کد خبر: ۷۶۹۰۲
تاریخ انتشار: ۱۴ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۳
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۲۵۹۸

زوج‌هایی که برای یک‌دستمال، قیصریه ...

محمد بقایی ماکان / نویسنده و پژوهشگر فرهنگ
حقیقت این است که مفهوم عشق در دنیای مدرن، همانند روزگاران گذشته نیست و این را می‌توان از تطبیق ادبیات جوامع مختلف دریافت. عشق‌هایی که در گذشته وجود داشت، مانند وامق و عذرا، لیلی و مجنون، رومئو و ژولیت و مانند اینها عشق‌های اسطوره‌ای بودند که در تاریخ ادبیات جهان از معروفیت بسیار برخوردارند و به‌عنوان نمونه‌های عشق‌های راستین مطرح می‌شوند. با این وجود اما در ادبیات جدید دیگر خبری از عشق‌هایی از این دست نیست. سهروردی، فیلسوف معروف ایرانی تعریف زیبایی از عشق دارد. او می‌گوید: «عشق، غایت و نهایت محبت است، هر عشقی می‌تواند محبت باشد ولی هر محبتی عشق نیست و محبت غایت معرفت است، زیرا هر محبتی معرفت است ولی هر معرفتی محبت نیست. بنابراین وقتی چنین الگو‌هایی در یک جامعه کمرنگ می‌شوند و عشق معنای واقعی خود را از دست می‌دهد، طبیعی است که باید عواقب آن را به‌صورتی‌که امروزه در جامعه به‌شکل یک متاع درآمده شاهد باشیم.

اگر بپذیریم که شعر و ادبیات آیینه تمام‌نمای هر جامعه محسوب می‌شود، امروزه در ادبیات جهان و برای مثال در جامعه ایرانی عشق‌هایی از آن دست که در گذشته وجود داشته تقریبا مطرح نمی‌شوند. زیرا فضای صنعتی و پیشرفته دیگر مجال پدیدآمدن عشق‌هایی از آن دست را به وجود نمی‌آورد. علت آن است که مسائل مختلف دنیای مادی که امروز بر آدمیان چیره شده، آنها را بیشتر به‌سوی عقلگرایی سوق داده تا به سمت گرایشات قلبی. این تأثیر را حتی در ارتباط‌های افراد با یکدیگر مشاهده می‌کنیم. برای مثال به خلاف گذشته آن همدلی و وفاقی که بیشتر در میان مردم دیده می‌شد، امروز تقریبا از میان رفته و‌ ای بسا همسایه‌هایی در یک مجتمع مسکونی که به‌درستی همدیگر را نمی‌شناسند و از احوال هم بی‌خبر‌ند.
منظور از عقل‌گرایی بیشتر عقل معاش است، یعنی عقلی که در پس گذران زندگی و تأمین مایحتاج زندگی است. بنابراین چیرگی چنین عقلی بر جامعه و افراد، سبب می‌شود مسائل قلبی کمرنگ شود و عواطف و احساسات انسانی تحت‌الشعاع مسائل معیشتی و زندگی واقعی قرار گیرد. باید توجه داشت که امروزه چنین احوالی تقریبا در همه جهان و جوامع دیده می‌شود. علت این امر در ماشینی‌شدن زندگی و تحت سلطه قرار گرفتن انسان به‌وسیله ماشین است که اگر نگوییم همه زندگی او را، لااقل می‌توان گفت بخش مهمی از زندگی او را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. ماشینی‌شدن به این معنا که فرد ملزم به رعایت ضوابط و اصولی است که به حکم زندگی قسری و مکانیکی انجام می‌دهد تا بتواند زندگی خود را تأمین کند.

اخیرا آماری منتشر شده که حاکی از وقوع ١٨ طلاق در هر ساعت (در ایران) است، از سوی دیگر آمارهای دیگر هم گواه افزایش معنادار تعداد طلاق‌ها در کشور است.

اگر بخواهیم قضیه را به‌درستی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم، بیشتر باید بر این موضوع تأکید کنیم که امروز مفهوم واقعی عشق از میان رفته است. به‌طوری که گفته شده، سالیانه تقریبا چیزی حدود ١٥٠‌هزار طلاق در کشور ثبت می‌شود. این آمار هر ساله درحال افزایش است. بررسی چنین معضلی در یک گفتار مختصر ممکن نیست اما   می‌توان گفت عوامل متعددی در این مسأله سهیم هستند.باید از مشکلات اقتصادی که گاه سبب می‌شود همسران به‌دلیل فعالیت‌های اجتماعی متفاوت از همدیگر دور بیفتند و نتوانند نیازهای روحی و جسمی یکدیگر را تأمین کنند یاد کنند. بدین‌ترتیب چنین زندگانی، چنان که گفته شد به‌نوعی گذران زندگی مکانیکی مبدل می‌شود که رفته‌رفته عواطف و احساسات خانوادگی را مورد تعدی قرار می‌دهد و درنهایت همسران را از یکدیگر جدا می‌سازد. گرچه نام این جدایی طلاق(در معنای قانونی) نیست و می‌توان آن را در زمره طلاق‌های عاطفی قرار داد. از چنین زندگانی طبیعتا مسائلی مانند عقده‌های جنسی، میان همسران پدید می‌آید و سبب افسردگی روحی می‌شود که خود در خانه اثرگذاری منفی دارد و فرزندان را هم تحت‌تأثیر قرار می‌دهد، پدر و مادر دیگر حوصله و انگیزه‌ای برای ایجاد نشاط در محیط خانه ندارند.              

امروز، کمبود تفریحات و سرگرمی‌های لازم در جامعه که به عیان می‌توان آن را مشاهده کرد، افراد جامعه را سر در گریبان کرده است، به‌طوری‌که در بسیاری از شهرهای بزرگ شاهدیم جوانان از داشتن مراکزی برای گذراندن اوقات‌فراغت خود محروم‌اند و در نتیجه به راه‌هایی کشیده‌ می‌شوند که از حقیقت و معنای واقعی زندگی به‌دور است. از همه اینها گذشته، مشکلات اقتصادی باعث شده سن ازدواج از ٣٥‌سال هم بگذرد و جوانانی که تصمیم به ازدواج می‌گیرند با معضل بسیار بزرگی به‌نام تهیه‌مسکن روبه‌رو باشند که در کشور به دیوی که جوانان را چندان هراسان کرده، تبدیل شده. سخن از دیوی است که با به‌یاد آوردن وجودش، غالب جوانان تن به ازدواج نمی‌دهند. به همه اینها باید مسائل فرهنگی را هم افزود. این مسائل غالبا بین همسران پدید می‌آید و آنها را در مسأله داشتن تفاهم دچار معضل می‌کند. اگر هرکدام از این مسائل یک‌به‌یک مورد بررسی قرار گیرد، دارای ریشه‌هایی درون آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت در سطح کلان است. اگر کودکان از آغاز در مدارس با ضوابط و تعالیم و آموزه‌های درست و صحیح برای زندگی سالم تربیت شوند، طبیعتا در آینده، زندگی مشترک بهتری خواهند داشت.

مسأله این‌جاست که در شرایط کنونی، نقش آموزش‌وپرورش در ایران به‌شدت کمرنگ است. نوجوانان و جوانان در این طریق درس کافی نمی‌آموزند و آموزش کافی نمی‌بینند. بنابراین وقتی وارد زندگی مشترک می‌شوند، چیزی به‌نام تفاهم میان همسران وجود ندارد و غالبا بحث‌ها و گفت‌وگوها بر سر منیت‌هایی است که هریک برای دیگری می‌تراشند. در چنین شرایطی از یک مسأله بسیار کوچک ناگهان مشکلات عظیم برمی‌خیزد و وضع بدانجا می‌رسد که «برای یک دستمال قیصریه آتش می‌زنند!» بنابراین باید بگوییم، مشکلات زندگی مشترک پیوسته ریشه در تربیت‌های اولیه به‌خصوص تربیت خانوادگی و نحوه تعلیم و تربیت در نظام آموزش‌وپرورش دارد. از سوی دیگر، باید توجه داشت که آزادی‌های بی‌‌اندازه که برای مردان درخصوص تعدد زوجات در نظر گرفته شده و تسهیلاتی که از لحاظ ارتباط‌های جنسی به مردان داده شده، یکی از مهم‌ترین عوامل در تزلزل ارکان خانواده است. همین امر سبب شده بسیاری از مردان که دارای شخصیت استوار نیستند و تعلق‌خاطر و پایبندی کامل به اصول اخلاقی و خانوادگی ندارند، بدل به مردانی عشرت‌طلب شوند و در نتیجه همسرانشان عطای چنین شوهرانی را به لقایشان ترجیح دهند. آمارهای منتشر شده نشان می‌دهد، بسیاری از طلاق‌ها سر در همین آزادی‌های بی‌حد و حصری که به مردان درخصوص تعدد زوجات و ایجاد هرگونه ارتباط جنسی به دلخواه داده می‌شود، دارد.

از سوی دیگر، چون طلاق به اراده مرد صورت می‌گیرد و نیازی به موافقت زن ندارد، نوعی حاکمیت و استیلا بر زنان از سوی بسیاری از مردان به وجود می‌آید. همین امر غالبا باعث بروز مناقشه‌های خانوادگی می‌شود.

این مناقشات معمولا در میان همسرانی پیش می‌آید که هنوز چند سالی از ازدواج آنان نگذشته، از همین‌روست که به دلیل عدم‌تجربه، وجود ناپختگی و البته مداخلات نا‌بجای اطرافیان و چشم و هم‌چشمی‌هایی که غالبا بین همسران جوان به وجود می‌آید میانگین طلاق به زیر ٢٥‌سال برسد. از سوی دیگر مجموع این مسائل سبب شده تا جوانانی که قصد ازدواج دارند، با تشویش، دلهره و تردید گام در این طریق بگذارند و سن ازدواج هم فزونی بیابد یا به‌طورکلی کاهش چشمگیری در میزان اقدام به ازدواج پدید‌آید. این امر سبب شده جمعیت ایران رفته‌رفته رو به کهولت برود. هراس و دلواپسی سررشته‌داران کشور هم از همین‌جا ناشی می‌شود که نیروهای کارآمد کشور به سرعت رو به تقلیل بروند.  علت این‌که جوانان تمایلی به ازدواج نشان نمی‌دهند، در گسیختگی نسل کنونی از فرهنگ خودی است. چون فرهنگ خودی به درستی تبلیغ نمی‌شود و در جامعه ارزش‌های اصیل اخلاقی مبتنی‌بر فرهنگی که برای نسل امروز قابل‌فهم و قابل‌پذیرش باشد، از سوی رسانه‌ ملی به درستی تعقیب نمی‌شود، گرایش جوانان ایرانی به رفتارهای اجتماعی غرب شدت گرفته است. جوانانی که در خیابان‌ها خود را با آن همه غازه که روی خود می‌مالند و به تقلید از الگوهای فرهنگ غرب خود را می‌آرایند و خویشتن را در حد مانکن‌های غربی به منظر و دیگران را به نظاره می‌گذارند سبب شده چشم و دل‌ها به وحشت بیفتد و گرایش برای ازدواج کاهش معناداری پیدا کند. از سوی دیگر خانواده‌ها به دلیل چشم و هم‌چشمی مهریه‌های خنده‌آور برای دختران خود در نظر می‌گیرند که گاه پیداست کاملا از یک تفکر کاسبکارانه نشأت می‌گیرد. مجموع این عوامل موجب از میان رفتن تعلق نسل جواب به ایجاد خانواده‌های استوار و کانون‌های گرم خانوادگی شده است. طبیعتا اثرات منفی ماجرا امروز نه‌تنها در کلانشهرهای کشور بلکه حتی در شهرهای کوچک و روستاها نیز کاملا پیداست.

*شهروند