کد خبر: ۸۳۰۲۴
تاریخ انتشار: ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۰
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۹۸۵

سه نکته در مورد کريمي، مجيدي و عزيزي/ عصيانگرهاي فوتبال خياباني

  سه بازيکني که به فينال محبوب‌ترين‌هاي دو دهه فوتبال ايران راه پيدا کردند و از تاثيرگذارترين مردان اين فوتبال هم بودند، خصوصياتي شبيه هم دارند. اين سه محصول فوتبال خياباني نابود شده ايران هستند!

انتخاب علي کريمي، فرهاد مجيدي و البته خداداد عزيزي به عنوان محبوب‌ترين بازيکنان ايران و کورس شديد و نزديکشان در برنامه نود يکي از جذابيت‌هاي حاشيه اي فوتبال بود، از همان حواشي مهمتر از متن به ويژه آنکه هر سه بازيکن مذکور ديگر فوتبال بازي نمي کنند و در بورس خبري ليگ برتر و تيم ملي هم نيستند، با اين وجود اما دو يا سه نکته وجود دارد که در هر سه بازيکن محبوب به چشم مي خورد و در آناليز اين سه بايد مد نظر قرار بگيرد:

اول: فوتباليست‌هاي کف خيايان

علي کريمي، فرهاد مجيدي و خداداد عزيزي هر سه به شدت شبيه به هم بازي مي‌کردند، اين سه هر سه فوتبالشان شبيه به بازيکنان آسفالت کف خيابان بود. نسلي چکيده از خيابانهاي تهران و کرج و مشهد. برآمده از توپ پلاستيکي دورنگ و دولايه و آميخته با آب جوب و روغن ماشين و دريبل توگل و بچه هاي کوچه پاييني و شب‌هاي رمضان و البته ظهر تابستان.

اينها قدرتي نبودند، سر زن هم نه،سرعتي هم شايد نه، اينها تکنيکي بودند، از همانها که روي يک قاب دستمال دريبل مي زدند و در يک چشم به هم زدن،لايي مي انداختند.

اين سه يک جور فوتبال بازي مي کردند، چه علي کريمي که عادت داشت آلمان‌ها را دريبل بزند، چه خداداد که مي‌گويند هنوز تو سر توپ مي زند و عربستاني‌ها را در هجده قدم خودشان چمن مي دهد، چه فرهاد مجيدي که دريبل با حرکتش نمونه نداشت. و ضربه‌اش چنان دقتي داشت که تو را به ياد آنهايي مي انداخت که دم امجديه مي ايستادند و شرط مي بستند که توپ دولايه را با شوت از لاي نرده هاي سبز و تنگ بيرون ورزشگاه عبور بدهند.

دوم: عصيانگرها

اين سه روحيات طغيانگري دارند، آنها زير بليط هيچ احدي نمي روند و بسيار مغرور هستند و اين غرورشان و البته صراحت لهجه شان آنها را بالا مي کشد. در واقع اين سه مثل کانتونا، مارادونا، گتوزو، مالديني و ... سرکش بوده و هستند و معمولا با دعواهايي که به راه مي اندازند يک سري از مردم را طرفدار خود و يک سري ديگر را مخالف خود مي‌کنند، اينها هرگز خنثي نبوده و نيستند و در هيچ چهار چوبي جا نمي گيرند.

تجربه دعواي کريمي با دايي نمونه مشابهي دارد مثل دعواي فرهاد با قلعه‌نويي و البته خداداد با بلاژويچ. اين سه عصيانگرند و سر هر چيزي مي توانند دعوا کنند و پيراهن از تن درآورند و بروند. اتفاقا هر سه هم لژيونر بوده اند هم در اروپا و هم در آسيا، اما حتي در بيرون از کشور هم هميشه دردسرهايي توليد کرده اند.

اين سه با دايي مشکلاتي پيدا کرده اند و هرسه بارها کفر فوتبالدوستان را درآورده اند. هر سه اروپا را ترک کرده اند تا پول بيشتري به دست آورند، کلا هر سه شبيه به هم هستند..
سوم: انقراض فوتبال خياباني

نسل اينها اما ورافتاده است، اين هم نقطه مشترک آنهاست، در واقع ديگر آسفالت داغ خيابانهاي شهرها نمي تواند نوجواناني را ببيند که از بس دويده اند سياه و کبود شده‌اند، ديگر آنها که از زير اتومبيل با يک تکل توپ را در مي آوردند و با سنگ از زير پل مي خواستند توپشان را بيرون بکشند ديده نمي شوند و در واقع نيستند.

اين نسل منقرض شده است امروز همه قدرتي فوتبال بازي مي کنند و اگر خيلي فانتزي باشند، سرعتي اما دريبل کشويي و لايي و يک پا دو پا و ... وجود ندارد.

انقراض اين نسل را بايد به سوگ نشست چون زيبايي فوتبال حداقل براي ايراني ها همين فوتبال خياباني است. اين روزها اکثر بازيکنان براي رسيدن به حقوق و دستمزد بيشتر حاضرند هر معضلي را تحمل کنند و عصيان نکنند و از حق دفاع نکنند، برخي از اينها اصلا رک گويي اين سه را نمي شناسند و بعضي حتي براي يک پنالتي هم حاضرند دروغ بگويند.
*مهر