ریویرا غزه؛ طرحی خیالی یا نقطه سقوط یک ریاستجمهوری
![](/files/fa/news/1403/11/23/416499_988.jpeg)
دور دوم ریاستجمهوری ترامپ با آشفتگی شدید همراه شده و حتی حامیانش را سردرگم کرده است. طرح او برای تبدیل غزه به یک منطقه تفریحی، نشانهای از بیثباتی سیاستهایش تلقی شده است. همزمان، ایلان ماسک با نفوذ گسترده در حوزه فناوری، رسانه و سیاست جهانی، به بازیگری کلیدی تبدیل شده است. این وضعیت تضاد عمیقی در نقش رهبران سیاسی و چالش جدیدی برای دموکراسی ایجاد کرده و دولت ترامپ را به مضحکهای بینالمللی بدل ساخته است.
به نقل از نشریه نیوزویک، دونالد ترامپ همواره به دلیل اظهارات غیرمعمول و گاهی غیرمنطقیاش شناخته شده است، اما روزگاری همین اغراقهای او به گونهای طراحی شده بودند که هدفی استراتژیک را دنبال کنند. او از این اغراقها برای منحرف کردن توجهات، تسلط بر چرخهی خبری و هدایت بحثها به مسیر دلخواهش استفاده میکرد. اما اکنون بهنظر میرسد که این رویکرد جای خود را به هرجومرج داده است
ترامپ چگونه با طرح غزه توجهات را منحرف میکند؟
امروز، ترامپ شخصی است که تنها در چند هفتهی نخست دور دوم ریاستجمهوریاش، از یک تصمیم بحثبرانگیز به تصمیمی دیگر سُر میخورد، تا حدی که حتی نزدیکترین حامیانش نیز در همراهی با او دچار مشکل شدهاند. اظهارنظر اخیر او دربارهی غزه، حتی در زمرهی طرحهای ضعیف هم نمیگنجد؛ این خیالپردازی تبآلود مردی است که گویا ابتداییترین اصول تاریخ، دیپلماسی یا استراتژی نظامی را نمیداند.
واقعیت این است که غزه نواری از زمین جنگزده و شدیداً مورد مناقشه در قلب یکی از پیچیدهترین و دیرپاترین درگیریهای معاصر است. تصور اینکه ایالات متحده بهسادگی بتواند کنترل اوضاع را به دست بگیرد و آنجا را به یک منطقهی ساحلی لوکس تبدیل کند، چیزی است که اگر وحشتناک نبود، مضحک به نظر میرسید. این طرح دقیقاً چگونه عملی خواهد شد؟ آیا ترامپ پیشنهاد میکند که نیروهای آمریکایی به زور دو میلیون فلسطینی را جابهجا کنند؟ آیا ارتش آمریکا قرار است ویرانههای این فاجعه انسانی را به اقامتگاههای لوکس تبدیل کند؟ حتی برای استانداردهای عجیبترین اظهارات ترامپ، این طرح بسیار فراتر از حد معمول به نظر میرسد. اگر بخواهیم بدبینانهتر تفسیر کنیم، این چیزی جز تلاش ناامیدانهای برای منحرف کردن توجهات نیست؛ تلاشی بیپرده برای دور کردن ما از مسائلی که ترامپ نمیخواهد به آنها پرداخته شود.
آیا ایلان ماسک از رئیسجمهور آمریکا قدرتمندتر شده است؟
در اینجا، با پدیدهای روبهرو هستیم که شاید بتوان آن را تغییر نقشهای قدرت نامید؛ تغییری که طی آن، ایلان ماسک به شخصیتی تبدیل شده که نفوذ عملی و تصمیمگیریهایش از بسیاری جنبهها، فراتر از رئیسجمهور رسمی ایالات متحده میرود. این موضوع نه یک نظریه توطئه، بلکه شرحی از جابهجایی قدرت در یک منظومه مدرن است.
در حالی که دونالد ترامپ همچنان با اظهارات بیپایه و سیاستهای پراکنده دست و پنجه نرم میکند، ماسک بهطور مداوم دامنه نفوذ خود را گسترش داده است. او امروز با مجموعهای از شرکتها و پروژههای کلیدی از استارلینک گرفته تا هوش مصنوعی و زیرساختهای ارتباطی توانسته شبکهای از قدرت ایجاد کند که نهتنها به هدایت فناوریهای آینده کمک میکند، بلکه به او امکان تأثیرگذاری مستقیم بر افکار عمومی و حتی تصمیمهای سیاسی میدهد.
تصاحب توییتر یا ایکس به او ابزار بینظیری داده است که شاید در بسیاری موارد از نفوذ رسانهای کاخ سفید نیز فراتر رود. استارلینک، شبکهای که در مواقع بحران و جنگ همچنان اینترنت را فعال نگه میدارد، به او امکان میدهد که نهتنها یک بازیگر اقتصادی، بلکه بازیگری ژئوپولیتیکی باشد. همزمان، در حوزه هوش مصنوعی، ماسک مسیرهای آینده این فناوری را تعیین میکند. در مقابل، ترامپ همچنان مشغول ارائه اظهاراتی غیرواقعی درباره توسعه املاک در مناطق جنگزده است، اظهاراتی که هر روز بیشتر از واقعیتهای میدان فاصله میگیرند.
این وضعیت تضاد آشکاری ایجاد کرده است. در یک نظام دموکراتیک، رئیسجمهور باید نقش تعیینکنندهای در دستور کار ملی داشته باشد. اما آنچه امروز میبینیم، رئیسجمهوری است که گویی توانایی تمرکز بر واقعیت را از دست داده و در مقابل، شخصیتی همچون ایلان ماسک که هرچند بهشدت بیثبات و پراکنده عمل میکند، ولی همچنان معیارها و سیاستهای کلیدی در حوزه فناوری و اقتصاد را تعریف میکند.
این تضاد، نظام دموکراتیک و نقش سنتی رهبران سیاسی را به چالش میکشد. از یک سو، ترامپ به شخصیتی غیرقابل پیشبینی تبدیل شده که حتی وفادارترین حامیانش را سردرگم کرده است؛ از سوی دیگر، ماسک با وجود انتقادات گسترده، بهطور فزایندهای نقش سیاستگذار اصلی را بر عهده گرفته است.
ترامپ در مسیر بیثباتی؛ آیا آمریکا میتواند او را کنترل کند؟
اگر هر رهبر دیگری در جهان چنین پیشنهادی مطرح میکرد، واکنشها احتمالاً ترکیبی از تمسخر و نگرانی بود. تصور کنید امانوئل ماکرون اعلام کند که سودان را تصرف کرده و به پیست اسکی تبدیل خواهد کرد یا نخستوزیر ژاپن بخواهد اوکراین را به یک پارک تفریحی مبدل سازد. چنین ادعاهایی نهتنها از سوی رسانهها و سیاستمداران، بلکه از سوی عموم مردم بهعنوان نشانهای از عدم تعادل یا صلاحیت برای مدیریت جدی گرفته نمیشد.
اما در مورد ترامپ، وضعیت متفاوت است. جامعه بینالمللی و حتی بسیاری از ناظران داخلی از بیان حقیقت درباره رفتار او طفره میروند: این رفتار عادی نیست. برخلاف دوره نخست ریاستجمهوری او، زمانی که هنوز برخی محدودیتها بر او اعمال میشد، در دوره دوم هیچکس نمیخواهد یا نمیتواند او را مهار کند. نتیجه این آزادی عمل، آشفتگی بیسابقهای است. نیویورکر در ماه نوامبر پیشبینی کرده بود که دور دوم ریاستجمهوری ترامپ به یک «تور جهانی انتقام» تبدیل خواهد شد و اکنون همین پیشبینی در حال تحقق است. سیاستهای بیپروا، تصمیمات متناقض و ریاستجمهوریای که به نظر میرسد از همین آغاز به آستانه فروپاشی رسیده است، این دوران را به چیزی شبیه به یک نمایش مضحک، اما خطرناک بدل کرده است.
نیویورک تایمز گزارش داد که تنها دو هفته کافی بود تا دولت دوم ترامپ به یک مضحکه بینالمللی تبدیل شود. سوال اساسی این است که این وضعیت تا چه حد میتواند ادامه یابد پیش از آنکه دیگر کسی نتواند به ظاهر عادی آن تظاهر کند؟