کد خبر: ۴۳۳۱۷۹
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۱۱
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۶۷۵

دولت دوم ترامپ؛ چالش‌ها و فرصت‌های ژئوپلیتیکی ترامپ دنیایی خطرناک‌تر را به ارث می‌برد

دونالد ترامپ با رویکردی غیرقابل‌پیش‌بینی و تاکتیکی، به جای استراتژی بلندمدت، به مدیریت بحران‌های کلیدی مانند جنگ اوکراین، تنش‌های تایوان و فشار‌های اقتصادی بر چین خواهد پرداخت. موفقیت او در این دوره به توانایی‌اش در ایجاد انسجام میان سیاست‌های داخلی و خارجی، بهره‌گیری از متحدان و تدوین راهبردی جامع و پایدار برای حفظ امنیت و منافع ملی وابسته خواهد بود

دونالد ترامپ با رویکردی غیرقابل‌پیش‌بینی و تاکتیکی، به جای استراتژی بلندمدت، به مدیریت بحران‌های کلیدی مانند جنگ اوکراین، تنش‌های تایوان و فشار‌های اقتصادی بر چین خواهد پرداخت. موفقیت او در این دوره به توانایی‌اش در ایجاد انسجام میان سیاست‌های داخلی و خارجی، بهره‌گیری از متحدان و تدوین راهبردی جامع و پایدار برای حفظ امنیت و منافع ملی وابسته خواهد بود
فردریک کمپه کارشناس ارشد مسائل بین الملل و رئیس اندیشکده شورای آتلانتیک

به نقل از شورای آتلانتیک، در ژانویه، با آغاز دومین دوره ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، ایالات متحده با جهانی به‌مراتب پیچیده‌تر و خطرناک‌تر نسبت به دوران نخست او روبه‌رو خواهد شد. جهانی که با جنگ‌های فرسایشی و حل‌نشده در اروپا و خاورمیانه و افزایش تنش‌ها با چین بر سر تایوان تعریف می‌شود. یکی از تحولات برجسته این دوران، شکل‌گیری یک ائتلاف نظامی و سیاسی میان چین، روسیه، کره شمالی و ایران است. در همین حال، دونالد ترامپ مشغول تشکیل تیم امنیت ملی خود است، در شرایطی که پنجاه هزار سرباز روسی و کره شمالی در خاک روسیه برای نبردی گسترده علیه اوکراین آماده شده‌اند.

این چالش‌ها در صورت انتخاب کامالا هریس به‌عنوان رئیس‌جمهور متفاوت نمی‌بودند؛ اما آنچه تفاوت را ایجاد می‌کند، سبک و رویکرد ترامپ در مواجهه با این بحران‌های سرنوشت‌ساز است. دونالد ترامپ با سبک رهبری غیرقابل‌پیش‌بینی و رویکرد معامله‌محور در قبال متحدان و رقبا، مسیری کاملاً متفاوت را در پیش خواهد گرفت.

نیاز ایالات متحده به یک راهبرد کلان و جامع

دونالد ترامپ به‌ندرت سیاست جهانی را از منظر یک استراتژی عمیق و بلندمدت، همانند آنچه هنری کیسینجر مطرح می‌کرد، مورد توجه قرار می‌دهد. بعید است که او در این دوره بخواهد چالش‌های پیش‌رو را در قالب مفاهیم پیچیده‌ای مانند «راهبرد کلان» برای مردم آمریکا توضیح دهد. اما دقیقاً همین راهبرد کلان چیزی است که در شرایط فعلی بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر می‌رسد؛ مفهومی که بر ترکیب هوشمندانه ابزار‌های نظامی و غیرنظامی برای دستیابی به منافع بلندمدت ملی تأکید دارد.

ایالات متحده در این مقطع حساس باید رویکردی جامع و هماهنگ را اتخاذ کند؛ رویکردی که انسجام کامل میان دکترین نظامی، ساختار نیروها، اتحاد‌های بین‌المللی، روابط اقتصادی، دیپلماسی، فناوری‌های پیشرفته و ظرفیت‌های اجتماعی را تضمین کند. تنها از طریق مدیریت مؤثر و هدفمند منابع و ابزار‌های موجود است که می‌توان بر تهدیدات فزاینده غلبه کرد.

اگرچه تمرکز بر نتایج کوتاه‌مدت یک دوره ریاست‌جمهوری ممکن است وسوسه‌انگیز باشد، اما چالش‌هایی در این سطح معمولاً در بازه‌های زمانی طولانی‌تر و طی چندین دوره ریاست‌جمهوری به اوج خود می‌رسند و تعریف می‌شوند. چنین تحولات بنیادینی به‌طور معمول تحت تأثیر رقابت قدرت‌های جهانی و رخداد‌های تاریخی شکل می‌گیرند و در نهایت نتایج آنها مشخص می‌شود.

بازگشت به چالش‌های مشابه آغاز جنگ سرد

آخرین باری که ایالات متحده با ائتلافی مشابه از قدرت‌های رقیب مواجه شد، به سال‌های آغازین جنگ سرد بازمی‌گردد. در آن زمان، آمریکا و متحدانش در برابر اتحاد جماهیر شوروی به رهبری نیکیتا خروشچف، کشور‌های پیمان ورشو و چین کمونیستی تحت رهبری مائو تسه‌تونگ ایستادگی کردند. امروز نیز، در مواجهه با چالشی مشابه، ایالات متحده به راهبردی جامع، عمیق و بلندمدت نیاز دارد؛ راهبردی که بتواند فراتر از مرز‌های یک دوره ریاست‌جمهوری عمل کرده و منافع ملی این کشور را برای دهه‌های آینده تضمین کند.

بحران موشکی کوبا در اکتبر ۱۹۶۲ یکی از بحرانی‌ترین لحظات تاریخ معاصر به شمار می‌رود. در این مقطع، اتحاد جماهیر شوروی، از آستانه یک جنگ هسته‌ای ویرانگر، عقب‌نشینی کرد. پایان این بحران، سرآغاز نزدیک به سه دهه تلاش مستمر ایالات متحده و هم‌پیمانانش بود که در نهایت به فروپاشی دیوار برلین، سقوط اتحاد جماهیر شوروی، و خاتمه جنگ سرد انجامید.

پیش از آن نیز، در اواخر دهه ۱۹۳۰، سه قدرت استبدادی—آلمان نازی به رهبری هیتلر، ایتالیا تحت فرمان موسولینی و ژاپن امپراتوری—تلاش‌هایی ناهماهنگ، اما مشترک را برای گسترش نفوذ خود آغاز کردند. این دوران تاریک تنها با ورود ایالات متحده به جنگ جهانی دوم در دسامبر ۱۹۴۱ به پایان رسید. ورود آمریکا به جنگ، روندی را رقم زد که در نهایت به تسلیم ایتالیا در سپتامبر ۱۹۴۳، شکست آلمان در مه ۱۹۴۵ و سرانجام تسلیم ژاپن در سپتامبر همان سال پس از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی انجامید.

این دو مقطع تاریخی نشان می‌دهند که درگیری‌های بزرگ جهانی و استراتژیک هرگز به‌خودی‌خود به پایان نمی‌رسند. در هر دو مورد، تصمیم‌های کلیدی رؤسای جمهور ایالات متحده نقشی محوری در تعیین سرنوشت نهایی این درگیری‌ها ایفا کردند. امروز نیز، رهبری آمریکا وظیفه‌ای مشابه بر عهده دارد.

درهم‌تنیدگی بحران‌های ژئوپلیتیکی در دوران معاصر

با توجه به این سوابق تاریخی، انتظار می‌رود دونالد ترامپ در مواجهه با چالش‌های کنونی، رویکردی تاکتیکی‌تر به‌جای استراتژیک اتخاذ کند و تمرکز خود را به‌طور مجزا بر مسائل مربوط به چین، روسیه، ایران و کره شمالی معطوف سازد. اما برخی از مقامات سابق دولت ترامپ بر این باورند که چنین رویکردی برای مدیریت چشم‌انداز ژئوپلیتیکی پیچیده کنونی ناکافی خواهد بود.

یکی از این مقامات پیشین کاخ سفید، در گفت‌وگویی با «وال استریت ژورنال» در تاریخ ۹ نوامبر، اظهار داشت: «امروزه با شرایطی روبه‌رو هستیم که سربازان کره شمالی در کنار روس‌ها علیه اوکراینی‌ها می‌جنگند، موشک‌های ایرانی در این جنگ‌ها به کار گرفته می‌شوند و در همین حال، نفت ایران به چین فروخته می‌شود. این سطح از پیچیدگی و درهم‌تنیدگی مسائل سیاست‌گذاری، در گذشته بی‌سابقه بوده است. پیش‌تر می‌توانستیم برای کره شمالی یا ایران، سیاست‌هایی مستقل تدوین کنیم، اما اکنون این مسائل باید به شکلی جامع و هماهنگ مدیریت شوند.»

با این وجود، ترامپ از غرایز و رویکرد‌هایی برخوردار است که حتی با اقدامات تاکتیکی می‌تواند در محور مهاجمان اختلال ایجاد کند. اما برای دستیابی به موفقیتی پایدار و معنادار، ضروری است که او نگاهی کل‌نگر و جامع به چالش‌های پیش‌رو داشته باشد.

فشار حداکثری؛ ادامه راهبرد ترامپ علیه تهران

پیش‌بینی می‌شود که ترامپ در دور دوم ریاست‌جمهوری خود سیاستی سخت‌گیرانه‌تر از جو بایدن در قبال ایران اتخاذ کند. در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش، او با اجرای سیاست «فشار حداکثری»، متکی بر تحریم‌ها و سایر اقدامات، تلاش کرد تهران را به شدت تحت فشار قرار دهد. اکنون انتظار می‌رود که ترامپ در این دوره جدید، حمایت بیشتری از اقدامات اسرائیل علیه ایران نشان دهد.

در مورد روسیه، دونالد ترامپ احتمالاً مسیر متفاوتی را در پیش خواهد گرفت و دیپلماسی‌ای شخصی‌تر را در ارتباط با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، دنبال خواهد کرد؛ مسیری که جو بایدن از زمان آخرین گفت‌وگوی مستقیم خود با پوتین در سال ۲۰۲۲ به آن ورود نکرده است.

جنگ در اوکراین به‌عنوان یکی از حیاتی‌ترین چالش‌های پیش روی ترامپ مطرح است. دیدگاه‌های مشاوران او در این زمینه به شدت متنوع و گاه متناقض است. برخی خواهان کاهش قابل‌توجه حمایت‌های ایالات متحده از اوکراین هستند، در حالی که برخی دیگر بر لزوم افزایش حمایت از این کشور تأکید دارند.

گزارش‌ها حاکی است که ترامپ اخیراً در یک گفت‌وگوی تلفنی با ولادیمیر پوتین، او را به کاهش تنش‌ها در اوکراین ترغیب کرده و بر اهمیت حضور نظامی گسترده ایالات متحده در اروپا تأکید داشته است. هرچند کرملین این گفتگو را تکذیب کرده است، اما به نظر می‌رسد تمایل ترامپ برای حل‌وفصل سریع این بحران از طریق مذاکره کاملاً آشکار است. با این حال، شکست در اوکراین می‌تواند پیامد‌های ژئوپلیتیکی گسترده‌ای به همراه داشته باشد؛ از جمله تشویق چین به تلاش برای تصرف تایوان از طریق زور و تقویت جسارت پوتین برای پیگیری جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای دیگر.

جان هربست، سفیر پیشین ایالات متحده در اوکراین، هشدار داده است که اتحاد تهاجمی میان روسیه، چین، ایران و کره شمالی، بزرگ‌ترین تهدید امنیتی برای ایالات متحده، ناتو و متحدانش محسوب می‌شود. او تأکید می‌کند که حتی اگر ترامپ این تهدید را به‌طور کامل درک نکند، دولت او ناگزیر خواهد بود با آن به خصوص در صحنه اوکراین مواجه شود.

تمرکز ترامپ بر پایان جنگ اوکراین به جای مفهوم مبهم پیروزی

مشاوران ترامپ در خصوص این بحران به دو گروه اصلی تقسیم شده‌اند: گروهی که خواهان کاهش حمایت‌های آمریکا از اوکراین هستند و گروهی که بر پیامد‌های فاجعه‌بار رها کردن اوکراین برای امنیت جهانی تأکید دارند. جهت‌گیری دولت ترامپ در این زمینه به انتخاب افراد برای مناصب کلیدی امنیت ملی وابسته خواهد بود. تاکنون، مایک والتز به‌عنوان مشاور امنیت ملی منصوب شده است و گمانه‌زنی‌ها حاکی از آن است که مارکو روبیو ممکن است گزینه ترامپ برای تصدی وزارت خارجه باشد.

مایک والتز در اظهاراتی بیان کرد که برخلاف تصور عمومی، ترامپ در برخورد با روسیه سخت‌گیرانه‌تر از دولت بایدن عمل کرده است. او در مورد اوکراین نیز تأکید کرد که ترامپ به جای پیگیری یک مفهوم مبهم از «پیروزی»، تمرکز خود را بر پایان دادن به جنگ معطوف کرده است.

غیرقابل پیش‌بینی بودن ترامپ؛ عامل بازدارنده برای شی جین‌پینگ

در مورد چین، ترامپ قصد دارد فشار‌های اقتصادی و تدابیر بازدارنده را تشدید کند. او در گفت‌وگویی با «وال‌استریت ژورنال» اظهار داشت که نیازی به استفاده از نیروی نظامی برای دفاع از تایوان در برابر محاصره چین وجود نخواهد داشت، زیرا شی جین‌پینگ، رهبر چین، چنین ریسکی را نخواهد پذیرفت. ترامپ گفت: «من مجبور به استفاده از نیروی نظامی نخواهم بود، زیرا شی می‌داند که من غیرقابل پیش‌بینی هستم و به من احترام می‌گذارد.»

با این حال، شرایط اقتصادی چین نسبت به دوران نخست ریاست‌جمهوری ترامپ تغییر کرده است. اگرچه اقتصاد این کشور اکنون ضعیف‌تر شده، وابستگی آن به بازار ایالات متحده نیز کاهش یافته است. با این وجود، مشکلات داخلی چین، وابستگی این کشور به صادرات را افزایش داده و آسیب‌پذیری بیشتری در برابر تهدیدات اقتصادی ایجاد کرده است.

آتلانتیسیسم ترامپی؛ فرصت یا چالشی برای غرب؟

در این دوران پیچیده، ایالات متحده بیش از هر زمان دیگری به حمایت متحدان خود برای تدوین استراتژی‌ای هماهنگ در برابر محور مهاجمان (روسیه، چین، ایران و کره شمالی) نیاز خواهد داشت. اما به نظر می‌رسد ترامپ همچنان به رویکرد معاملاتی خود نسبت به ناتو و سایر متحدان ادامه خواهد داد. امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، اخیراً هشدار داده است که اروپا نباید به «آتلانتیسیسمی ساده‌لوحانه» دل خوش کند. او تأکید کرد که ترامپ طبیعتاً از منافع ایالات متحده دفاع خواهد کرد، اما این سوال را مطرح کرد: آیا اروپا آمادگی دفاع از منافع خود را دارد؟

مسئله بزرگ‌تر این است که آیا ایالات متحده، کانادا و اروپا می‌توانند با همکاری یکدیگر، به شکلی از «آتلانتیسیسم ترامپی» دست یابند که منافع مشترکشان را حفظ کند؟ یا اینکه هر کشور صرفاً به دنبال منافع خود خواهد بود؟ انتخاب مسیر دوم بدون شک نمی‌تواند منافع ایالات متحده را در این دوران حساس تأمین کند.