اعتراض هاي بهجا و نابجا به سريالهاي تلويزيوني در ايران
برترين ها/ سريال در حاشيه به کارگرداني مهران مديريتسنيم: تلويزيون براي طرح مسائل اجتماعي سريال مي سازد تا سطح مخاطب وسيعي را درگيرکند و همين موضوع است که سوتفاهمهايي براي جامعه مخاطب شکل ميدهد که بخشي از آنها به خاطر پرداخت نادرست در ارائه يک اثر تصويري است.
زماني که «مهران مديري» در آخرين دقايق آخرين قسمت سريال «در حاشيه»، به سياق بسياري از کارهاي تلويزيونياش، به لنز دوربين زل زد، همه فهميدند که ميخواهد با مردم صحبت کند. در آن لحظه، نخستين نکتهاي که به ذهن ميرسيد اين بود که وي قصد دارد از جامعه پزشکي کشور حلاليت بطلبد يا بابت سوء تفاهمات، عذرخواهي محتاطانهاي انجام دهد اما در کمال تعجب، مديري از مردم بابت استقبال بسيار خوبشان از اين سريال تشکر کرد و حتي اين وعده را داد که منتظر قسمتهاي دوم و سوم اين سريال، در آيندهاي نزديک باشند و بدون اينکه اشارهاي به پزشکان کند، خداحافظي موقتي با بينندگان کرد تا در آيندهاي نزديک که به تعبير برخيها، ماه مبارک رمضان است، مهمان خانههاي مردم باشد.
اين رفتار مديري، با قطعيت ميتواند مهر تائيدي باشد بر باوري که او در سريالش مطرح ميکند؛ او حتي ايمان دارد که باور مردم با باور او يکي است چرا که علنا ميگويد حمايت مردم از اين کار او، بيشتر از تمام کارهايش بوده است و در شرايطي که هيچ سخني در ارتباط با دلجويي پزشکان به ميان نميآورد، غيرمستقيم آنها را به دوئلي فرهنگي فرا ميخواند.
در تلويزيون ما، نمونههايي از اين دست کم نبوده است. سريالهاي کمدي و دراماتيکي که اعتراض اصناف، اقوام و گروههايي را برانگيختهاند که در برخي مواقع، دامنه آن اعتراضها به اندازهاي بوده که سبب توقيف سريال شده و در مواقعي هم بالعکس، سازمان پشت سريالش ايستاده و اجازه نداده اعمال نظر معترضان اجرايي شود.
اعتراضات شديدي که اين روزها جامعه پزشکان به سريال «در حاشيه» داشته و دارند، بهترين بهانه است براي اينکه کمي به گذشته برگرديم و مروري داشته باشيم بر تمام اعتراضهايي که به سريالهاي تلويزيوني صورت گرفته است؛ اعتراضهايي که برخي از آنها کاملا به حق و منطقي و برخيهاي ديگر، به شدت بچگانه و مضحک به نظر ميرسد.
حال با گذر زمان، با اشراف کاملي ميتوان نسبت به آن اعتراضات، داوري کرد و با قاطعيت، حق را به يکي از دو طرف اعتراض داد. تمام موارد اين چنيني تلويزيون را از نظر پذيرا باشيد؛ در اين اعتراضها، شما حق را به کدام يک از دو طرف معترض ميدهيد؟
او يک فرشته بود
زماني که سريال ماورايي «عليرضا افخمي» به روي آنتن رفت، شايد نخستين شائبه در مورد حواشي اين سريال، اعتراض علما نسبت به عينيت يافتن شيطان در دو جسم آدميزادي بود اما اين اتفاق محتمل رخ نداد تا اعتراضي بسيار غريب رخ دهد و آن، شکايت کانون وکلا از اين سريال بود. آقاي سرابي کسي است که شيطان به جسم او ظهور ميکند و از قضا کار سرابي که بدمن سريال است، وکالت است که همين اتفاق گويا به مذاق کانون وکلا خوش نيامد تا آنها وکيل خود را به شکايت از اين سريال ترغيب کنند؛ شکايتي که البته پس از پايان يافتن سريال مطرح شد و بر روي پخش سريال اثر نگذاشت.
باغ مظفر
بسيار عجيب بود که چطور «مهران مديري» در سريال «باغ مظفر» از کنار يک جمله به شدت توهين آميز گذشت و متوجه نشد اين جمله، او را مجبور به عذرخواهي خواهد کرد. در سکانسي از اين سريال، کاراکتر «حيفه نون» ميگويد: «به من ميگويد پرستار، من چنين ننگي را نميپذيرم». بلافاصله پس از تکثير اين قسمت از «باغ مظفر» در شبکه نمايش خانگي، اعتراضات وسيعي از سوي جامعه پرستاري کشور صورت ميگيرد؛ شدت اعتراضها به اندازهاي بود که مهران مديري دو قسمت بعد از آن، طي سخناني، قبول اشتباه کرده و از جامعه پرستاران عذرخواهي ميکند.
حلقه سبز
اگر حاتمي کيا در سال 76 به دليل ساخت آن فيلم جنجالي (آژانس شيشهاي) مورد هجوم اعتراضاتي واقع ميشود، ده سال بعد براي يک سريال تلويزيوني نيز آن شرايط را دوباره تجربه ميکند اما با شدتي کمتر. در اين سريال، يک عقب مانده ذهني به تصوير کشيده ميشود که دچار مرگ مغزي شده و بيصبرانه و در حالت عذاب آوري به دنبال کسي است که بتواند قلبش را به او اهدا کند. در هنگام پخش اين سريال، جامعه متخصصان پيوند عضو، اعتراض همه جانبهاي نسبت به اين اتفاق ميکنند.
بعدها حتي از سوي سازمان اهداي عضو اعلام ميشود که پس از پخش اين سريال، شمار افرادي که قبلا براي اهداي عضو ثبت نام ميکردند، به نسبت الان، بسيار کمتر شده و حتي برخي از کساني که ثبت نام قبلي کرده بودند، درخواست انصراف دادهاند. دامنه اين اعتراضها تا جايي پيش رفت که حتي برخي نمايندگان مجلس نيز خواستار توقيف اين سريال شدند که اين اتفاق هيچگاه عملي نشد و حاتمي کيا طي نامهاي مفصل، به دلواپسان سريال خود پاسخ داد.
بزنگاه
در سالهايي که «رضا عطاران» به شدت روي بورس سريالهاي کمدي تلويزيوني بود، شوراي نظارت بر صدا و سيما، طي نامهاي از ضرغامي خواست تا جلوي پخش سريال «بزنگاه» را بگيرد. گويا آنچه سبب شده بود تا اين شورا، چنين تقاضايي را از رياست سازمان داشته باشد، برخي هتک حرمتها در مراسم تشييع جنازه و مخصوصا رواج فحاشي در سريال بوده است به گونهاي که طي نامهاي که اين شورا خطاب به ضرغامي نوشته، برخي از اين مظاهر فحاشي ذکر شده است.
شدت اعتراضات گسترش پيدا کرد و برخي از نهادها از صدا و سيما خواستند سريال متوقف شد. اما ضرغامي پشت کار ايستاد و اجازه نداد پخش آن متوقف شود. البته تيغ سانسور به جان سريال افتاد و بعد از آن، عطاران، ديگر هيچگاه به رسانه ملي بازنگشت.
شهريار
به هنگام پخش سريال «شهريار»، دختر اين شاعر، اعتراضاتي را نسبت به درونمايه اين سريال بيان ميکند. از جمله اعتراضات دختر شهريار اين بود که بيش از هشتاد درصد سريال ساختگي است و با واقعيت همخواني ندارد. «کمال تبريزي» نيز در پاسخ به اين اظهارات عنوان کرد که چون اين سريال، اثري مستند نيست بر روي عناصر نمايشي تاکيد بيشتري شده است. سازمان نيز در اين کشمکش، طرف دختر شهريار را گرفت و سريال را با سانسوري شديد به روي آنتن فرستاد به گونهاي که طبق گفته تبريزي، از 60 دقيقه يک قسمت سريال، تنها 7 دقيقه آن پخش شد و اين روند سانسور در اين سريال تا قسمتهاي پاياني نيز ادامه يافت.
مرد هزار چهره
کاراکتر «مسعود شصت چي» که از روي داستان «پخمه» عزيزنسين الگوبرداري شده بود و کارمند بخش بايگاني اداره ثبت و احوال شهرستان فسا بود، چندان براي کارمندان اين اداره، طناز نبود چرا که آنها نسبت به نشان دادن چنين کاراکتري و الصاق آن به اداره خودشان، طرح شکايت کردند و حتي درخواست غرامت 2 ميليارد توماني دادند. نتيجه اين اعتراضات به آنجا رسيد که سريال 15 قسمتي در 13 قسمت خلاصه شد و نکته عجيبتر ماجرا آنجايي بود که وقتي «مرد دو هزار چهره» با همين کاراکتر پخش شد، هيچ صدا و اعتراضي از سوي اداره ثبت و احوال فسا و استان فارس بلند نشد؛ يعني دو ميليارد تومان به حساب آن اداره واريز شده بود؟!!!
مرد دو هزار چهره
حاشيه ايجاد شده براي اين سريال، کاملا فرهنگي بود. جايي که «لوريس چکناواريان» موزيسين توانمند کشورمان اعلام کرده بود که به طور کاملا تصادفي يکي از قسمتهاي اين سريال را ديده و در کمال ناباوري متوجه شده که موسيقي تيتراژ پاياني سريال، يکي از کارهاي اوست آن هم بدون آنکه با وي هماهنگ شده باشد و حتي بدون آنکه نامي از وي در تيتراژ برده شود. اما فکر ميکنيد واکنش اين رهبر ارکستر سمفونيک به اين اتفاق چه بود؟ شکايت قضايي يا درخواست دستمزد؟ هيچ يک؛ وي عنوان کرد پس از اين اتفاق با سازمان تماس گرفته و از آنها خواسته تا در قبال اين اقدام، پاسخي بدهند که گويا آنها نيز پاسخ قانع کنندهاي به وي ندادهاند و چکناواريان اظهار اميدواري کرد که مسئولان صداوسيما پاسخ مناسبي به اين حرکت خود بدهند، همين!
اغما
اين سريال «سيروس مقدم» اعتراضات شديدي به خود ديد. اعتراضي که بيشترين آن از جانب سازمان نظام پرستاري و بعدا از سوي پزشکان بدون مرز انجام گرفت. اعتراضات اين دو گروه به ندانستن اختيارات و وظايف پرستاري از سوي تيم سازنده بوده و اينکه اين گروه حتي با محيط کاري پرستاران نيز آشنايي نداشته. گويا نشان دادن اقداماتي از قبيل بستن دست يک بيمار بيقرار جراحي اعصاب و نشان دادن تصاويري از اين دست، خشم پرستاران و پزشکان را برانگيخت.
بعد از اين اعتراض فراگير، کميسيون بهداشت مجلس نيز نسبت به شخصيتپردازي کاراکترهاي پزشک و پرستار سريال، انتقادات صريحي داشت و اعتراض خود را نسبت به اين شخصيت پردازيها اعلام کرد. اعتراضاتي که بيشتر متوجه کم دانشي و کم تجربگي نويسنده و کارگردان و مشاورانشان ميشد و پاسخي نيز از سوي سازمان و تيم سازنده داده نشد.
ساختمان 85
سريال «مهدي فخيمزاده» نيز از آماج اعتراضها بيامان نماند. سريال «ساختمان 85» تنها مورد اعتراض سازمان پزشکي قانوني واقع شد آن هم طي يک نامه که در آن، يک قسمت از اين سريال را به توهين مستقيم به پزشکي قانوني و بيمبالاتي اين نهاد متهم کرده بود. مدير اين سازمان در همان نامه اعلام آمادگي کرد که مهياي مشاوره به نويسندگان و کارگردانان است تا اشتباهات اين چنيني، ديگر تکرار نشود. نتيجه اين نامه که بيشتر جنبه رسانهاي داشت تا قضايي، هيچگاه مشخص نشد.
پايتخت
سه گانه «پايتخت» از دو سو مورد اعتراض قرار گرفت: نخستين اعتراض به اين سريال را مازنيها انجام دادند چرا که معتقد بودند که لهجه مازندراني در اين سريال، کمي غلو شده ادا شده و بيشتر به جهت بار کميک، اين گونه ادا ميشود. البته برخي اعتراضات نيز متوجه فرهنگ مازنيها بود چرا که اين تصور وجود داشت که در اين سريال، فرهنگ مردم اين استان به سخره گرفته شده و آنها را انسانهايي بيش از اندازه ساده و دست و پا چلفتي نشان ميدهد. البته بيشتر از مردم، مسئولان استاني از جمله نمايندگان مجلس خبرگان و نماينده ولي فقيه در استان و نمايندگان مجلس نسبت به اين اتفاق نارضايتي داشتند که البته رسانه ملي پشت سريال ايستاد و از توقف آن ممانعت به عمل آورد.
دومين اعتراض به اين سريال را محيط بانان انجام دادند. برخي از محيط بانان نسبت به کاراکتر «بهبود فريبا» که نقش يک محيطبان زخمي که مورد هجوم قرار گرفته بود و از ناحيه باسن مجروح شده بود را به نوعي، تمسخرآميز ميدانستند. حتي «محمدعلي اينانلو» در نامهاي صريح، به شدت نسبت به اين شخصيت و لاف زدنهاي او موضع گرفت و به کشته شدن و زخمي شدن بسياري از محيط بانان در سطح کشور اشاره کرد و وجود چنين کاراکتري در سريال را توهين و تمسخر کشته شدگان دانست. اعتراضي که چندان گسترده نبود و چندان هم به گوش نرسيد.
البته اين دو اعتراض، تاثيري بر روند پخش سريال نگذاشت به گونهاي که حتي قرار است قسمت چهارم اين سريال براي ماه رمضان امسال به روي آنتن برود.
چارخونه
کمدي «چارخونه» هم با دو مورد اعتراض همراه شد: اعتراض مهم اول به افغانهاي مقيم ايران و رايزن فرهنگي افغانستان در ايران مربوط است. آنها معتقد بودند نامها و گويشها و رفتارهاي نشان داده شده در اين سريال، افغانستانيهاي مقيم ايران را به شدت آزار ميدهد. اعتراضي به جا، به دليل رگه هايي از تحقير و توهين به افغانستانيهاي مهاجر.
اين سريال اعتراض ديگري هم داشت. وزير جهاد کشاورزى وقت با اشاره به اينکه ماجراها و داستان اين سريال طنز در حوزه مشاغل مرغ و مرغدارى مى گذشت، ضمن اعتراض کتبي و شفاهي خود به رئيس سازمان و جرايد، اعلام کرد که اين فعاليت، مورد تمسخر و تحقير قرار گرفته است. گويا وزير محترم از نشان دادن صحنههايي چون تبعيد يک فرد خاطى به مرغدارى و همچنين به تمسخر گرفتن بوى مرغ و مرغدارى، به شدت شاکي شده بود.
سرزمين کهن
جنجال آفرينيهاي ساختههاي «کمال تبريزي» تنها محدود به سينما نيست. تبريزي در آخرين سريال تلويزيوني خود نيز به معناي واقعي کلمه، با حاشيهاي بزرگ دست و پنجه نرم کرد آن هم به دليل يک ديالوگ؛ آنجايي که «امير آقايي» در نقش اردکاني، رو به «بيتا فرهي»، در نقش خواهر ناتنياش، فرياد ميکشد و ميگويد: «به چه چيز خودتون افتخار ميکنين؟ به کدوم اصل و نسب؟ به سرپا گرفتن سگهاي انگليسي و کاسه ليسي کنسول انگليس؟ ميخواين فردا سر کلاس براي بچه ها قصه اينکه بختياريها چطور بختياري شدند رو بگم؟»
چون نام فاميل شخصيت زن، بختياري بود، اين نوع ادبيات به مثابه توهيني بسيار بد تعبير شد و سبب گشت تا موج عظيمي از اعتراضات مردمي در شهرهاي مختلف ايران شکل بگيرد و پيرو آن، نمايندگان مجلس و حتي برخي مسئولان نظير «محسن رضايي»، نيز خواستار توقف سريع اين سريال شدند.
حتي نامه سرگشاده «کمال تبريزي» که در آن، اسامي و فاميلي کاراکترها را کاملا تصادفي و بدون قصد و نيتي عنوان کرده بود نيز نتوانست چيزي از آتش خشم معترضان بکاهد تا در نتيجه، سازمان صداوسيما نيز طبق آنچه بازبيني مجدد سريال خوانده، هم اکنون پانزده ماه شده که اجازه پخش ادامه اين سريال الف ويژه را نداده است.
زماني که «مهران مديري» در آخرين دقايق آخرين قسمت سريال «در حاشيه»، به سياق بسياري از کارهاي تلويزيونياش، به لنز دوربين زل زد، همه فهميدند که ميخواهد با مردم صحبت کند. در آن لحظه، نخستين نکتهاي که به ذهن ميرسيد اين بود که وي قصد دارد از جامعه پزشکي کشور حلاليت بطلبد يا بابت سوء تفاهمات، عذرخواهي محتاطانهاي انجام دهد اما در کمال تعجب، مديري از مردم بابت استقبال بسيار خوبشان از اين سريال تشکر کرد و حتي اين وعده را داد که منتظر قسمتهاي دوم و سوم اين سريال، در آيندهاي نزديک باشند و بدون اينکه اشارهاي به پزشکان کند، خداحافظي موقتي با بينندگان کرد تا در آيندهاي نزديک که به تعبير برخيها، ماه مبارک رمضان است، مهمان خانههاي مردم باشد.
اين رفتار مديري، با قطعيت ميتواند مهر تائيدي باشد بر باوري که او در سريالش مطرح ميکند؛ او حتي ايمان دارد که باور مردم با باور او يکي است چرا که علنا ميگويد حمايت مردم از اين کار او، بيشتر از تمام کارهايش بوده است و در شرايطي که هيچ سخني در ارتباط با دلجويي پزشکان به ميان نميآورد، غيرمستقيم آنها را به دوئلي فرهنگي فرا ميخواند.
در تلويزيون ما، نمونههايي از اين دست کم نبوده است. سريالهاي کمدي و دراماتيکي که اعتراض اصناف، اقوام و گروههايي را برانگيختهاند که در برخي مواقع، دامنه آن اعتراضها به اندازهاي بوده که سبب توقيف سريال شده و در مواقعي هم بالعکس، سازمان پشت سريالش ايستاده و اجازه نداده اعمال نظر معترضان اجرايي شود.
اعتراضات شديدي که اين روزها جامعه پزشکان به سريال «در حاشيه» داشته و دارند، بهترين بهانه است براي اينکه کمي به گذشته برگرديم و مروري داشته باشيم بر تمام اعتراضهايي که به سريالهاي تلويزيوني صورت گرفته است؛ اعتراضهايي که برخي از آنها کاملا به حق و منطقي و برخيهاي ديگر، به شدت بچگانه و مضحک به نظر ميرسد.
حال با گذر زمان، با اشراف کاملي ميتوان نسبت به آن اعتراضات، داوري کرد و با قاطعيت، حق را به يکي از دو طرف اعتراض داد. تمام موارد اين چنيني تلويزيون را از نظر پذيرا باشيد؛ در اين اعتراضها، شما حق را به کدام يک از دو طرف معترض ميدهيد؟
او يک فرشته بود
زماني که سريال ماورايي «عليرضا افخمي» به روي آنتن رفت، شايد نخستين شائبه در مورد حواشي اين سريال، اعتراض علما نسبت به عينيت يافتن شيطان در دو جسم آدميزادي بود اما اين اتفاق محتمل رخ نداد تا اعتراضي بسيار غريب رخ دهد و آن، شکايت کانون وکلا از اين سريال بود. آقاي سرابي کسي است که شيطان به جسم او ظهور ميکند و از قضا کار سرابي که بدمن سريال است، وکالت است که همين اتفاق گويا به مذاق کانون وکلا خوش نيامد تا آنها وکيل خود را به شکايت از اين سريال ترغيب کنند؛ شکايتي که البته پس از پايان يافتن سريال مطرح شد و بر روي پخش سريال اثر نگذاشت.
باغ مظفر
بسيار عجيب بود که چطور «مهران مديري» در سريال «باغ مظفر» از کنار يک جمله به شدت توهين آميز گذشت و متوجه نشد اين جمله، او را مجبور به عذرخواهي خواهد کرد. در سکانسي از اين سريال، کاراکتر «حيفه نون» ميگويد: «به من ميگويد پرستار، من چنين ننگي را نميپذيرم». بلافاصله پس از تکثير اين قسمت از «باغ مظفر» در شبکه نمايش خانگي، اعتراضات وسيعي از سوي جامعه پرستاري کشور صورت ميگيرد؛ شدت اعتراضها به اندازهاي بود که مهران مديري دو قسمت بعد از آن، طي سخناني، قبول اشتباه کرده و از جامعه پرستاران عذرخواهي ميکند.
حلقه سبز
اگر حاتمي کيا در سال 76 به دليل ساخت آن فيلم جنجالي (آژانس شيشهاي) مورد هجوم اعتراضاتي واقع ميشود، ده سال بعد براي يک سريال تلويزيوني نيز آن شرايط را دوباره تجربه ميکند اما با شدتي کمتر. در اين سريال، يک عقب مانده ذهني به تصوير کشيده ميشود که دچار مرگ مغزي شده و بيصبرانه و در حالت عذاب آوري به دنبال کسي است که بتواند قلبش را به او اهدا کند. در هنگام پخش اين سريال، جامعه متخصصان پيوند عضو، اعتراض همه جانبهاي نسبت به اين اتفاق ميکنند.
بعدها حتي از سوي سازمان اهداي عضو اعلام ميشود که پس از پخش اين سريال، شمار افرادي که قبلا براي اهداي عضو ثبت نام ميکردند، به نسبت الان، بسيار کمتر شده و حتي برخي از کساني که ثبت نام قبلي کرده بودند، درخواست انصراف دادهاند. دامنه اين اعتراضها تا جايي پيش رفت که حتي برخي نمايندگان مجلس نيز خواستار توقيف اين سريال شدند که اين اتفاق هيچگاه عملي نشد و حاتمي کيا طي نامهاي مفصل، به دلواپسان سريال خود پاسخ داد.
بزنگاه
در سالهايي که «رضا عطاران» به شدت روي بورس سريالهاي کمدي تلويزيوني بود، شوراي نظارت بر صدا و سيما، طي نامهاي از ضرغامي خواست تا جلوي پخش سريال «بزنگاه» را بگيرد. گويا آنچه سبب شده بود تا اين شورا، چنين تقاضايي را از رياست سازمان داشته باشد، برخي هتک حرمتها در مراسم تشييع جنازه و مخصوصا رواج فحاشي در سريال بوده است به گونهاي که طي نامهاي که اين شورا خطاب به ضرغامي نوشته، برخي از اين مظاهر فحاشي ذکر شده است.
شدت اعتراضات گسترش پيدا کرد و برخي از نهادها از صدا و سيما خواستند سريال متوقف شد. اما ضرغامي پشت کار ايستاد و اجازه نداد پخش آن متوقف شود. البته تيغ سانسور به جان سريال افتاد و بعد از آن، عطاران، ديگر هيچگاه به رسانه ملي بازنگشت.
شهريار
به هنگام پخش سريال «شهريار»، دختر اين شاعر، اعتراضاتي را نسبت به درونمايه اين سريال بيان ميکند. از جمله اعتراضات دختر شهريار اين بود که بيش از هشتاد درصد سريال ساختگي است و با واقعيت همخواني ندارد. «کمال تبريزي» نيز در پاسخ به اين اظهارات عنوان کرد که چون اين سريال، اثري مستند نيست بر روي عناصر نمايشي تاکيد بيشتري شده است. سازمان نيز در اين کشمکش، طرف دختر شهريار را گرفت و سريال را با سانسوري شديد به روي آنتن فرستاد به گونهاي که طبق گفته تبريزي، از 60 دقيقه يک قسمت سريال، تنها 7 دقيقه آن پخش شد و اين روند سانسور در اين سريال تا قسمتهاي پاياني نيز ادامه يافت.
مرد هزار چهره
کاراکتر «مسعود شصت چي» که از روي داستان «پخمه» عزيزنسين الگوبرداري شده بود و کارمند بخش بايگاني اداره ثبت و احوال شهرستان فسا بود، چندان براي کارمندان اين اداره، طناز نبود چرا که آنها نسبت به نشان دادن چنين کاراکتري و الصاق آن به اداره خودشان، طرح شکايت کردند و حتي درخواست غرامت 2 ميليارد توماني دادند. نتيجه اين اعتراضات به آنجا رسيد که سريال 15 قسمتي در 13 قسمت خلاصه شد و نکته عجيبتر ماجرا آنجايي بود که وقتي «مرد دو هزار چهره» با همين کاراکتر پخش شد، هيچ صدا و اعتراضي از سوي اداره ثبت و احوال فسا و استان فارس بلند نشد؛ يعني دو ميليارد تومان به حساب آن اداره واريز شده بود؟!!!
مرد دو هزار چهره
حاشيه ايجاد شده براي اين سريال، کاملا فرهنگي بود. جايي که «لوريس چکناواريان» موزيسين توانمند کشورمان اعلام کرده بود که به طور کاملا تصادفي يکي از قسمتهاي اين سريال را ديده و در کمال ناباوري متوجه شده که موسيقي تيتراژ پاياني سريال، يکي از کارهاي اوست آن هم بدون آنکه با وي هماهنگ شده باشد و حتي بدون آنکه نامي از وي در تيتراژ برده شود. اما فکر ميکنيد واکنش اين رهبر ارکستر سمفونيک به اين اتفاق چه بود؟ شکايت قضايي يا درخواست دستمزد؟ هيچ يک؛ وي عنوان کرد پس از اين اتفاق با سازمان تماس گرفته و از آنها خواسته تا در قبال اين اقدام، پاسخي بدهند که گويا آنها نيز پاسخ قانع کنندهاي به وي ندادهاند و چکناواريان اظهار اميدواري کرد که مسئولان صداوسيما پاسخ مناسبي به اين حرکت خود بدهند، همين!
اغما
اين سريال «سيروس مقدم» اعتراضات شديدي به خود ديد. اعتراضي که بيشترين آن از جانب سازمان نظام پرستاري و بعدا از سوي پزشکان بدون مرز انجام گرفت. اعتراضات اين دو گروه به ندانستن اختيارات و وظايف پرستاري از سوي تيم سازنده بوده و اينکه اين گروه حتي با محيط کاري پرستاران نيز آشنايي نداشته. گويا نشان دادن اقداماتي از قبيل بستن دست يک بيمار بيقرار جراحي اعصاب و نشان دادن تصاويري از اين دست، خشم پرستاران و پزشکان را برانگيخت.
بعد از اين اعتراض فراگير، کميسيون بهداشت مجلس نيز نسبت به شخصيتپردازي کاراکترهاي پزشک و پرستار سريال، انتقادات صريحي داشت و اعتراض خود را نسبت به اين شخصيت پردازيها اعلام کرد. اعتراضاتي که بيشتر متوجه کم دانشي و کم تجربگي نويسنده و کارگردان و مشاورانشان ميشد و پاسخي نيز از سوي سازمان و تيم سازنده داده نشد.
ساختمان 85
سريال «مهدي فخيمزاده» نيز از آماج اعتراضها بيامان نماند. سريال «ساختمان 85» تنها مورد اعتراض سازمان پزشکي قانوني واقع شد آن هم طي يک نامه که در آن، يک قسمت از اين سريال را به توهين مستقيم به پزشکي قانوني و بيمبالاتي اين نهاد متهم کرده بود. مدير اين سازمان در همان نامه اعلام آمادگي کرد که مهياي مشاوره به نويسندگان و کارگردانان است تا اشتباهات اين چنيني، ديگر تکرار نشود. نتيجه اين نامه که بيشتر جنبه رسانهاي داشت تا قضايي، هيچگاه مشخص نشد.
پايتخت
سه گانه «پايتخت» از دو سو مورد اعتراض قرار گرفت: نخستين اعتراض به اين سريال را مازنيها انجام دادند چرا که معتقد بودند که لهجه مازندراني در اين سريال، کمي غلو شده ادا شده و بيشتر به جهت بار کميک، اين گونه ادا ميشود. البته برخي اعتراضات نيز متوجه فرهنگ مازنيها بود چرا که اين تصور وجود داشت که در اين سريال، فرهنگ مردم اين استان به سخره گرفته شده و آنها را انسانهايي بيش از اندازه ساده و دست و پا چلفتي نشان ميدهد. البته بيشتر از مردم، مسئولان استاني از جمله نمايندگان مجلس خبرگان و نماينده ولي فقيه در استان و نمايندگان مجلس نسبت به اين اتفاق نارضايتي داشتند که البته رسانه ملي پشت سريال ايستاد و از توقف آن ممانعت به عمل آورد.
دومين اعتراض به اين سريال را محيط بانان انجام دادند. برخي از محيط بانان نسبت به کاراکتر «بهبود فريبا» که نقش يک محيطبان زخمي که مورد هجوم قرار گرفته بود و از ناحيه باسن مجروح شده بود را به نوعي، تمسخرآميز ميدانستند. حتي «محمدعلي اينانلو» در نامهاي صريح، به شدت نسبت به اين شخصيت و لاف زدنهاي او موضع گرفت و به کشته شدن و زخمي شدن بسياري از محيط بانان در سطح کشور اشاره کرد و وجود چنين کاراکتري در سريال را توهين و تمسخر کشته شدگان دانست. اعتراضي که چندان گسترده نبود و چندان هم به گوش نرسيد.
البته اين دو اعتراض، تاثيري بر روند پخش سريال نگذاشت به گونهاي که حتي قرار است قسمت چهارم اين سريال براي ماه رمضان امسال به روي آنتن برود.
چارخونه
کمدي «چارخونه» هم با دو مورد اعتراض همراه شد: اعتراض مهم اول به افغانهاي مقيم ايران و رايزن فرهنگي افغانستان در ايران مربوط است. آنها معتقد بودند نامها و گويشها و رفتارهاي نشان داده شده در اين سريال، افغانستانيهاي مقيم ايران را به شدت آزار ميدهد. اعتراضي به جا، به دليل رگه هايي از تحقير و توهين به افغانستانيهاي مهاجر.
اين سريال اعتراض ديگري هم داشت. وزير جهاد کشاورزى وقت با اشاره به اينکه ماجراها و داستان اين سريال طنز در حوزه مشاغل مرغ و مرغدارى مى گذشت، ضمن اعتراض کتبي و شفاهي خود به رئيس سازمان و جرايد، اعلام کرد که اين فعاليت، مورد تمسخر و تحقير قرار گرفته است. گويا وزير محترم از نشان دادن صحنههايي چون تبعيد يک فرد خاطى به مرغدارى و همچنين به تمسخر گرفتن بوى مرغ و مرغدارى، به شدت شاکي شده بود.
سرزمين کهن
جنجال آفرينيهاي ساختههاي «کمال تبريزي» تنها محدود به سينما نيست. تبريزي در آخرين سريال تلويزيوني خود نيز به معناي واقعي کلمه، با حاشيهاي بزرگ دست و پنجه نرم کرد آن هم به دليل يک ديالوگ؛ آنجايي که «امير آقايي» در نقش اردکاني، رو به «بيتا فرهي»، در نقش خواهر ناتنياش، فرياد ميکشد و ميگويد: «به چه چيز خودتون افتخار ميکنين؟ به کدوم اصل و نسب؟ به سرپا گرفتن سگهاي انگليسي و کاسه ليسي کنسول انگليس؟ ميخواين فردا سر کلاس براي بچه ها قصه اينکه بختياريها چطور بختياري شدند رو بگم؟»
چون نام فاميل شخصيت زن، بختياري بود، اين نوع ادبيات به مثابه توهيني بسيار بد تعبير شد و سبب گشت تا موج عظيمي از اعتراضات مردمي در شهرهاي مختلف ايران شکل بگيرد و پيرو آن، نمايندگان مجلس و حتي برخي مسئولان نظير «محسن رضايي»، نيز خواستار توقف سريع اين سريال شدند.
حتي نامه سرگشاده «کمال تبريزي» که در آن، اسامي و فاميلي کاراکترها را کاملا تصادفي و بدون قصد و نيتي عنوان کرده بود نيز نتوانست چيزي از آتش خشم معترضان بکاهد تا در نتيجه، سازمان صداوسيما نيز طبق آنچه بازبيني مجدد سريال خوانده، هم اکنون پانزده ماه شده که اجازه پخش ادامه اين سريال الف ويژه را نداده است.