کد خبر: ۸۷۱۳۵
تاریخ انتشار: ۰۵ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۷
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۱۷۱۷

با عابدزاده از بمب‌باران آبادان تا کري‌خواني براي پروين و خداحافظي جنجالي از تيم‌ملي

  بي شک خداحافظي ستاره محبوب ايران از تيم ملي، همچنان يکي از مبهم ترين بخش هاي زندگي اوست که هنوز کسي پاسخ روشني به آن نداده است. 4 خرداد تولد احمدرضا عابدرزاده بود، چهره محبوب فوتبال ايران. به همين بهانه سراغ زندگي فوتبالي و خصوصي او مي رويم. قصه از آبادان و دماي 55 درجه شروع مي شود و در آخر به ماجراي حکم شلاق احمدرضا مي رسد. اين فراز و نشيب هايي از زندگي يک چهره دوست داشتني است.

پسر آباداني
شروع احمدرضا عابدزاده. 4 خرداد 1345. در آبادان. در گرماي بالاي 50 درجه. احمدرضا بزرگ مي شود، به مدرسه سعي مي رود و زندگي تازه اي آغاز مي کند. کودکي که فوتبال را از زمين تختي اهواز ياد مي گيرد. عابدزاده مي گويد: «برايتان بگويم که گرما بالاي 55 درجه هم مي رفت. پايمان را مي گذاشتيم روي آسفالت و قير، گير مي کرد. در محله ما دو باشگاه بود. يکي باشگاه جم و ديگري جوانان. من در تيم جوانان بازي مي کردم...» به فلکه پل خرمشهر و يک خانه ويلايي برمي گرديم. جايي که احمدرضا درباره اش مي گويد: «مثل خانه هاي ويلايي شهرک غرب بود.» جايي که احمدرضا بزرگ مي شود. او تعريف مي کند از دوچرخه اي که داشت و با آن سر تمرين مي رفت. عابدزاده مي گويد: «از همان روزها وحشتناک تمرين مي کردم. يادش به خير... تير دروازه هم نداشتيم. از اينطرف و آنطرف آهن جور مي کرديم و مي گذاشتيم تير دروازه...»

عابدزاده چطور دروازه بان شد؟
کودکي که در ميانه هاي ميدان، نقش هافبک دفاعي را باز مي کند احمدرضا عابدزاده است. او فوتبال را از اين پست آغاز مي کند اما يک اتفاق، يکي از بزرگترين گلرهاي تاريخ ايران را متولد مي کند، يک مصدوميت. احمدرضا تعريف مي کند: «9 سالم بود. بچه هاي ديگر همه از من سن و سال شان بيشتر بود. يک روز دست دروازه بان تيم شکست. گفتند چه کسي را بگذاريم؟ آخرش من را انتخاب کردم.» احمدرضا اين پست را دوست ندارد و اعتراض مي کند اما بچه ها تصميم شان را گرفته اند، تصميمي که احمدرضا بعدها مي فهمد در سرنوشتش چقدر تاثيرگذار بود: «خلاصه زوي من را دروازه بان گذاشتند. از آن روز رفتم درون دروازه و ديگر بيرون نيامدم! در همان بازي اول من کلي توپ گرفتم و ديگر جا خوش کردم.»

کوچ در آن شب سخت
زنگ ادامه پيدا مي کند و ناگهان به توپ و خمپاره مي رسد. به صداي گلوله. شروع جنگ تحميلي و فرار از آبادان. احمدرضا مي گويد: «13 سالم بود که جنگ شروع شد. در خانه حبس شده بوديم. پدرم گفت اينجا ديگر جاي ماندن نيست.» پس، کوچ مي کنند. از آبادان مي روند تا به اصفهان برسند. مسير دلهره آور. احمدرضا از آن شب ياد مي کند: «نيروهاي نظامي گفتند چراغ خاموش برويد. چراغ روشن مي کرديم، عراقي ها با موشک ماشين را مي زدند. عراقي ها همه نوع تجهيزات داشتند. خيلي شب سختي بود. ما رفتيم ولي خيلي از اقوام، فاميل و دوستان در آبادان شهيد شدند.»

ماجراي کفش هاي بسکتبال و آن استوک آديداس
حضور در اصفهان و يک زندگي نو. خانه و کاشانه عوض مي شود اما راه زندگي نه. احمدرضا به تيم هلال احمر مي رود و زير نظر احمدرضا بهنام کارش را شروع مي کند. با خنده از آن روزها مي گويد: «همان روزهاي اول برگشت به من گفت چرا خسته نمي شوي پسر؟» او خاطره اي تعريف مي کند: «يادم هست کفش نداشتم. يک کفش بسکتبال پايم مي‌کردم. گفت با اينکه نمي‌تواني فوتبال بازي کني. بعد از سه ماه براي من يک کفش آديداس با پرچم کرواسي گرفتند که تقريباً اين کفش را 3 سال پوشيدم. مدام پاره مي‌شد و آن را مي‌دوختم و پر از بخيه بود.»

اصفهان و خوشبحتي احمدرضا
عابدزاده از هلال احمر به تام اصفهان مي رود. تصميمي که به ناگهان سرنوشتش را عوض مي کند. کار زير نظر حسن چرخابي. احدرضا مي گويد: «خيلي تمرين مي کردم. مي گفتم من بايد يک روز بهترين دروازه بان ايران شوم.» عابدزاده نزديک به 6 سال در تام مي ماند. آنجا اتفاق هاي مثبت زندگي اش مي افتد. عابدزاده شکل مي گيرد. دست فروشي مي کند، در بازار مسگرها مشغول مي شود، پول در مي آورد، به قهرماني ليگ و جام حذفي اصفهان مي رسد و به تيم ملي مي رسد. او در سال 63 ابتدا به تيم جوانان اصفهان دعوت مي شود و سپس به تيم ملي جوانان. يک اتفاق تاريخي در تيم ملي، عابدزاده را هم تحت تاثير قرار مي دهد. قبل از المپيک سئول با استعفاي دسته جمعي ملي پوش ها، مرحوم دهداري عابدزاده را به تيم ملي دعوت مي کند. حالا او از تام به همه چيز رسيده است. عابدزاده در مقدماتي بازي ها اولين بازي ملي اش را مقابل کويت انجام مي دهد.

جام ملت ها و آن دستبند جنجال ساز
جام ملت‏هاى 1988 قطر از راه مي رسد و مرحوم دهدار از عابدزاده به عنوان شماره يک استفاده مي کند. تنها در بازي با کره جنوبي سجادي در ترکيب ثابت قرار مي گيرد که تا دقيقه 62 سه گل مي خورد. دهداري دوباره احمدرضا را به زمين مي فرستد. ايران در پايان مسابقات به مقام سومي مي رسد. در بازي رده بندي، عابدزاده جوان چهره جديدي از خود نشان مي دهد و به ناگهان حصارها را مي شکند. او سه پنالتي مهار مي کند و سر زبان ها مي افتد. لقب عقاب آسيا کنار نام احمدرضا مي چسبد و مردم برايش سر و دست مي شکنند. ستاره محبوب در بازگشت از قطر، به تلويزيون مي رود. احمدرضا دستبند به دست دارد که جنجال ساز مي شد. خبر مثل بمب صدا مي کند و هرکس از راه مي رسد، موضعي مي گيرد که «آي بازيکن ملي بايد در تلويزيون دستبند بياندازد؟»

جواب تاريخي احمدرضا به پروين
سال 1568. علي پروين سرمربي تيم ملي مي شود. ليست 104 نفره براي تيم ملي مي دهد. 7 گلر در ليست هستند اما نامي از عابدازده نيست. احمدرضا که شاکي است، يکي از به ياد ماندني ترين مصاحبه هاي عمرش را انجام مي دهد: «به تهران مي آيم و با پيراهن استقلال ثابت مي کنم بهترين گلر ايران هستم.» عابدزاده البته اين مصاحبه را تکذيب مي کند اما اتفاقي که پيش بيني مي کند، رخ مي دهد.

احمدرضا چطور به استقلال رفت؟
سال 69 مي رسد. سال وفا به عهد. عابدزاده از تام به استقلال مي رسد. پسر بد بدن چشم منصور پورحيدري را مي گيرد. درخشش با پيراهن تام اصفهان مقابل استقلال و پيشنهاد سرمربي آن روزهاي استقلال: «آقاي حسين چرخابي گفت اين پسر را مي‌خواهم و بايد بماند. اصرار داشت که با من هنوز با زياد کار دارد.» بعدها، انگار اين چوب‌خط پر شد. احمدرضا عابدزاده به تهران آمد و استقلال. در ايامي که شايعه اولين اختلاف پروين و احمدرضا عابدزاده در محافل جرقه خورد. مي‌گفتند او که از بچگي پرسپوليسي بود، به خاطر لج و لجبازي با پروين به استقلال رفت. احمدرضا اما گفت: «اين اصطلاحي که به‌کار برديد، درست نيست. من هميشه به پروين احترام مي‌گذارم. حتي اگر صدبار از مقابلم رد شود، بلند مي‌شوم. مگر مثل پروين چندتا در اين فوتبال داريم؟» اما کيست که شايعات آن روزها را فراموش کند؟ اينکه عابدزاده فقط از پروين دلخور بود و پدرزن استقلالي اش چگونه از رفتن او استقبال مي کند.

بر بام آسيا...
سال 69،70 و 71. سه سال آبي براي احمدرضا. او با استقلال انواع و اقسام قهرماني ها را به دست مي اورد. قهرماني در باشگاههاي تهران، قهرماني ليگ آزادگان، قهرمان جام استقلال قطر و قهرماني و نايب قهرماني آسيا. شاهکار عابدزاده در جام قطر شاهکار عجيبي مي کند. او در مسابقه فينال، سه پنالتي پشت سر هم را مهار مي کند تا ستقلال با وجود خراب کردن دو پنالتي، در نهايت 3 بر 2 برنده باشد. احمدرضا و استقلال در فينال جام باشگاهها ليائونگ چين را مي برند و قهرمان آسيا مي شوند.

مهار سه پنالتي به ياد ماندني فينال پکن
مهر ماه دوستي پروين و عابدزاده. خبري از اختلاف ها نيست و اسطوره پرسپوليسي ها، احمدرضاي جوان را تحويل مي گيرد. مهرماه مي رسد و ايران به رقابت هاي آسيايي پکن مي رود. عابدزاده که در استقلال ستاره است، گلر شماره يک ايران مي شود. سال 69 است و احمدرضا همراه با تيم ملي عازم پکن مي شود. برد پشت برد و درخشش پشت درخش. ايران مالزي و کره شمالي را مي برد. در يک چهارم نهايي يک گل به ژاپن مي زند. در نيمه نهايي کره را با گل سيروس قايقران شکست مي دهد و به فينال مي رسد. چين در بازي آخر منتظر ايران است. بازي دو تيم در 120 دقيقه بدون گل به پايان مي رسد و کار به پنالتي مي کشد. سيروس قايقران، محمدحسن انصاري فرد، سيد علي افتخاري و مجيد نامجو مطلق 4 ضربه پنالتي ايران را گل مي کنند... و اما در آن سو. احمدرضا عابدزاده سه پنالتي کره را مهار مي کند تا تبديل به يک ابر قهرمان شود. هزاران کيلومتر اينطرفتر در خاک وطن مردم براي او فرياد مي کشند. عادبدزاده ناگهان محبوب قلب ها مي شود.

دلخوري از مديران استقلال و قرارداد چند ده ميليوني
به ناگهان مرد محبوب به روي زمين مي افتد. سال 72 و بازي ايران و تايوان. احمدرضا بر اثر يک حرکت آکروباتيک رباط زانويش پاره مي شود. پزشک ها مي گويند سه سال بايد دور از ميادين باشد. اشک هاي احمدرضا و گلايه هاي او از مديران وقت استقلال و سپاهان. عابدزاده وقتي از استقلال جدا مي شود با قراردادي دو ساله به سپاهان مي رود. او با قراردادي 35 ميليوني گران ترين بازيکن ليگ مي شود اما مصدوميت کار را خراب مي کند. نه سپاهان و نه استقلال او را مي خواهند. عابدزاده توقع دارد آبي ها در اين روزهاي سخت به کمکش بيايند اما حاصل «بي مهربي» آنها را با يک تصميم جواب مي دهد. امير عابديني که براي يکي مثل نامجو مطلق ستاره استقلال هم اين کار را کرده بود، احمدرضا را با هزينه باشگاه پرسپوليس به آلمان مي فرستد تا مداوا شود. احمدرضا خيلي زود خوب مي شود و در بازگشت به ايران سال 73 با پرسپوليس قرارداد مي بندد. انتقال او به پرسپوليس، هواداران استقلال را شوکه مي کند اما احمدرضا به مرور اتفاقات بعد از مصدوميتش مي پردازد تا آبي ها مديران باشگاه را سيبل کنند.

از پرسپوليس تا آن شب تاريخي ملبورن
عابدزاده در پرسپوليس هم مي درخشد. در سال 74 همراه با اين تيم قهرمان ليگ آزادگان مي شود. رکورد منحصر به فرد 18 بازي و 5 گل، از او يک بت مي سازد. خيلي ها به عشق عابدزاده پرسپوليسي مي شوند. احمدرضا از همان روزها مهر سکوت بر دوران حضورش در استقلال مي زند. او حالا پرسپوليسي است و محبوب هوادارانش پس نبايد درباره موفقيت هاي بزرگش در دوران حضور در استقلال حرفي بزند. آذرماه 76 از راه مي رسد و آن بازي تاريخي مقابل استراليا. احمدرضا با آن لبخندهاي به ياد مادني براي هميشه در ذهن هوادران نقش مي بندد. به خاطر حرکاتي که انجام مي داد و آن مهار يک دستي توپ. عابدزاده درباره حماسه ملبورن مي گويد: «قبل از بازي همه اعضاي تيم مبهوت فضاي ورزشگاه ملبورن شده بودند و اصلاً کسي خودش را درست و حسابي گرم نکرد. من مربي دروازه‌بان‌ها را صدا زدم و گفتم بيا مرا گرم کن چون او هم داشت مثل بقيه تماشاگران را نگاه مي‌کرد و اگر اشتباه نکنم، فقط من بدنم را گرم کردم و انگار بقيه با ديدن جو استاديوم و بالا رفتن ضربان قلب، خود به خود داغ کرده بودند.» ايران مساوي مي کند و به جام جهاني مي رسد. شايعات نگران کننده هر روز جدي تر مي شود. اينکه پاي احمدرضا خراب است. عابدزاده بازي يوگسلاوي را در جام جهاني از دست مي دهد ولي مقابل آمريکا به ميدان مي رود و بدون اينکه بداند، آخرين بازي ملي اش را مقابل آلمان انجام مي دهد.

خداحافظي جنجالي از تيم ملي
جام جهاني که تمام مي شود، همه همچنان نگران احمدرضا هستند. قبل از جام ملت هاي لبنان، شايعات به اوج مي رسد. عابدزاده مصدوم است، عابدزاده نمي تواند، وضعيت مرموز پاي احمدرضا و هزار شايعه ديگر. در نهايت او به خاطر بي مهري ها با يک خط بيانيه از تيم ملي خداحافظي مي کند. عابدزاده جلال طالبي را عامل اصلي خداحافظي اش مي داند و با دل پري درباره اش مي گويد: «گذشته‌ها، گذشته اما او هيچ‌وقت نمي‌توانست تيم را مديريت کند. آن برش را ميان بازيکنان نداشت. نمي‌توانست. گاهي بچه‌ها هم اذيتش مي‌کردند. آن زمان در تيم ‌ملي باندبازي داشتيم...»

عابدزاده پس از بازگشت تيم ملي از جام جهاني مصدوم است و يک سال به خاطر مصدوميت و جراحي زانو، دور از ميادين. در اواخر سال 78 او دوباره بازمي گردد. بازي هاي درخشانش در پرسپوليس باعث مي شود تا رسانه ها به جلال طالبي فشار بياورند که چرا عابدزاده دعوت نمي شود. قبل از جام ملت ها، تيم ملي براي انجام يک بازي دوستانه راهي قطر مي شود. عابدزاده هم در اين سفر کنار تيم ملي است.طالبي در آن بازي احمدرضا را بازي نمي دهد و در بازگشت به تهران او با صدور بيانيه اي يک خطي، از تيم ملي خداحافظي مي کند. اين خداحافظي جنجال ساز مي شود. جلال طالبي مي گويد چون پاسپورت او مشکل داشت، نمي توانست به لبنان برود! عابدرزاده اما جو نامناسب تيم ملي را سبب خداحافظي اش اعلام مي کند. عابدزاده در توضيح آن اتفاقات مي گويد: «يکي از دلايل کنارگذاشتنم بازوبند کاپيتاني بود. مي‌خواستند بازوبند را از من بگيرند. دوم اينکه، در جام‌جهاني‌ به فدراسيون 2 ميليون و 500 هزار يورو پاداش داده بودند. پول براي ما بود. من رفتم به آقاي نوآموز گفتم پول را بدهيد. به مذاق آقاي صفايي خوش نيامد. نخواستند در تيم‌ ملي باشم.»

اما جلال طالبي هيچگاه نمي پذيرد که او عامل خداحافظي احمدرضا بوده است. او مي گويد: «پس از جام جهاني يکي از بازيکنان جوان که هم اتاق عابدزاده بود به من گفت احمدرضا ميخواهد خداحافظي کند. از سويي پزشک ها عکس هاي پاي احمدرضا را به من نشان دادند و گفتند ديگر نمي تواند بازي کند ولي تصميم گيرنده شما هستيد! در واقع من را قرباني خداحافظي عابدزاده کردند. در حالي که بنده دوست داشتم احمدرضا کنار تيم ملي بماند.»

شب نحس حمله مغزي
تنها يک سال پس از خداحافظي جنجالي. شب نحس از راه مي رسد. 12/12/1380. خبر بد خيلي زود مخابره مي شود. چهره محبوب روي تخت بيمارستان. حمله مغزي، چغر بد بدن را از پا در مي آورد. احمد رضا که اشک در چشمهايش حلقه زده، مي گويد: «از اين دنيا رفتم و با خواست پروردگار و دعاي خالصانه مردم ايران برگشتم. پزشکانم و بيمارستان کسري هم برايم سنگ‌تمام گذاشتند. بعدها در سوئد پزشکان گفتند نزديکي دو رگ در مغزم باعث اين مشکل شده و تأکيد کردند از هر چند ميليون ‌نفر فقط يک نفر اين مشکل را دارد و گفتند با افزايش فشارم، رگ‌ها باز شده بودند. اين هم قسمت من بوده و گلايه‌اي ندارم و هرگز فراموش نمي‌کنم ميليون‌ها نفر در ايران و خارج از ايران چگونه پيگير اوضاعم بودند و براي سلامتي‌ام دستان‌شان را به سمت پروردگار دراز کردند و دست تک‌تک آنها را مي‌بوسم.» دعاي مردم جواب مي دهد و عابدزاده به اين دنيا بازمي گردد.

چرا اينقدر محبوبيت؟
عابدزاده حتي 9 سال بعد از خداحافظي از فوتبال هم، محبوب است. سال 88 برنامه 90 نظرسنجي محبوب ترين بازيکن سه دهه اخير فوتبال ايران را برگزار مي کند و عابدزاده در پايان محبوب ترين مي شود. کسي به گرد پاي او نمي رسد. عابدرزاده در اين باره مي گويد: «مردم به من لطف دارند. برخورد آدم‌‌هاست که در دل مردم مي‌ماند. بايد تصويري از خودتان در ذهن‌شان بسازيد که مثبت باشد. من به اين باور رسيدم که کار خوب هميشه مي‌ماند. من با استقلال در زمين ديهيم، پايين ميدان رسالت تمرين مي‌کردم. مهدي فنوني‌‌زاده شوت مي‌زد، بدجور. پسر کوچکي در حد 13، 14 ساله ايستاده بود کنار زمين. يکي از شوت‌ها رفت و خورد کنار اين بچه. اينقدر ترسيده بود که نفسش بالا نمي‌آمد. سريع رفتم بالاي سرش. به او آب دادم و گفتم حالت خوب است؟ اين اتفاق تمام شد و رفت. 22 سال بعد يک‌بار جايي بودم، يک جواني آمد کنارم و گفت من همان پسر بچه هستم که دستم را گرفتي و بلندم کردي. گفت هنوز رفتارت در يادم هست. کاري که کردي در دلم مانده. من کاري نکردم ولي آدم‌ها اين چيزها در ذهن‌شان مي‌ماند.»

بازي خداحافظي
۲۳ دي ماه سال ۱۳۸۴؛ بازي خداحافظي احمدرضا. او در ميان تشويق هزاران پرسپوليس و پس از بدرقه اليور کان، در بازي بايرن مونيخ و پرسپوليس به رختکن بازمي گردد. بازي خداحافظي با تاخير.

حکم شلاق!
عابدزاده در سال 91 تصميم مي گيرد براي تعطيلات نوروز همراه با خانواده اش راهي آمريکا شود. او در فرودگاه مي فهمد ممنوع الخروج است. پاي پزشکي به ميان مي آيد که عابدزاده اعتقاد داشت از قبال مداوي او براي خود نامي دست و پا کرده است. اين شکايت براي احمدرضا يک حکم سنگين مي برد. تحمل 45 ضربه شلاق... به ناگهان فوتبال ايران تکان مي خورد. عابدرزاده واکنش نشان مي دهد و مي گويد تمام قصه از عملي آغاز شد که يک پزشک ايراني روي پايش انجام داد. عابدزاده حرف هايي مي زند و در نهايت ماجرا ختم به خير مي شود و عابدرزاده دو ميليون تومان جريمه نقدي پرداخت مي کند.

*خبرآنلاين