پشت پرده پیشنهاد جدید آمریکا؛ سرنوشت توافق چه خواهد شد؟

ارسال این پیشنهاد از مسیر مسقط و پیش از آغاز احتمالی دور ششم مذاکرات نیز حامل پیامی مهم است: واشنگتن میخواهد بداند که آیا تهران همچنان آماده ادامه گفتوگوهاست یا نه.
پس از گزارش آژانس درباره جهش ذخایر اورانیوم ایران، آمریکا با پیشنهاد مکتوب جدیدی در قالب کنسرسیوم منطقهای و یا به رسمیت شناختن مشروط حق غنیسازی، تلاش دارد مذاکرات را احیا کند؛ اما خطوط قرمز تهران، اختلافات فنی و تحولات ژئوپلیتیکی، پذیرش آن را دشوار کرده است. همزمان، اسرائیل در موقعیت راهبردی شکننده و بحران داخلی قرار دارد و گزینه نظامی را با تردید دنبال میکند.
در پی انتشار گزارش جهت دار تازه آژانس بینالمللی انرژی اتمی که از جهش بیسابقه ذخایر اورانیوم غنیشده ایران تا آستانه سطح تسلیحاتی خبر میدهد، واشنگتن نخستین گام عملی خود را برای احیای مذاکرات هستهای برداشت. به گزارش اختصاصی وبسایت آکسیوس، ایالات متحده برای نخستین بار یک پیشنهاد مکتوب به تهران ارائه کرده است؛ اقدامی که هدف آن، باز کردن پیچیدهترین گره دیپلماسی هسته ای است: اصرار تهران بر تداوم غنیسازی در خاک ایران. این موضوع که سالها بهعنوان خط قرمز جمهوری اسلامی و مانع اصلی توافق باقی مانده بود، اکنون با ابتکار تازهای که حاصل رایزنی عمان می باشد، وارد فاز جدیدی شده است.
بر اساس اظهارات یک مقام آمریکایی و یک منبع آگاه از روند مذاکرات، یکی از گزینههایی که این روزها بر سر میز رایزنیها قرار دارد، ایجاد یک «کنسرسیوم منطقهای» برای غنیسازی اورانیوم با اهداف کاملاً غیرنظامی است؛ ساختاری چندجانبه که تمامی فعالیتهای آن زیر ذرهبین آژانس بینالمللی انرژی اتمی و نظارت مستقیم ایالات متحده خواهد بود. به گفته این منابع، واشنگتن با این سناریو موافقت کرده، اما یک خط قرمز روشن برای آن تعیین کرده است: «تأسیسات این کنسرسیوم باید خارج از مرزهای ایران مستقر شود.»
در عین حال، گزینهای دیگر نیز روی میز مذاکرات قرار گرفته که هم پیچیدگی بیشتری دارد و هم حساسیتهای جدیتری را برانگیخته است: شناسایی ضمنی «حق» ایران برای غنیسازی اورانیوم، اما صرفاً به این شرط که تهران بلافاصله همه فعالیتهای غنیسازی را متوقف کند. به بیان دیگر، آمریکا آماده است تا در سطحی نمادین، حق ایران را به رسمیت بشناسد؛ مشروط بر اینکه جمهوری اسلامی عملاً از پیگیری این حق، دست کم در این مقطع زمانی، صرفنظر کند.
طرح قدیمی برای حل بحران هستهای ایران: غنیسازی چندملیتی در خاک تهران
طارق رئوف، رئیس پیشین بخش شفافسازی آژانس بینالمللی انرژی اتمی و رئیس کنونی برنامه خلع سلاح و عدم اشاعه در مؤسسه صلح استکهلم، از بازگشت یک ایده قدیمی بهعنوان راهحل میانه در بحران هستهای ایران یاد میکند: طرح محمد البرادعی، مدیرکل سابق آژانس، برای تأسیس یک مرکز غنیسازی چندملیتی در خاک ایران. مطابق این طرح، تهران مجاز خواهد بود غنیسازی اورانیوم را تا سقف زیر ۴ درصد ادامه دهد و کنترل فنی آبشارهای سانتریفیوژ را همچنان در دست داشته باشد.
در مقابل، سایر کشورهای مشارکتکننده از امارات، عربستان و کویت گرفته تا عمان، قطر، اتحادیه اروپا و حتی ایالات متحده هرچند به فناوری حساس سانتریفیوژ دسترسی نخواهند داشت، اما در مدیریت تجاری این مرکز سهیم خواهند بود و نمایندگانشان به صورت دائم در محل حضور خواهند داشت. علاوه بر این، نظارت بیوقفه و گسترده آژانس بینالمللی انرژی اتمی بر تمام فعالیتها اعمال خواهد شد؛ نظارتی که به گفته رئوف، میتواند حتی فراتر از پادمانهای ان.پی.تی پیش برود: از جمله دسترسیهای روزانه مشابه برجام و بهرهگیری از فناوریهای نوین برای نظارت لحظهای و آنلاین بر فرآیند غنیسازی.
پیام مخفی واشنگتن به تهران: ضربالاجل نرم پیش از مذاکرات
سینا طوسی، تحلیلگر ارشد مسائل بینالملل در پستی در پلتفرم ایکس مینویسد: هرچند پیشنهاد ایالات متحده هنوز وارد جزئیات فنی نشده است، اما در صورت پذیرش از سوی تهران، میتواند مسیر را برای آغاز مذاکرات محتوایی و تخصصی هموار کند. ارسال این پیشنهاد از مسیر مسقط و پیش از آغاز احتمالی دور ششم مذاکرات نیز حامل پیامی مهم است: واشنگتن میخواهد بداند که آیا تهران همچنان آماده ادامه گفتوگوهاست یا نه. در واقع، این ابتکار را میتوان نوعی «ضربالاجل نرم» تلقی کرد؛ فشاری غیرمستقیم و دیپلماتیک برای دریافت پاسخی روشن، بیآنکه رنگ و بوی تهدید علنی داشته باشد.
سینا طوسی همچنین یادآور میشود که برای تحلیل رفتار کنونی تهران، نباید تجربه تلخ تعلیق غنیسازی در فاصله سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ را از نظر دور داشت. به گفته او، در آن بازه، جمهوری اسلامی داوطلبانه برنامه غنیسازی خود را متوقف کرد؛ اما اکنون در تهران اجماعی وجود دارد که این اقدام جز زیان و عقبنشینی سیاسی حاصلی نداشت؛ چرا که در مقابل این امتیاز، هرگز حق ایران برای غنیسازی اورانیوم در اسناد بینالمللی به رسمیت شناخته نشد.
اما نقطه تمایز امروز، صرفاً به تجربه تاریخی بازنمیگردد، بلکه به تحولات اساسی در موازنه قدرت منطقهای و جهانی مربوط میشود. در سال ۲۰۰۳، ایران زیر فشار کمسابقهای قرار داشت: ۱۶۰ هزار سرباز آمریکایی در دو سوی مرزهایش مستقر بودند، روسیه بازیگری تضعیفشده و کمنفوذ در عرصه بینالملل بود، چین نقشی منفعل و صرفاً نظارهگر داشت و زیرساختهای نظامی ایران از برنامه موشکی و پهپادی گرفته تا پروژه هستهای هنوز در مراحل آغازین توسعه قرار داشت.
امروز اما، صحنه بهطور اساسی تغییر کرده است. ایران اکنون از ظرفیتهای نظامی و هستهای پیشرفتهتری برخوردار است؛ روسیه به بازیگری تهاجمی و تاثیرگذار در نظام بینالملل تبدیل شده؛ چین نقشی تعیینکننده در بازتعریف نظم اقتصادی جهانی ایفا میکند؛ و موقعیت منطقهای ایالات متحده با چالشهای ساختاری جدیدی روبهروست. در چنین شرایطی، تهران دیگر با رویکرد محتاط و تدافعی سال ۲۰۰۳ پای میز مذاکره نمیآید، بلکه محاسباتی پیچیدهتر و جسورانهتر را در دستور کار قرار داده است. به همین دلیل، هر توافقی که امروز مورد بحث قرار میگیرد، اگر قرار است واقعگرایانه و پایدار باشد، نمیتواند صرفاً تکرار نسخههای پیشین باشد؛ چنین توافقی باید بازتابدهنده واقعیات ژئوپلیتیکی جدید باشد.
مذاکرات هستهای در لبه پرتگاه: آیا آمریکا فشار را تنگتر میکند؟
دنیس سیترونوویچ، رئیس سابق میز ایران در سازمان اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل با اشاره به پیشنهاد مکتوب آمریکا به ایران نوشت: این پیشنهاد بهروشنی به تصویر می کشد که اکنون در بزنگاهی سرنوشتساز میان تهران و واشنگتن قرار گرفتهایم:
الف - اگر پیشنهاد ایالات متحده چه در قالب کنسرسیوم منطقهای و چه بدون آن حقیقتاً حق ایران برای غنیسازی اورانیوم را به رسمیت نشناسد، احتمال پذیرش آن از سوی تهران بسیار اندک خواهد بود. عقبنشینی از این حق، برای جمهوری اسلامی خط قرمز محسوب میشود.
ب - بهنظر میرسد ایران، دستکم در کوتاهمدت، از رد علنی این پیشنهاد خودداری خواهد کرد و ترجیح میدهد با تداوم مذاکرات و اعمال اصلاحات، از فروپاشی کامل روند دیپلماتیک جلوگیری کند.
ج - اما اگر مذاکرات به بنبست برسد و با توجه به هشدار جدی گزارش اخیر آژانس درباره برنامه هستهای ایران بهکارگیری مکانیسم ماشه (Snapback) توسط یکی از اعضای اروپایی گروه تروئیکای غربی تنها مسئله زمان خواهد بود؛ اقدامی که میتواند ایران را تا مرز خروج از معاهده ان.پی.تی پیش ببرد.
د - مقامات ایرانی که سالها به واکنشهای کُند و محتاطانه جامعه بینالملل عادت کردهاند، شاید متوجه نشدهاند که «قواعد بازی تغییر کرده است»: امروز، اجماع تازهای شکل گرفته که وضعیت موجود ایران دیگر قابل دوام نیست؛ چرا که برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران به آستانه تسلیحاتی نزدیکتر شده است.
و-با این حال، حتی در صورت فروپاشی مذاکرات، اقدام نظامی فوری دور از ذهن است؛ انتظار میرود واشنگتن ابتدا حلقه فشار اقتصادی را تنگتر کند و سپس، یا خود دست به اقدام زند یا به دیگران چراغ سبز دهد. در مجموع، مذاکرات هستهای ایران و آمریکا به نقطهای حساس و بیسابقه رسیدهاند؛ جایی که هر تصمیم، میتواند تبعات ژئوپلیتیکی گستردهای در پی داشته باشد.
ضعف استراتژیک اسرائیل در برابر ایران
اسفندیار باتمانقلیچ، بنیان گذار فروم ایران و اروپا، در پلتفرم ایکس مینویسد: «شگفت آنجاست که بسیاری از تحلیلگران، بیدرنگ ایران را در موضع ضعف میبینند، اما اگر همین سنجش را درباره اسرائیل بهکار ببریم، درمییابیم این کشور در یکی از شکنندهترین موقعیتهای خود طی دهههای اخیر قرار گرفته است.» به باور او، آنچه اکنون اهمیت دارد، نه قدرت مطلق، بلکه توازن نسبی است. حتی اگر فرض کنیم ایران امروز ضعیفتر از هر زمان پس از جنگ ایران و عراق باشد(ادعایی که البته محل تردید است) واقعیت آن است که امتناع اسرائیل از حمله خود نشاندهنده محدودیتهای استراتژیک تلآویو است.
باتمانقلیچ تاکید میکند بسیاری از رهبران در تلآویو به این درک رسیدهاند که آنچه از لحاظ نظامی ممکن است، لزوماً از لحاظ راهبردی عقلانی نیست. اگر نتانیاهو در نهایت فرمان حمله را صادر کند، به احتمال زیاد از سر اضطرار و نگرانی نسبت به بستهشدن پنجره اقدام نظامی خواهد بود؛ تلاشی واپسین برای تغییر قواعد بازی یا گریز از سایه رسواییهایی که دوران نخستوزیریاش را تهدید میکنند.
در این چارچوب، حمله به ایران نه صرفاً اقدامی بازدارنده، بلکه آخرین تلاش برای ثبت میراثی سیاسی یا فرار از اتهاماتی نظیر «نسلکشی» است. او هشدار میدهد که تمرکز افراطی بر ضعف ایران، برای تحلیل خطر جنگ فریبنده است؛ آنچه تهدید را واقعی میکند، ترکیب شکنندهای از ضعف، آشفتگی و تصمیمگیریهای شتابزده در اسرائیل است. به لحاظ دیپلماتیک، اسرائیل با انزوایی بیسابقه روبهروست: روند عادیسازی با اعراب متوقف شده، حمایت اروپا از تلآویو بهشدت کاهش یافته و حتی دولت ترامپ اسرائیل را مانعی برای بازتنظیم سیاست منطقهای خود میداند. با پایان جنگ غزه، اسرائیل در آستانه یک دوره طولانی پیگردهای بینالمللی قرار میگیرد.
در حوزه نظامی، نشانههای فرسایش عمیق از کمبود منابع انسانی و ذخایر تسلیحاتی گرفته تا افت روحیه ارتش بیش از هر زمان مشهود است. جنگی که بیش از آنکه با منطق دفاعی پیش رود، ابزار منافع سیاسی نتانیاهو بوده، ارتشی خسته و مشروعیتی متزلزل برجای گذاشته است. در حالی که تهدید گروههایی چون حماس و حزبالله ممکن است کاهش یافته باشد، اما تضمینهای امنیتی آمریکا نیز تضعیف شدهاند: نه ترامپ مایل به ورود به جنگی مستقیم با ایران است و نه عملیات علیه حوثیها ادامه یافته است.
سخنان اخیر نتانیاهو درباره ضرورت کاهش وابستگی امنیتی به واشنگتن، نشانهای از شکاف عمیق در مناسبات استراتژیک دو کشور است. در عرصه داخلی هم، اسرائیل گرفتار بحران نهادی و اجتماعی عمیقی است: افراطگرایی مذهبی و ملیگرایانه ساختار قدرت را در دست گرفته، اقشار وسیعی به حاشیه رانده شدهاند و نظام سیاسی با ضعف بیسابقه انسجام و کارآمدی دستوپنجه نرم میکند.