نسخه چاپی
ارسال به دوستان
دومين اعتراف عجيب مهراب قاسمخاني در صفحه شخصي اش!
مهراب قاسمخاني در صفحه شخصي اش متني را منتشر کرد و در /ان اعتراف کرد که چگونه وارد کار مهران مديري شده است.
مهراب قاسمخاني در يادداشتي تحت عنوان "خاطره/اعتراف" در اينستاگرامش نوشت:
اواخر سال هفتاد و هفت بود که يه روزى پيمان اومد خونه و گفت بعد از ظهر با مهران مديرى قرار داره. البته اون زمان پيمان فيلمنامه نويس مطرحى بود ولى من يه نقاشى بودم که براى کسب درآمد کاراى ديگه اى هم در کنار نقاشى انجام ميدادم که يکى از اون کارا دکوراسيون بود و البته سابقه طراحى لباس يه فيلم سينمايى رو هم داشتم.
خلاصه که اون روز آويزون پيمان شدم که منم ميام و رفتم که از نزديک مهران مديرى ببينم. قرارشون هم توى لوکيشن کار جديدى بود که مهران ميخواست بسازه.
اونا مشغول حرف زدن بودن و منم مشغول ذوق کردن که يهو مهران از من پرسيد که کار شما چيه؟ منم درجا الکى گفتم طراح صحنه هستم. نميدونم چرا همچين دروغ احمقانه اى گفتم ولى احتمالاً فقط ميخواستم کم نيارم.
تا اين رو گفتم مهران خوشحال شد و گفت چقدر جالب. ما همين امروز داشتيم دنبال يه طراح صحنه مي‌گشتيم براى اين کارمون و دست من رو گرفت و برد پيش تهيه کننده و بهش گفت طراح صحنه مون هم پيدا شد.
يه ربع بعدش من گيج از اتاق بيرون اومدم. برگه اولين قرارداد طراحى صحنه ام هم توى دستم بود. هيچ کسى هم ازم نپرسيد که اسم کاراى قبليت چى بود. رفته بودم مهران مديرى ببينم، شدم طراح صحنه اش. بعدش تنها حرفى که تونستم بزنم اين بود که از مهران پرسيدم تصوير برداري‌تون کى شروع ميشه و اونم گفت فردا صبح و من به زور به شوخيش خنديدم...
البته اگه مهران رو مي‌شناختم نمي‌خنديدم. فردا صبحش سريال ببخشيد شما شروع شد و منم طراح صحنه اش بودم.
مهراب قاسمخاني در يادداشتي تحت عنوان "خاطره/اعتراف" در اينستاگرامش نوشت:
اواخر سال هفتاد و هفت بود که يه روزى پيمان اومد خونه و گفت بعد از ظهر با مهران مديرى قرار داره. البته اون زمان پيمان فيلمنامه نويس مطرحى بود ولى من يه نقاشى بودم که براى کسب درآمد کاراى ديگه اى هم در کنار نقاشى انجام ميدادم که يکى از اون کارا دکوراسيون بود و البته سابقه طراحى لباس يه فيلم سينمايى رو هم داشتم.
خلاصه که اون روز آويزون پيمان شدم که منم ميام و رفتم که از نزديک مهران مديرى ببينم. قرارشون هم توى لوکيشن کار جديدى بود که مهران ميخواست بسازه.
اونا مشغول حرف زدن بودن و منم مشغول ذوق کردن که يهو مهران از من پرسيد که کار شما چيه؟ منم درجا الکى گفتم طراح صحنه هستم. نميدونم چرا همچين دروغ احمقانه اى گفتم ولى احتمالاً فقط ميخواستم کم نيارم.
تا اين رو گفتم مهران خوشحال شد و گفت چقدر جالب. ما همين امروز داشتيم دنبال يه طراح صحنه مي‌گشتيم براى اين کارمون و دست من رو گرفت و برد پيش تهيه کننده و بهش گفت طراح صحنه مون هم پيدا شد.
يه ربع بعدش من گيج از اتاق بيرون اومدم. برگه اولين قرارداد طراحى صحنه ام هم توى دستم بود. هيچ کسى هم ازم نپرسيد که اسم کاراى قبليت چى بود. رفته بودم مهران مديرى ببينم، شدم طراح صحنه اش. بعدش تنها حرفى که تونستم بزنم اين بود که از مهران پرسيدم تصوير برداري‌تون کى شروع ميشه و اونم گفت فردا صبح و من به زور به شوخيش خنديدم...
البته اگه مهران رو مي‌شناختم نمي‌خنديدم. فردا صبحش سريال ببخشيد شما شروع شد و منم طراح صحنه اش بودم.
