کارگردان مشهور: از همون روزی که مشایی ردصلاحیت شد حالم بده
کیومرث پوراحمدی کارگردان قدیمی سینما و تلویزیون طی یادداشتی به مناسبت
بازگشایی خانه سینما، نوشت «زندگی بدون احمدینژاد و شمقدری و سجادپور
واقعا زندگی کسالتباری خواهد بود»
به گزارش سرویس فرهنگ و هنر «انتخاب» ؛ پوراحمد که انتقادات تند و گزنده اش به احمدی نژاد ، شمقدری و دیگر همکاران سینمایی دولت نهم و دهم را با زبان طنز و مطایبه مطرح کرده، در ابتدای این یادداشت می نویسد: چه دلخوشی دارند این دوستان خبرنگار واقعا! تلفن زدهاند که «بالاخره خانه سینما باز شد، نظرت چیست؟» مرد حسابی! خانم محترم! من از همون روزی که آقای مشایی ردصلاحیت شد حالم بده. دچار «دیپرشن سیون» (یعنی خیلی خیلی دپرس) شدهام.
اگر آقای مشایی ردصلاحیت نمیشد، رییسجمهورمی شد بعدش هم حتما آقای احمدینژاد یه پست اساسی میگرفت و همیشه کنارش میماند و ما توی روزنامهها و تلویزیون و اینا دائم تصویر دلپذیرشان را میدیدیم و دچار «دیپرشن سیون» عمیق نمیشدیم و این بازی مثل«پوتین» و«اون آقاهه» رفیقش در روسیه هی ادامه پیدا میکرد و ما تا قیام قیامت احمدینژاد و مشایی داشتیم و زندگیمان معنی پیدا میکرد...
وی با اشاره به اینکه «اساسا ما ملت نمکنشناسی هستیم» می نویسد: هیچ هم فکر نمیکنیم چندصدسال دیگر که نسل ما به تاریخ باستان پیوست نوادگان ما خواهند گفت: «بابا اینا دیگه چه ملتی بودن!؟» در حالی که پاکترین دولت تاریخشان را از دست داده بودند، درباره خانه سینما حرف میزدند و نظرخواهی میکردند.
پوراحمد در بخش دیگری از یادداشت خود نوشت: بعد از رفتن آقای دکتر احمدینژاد دیدهایم و خواندهایم که بعضی آدمهای غافل با سوءنیت آشکار آقای احمدینژاد را به سخره میگیرند و میخواهند این فرزند خلف ایران را بدنام کنند و حرفهای شرمآوری درباره رییس پاکترین دولت تاریخ میزنند. حیا کنید واقعا!
همین جور که آقای احمدینژاد رییس پاکترین دولت تاریخ ایران بودند، بدیهی است که مدیران انتصابیشان هم جزو پاکترین مدیران تاریخ ایران بودهاند. مثلا همین آقای شمقدری. واقعا چقدر ایشان پاک بودند و حسننیت داشتند. قشنگ ریلگذاری کردند. سینمای ایران را که در منجلاب فساد و تباهی و ابتذال غوطه میخورد، نجات دادند و انبوهی تهیهکننده و کارگردان از زیر کلاه شعبدهشان درآوردند و فلهای هلشان دادند توی سینمای مفلوک ایران. عین مترو سوار شدن چینیها. عکسهایش را دیدهاید؟ ماموران چنان مردم را فشار میدهند و میچپانند توی قطار پُرِپر که قاعدتا باید از آن طرفش گوشت چرخکرده دربیاید نه آدم سالم!!! بودجههای کلان را هم هبه فرمودند به دفاتر خودیها (که گویا خویش و اقوام بودهاند) تا آثار فرافاخر (که خارجیاش میشود اولترا فاخر) بسازند.
آثاری آن چنان فاخر که از اکران سینما یکراست باید میرفتند به زبالهدان تاریخ سینما که رفتند. بعدهم با کلهگندههای سینمای آمریکا لابی کردند که اسکار را بدهند به فرهادی. البته آقای شمقدری قبل از اسکار با مسئولان بیش از 60 کشور در همه جای عالم لابی کردند که همه جایزههای اولشان را بدهند به فرهادی. آن وقت این اصغر فرهادی نمکنشناس یک تشکر خشک و خالی نکرد از آقای شمقدری.
از دیگر برکات وجود آقای شمقدری این بود که در سینمای ایران هرکسی سرش به تنش میارزید خانهنشین شد. خود من (که امیدوارم سرم به تنم بیارزد) چهار سال تمام... تکرار میکنم، چهارسال تمام، روزی ده، دوازده ساعت میخوابیدم و بقیهاش را هم هرکاری عشقم میکشید میکردم. که اگر هنوز شپش توی لیفههای تنبان بود، کلی فرصت داشتم برای شپشکشی. حالا که آقای شمقدری رفته باید بروم فیلم بسازم.
پنج صبح از خواب بیدار شوم و تا بوق سگ کار کنم. این هم شد زندگی واقعا!؟ از دیگر اقدامات مشعشعانه آقای شمقدری کشف نابغهای بود به اسم «سجادپور» که پاکی همه دولت احمدینژاد یک طرف، پاکی این آدم هم یک طرف. و این دو تجسم پاکی و خیرخواهی کارهایی در سینمای ایران کردند که تاریخ قضاوت خواهد کرد چقدر کارهایشان کارستان بوده. مثلا قبل از انتصاب پربرکت این دو وقتی فیلمی پروانه نمایش میگرفت، پروانهاش برای همه جای ایران و جهان اعتبار داشت اما در دوره ایشان فیلمهایی بودند که فقط برای تهران و سه چهار شهر بزرگ پروانه میگرفتند و برای شهرهای دیگر باید سانسور مضاعف میشدند و برای خارج هم هر فیلمی باید پروانه ویژه خارج از کشور میگرفت که این اقدام بسیار بیهمتا و تاریخی است واقعا!
به گزارش سرویس فرهنگ و هنر «انتخاب» ؛ پوراحمد که انتقادات تند و گزنده اش به احمدی نژاد ، شمقدری و دیگر همکاران سینمایی دولت نهم و دهم را با زبان طنز و مطایبه مطرح کرده، در ابتدای این یادداشت می نویسد: چه دلخوشی دارند این دوستان خبرنگار واقعا! تلفن زدهاند که «بالاخره خانه سینما باز شد، نظرت چیست؟» مرد حسابی! خانم محترم! من از همون روزی که آقای مشایی ردصلاحیت شد حالم بده. دچار «دیپرشن سیون» (یعنی خیلی خیلی دپرس) شدهام.
اگر آقای مشایی ردصلاحیت نمیشد، رییسجمهورمی شد بعدش هم حتما آقای احمدینژاد یه پست اساسی میگرفت و همیشه کنارش میماند و ما توی روزنامهها و تلویزیون و اینا دائم تصویر دلپذیرشان را میدیدیم و دچار «دیپرشن سیون» عمیق نمیشدیم و این بازی مثل«پوتین» و«اون آقاهه» رفیقش در روسیه هی ادامه پیدا میکرد و ما تا قیام قیامت احمدینژاد و مشایی داشتیم و زندگیمان معنی پیدا میکرد...
وی با اشاره به اینکه «اساسا ما ملت نمکنشناسی هستیم» می نویسد: هیچ هم فکر نمیکنیم چندصدسال دیگر که نسل ما به تاریخ باستان پیوست نوادگان ما خواهند گفت: «بابا اینا دیگه چه ملتی بودن!؟» در حالی که پاکترین دولت تاریخشان را از دست داده بودند، درباره خانه سینما حرف میزدند و نظرخواهی میکردند.
پوراحمد در بخش دیگری از یادداشت خود نوشت: بعد از رفتن آقای دکتر احمدینژاد دیدهایم و خواندهایم که بعضی آدمهای غافل با سوءنیت آشکار آقای احمدینژاد را به سخره میگیرند و میخواهند این فرزند خلف ایران را بدنام کنند و حرفهای شرمآوری درباره رییس پاکترین دولت تاریخ میزنند. حیا کنید واقعا!
همین جور که آقای احمدینژاد رییس پاکترین دولت تاریخ ایران بودند، بدیهی است که مدیران انتصابیشان هم جزو پاکترین مدیران تاریخ ایران بودهاند. مثلا همین آقای شمقدری. واقعا چقدر ایشان پاک بودند و حسننیت داشتند. قشنگ ریلگذاری کردند. سینمای ایران را که در منجلاب فساد و تباهی و ابتذال غوطه میخورد، نجات دادند و انبوهی تهیهکننده و کارگردان از زیر کلاه شعبدهشان درآوردند و فلهای هلشان دادند توی سینمای مفلوک ایران. عین مترو سوار شدن چینیها. عکسهایش را دیدهاید؟ ماموران چنان مردم را فشار میدهند و میچپانند توی قطار پُرِپر که قاعدتا باید از آن طرفش گوشت چرخکرده دربیاید نه آدم سالم!!! بودجههای کلان را هم هبه فرمودند به دفاتر خودیها (که گویا خویش و اقوام بودهاند) تا آثار فرافاخر (که خارجیاش میشود اولترا فاخر) بسازند.
آثاری آن چنان فاخر که از اکران سینما یکراست باید میرفتند به زبالهدان تاریخ سینما که رفتند. بعدهم با کلهگندههای سینمای آمریکا لابی کردند که اسکار را بدهند به فرهادی. البته آقای شمقدری قبل از اسکار با مسئولان بیش از 60 کشور در همه جای عالم لابی کردند که همه جایزههای اولشان را بدهند به فرهادی. آن وقت این اصغر فرهادی نمکنشناس یک تشکر خشک و خالی نکرد از آقای شمقدری.
از دیگر برکات وجود آقای شمقدری این بود که در سینمای ایران هرکسی سرش به تنش میارزید خانهنشین شد. خود من (که امیدوارم سرم به تنم بیارزد) چهار سال تمام... تکرار میکنم، چهارسال تمام، روزی ده، دوازده ساعت میخوابیدم و بقیهاش را هم هرکاری عشقم میکشید میکردم. که اگر هنوز شپش توی لیفههای تنبان بود، کلی فرصت داشتم برای شپشکشی. حالا که آقای شمقدری رفته باید بروم فیلم بسازم.
پنج صبح از خواب بیدار شوم و تا بوق سگ کار کنم. این هم شد زندگی واقعا!؟ از دیگر اقدامات مشعشعانه آقای شمقدری کشف نابغهای بود به اسم «سجادپور» که پاکی همه دولت احمدینژاد یک طرف، پاکی این آدم هم یک طرف. و این دو تجسم پاکی و خیرخواهی کارهایی در سینمای ایران کردند که تاریخ قضاوت خواهد کرد چقدر کارهایشان کارستان بوده. مثلا قبل از انتصاب پربرکت این دو وقتی فیلمی پروانه نمایش میگرفت، پروانهاش برای همه جای ایران و جهان اعتبار داشت اما در دوره ایشان فیلمهایی بودند که فقط برای تهران و سه چهار شهر بزرگ پروانه میگرفتند و برای شهرهای دیگر باید سانسور مضاعف میشدند و برای خارج هم هر فیلمی باید پروانه ویژه خارج از کشور میگرفت که این اقدام بسیار بیهمتا و تاریخی است واقعا!
آفرين .كيف كردم