کد خبر: ۱۳۶۹۳۵
تاریخ انتشار: ۲۹ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۹
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۴

رسایی: برایم مهم نیست من را تندرو بدانند

بسیاری او را با واکنش‌های قاطع در مجلس نهم و زمانی که به رغم مقاومت هیات رئیسه مجلس به صورت صریح و هیجانی سخن می‌گفت به خاطر می‌آورند. با این وجود باید به این نکته اذعان کرد که حجت الاسلام حمید رسایی یکی از اصولگرایانی است که برخلاف برخی دیگر از هم‌جریانی‌هایش دارای مواضع شفاف و روشن است. او می‌گوید عضو جبهه پایداری نیستم اما با تعصب‌تر از رئیس این جریان سیاسی از «جبهه پایداری» دفاع می‌کند. هنگامی که درخواست مصاحبه با او مطرح شد با کمی تامل و درنگ پذیرفت.
به گزارش تیک، حجت‌الاسلام رسایی در گفت‌و‌گویی دو ساعته با آرمان امروز، درباره چراغ سبز نشان دادن برخی اصولگرایان به آقای روحانی در آستانه انتخابات گفت:«اصولگرایی که به آقای روحانی چراغ سبز نشان می‌دهد به دنبال قدرت است. برخی همچنان دچار بغض و کینه قبلی خود نسبت به رئیس دولت قبل هستند. بسیاری از مواضعی که در شرایط فعلی در فضای سیاسی کشور مطرح می‌شود از ترس بازگشت محمود احمدی‌نژاد است. در شرایط کنونی رفتار آقای روحانی به شکلی است که ایشان یا گمان می‌کند به صورت صد‌در‌صد رئیس‌جمهور آینده است و یا اینکه به صورت صددرصد احساس می‌کند نمی‌تواند دوران ریاست جمهوری خود را تکرار کند. ارزیابی من این است که حالت دوم بیشتر صحیح است و نشانه درستی این برداشت را هم می‌توان در نوع رفتار رسانه‌های حامی دولت با روحانی مشاهده کرد».
 
در ادامه ماحصل گفت‌وگوی «آرمان امروز» با حجت‌الاسلام حمید رسایی را از نظر می‌گذرانید:

چرا مجلس نهم در دو سال ابتدایی خود به صورت همه جانبه از احمدی‌نژاد حمایت کرد اما به یکباره با روی کار آمدن حسن روحانی تغییر موضع داد و به منتقد جدی دولت تبدیل شد؟

 این نظر شماست اما واقعیت با این تطبیق ندارد. اکثریت مجلس نهم با آقای لاریجانی همراه و همسو بود و آقای لاریجانی نیز با آقای احمدی‌نژاد اختلاف مبنایی داشت. به همین دلیل آقای لاریجانی در طول دوران مجلس نهم از همه اختیارات قانونی و غیرقانونی خود استفاده کرد تا دولت احمدی‌نژاد را به مجلس بکشاند. آقای لاریجانی به صورت طبیعی از آقای احمدی‌نژاد خوشش نمی‌آمد و به همین دلیل در نوع نگاه سیاسی خود دچار اختلاف جدی بودند. بخشی از ریشه این اختلافات نیز به انتخابات ریاست جمهوری سال۸۴ باز می‌گشت. در آن مقطع زمانی آقای لاریجانی که خودش را کاندیدای احزاب اصولگرا می‌دید، هرگز تصور نمی‌کرد که با یک رای یک میلیونی صحنه انتخابات را ترک کند و احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور شود. آقای لاریجانی در دوران اصلاحات یکی از ژنرال‌های جریان اصولگرایی بود که در صدا و سیما به شکل‌های مختلف با کجی‌های جریان اصلاحات مقابله کرد! ضربه ای که آقای لاریجانی با پخش پشت پرده کنفرانس برلین و برخی از اتفاقات دوران اصلاحات به اصلاح‌طلبان زد باعث شده بود که ایشان جایگاه بسیار مهمی در جریان اصولگرایی پیدا کند. برای همین انتظار داشت بدنه اصولگرایان هم با تمام قوا از وی در انتخابات ریاست جمهوری سال۸۴ حمایت کنند اما احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری رسید. در نتیجه ریشه اختلافات آقای لاریجانی و احمدی‌نژاد به انتخابات ریاست جمهوری سال۸۴ باز می‌گردد. البته برخی رفتارها و تصمیمات غلط آقای احمدی‌نژاد هم سبب تحریک برخی از نمایندگان مجلس نهم می‌شد تا به این وسیله اعضای دولت را به مجلس بکشانند. اما همین آقای لاریجانی زمانی که آقای روحانی به ریاست جمهوری رسید در سیاست‌های خود نسبت به دولت تغییر ایجاد کرد و چشم خود را نسبت به بسیاری از مسائل دولت بست. اکثریت نمایندگان مجالس هشتم و نهم هم همراه آقای لاریجانی بودند. بنابراین بر خلاف نظر شما و همان‌طور که واقعیت بیرونی هم حکایت می‌کند، مجلس در دوره احمدی‌نژاد به تبع لاریجانی بیشتر مانع و سنگ انداز در برابر دولت بود ولی در دوره روحانی به دلیل تغییر لاریجانی و چرخش وی در همسویی با‌هاشمی، بیشتر مدافع رفتارهای دولت روحانی است. در حال حاضر لاریجانی از تمام اختیارات خود استفاده می‌کند تا دولت در تور مجلس گرفتار نشود.

چرا آقای روحانی برخلاف روسای جمهور قبلی از روزی که به ریاست جمهوری رسیدند از تریبون مجلس مورد انتقاد قرار گرفتند؟

آقای روحانی در مجلس منتقدان کمتری نسبت به احمدی‌نژاد داشت. البته این منتقدان از نظر کمیت کمتر اما از نظر کیفیت قوی تر بودند. برخلاف اظهارات آقای روحانی، منتقدان ایشان در مجلس و در بیرون از مجلس افراد باسوادی بودند که مستند و با شناخت از دولت انتقاد می‌کردند. انتقاداتی که از آقای روحانی صورت می‌گرفت نیز همگی مبتنی بر آمار و تحقیقات بود و بسیاری از انتقادات بی اساس و پایه صورت نمی‌گرفت. بنده در زمان آقای احمدی‌نژاد هم از دولت انتقاد می‌کردم و انتقادات من ربطی به دولت آقای روحانی نداشت. اما بدیهی است که شکل و حجم انتقاد یک نفر از دولتی که حرکت کلی او را قبول دارد با دولتی که جهت گیری او را قبول ندارد، با هم فرق داشته باشد. البته به ما حمله زیاد می‌کنند ولی یک نماینده مجلس به دلیل اینکه مشکلات مردم را از نزدیک لمس می‌کند باید برای مطالبات مردم هزینه بپردازد.

شما این مساله را قبول دارید که لحن و شیوه انتقاداتی که شما و طیف نزدیک به شما در مجلس انجام می‌دادند، باعث تشنج در مجلس می‌شد؟

این مساله بیشتر به القائات رسانه‌های گروهی برمی‌گردد. مثال می‌زنم؛ برخی رسانه‌ها هنگامی که آقای کوچک‌زاده صحبت می‌کرد عکس‌هایی از ایشان منتشر می‌کردند که در حالت عصبانی قرار داشت. با این وجود همین رسانه‌ها هنگامی که آقای علی مطهری از الفاظی مانند«خفه شو، بتمرگ!» در صحن علنی مجلس استفاده کرد، با سانسور این کلمات، ایشان را به عنوان یک نماینده اخلاقی مدافع حقوق مردم معرفی می‌کردند. یا درباره همین سفر برزیل شما ببینید چطور با دوگانگی برخورد می‌شود. بنده که قرار بود از طرف کمیسیون و با موافقت و نظر هیات رئیسه به یک سفر نظارتی بروم و از اولش هم گفته بودم که نمی‌توانم بروم. در ده روز حدود ۴۰۰ خبر علیه من در رسانه‌های مجازی و روزنامه‌ها زدند، حتی تیتر یک چند روزنامه شد با این که نرفتم، ولی الان پنج نفر از نمایندگان لیست امید به سفر برزیل رفته اند، همین رسانه‌ها چقدر به این موضوع پرداختند؟! البته قبول دارم که بنده و برخی از دوستان در مواقعی با قاطعیت و بدون تعارف در مجلس صحبت می‌کردیم و اساسا به نظر من همه قدرت یک نماینده در«زبان» او است و باید از زبان خود در جهت برآورده شدن اهداف و آرماهای انقلاب در مجلس استفاده کند. بالاخره در برخی اوقات بر خلاف آیین نامه هیات رئیسه مجلس اجازه نمی‌داد که ما صحبت کنیم به همین دلیل ما مجبور می‌شدیم با صدای بلند صحبت‌های خود را مطرح کنیم. هنگامی که یک نماینده تخلفی را مشاهده می‌کند و یا اینکه رفتارهایی را مشاهده می‌کند که خارج از چارچوب‌های قانونی است مجبور است تذکر بدهد و نمی‌تواند ساکت باشد.

در فضای سیاسی کشور از شما به عنوان «تندرو» نام می‌برند. شما از شنیدن لفظ تندرو درباره خودتان چه احساسی پیدا می‌کنید؟

تقسیم بندی «تندرو» و «میانه رو» بر اساس بیانات امام (ره) و رهبر انقلاب برگرفته از طراحی دشمن است که توسط برخی از رسانه‌ها و افراد آگاهانه و یا ناآگاهانه در فضای سیاسی کشور مورد استفاده قرار می‌گیرد. بنده پافشاری روی اصول انقلابی و اسلامی را یک اصل اساسی برای خود تعریف کرده‌ام و در این زمینه هیچ گونه کوتاهی را جایز نمی‌دانم. حالا برخی نام این را تندروی و افراط بگذارند برای من مهم نیست. حتی این را شیرین ترین فحش سیاسی به خودم می‌دانم. نکته مهم دیگر اینکه ما باید ببینیم چه کسی به ما می‌گوید تندرو؛ اگر اصلاح‌طلبانی که در فتنه سال۸۸ حضور داشتند و خود سابقه تندروی‌هایی مانند استعفای دسته جمعی از نمایندگی مجلس را دارند به بنده بگویند تندرو، من اصلا ناراحت نمی‌شوم. همان‌طور که اگر برخی از اصولگرایان با سابقه مواضع دوگانه و دوپهلو که در فتنه سال۸۸ سکوت اختیار کردند و امروز با افراطیون اصلاح‌طلب سر یک سفره نشسته اند هم به بنده بگویند «تندرو»، من اصلا تعجب نمی‌کنم و ناراحت نمی‌شوم. اصولگرایی که منزلش هزار متر است نمی‌تواند به من بگوید «تندرو» چون خودش سمبل اشرافیتی است که صد برابر مذموم تر از تندروی است.

استراتژی اصلی جریان اصلاحات در انتخابات مجلس سال۹۴ این بود که مانع از حضور مجدد تندروهای سیاسی در مجلس شورای اسلامی شوند. پس از انتخابات نیز اصلاح‌طلبان از عدم حضور تندروهای سیاسی ابراز رضایت کردند. چرا اصولگرایان نتوانستند به اهداف خود در انتخابات مجلس دست پیدا کنند و در تهران با شکست کامل مواجه شدند؟

در انتخابات مجلس شورای اسلامی چند اتفاق رخ داد که اصولگرایان نتوانستند در تهران به نتیجه دلخواهشان برسند و الا در کل کشور که نتیجه باب میل و طبع جریان اصلاحات نبود. نخست اینکه میزان مشارکت سیاسی در بین طبقات فرودست جامعه ۲۰درصد کاهش پیدا کرد و به جای آن میزان مشارکت سیاسی در طبقه متوسط به بالا۲۰درصد افزایش پیدا کرد. این در حالی است که پایگاه رای جریان اصولگرایی عمدتا در طبقات متوسط به پایین است و پایگاه رای جریان اصلاحات طبقات متوسط به بالا را تشکیل می‌دهد. اینکه چرا در مناطق پایین شهر کاهش مشارکت داشتم به دلیل این است که مردم هیچ دستاوردی از دولت مستقر ندیدند و برای توده‌های عمومی جامعه چپ و راست و اصلاح‌طلب و اصولگرا تفاوتی ندارد، او همه ما را یکی می‌بیند. شاید بگویید عملکرد ضعیف دولت چه ربطی به اصولگرایان منتقد دارد. پاسخم همین است که گفتم؛ اگر عملکرد مثبت بود که طرف به لیست امید رای می‌داد نه اینکه با صندوق رای قهر کند. مساله دوم اینکه بدنه جریان اصولگرایی در انتخابات مجلس شورای اسلامی مانند بدنه جریان اصلاحات فعال نبود. این در حالی است که هر کدام از جریان‌های سیاسی دارای۲۰درصد خواص هستند که با حضور خود در انتخابات جذب رای می‌کنند. به نظر من لیستی که اصولگرایان در تهران ارائه کردند موفق نشد به خوبی این بدنه فعال و موتور محرک و رای ساز را به میدان بیاورد تا آرای خاکستری انتخاباتی را به سود اصولگرایان به سمت صندوق جذب کند. لیست اصولگرایان در انتخابات مجلس مجموعه ای از اضداد بود. کسانی در لیست اصولگرایان حضور داشتند که تا«خرخره» از دولت و برجام حمایت کرده بودند و در بزنگاه‌ها رفتارهای مناسبی از خود نشان نداده بودند. در لیست تهران هم افرادی حضور داشتند که به شکل‌های مختلف با دولت یازدهم همراهی می‌کردند وهم کسانی حضور داشتند که از سیاست‌های دولت انتقاد می‌کردند و با آن مخالف بودند. به دلیل همین خصلت شتر مرغی، لیست اصولگرایان موفق نشد جاذبه لازم را برای رای دادن مردم به وجود بیاورد.

قبول دارید که اصلاح‌طلبان منسجم‌تر عمل کردند؟

قبول دارم که آنها پادگانی عمل می‌کنند که البته به دنبالش رشد سیاسی و نتیجه نیست. وقتی شما بگویید چشمتان را ببندید به ۳۰ نفر رای بدهید بدون تحقیق و بدون مطالبه‌گری، این باعث رشد نمی‌شود. رفتار اصلاح‌طلبان در انتخابات‌ها کاملا «پادگانی» است. بر خلاف بدنه جریان اصولگرایی که برای رای خود ارزش و احترام قائل است و نمی‌شود با دستور و فرمان از او رای گرفت. منظورم از رفتار پادگانی این است که بزرگان جریان اصلاحات عنوان کردند که طرفداران این جریان به ۳۰نفر رای بدهند و طرفداران نیز به صورت چشم بسته و بدون اینکه از برخی از کاندیداها شناخت مناسبی داشته باشند به آنها رای دادند. برخی از مردم هوادار آنها الان به شکل‌های مختلف عنوان کرده اند که شناخت صحیحی از برخی از افراد که در لیست قرار گرفته بودند، نداشتند وتنها به دلیل توصیه بزرگان جریان اصلاحات از این لیست حمایت کرده اند. البته این بزرگان هم خودشان بسیاری از افراد لیست تهران را نمی‌شناختند. در نتیجه در لیست اصلاح‌طلبان از فردی که در سال۸۸ از محاکمه و اعدام سران فتنه سخن می‌گفت وجود داشت تا چهره‌هایی که در محله خودشان هم شناخته شده نبودند. این شیوه و روش البته بر خلاف مردم سالاری واقعی و رشد دادن به جامعه است.

چرا اصولگرایان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری به شکل‌های مختلف به آقای روحانی چراغ سبز نشان می‌دهند؟

اصولگرایانی که به آقای روحانی چراغ سبز نشان می‌دهند به مرور زمان تغییر کرده اند و اهداف جدیدی برای خود تعریف کرده اند. اصولگرایی یک حزب و گروه نیست بلکه یک جریان فکری است که نمی‌توان برای آن چارچوب خاصی تعریف کرد و آن را به یک تفکر خاص تقلیل داد. طیف‌های مختلف اصولگرایی دارای شدت و ضعف هستند و هر کدام تفکرات و اهداف خاص خود را دنبال می‌کنند. با این وجود همگی از یک اصول خاص پیروی می‌کند که آنها را در بزنگاه‌ها به هم نزدیک می‌کند. این وضعیت در جریان اصلاح‌طلبی هم وجود دارد و این جریان نیز دارای طیف‌های مختلف فکری است که با اینکه همگی از یک اصول و مبانی پیروی می‌کنند اما در شیوه عمل و استراتژی متفاوت عمل می‌کنند. اصولگرایانی که به شکل‌های مختلف به آقای روحانی چراغ سبز نشان می‌دهند، باید عنوان کنند که چه نوع رفتاری در آقای روحانی مشاهده کرده اند که با مبانی اصولگرایی همخوانی دارد. آیا آقای روحانی براساس مبانی اصولگرایی در طول سه سال گذشته رفتار استکبار ستیزانه از خود نشان داده است؟ آیا آقای روحانی در سه سال گذشته در زمینه توجه به محرومان و مستضعفان قدمی برداشته؟ به نظر من در سال‌های اخیر مفاهیم اصلاح‌طلبی و اصولگرایی به هم خورده و دعوای اصلی در فضای سیاسی کشور بین تفکر اصولگرایی و تفکر اصلاح‌طلبی نیست. در شرایط کنونی دعوای اصلی بین دو دیدگاه است؛ دیدگاه اول روی مبانی و اصول انقلاب اسلامی پافشاری می‌کند و دیدگاه دوم در درون نظام برخلاف مبانی انقلاب حرکت می‌کند. تفکرات برخی از افراد که در درون نظام قرار دارند با تفکراتی که ما برای آن انقلاب کردیم متفاوت است. به بیان دیگر تقابل حقیقی بین دو دیدگاه است که یکی با رفتارهایش به ذخیره انقلاب تبدیل شده و دیگری با رفتارها و مواضعی که دارد به ذخیره ضد انقلاب تبدیل شده است. دعوا بین انقلابی‌ها با ضد انقلابیون درون نظام است.

آیا اصولگرایان به دلیل اینکه گزینه مناسب برای رقابت با آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ندارند به وی چراغ سبز نشان می‌دهند؟

 اگر این چنین باشد به معنای این است که این افراد اصولگرا نیستند. این گونه عملکرد سیاسی بیشتر به قدرت‌طلبی، کاسبی و «قبیله گرایی» شبیه است تا اصولگرایی. بدون شک اصولگرایی که به آقای روحانی چراغ سبز نشان می‌دهد به دنبال قدرت است.

ولی سخنگوی جامعه روحانیت مبارز صحبت‌هایی در این باره مطرح کرده است.

خب مطرح بکند. این سخنان نیز خیلی زود توسط دبیرکل جامعه روحانیت مبارز تکذیب شد. البته این نشان دهنده نوعی تناقض در یک تشکل سیاسی است که نشان می‌دهد این گونه چراغ سبز نشان دادن‌ها واقعی نیست و برخاسته از تناقضات درون گروهی است. برخی از اصولگرایان دچار بغض و کینه نسبت به رئیس دولت قبل هستند. بسیاری از مواضعی که در شرایط فعلی در فضای سیاسی کشور مطرح می‌شود از ترس بازگشت محمود احمدی‌نژاد است. از سوی دیگر عملکرد آقای روحانی در سه سال گذشته در سیاست داخلی و همچنین سیاست خارجی ضعیف بوده و اطرافیان ایشان نیز به شکل‌های مختلف به این مساله اذعان دارند. در شرایط کنونی رفتار آقای روحانی به شکلی است که ایشان یا گمان می‌کند به صورت صد درصد رئیس‌جمهور آینده است و یا اینکه به صورت صد درصد احساس می‌کند نمی‌تواند دوران ریاست جمهوری خود را تکرار کند که البته به نظرمن حالت دوم بیشتر صحیح است. این برداشتی است که بسیاری از همراهان روحانی هم دارند و در رسانه‌های متمایل به او نیز کاملا مشهود است.

چه شرایطی برای روحانی تغییر کرده است؟

شرایط آقای روحانی در انتخابات سال۹۶ با شرایط ایشان در انتخابات سال۹۲ بسیار متفاوت است. روحانی دیگر یک چهره سفید برای مردم نیست بلکه مردم برای حمایت از ایشان عملکرد سه ساله دولت را در نظر می‌گیرند. روحانی در سال ۹۲ به صد دلیل رای لب مرزی زیر ۵۱درصد را آورد که الان بعد از چهار سال تقریبا هیچ یک از آن وعده‌ها محقق نشده، حتی وضع بدتر هم شده. کار رسیده به جایی که مردم در کنار مشکلات اقتصادی می‌بینند که تحقیر هم می‌شوند و توهین هم به آنها می‌کنند! به همین دلیل به نظر من در انتخابات ۹۶ مردم ممکن است به «چوب خشک» رای بدهند اما به آقای روحانی رای نخواهند داد!

آیا اگر احمدی‌نژاد وارد رقابت‌های ریاست جمهوری شود اصولگرایان حاضر خواهند بود دوباره به وی اعتماد کنند؟ آیا دوباره فضا دوقطبی می‌شود و رای می‌آورد؟

اصولگرایان یعنی چه کسانی؟ من به شما می‌گویم که حتی چوب خشک هم در برابر روحانی رای خواهد آورد بعد شما می‌گویید که اگر انتخابات ریاست جمهوری آینده شکل دو قطبی بگیرد و آقای روحانی و احمدی‌نژاد در مقابل هم قرار بگیرند آقای روحانی حتما شکست خواهند خورد؟! بدیهی است که احمدی‌نژاد بیاید، دوقطبی شکل می‌گیرد. آقای روحانی تنها رئیس‌جمهور تاریخ انقلاب است که بدنه اجتماعی و «سمپات» مستقل اجتماعی ندارد و فاقد ایدئولوژی است. این در حالی است که آقای‌هاشمی و حتی رئیس دولت اصلاحات و بیشتر از همه احمدی‌نژاد، دارای پایگاه اجتماعی مختص به خود بودند. پایگاه اجتماعی آقای‌هاشمی و نقطه رای ساز برای وی در تکنوکرات‌ها و شکم‌سیرهای جامعه بود، پایگاه رای رئیس دولت اصلاحات در بین نخبگان فکری، سیاسی و دانشجویی بود اما احمدی‌نژاد علاوه بر توجه به آن بخش‌ها، توانسته بود در طبقه فرودست و توده عمومی مردم از پایگاه قوی ومویرگی برخوردار شود.ولی روحانی تنها رئیس‌جمهور بدون ایدئولوژی، بدون گفتمان و بدون بدنه اجتماعی است، تا جایی که من به دولت روحانی می‌گویم دولت «خاشمی».

برخی از عقلای اصولگرایی عنوان می‌کنند حاضر نیستند در انتخابات ریاست جمهوری با جبهه پایداری سر میز مذاکره بنشینند.

بنده عضو جبهه پایداری به معنای یک تشکل سیاسی نیستم. بله، اگر جریان پایداری را یک جریان فکری و عملیاتی در عرصه سیاست بدانیم که در راس آن آیت ا... مصباح و برخی از علمای شفاف و با بصیرت قرار دارند، باید بگویم که این جبهه پایداری در بدنه پرجنب و جوش جریان اصولگرایی طرفدار و پایگاه رای دارد. برای همین به رغم میل باطنی برخی از چهره‌ها و شخصیت‌های کهنه این جریان اما در نهایت مجبور خواهند شد با جبهه پایداری سر میز مذاکره بنشینند. اصولگرایان چه بخواهند و چه نخواهند باید این نکته را بپذیرند که تفکر جبهه پایداری، دارای بدنه اجتماعی و پایگاه رای است و به همین دلیل مجبور خواهند بود با جبهه پایداری وارد مذاکره شوند.
برچسب ها: رسایی ، مجلس