنچه که در نينوا نوشتهاي را حتما سرمشق زندگي خود قرار ميدهم و به چاپ رساندم تا همه دينداران و ارادتمندان تلاش کنند تا خود را از اسارت دنيا خلاص کنند.
اگر ما در دوره اي از تاريخ کشورمان به دليل آنکه جنگ برما تحميل شد و مجبور به دفاع ومقاومت بوديم اما در خلال آن حماسه شاهکارهاي بسيار انساني و اخلاقي آفريده شد پس چگونه دنياي بيرحم امروز مي تواند ما را متهم به مرام غيرانساندوستانه و غيراخلاقي (آدم کشي و قتل) کند که نه تنها با اسلام که با هيچ آئيني سازگاري ندارد.
آنها نشنيدهاند و نخواندهاند اميرالمؤمنين علي عليهالسلام ميفرمايند: من خود از زبان پيامبرشنيدم که فرمودند، ازمثله کردن هر چند سگي گزنده باشد بپرهيزيد تن و بدن ميت آنقدرکريم و محترم است که بايد در حريمش نماز بگذاريد.
امروز مدعيان ادب و آزادي گستاخانه حرمت پيامبر رئوف و رحيم ما را مي شکنند اگرچه ما را در دفاع از حريم مقدس و مبارک آنحضرت همدل و همصدا کردهاند. آنها نمي دانند که ترنم صداي قلب ما فقط با محبت اهل بيت هماهنگ است. الهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم.
معصومه آباد»
*مهر
«قاسم سليماني» فرمانده سپاه قدس ايران پس از خواندن کتاب «من زنده ام» دو يادداشت براي معصومه آباد نويسنده اين کتاب نوشته است.
سليماني در نامه اول خود که آن را در بغداد نوشته است، حس خود را نسبت به اين کتاب زيبا بيان کرده است. در اين نامه آمده است:
بسمه تعالي
خواهرم، مثل همان برادرهاي اسيرت همه جا با تعصب مراقبت مي کردم کسي عکس روي جلد کتابت را نبيند. و در تمام کتاب با ناراحتي و استرس بدنبال اين بودم که آيا کسي به شما جسارت کرد؟
آخر مجبور شدم روي عکست را با کاغذ بچسبانم تا نامحرمي او را نبيند.
برادرت-بغداد
در دومين نامه حاج قاسم که در «نينوا» نوشته شده، با اشاره به رشادت هاي معصومه آباد مي گويد: «انشالله کتابت را به همه زبان ها ترجمه مي کنم تا همه بدانند زينب بنت رسول الله چگونه بوده است.»
متن دومين نامه قاسم سليماني به اين شرح است:
خواهر خوبم. در آن اسارت، اسارت را به اسارت گرفتي،سعي کن در اين آزادي اسير نشوي.
انشالله کتابت را به همه زبان ها ترجمه مي کنم تا همه بدانند زينب بنت رسول الله چگونه بوده است وقتي کنيز او معصومه اينگونه معصوم بوده است.
به تو بعنوان خواهرم، بعنوان معرف دختر مسلمان شيعه، معرف ايران اسلامي، معرف تربيت خميني افتخار مي کنيم.
حقيقتا شگفت زده شدم و هزاران بار به تو و دوستانت مرحبا گفتم
ساعت ۲۳(نينوا)
«سليماني»
گفتني است معصومه آباد نويسنده کتاب و عضو فعلي شوراي شهر تهران نيز در يادداشتي نسبت به ابراز لطف «حاج قاسم» واکنش نشان داده است.
آباد در نامه خود براي سردار سليماني آورده است: «قاسم و احمد و مهدي و محمد و حميد و ... همگي در هيبتها و شکلهاي مختلف اما يکي هستيد. خاک جبهه و هشت سال دفاع مقدس همه رنگها را از شما گرفته و به رنگ صبغه الله در آورده است."صبغه الله و من احسن من الله صبغه" برادرم، يادداشتهاي شما نسخهاي مشابه از وصيت شهدا بود و پژواک صداي احمد را در من طنينانداز کرد.»
نويسنده کتاب من زنده ام همچنين در بخش ديگري از نامه خود آورده است: «برادرم، در آسمان وجودت تلألو ستارگان بيشماري است که ميدرخشد تا چراغ راه گمگشتگان و در راه ماندگان باشد. شجاعت توأم با رأفت ايمان توأم با عمل، مقاومت توأم با صلابت؛ اما آنچه که گوهر وجود تو را متعالي و مرزها را براي تو بياعتبار کرده غيرت است که هر جا صداي مظلومي را ميشنوي قد و قامت تو پديدار ميشود.»
وي همچنين با اشاره به حماسه آفريني هاي «سردار سليماني» مي نويسد: «تو سردار سلحشور امروز براي تحقق ارزشهاي ديني و انقلابي، با دنيا و عافيت طلبي قهر و وداع کردهاي. آنچه که در نينوا نوشتهاي را حتما سرمشق زندگي خود قرار ميدهم و به چاپ رساندم تا همه دينداران و ارادتمندان تلاش کنند تا خود را از اسارت دنيا خلاص کنند.»
متن نامه «معصومه آباد» در پاسخ به دست نوشته هاي سردار سليماني که با عنوان «راهي به سوي سعادت» نگاشته شده، به اين شرح است:
«سردار سلحشور قاسم سليماني؛
يادداشتهاي زيباي شما برکتاب "من زندهام" همزمان با سالگرد عمليات کربلاي ۵ بدستم رسيد. برنامه اي به ياد شهيد حميد اردستاني و هشت تن از شهداي محله اميريه، (مسجد پنبهچي) بعد ازنماز مغرب و عشا سخنراني داشتم. صحن و سراي مسجد طبقه بالا و پايين مملو از جمعيت و فضا کاملاً با نخلها و خاکريزها و عکسهاي شهدا مزين شده بود و حال و هواي جبهه را تداعي ميکرد. بعد از سخنراني و ذکر خاطرات اسارت و زندان الرشيد و استخبارات، ميخواستم از ميان آن نخلها عبور کنم که تعداد زيادي دور من جمع شدند، آرام زير گوش من گفتند: خواهر آباد تو در کتابت نوشتهاي دنيا بداند که ما هنوز شبها با کابوس الرشيد، الانبار و تکريت از خواب ميپريم... ما آمدهايم که بگوييم ما انتقام رنج روزهاي جواني شما را مي گيريم با اشتياق صفحه تلفن همراهشان را نشان دادند. عکس شما پشت زمينه تلفن هايشان بود و گفتند ما در رکاب ايشان منتظر يک اشاره ايم. آنها به پاس همه رشادتها و دلاورمرديهاي شما و همراهانت اعلام آمادگي مي کردند تا مرام و مسلک غيرت و جوانمردي تو برايشان الگو باشد. ياد همه شهداي دفاع مقدس و کربلاي پنج و ياد برادر شهيدم احمد هم گرامي بادو چقدر شما و الفجريها و کربلاييها و خيبريها و ... شبيه هم شدهايد.
قاسم واحمد و مهدي و محمد وحميد و ... همگي در هيبتها و شکلهاي مختلف اما يکي هستيد. خاک جبهه و هشت سال دفاع مقدس همه رنگها را از شما گرفته و به رنگ صبغه الله در آورده است."صبغه الله و من احسن من الله صبغه"
برادرم، يادداشتهاي شما نسخهاي مشابه از وصيت شهدا بود و پژواک صداي احمد را در من طنينانداز کرد. او در وصيت نامهاش نوشته است "ما از مردن هراسي نداريم اما از اين ميترسيم که بعد از ما ايمان را سر ببرند و اگر هم نسوزيم که روشنايي ميرود و جاي خود را به شب ميسپارد. چه بايد کرد هم بايستي امروز شهيد شويم تا فردا بماند و هم بايد بمانيم که فردا شهيد نشود."اگر چه منظومه انديشه و دريچه نگاه شما مملو از شاهکارهاي اخلاقي و انساني است که ميتواند براي بشريت عبرتآموز باشد بيمناسبت نيست خاطره آخرين لحظه شهادت احمد و مهدي را از زبان يکي از همرزمانش بازگو کنم:
در کشاکش عمليات وقتي احمد ديد دوست و همرزم قديمي و هميشگياش ترکش خورد اما با تني مجروح و زخمي هنوز ميرزمد تا ايستاده شهيد شود غيرتش به جوش آمد و مهدي را قلمدوش کرد. او در حالي ميرزميد که بر روي يک دوشش اسلحه و بر دوش ديگرش شهيد مهدي بود و در همان لحظه دشمن زيباترين تصوير جنگ را شکار کرد و دو دوست و دو برادر در آغوش يکديگر به شهادت رسيدند. احمد در فراز ديگري از وصيتنامهاش نوشته است: ميترسم خونين کفنان در غربت بميرند تا خوش باوران غرب کام بگيرند. وقتي پيکر احمد و مهدي را از خاک جبهه برداشتند دست احمد هنوز به گردن مهدي قلاب بود گويي اين دست آخرين عضو بدن او بود که تسليم شد و امروز احمد و مهدي در گلزار شهداي اهواز کنار هم آرميدهاند.
برادرم، در آسمان وجودت تلألو ستارگان بيشماري است که ميدرخشد تا چراغ راه گمگشتگان و در راه ماندگان باشد. شجاعت توأم با رأفت ايمان توأم با عمل، مقاومت توأم با صلابت؛ اما آنچه که گوهر وجود تو را متعالي و مرزها را براي تو بياعتبار کرده غيرت است که هر جا صداي مظلومي را ميشنوي قد و قامت تو پديدار ميشود.
نميدانم غيرت از چه جنس وحسي است وعيار آن چقدر است اما غيرت تنها عنصر ذي قيمت حيات آدمي است که فراتراز يک حس يا يک جنس است. کاش عيارمردان را با غيرت و زنان را با حياي آنان سنجش و ميزان ميکردند. سرمايهاي که به فرهنگ ما غنا ميبخشد اگرچه امروز مورد هدف وتاراج دشمن قرار گرفته تا از نسل ما چيزي باقي نگذارد.
در کنار همه جملات زيبايت غيرت خودنمايي ميکرد، تا آنجا که نگران اين بودي که نگاه نامحرمان به عکس روي جلد نيفتد. چه افتخاري بزرگتر از اين که حتي عکس خواهرت از نگاه نامحرم درامان باشد.
دلنوشتههاي شما آنچنان گرم و با صلابت اما آرام بر جانم فرو نشستند که گويي ازخاک همان سرزمين و از جوهره آب فرات آنها را ساخته و نگاشته بودي و چقدر خوب فهميده بودي نگاه غيرتمند برادران آزاده همانند دژ مستحکمي پيرامون ما کشيده شده بود که ميتوانست هر نگاه شرور و بدخواهي را از ما دور کند و در هميت اين عنصر گرانبها در کنار هم با افتخار زندگي ميکرديم.
قلب سرشار از محبت و عطوفت شما با خواندن کتاب "من زنده ام"، که حکايت مقاومت و ايستادگي توأم با درد و رنج خواهران شما بود دل رئوف رهبر و مقتدايمان و تو و بسياري از دوستداران دين و وطن را در اندوه فرو برد و چشمان شما را تر کرد اگرچه اين اشک و اندوه غيرت و جوانمردي است و اين سند زبوني و رسوايي قومي است که با هيچ دين الهي و آيين و اساسا انسانيت نسبت ندارد و تو سردار سلحشور امروز براي تحقق ارزشهاي ديني و انقلابي، با دنيا و عافيت طلبي قهر و وداع کردهاي. آنچه که در نينوا نوشتهاي را حتما سرمشق زندگي خود قرار ميدهم و به چاپ رساندم تا همه دينداران و ارادتمندان تلاش کنند تا خود را از اسارت دنيا خلاص کنند.
اگر ما در دوره اي از تاريخ کشورمان به دليل آنکه جنگ برما تحميل شد و مجبور به دفاع ومقاومت بوديم اما در خلال آن حماسه شاهکارهاي بسيار انساني و اخلاقي آفريده شد پس چگونه دنياي بيرحم امروز مي تواند ما را متهم به مرام غيرانساندوستانه و غيراخلاقي (آدم کشي و قتل) کند که نه تنها با اسلام که با هيچ آئيني سازگاري ندارد.
آنها نشنيدهاند و نخواندهاند اميرالمؤمنين علي عليهالسلام ميفرمايند: من خود از زبان پيامبرشنيدم که فرمودند، ازمثله کردن هر چند سگي گزنده باشد بپرهيزيد تن و بدن ميت آنقدرکريم و محترم است که بايد در حريمش نماز بگذاريد.
امروز مدعيان ادب و آزادي گستاخانه حرمت پيامبر رئوف و رحيم ما را مي شکنند اگرچه ما را در دفاع از حريم مقدس و مبارک آنحضرت همدل و همصدا کردهاند. آنها نمي دانند که ترنم صداي قلب ما فقط با محبت اهل بيت هماهنگ است. الهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم.
معصومه آباد»
*مهر
من با خواندن کتاب اشک ریختم این مطلب را که خواندم اشک از چشمانم جاری شد ای خواهر اجرکم عندا...