کد خبر: ۴۳۳۴۵۳
تاریخ انتشار: ۰۸ آذر ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۴
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۷۳

تناقض در سیاست‌های ترامپ: مداخله‌گری محدود یا کناره‌گیری استراتژیک؟ «ترامپ» می‌تواند مثل آب خوردن با «ایران» توافق کند!

یک نکته کلیدی این است که اگر جمهوری‌خواهان به‌طور کامل به «حزب ترامپ» تبدیل شده باشند، او دیگر نیازی به نگرانی درباره حمایت پایگاه سیاسی خود یا اعضای جمهوری‌خواه کنگره نخواهد داشت. در چنین شرایطی، حتی تصمیم او برای مذاکره با ایران و دستیابی به یک توافق، مشابه رویکرد نیکسون در قبال چین، می‌تواند بدون فشار جدی حزبی پیش رود

یک نکته کلیدی این است که اگر جمهوری‌خواهان به‌طور کامل به «حزب ترامپ» تبدیل شده باشند، او دیگر نیازی به نگرانی درباره حمایت پایگاه سیاسی خود یا اعضای جمهوری‌خواه کنگره نخواهد داشت. در چنین شرایطی، حتی تصمیم او برای مذاکره با ایران و دستیابی به یک توافق، مشابه رویکرد نیکسون در قبال چین، می‌تواند بدون فشار جدی حزبی پیش رود

به نقل از ریسپانسیبل استیت کرفت، هم‌زمان با تشکیل کابینه و انتخاب مشاوران کلیدی توسط دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور منتخب، بررسی سوابق افراد منصوب‌شده و سیاست‌های احتمالی او در دوره نخست ریاست‌جمهوری، دیدگاه‌هایی درباره راهبرد او در قبال خاورمیانه آشکار می‌سازد. انتخاب‌های او چه مسیری را ممکن است ترسیم کنند؟

تأثیر گرایش‌های مذهبی و ایدئولوژیک در انتصاب‌های کلیدی دولت ترامپ
نخست آنکه، کسانی که برای پست‌های کلیدی مانند وزارت دفاع، وزارت امور خارجه، مشاور امنیت ملی، نماینده ویژه امور خاورمیانه و سفیر آمریکا در اسرائیل انتخاب شده‌اند، ارتباطات عمیق و در برخی موارد وابستگی‌های ایدئولوژیک و مذهبی با اسرائیل دارند و تعهدی جدی نسبت به تقویت روابط میان آمریکا و اسرائیل نشان می‌دهند.

برای مثال، «پیت هگست»، نامزد ترامپ برای وزارت دفاع، که با گروه‌هایی با گرایش‌های ملی‌گرای مسیحی همکاری دارد، در مراسم شورای ملی جوانان اسرائیل در سال ۲۰۱۹ اظهار داشت: «صهیونیسم و آمریکایی‌گرایی در خط مقدم تمدن غرب و آزادی قرار دارند.» همچنین، «مایک هاکبی»، فرماندار پیشین آرکانزاس و گزینه ترامپ برای سفارت در اسرائیل، از باورهای مسیحیان انجیلی پیروی می‌کند که بازگشت یهودیان به سرزمین اسرائیل را تحقق پیش‌گویی‌های کتاب مقدس می‌دانند. او می‌گوید: «هر آنچه به‌عنوان یک مسیحی باور دارم، ریشه در وعده‌هایی دارد که خداوند به قوم یهود داده است.»

در دوره نخست ریاست‌جمهوری ترامپ، افراد مذهبی در برخی مناصب کلیدی امنیت ملی حضور داشتند، مانند ژنرال بازنشسته «مایکل فلین» به‌عنوان مشاور امنیت ملی، اما در ترکیب جدید این تأکید بر مذهب برجسته‌تر است. در این میان، افرادی مانند «مارکو روبیو» به‌عنوان وزیر امور خارجه و «الیس استفانیک» به‌عنوان سفیر آمریکا در سازمان ملل، هرچند کمتر بر پایه موضوعات مذهبی عمل می‌کنند، اما به‌شدت حامی اسرائیل و سیاست‌های دولت آن هستند.

انتخاب ترامپ برای نماینده ویژه در امور خاورمیانه، «استیون ویتکاف»، که از حامیان پرشور اسرائیل است، تنها به دلیل وفاداری سیاسی به رئیس‌جمهور منتخب صورت نگرفته است؛ او یکی از دوستان نزدیک ترامپ به شمار می‌رود و رابطه‌ای فراتر از سطح معمول کاری با وی دارد، تا جایی که اغلب با او گلف بازی می‌کند و به‌عنوان یک هم‌سطح مورد اعتماد رئیس‌جمهور شناخته می‌شود. انتصاب چنین فردی به‌عنوان نماینده ویژه، آن هم کسی که به کاخ سفید نزدیک است، معمولاً به کاهش نفوذ وزارت امور خارجه در این حوزه می‌انجامد. ازاین‌رو، دیدگاه‌های «مارکو روبیو» درباره اسرائیل ممکن است تأثیر چندانی نداشته باشد، چرا که او در این موضوعات احتمالاً به حاشیه رانده خواهد شد.

افزایش آزادی عمل اسرائیل در تصمیم‌گیری‌های داخلی و منطقه‌ای در دوره دوم ترامپ

نتیجه این وضعیت آن است که در چهار سال آینده، اسرائیل احتمالاً آزادی عمل بیشتری در تصمیم‌گیری‌های داخلی و منطقه‌ای خود خواهد داشت. ترکیب افرادی که در کابینه ترامپ برای مسائل مرتبط با اسرائیل منصوب شده‌اند، از حامیان استراتژیک گرفته تا کسانی که از منظر مذهبی و تمدنی از اسرائیل دفاع می‌کنند، طیف گسترده‌ای از رویکردها را در بر می‌گیرد.

نکته مهم دیگر، غیاب «جرد کوشنر» در این ترکیب است. او که به دلیل طرح «معامله قرن» در خاورمیانه شهرت یافته بود، اعلام کرده که قصد دارد بر فعالیت‌های تجاری خود متمرکز شود. با این حال، سابقه ترامپ نشان داده که مرز میان منافع تجاری و حکومتی در خانواده او همواره مبهم بوده است. ازاین‌رو، بازگشت کوشنر در نقش رسمی یا غیررسمی در آینده دور از انتظار نیست، به‌ویژه آنکه هر گونه ابتکار جدید برای فلسطینی‌ها به احتمال زیاد به‌جای صلح سیاسی، بر صلح اقتصادی تمرکز خواهد داشت. طرح قبلی کوشنر، با اصلاحات لازم ناشی از تبعات جنگ غزه، ممکن است دوباره مطرح شود. با توجه به مخالفت کنونی اسرائیل با راه‌حل دو کشوری، این احتمال وجود دارد که طرح کوشنر تنها گزینه جدی روی میز باشد.

در سطحی پایین‌تر، به نظر می‌رسد «برایان هوک»، همان‌طور که در بخش اعظم دوره نخست ریاست‌جمهوری ترامپ به‌عنوان نقطه تماس اصلی در مسائل مربوط به ایران شناخته می‌شد، دوباره این نقش را بر عهده بگیرد. همچنین، «جوئل رِیبِرن» ممکن است به وزارت امور خارجه بازگردد یا با احتمال بیشتر، به شورای امنیت ملی بپیوندد و حتی جایگزین «برت مک‌گورک» به‌عنوان هماهنگ‌کننده امور خاورمیانه شود. لازم به یادآوری است که مک‌گورک در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ به دلیل برنامه‌های او برای خروج از سوریه از شورای امنیت ملی استعفا داد. با اینکه بازگشت او به نظر بعید می‌رسد، اما غیرممکن نیست، به‌ویژه اگر «مایک والتز»، مشاور امنیت ملی جدید، بخواهد برخی از سیاست‌های گذشته را در شورای امنیت ملی تداوم بخشد.

نکته دیگر، احتمال نهایی شدن یک معاهده دوجانبه با عربستان سعودی است که توسط دولت بایدن آماده شده و اکنون بر عهده ترامپ است که سرانجام آن را تعیین کند. هرچند ممکن است تصویب این معاهده با مخالفت دموکرات‌ها روبه‌رو شود، اما این مخالفت اکنون نسبت به گذشته کمتر به نظر می‌رسد، به‌ویژه اگر اسرائیل از این توافق حمایت کند. تحت رهبری ترامپ، احتمال آنکه امتیازاتی در زمینه انرژی هسته‌ای در این توافق گنجانده شود نیز بیشتر است.

حمایت اسرائیل از این معاهده تا حد زیادی به نحوه پیگیری «محمد بن سلمان»، ولیعهد عربستان، از اظهارات صریحش درباره نسل‌کشی در نشست اخیر ریاض وابسته می باشد.در این میان، «جرد کوشنر»، به دلیل روابط نزدیکش با عربستان سعودی و اسرائیل، احتمالاً گزینه‌ای بدیهی برای ایفای نقش واسطه خواهد بود.

احتمال مذاکره ترامپ با ایران و مقایسه با رویکرد نیکسون در قبال چین

چهارم، مسئله ایران از مهم‌ترین چالش‌هاست. تهران تاکنون با احتیاط عمل کرده و حتی به پیام مخفیانه جو بایدن درباره هشدار نسبت به طرح احتمالی ترور علیه ترامپ، واکنش مثبتی نشان داده است. با توجه به تعهد مجدد ترامپ به سیاست فشار حداکثری، ایران تمایل خود را برای کاهش خطر جنگ با ایالات متحده نشان داده است.

پرسش کلیدی برای ایالات متحده این است که آیا ترامپ احتمال جنگ با ایران را افزایش خواهد داد یا خیر. این احتمال می‌تواند از طریق دادن آزادی عمل کامل به اسرائیل یا ایجاد چنین تصوری به وقوع بپیوندد. با این وجود، ترامپ به نظر نمی‌رسد که تمایلی به جنگ داشته باشد. اگر او باور کند که امکان دستیابی به یک توافق هسته‌ای جدید با ایران وجود دارد، احتمالاً این مسیر را در پیش خواهد گرفت. بازگشت چهره‌هایی مانند «البریج کلبی»، مقام سابق پنتاگون که بر ضرورت تمرکز آمریکا بر چین تأکید دارد، می‌تواند در جهت‌گیری تیم ترامپ به سمت دیپلماسی تأثیرگذار باشد. ترامپ در گذشته نشان داده که در مواجهه با دشمنان سنتی آمریکا تمایل به تغییر مکرر میان استفاده از زور و دیپلماسی جسورانه دارد. این رویکرد ممکن است فرصت‌های جدیدی برای مذاکرات باز کند.

پنجم، مسئله میراث ترامپ در خروج از افغانستان و سیاست‌های منطقه‌ای مشابه مطرح است. پرسش این است که آیا او این میراث را حفظ خواهد کرد و توافق دولت بایدن برای بازگرداندن نیروهای آمریکایی از عراق - و احتمالاً سوریه - را ادامه خواهد داد؟ این اقدام می‌تواند مستلزم حفظ دیپلماسی با طالبان باشد، مگر آنکه مشاوران او، به‌ویژه مایک والتز که به‌شدت با خروج آمریکا مخالفت کرده بود، ترامپ را به اتخاذ سیاستی سخت‌گیرانه‌تر ترغیب کنند. چنین سیاستی ممکن است شامل افزایش حملات نظامی و فشار بر گروه‌های شبه‌نظامی در منطقه باشد.

اگر دولت ترامپ رویکردی تهاجمی‌تر نسبت به ایران در پیش بگیرد، نیروهای آمریکایی مستقر در عراق و سوریه ممکن است بیش از پیش در معرض خطر حملات گروه‌های مقاومت قرار بگیرند. این وضعیت می‌تواند فشارها برای واکنش نظامی شدیدتر را افزایش دهد و به چرخه‌ای از خشونت و تشدید درگیری‌ها منجر شود. با این حال، ایران ممکن است در برابر این فشارها، راهبردی محتاطانه‌تر اتخاذ کند تا از درگیری مستقیم و گسترده با ایالات متحده اجتناب نماید.

این ما را به ششمین و آخرین متغیر در سیاست خاورمیانه ترامپ می‌رساند: «غیرقابل‌پیش‌بینی بودن رئیس‌جمهور منتخب». حتی اسرائیل نیز نگرانی‌هایی در این زمینه دارد. ترامپ ممکن است در صورت احساس منفعت شخصی یا سیاسی، از انتظاراتی که برای متحدانش ایجاد کرده، فاصله بگیرد. یک نکته کلیدی این است که اگر جمهوری‌خواهان به‌طور کامل به «حزب ترامپ» تبدیل شده باشند، او دیگر نیازی به نگرانی درباره حمایت پایگاه سیاسی خود یا اعضای جمهوری‌خواه کنگره نخواهد داشت. در چنین شرایطی، حتی تصمیم او برای مذاکره با ایران و دستیابی به یک توافق، مشابه رویکرد نیکسون در قبال چین، می‌تواند بدون فشار جدی حزبی پیش رود.

پیامدهای داخلی این سیاست‌ها نیز شایان توجه است. نخست، سرکوب اعتراضات علیه سیاست‌های اسرائیل، به‌ویژه در محیط‌های دانشگاهی، می‌تواند فضای داخلی آمریکا را تنش‌آلود کند. دوم، وقوع یک حمله تروریستی احتمالی علیه ایالات متحده، که ممکن است پاسخی به حمایت آشکار واشنگتن از اسرائیل باشد، ریسک احیای اسلام‌هراسی در آمریکا را افزایش می‌دهد. چنین وضعیتی می‌تواند به موج جدیدی از مداخلات آمریکا در خاورمیانه منجر شود. در نهایت، مسیری که دولت ترامپ در خاورمیانه طی خواهد کرد، بستگی به این دارد که آیا او به غریزه خود برای کاهش حضور نظامی در منطقه و عمل به وعده‌های انتخاباتی پایبند خواهد ماند یا اینکه تحت تأثیر توصیه‌های مشاوران تندروتر خود، سیاستی مداخله‌گرایانه‌تر را در پیش خواهد گرفت.

با در نظر گرفتن روند گذشته، به احتمال زیاد سیاست‌های خاورمیانه ترامپ ترکیبی از مداخله‌گری محدود و رویکردهای کناره‌گیری استراتژیک خواهد بود. این ترکیب می‌تواند همان عدم پیش‌بینی‌پذیری و گاه تناقضاتی را ایجاد کند که در دوره اول ریاست‌جمهوری او مشهود بود.