کد خبر: ۴۳۶۳۳۵
تاریخ انتشار: ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۴
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۱۹۲

بحران مردانگی چگونه به کمک ترامپ آمد؟

چرا بسیاری از مردان جوان به ترامپ و پوپولیسم گرایش پیدا کرده‌اند؟ فرانسیس فوکویاما می‌گوید پاسخ این پرسش نه در فمینیسم یا ایدئولوژی ووک، بلکه در دگرگونی‌های عمیق اقتصادی و فناوری نهفته است؛ تغییراتی که طی نیم قرن گذشته نقش زنان را دگرگون و جایگاه سنتی مردان را متزلزل کرده‌اند.

چرا بسیاری از مردان جوان به ترامپ و پوپولیسم گرایش پیدا کرده‌اند؟ فرانسیس فوکویاما می‌گوید پاسخ این پرسش نه در فمینیسم یا ایدئولوژی ووک، بلکه در دگرگونی‌های عمیق اقتصادی و فناوری نهفته است؛ تغییراتی که طی نیم قرن گذشته نقش زنان را دگرگون و جایگاه سنتی مردان را متزلزل کرده‌اند.
بی‌تردید یکی از محرک‌های اصلی ترامپیسم و جنبش‌های پوپولیستی، تغییرات گسترده‌ای است که در طی پنجاه سال اخیر در روابط جنسیتی رخ داده‌اند. پیروزی ترامپ در انتخابات نوامبر گذشته تا حدی به دلیل حمایت مردان جوان_ از جمله آفریقایی‌تبار‌ها و اسپانیولی‌زبان‌ها_ از او بود. حزب دموکرات به رهبری کامالا هریس تمرکز خود را بر جلب نظر زنان و مسائلی، چون سقط جنین گذاشت؛ مسائلی که برای بسیاری از رای‌دهندگان مرد جذابیتی نداشتند.
ترامپ از ستایشگران و دوستداران نوعی مردانگی سنتی است؛ او سران حزب جمهوری‌خواه را به تماشای مسابقات UFC می‌برد و درباب توانمندی جنسی خود لاف می‌زند. اخیرا یک فرمان اجرایی صادر کرده که هدف آن احیای صنعت زغال‌سنگ است و گفته: «آن‌ها می‌خواهند معدن‌کاری کنند. چیزی که درباره‌ی معدن‌کار‌ها یاد گرفتم این است که این کاری است که واقعا دوست دارند انجام دهند. می‌توانی یک پنت‌هاوس در خیابان پنجم نیویورک به آنها بدهی و شغل دیگری، ولی ناراضی می‌شوند.»

علاوه بر این، دولت ترامپ برای آزادی برادران تیت از بازداشت خانگی در رومانی، به دولت این کشور فشار آورد؛ دو تن از ارازل و اوباشِ زن‌ستیز که به آزار جنسی متهم بودند و هنگام بازگشت به آمریکا مورد استقبال هواداران «عظمت دوباره آمریکا» قرار گرفتند.
اقدامات ترامپ اشکالات فراوانی دارد، از تغییر مسیر سیاست‌های اقلیمی گرفته تا زیر پا گذاشتن حاکمیت قانون. اما در پس پشت جذابیت او برای مردان جوان، یک واقعیت اجتماعی بنیادین نهفته است. از اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰، زنان به‌صورت گسترده وارد بازار کار شدند، نه فقط در ایالات متحده بلکه در سراسر جهان. با وجود اینکه شکاف دستمزدی هنوز باقی‌ست، زنان در نقش نان‌آور خانواده‌ها وارد رقابت با مردان شدند و ساختار خانواده‌ی سنتی و نظم پدرسالارانه رو به زوال رفت.

امروزه در بسیاری از کشور‌های جهان، زنان بیش از مردان به تحصیلات عالی دست می‌یابند و همان‌طور که ریچارد ریوز در کتاب خود اشاره می‌کند، در بازار کار نیز عملکرد بهتری دارند. بیکاری مردان، که در دهه‌ی ۷۰ میلادی در میان آفریقایی‌تبار‌های فقیر به افزایش جرم و مصرف مواد مخدر دامن زده بود، تا اوایل دهه‌ی ۲۰۰۰ به طبقه‌ی کارگر سفیدپوست نیز سرایت کرد و در برخی موارد به «مرگ‌های ناشی از ناامیدی» انجامید. خشم نسبت به سیستمی که این وضعیت را به‌وجود آورده، بخشی از پایگاه اجتماعی ترامپ را برانگیخته است.
بسیاری در جنبش MAGA (عظمت را دوباره به آمریکا بازمی‌گردانیم) این تحولات را به ایدئولوژی «ووک» نسبت می‌دهند؛ ایدئولوژی‌ای که به باور آنها به نفع زنان است و منافع مردان را نادیده می‌گیرد.

فمینیسم مجموعه‌ای منسجم از ایده‌هاست؛ ایده‌هایی که پشتوانه‌ی سیاست‌هایی همچون مقابله با آزار جنسی، پس از رسوایی هاروی واینستین، و تلاش برای گماردن زنان در سمت‌های مدیریتی، اعم از دولتی و غیردولتی، قرار گرفت. اما تغییر این نگرش‌هایی که نسبت به زنان رخ داد، منشاء بنیادین دگرگونی اجتماعی در روابط جنسیتی نبود. بلکه این نگرش‌ها بازتابی بودند از تغییرات عمیق‌تری که در همان ایام در اقتصاد روی می‌دادند؛ تغییراتی که خود ناشی از تحولات فناورانه بودند. به بیان مارکسیستی، ایده‌ها صرفا «روبنا» بودند.

 
من در کم‌خوانده‌ترین کتاب خود، «اختلال بزرگ: طبیعت انسان و بازسازی نظم اجتماعی» (۱۹۹۹)، درباره‌ی این موضوع نوشته‌ام. استدلال اصلی کتابم نیز ساده بود: افزایش مشارکت زنان در بازار کار، نتیجه‌ی گذار مداوم از اقتصاد صنعتی به اقتصاد پسا‌صنعتی یا اطلاعات‌محور بود. این تحول نخستین بار در دهه‌ی ۱۹۶۰ توسط افرادی مانند دنیل بل در کتاب «ظهور جامعه‌ی پسا‌صنعتی» توصیف شد.
ماهیت کار در حال دگرگونی بود: شغل‌هایی که به قدرت بدنی و استقامت فیزیکی نیاز داشتند، جای خود را به مشاغل بخش خدمات، که به هوش ذهنی وابسته‌اند، دادند. در این اقتصاد جدید، شغل معمولی دیگر شامل بلند کردن اجسام سنگین از کف کارخانه نبود، بلکه بیشتر نشستن پشت مانیتور و کار با نماد‌ها و اطلاعات بود. واقعیت این بود که زنان، به‌ویژه در سنین پایین‌تر و در سطوح تحصیلی پایین‌تر، برای این نوع کار‌ها مناسب‌تر از مردان بودند. آنها قابل‌اعتمادتر، آموزش‌پذیرتر و کمتر متمایل به ریسک‌های بی‌مورد بودند.

«اختلال بزرگ» که من از آن سخن گفتم، محرک‌های فناورانه‌ی دیگری هم داشت. قرص ضدبارداری در اوایل دهه‌ی ۱۹۶۰ معرفی شد و دست‌کم از نظر تئوری (و نه همیشه در عمل) رابطه‌ی جنسی را از تولید مثل جدا کرد. نهاد‌های قدیمی‌ای مثل «ازدواج اجباری» (که شکل‌هایی از آن در همه‌ی جوامع سنتی وجود دارد) به این دلیل وجود داشتند که مردان جوان مجبور شوند از زنانی که باردارشان کرده‌اند حمایت مالی کنند. حالا، اما زنان می‌توانستند استقلال اقتصادی داشته باشند؛ و در کنار این‌همه، انقلاب جنسی نیز رخ داده بود. بنابرین مردان از مسئولیت پیشین خود شانه خالی کردند. بسیاری از مردان همسر، یا شریک زندگی، و خانواده خود را رها کردند، نرخ طلاق افزایش یافت و خانواده‌ی هسته‌ای دیگرهجار مسلط نبود.

 

سیاست تجاری ترامپ و هیاهویی که از «روز رهایی» (۲ آوریل) به راه انداخته، بر اساس درکی نادرست از تغییرات اجتماعی است. او تجارت آزاد و جهانی‌شدن را عامل اصلی افول تولید صنعتی در آمریکا می‌داند و می‌خواهد آمریکا را به جایگاهش در دهه‌ی ۱۹۵۰، زمانی که بزرگ‌ترین تولیدکننده‌ی جهان بود، بازگرداند. او امیدوار است این بازگشت، اثرات اجتماعی خاصی به همراه داشته باشد، از جمله بازگرداندن مردان به جایگاه اصلی نان‌آور خانواده‌ها. اما این روایت نوعی خیال‌پردازی نوستالژیک است.ورود چین به سازمان تجارت جهانی واقعا به از دست رفتن شغل‌های صنعتی در آمریکا انجامید، اما تمام کشور‌های پیشرفته، از جمله ژاپن و آلمان که تراز تجاری مثبت دارند نیز کاهش اشتغال صنعتی را تجربه کرده‌اند. دلیل آن در همه جا یکسان است: پیشرفت‌های فناوری که نیاز به نیروی کار فیزیکی را کاهش داده. اکثریت مشاغل صنعتی امروز که به کشور‌هایی مانند ویتنام و بنگلادش منتقل شده‌اند، مشاغلی با مهارت پایین هستند که عمدتا توسط زنان انجام می‌شوند.

بازگرداندن تولید کفش ورزشی به آمریکا مسخره است؛ همان‌طور که رپر معروف جی-زی گفته بود: «من می‌خواهم کفش بپوشم، نه اینکه درستش کنم.» در اینترنت، میم‌های خنده‌داری از ترامپ، ایلان ماسک و جی‌دی ونس دیده می‌شود که پشت چرخ‌خیاطی در کارگاه‌های عرق‌ریزان نشسته‌اند یا همان‌طور که وزیر بازرگانی، هاوارد لوتنیک، گفته بود، دارند «میلیون‌ها پیچ‌کوچک را می‌چرخانند» تا آیفون بسازند.
آن دسته از مشاغل صنعتی که در صورت بازگرداندن صنایع ممکن است احیا شوند، بیشتر به مشاغل بخش خدمات شبیه‌اند—مثل مهندسان تولیدی که تجهیزات پیچیده را راه می‌اندازند و نگهداری می‌کنند، یا برنامه‌نویس‌هایی که ربات‌ها را کنترل می‌کنند. اما میلیون‌ها شغلی که نیازمند کار بدنی سخت هستند و مردان سابقاً آنها را انجام می‌دادند، حتی با بالاترین تعرفه‌ها هم بازنخواهند گشت.


«اختلال بزرگ» اثرات اجتماعی دیگری نیز داشت که اکنون باید با آنها کنار بیاییم. زنان تحصیل‌کرده می‌خواهند کار کنند. وقتی آنها در جوامعی مانند ژاپن، کره و تایوان زندگی می‌کنند، یعنی کشور‌هایی که هنوز دارای فرهنگی پدرسالارانه هستند و نقش زنان در جامعه به نقش‌های سنتی زنانه محدود می‌شود، واکنش‌شان این است که یا تعداد فرزندان‌شان را کم کنند، یا ازدواج را به تعویق اندازند یا کلا ازدواج نکنند. همین امر باعث کاهش فاجعه‌بار نرخ زاد‌و‌ولد در بخش زیادی از شرق آسیا و بسیاری از مناطق جنوب اروپا شده است.

آمریکا به هیچ وجه به بازار کار دهه‌ی ۱۹۵۰ بازنخواهد گشت؛ نباید هم خواهان بازگشت باشد. در دوران اوج تولید صنعتی آمریکا، مردان تا سن ۶۵ سالگی، به‌معنای واقعی کلمه، بدن خود را فرسوده می‌کردند. شاید معدن‌کارانی که ترامپ می‌خواهد از آنها محافظت کندعاشق کارشان باشند، اما آنها در یکی از ناسالم‌ترین و خطرناک‌ترین مشاغل دنیا کار می‌کنند (این موضوع در کتاب جدید مایکل لوئیس به نام «چه کسی دولت است؟» توصیف شده).
اگر به‌دنبال مقصری برای تغییرات عظیمی که در روابط میان زنان و مردان رخ داده هستید، «ایدئولوژی ووک» گزینه مناسبی نیست. به‌جای آن، ماشین‌های هوشمندی را مقصر بدانید که امروزه بر زندگی ما سلطه دارند.