واشنگتن پست: امریکا باید مشی ایران را دنبال کند/آیا اوباما گورباچفی دیگر است؟
آیا باراک اوباما را می توان با میخائیل گورباچف مقایسه کرد؟ رئیس جمهوری که اصلاحات معروف وی منجر به سقوط اتحاد جماهیر شوروی شد.
واشنگتن پست نوشت: آیا باراک اوباما را می توان با میخائیل گورباچف مقایسه کرد؟ رئیس جمهوری که اصلاحات معروف وی منجر به سقوط اتحاد جماهیر شوروی شد.
به گزارش سرویس بین الملل تیک Tik.ir، "والتر راسل مید" در مجله "امریکن اینترست" در مقاله ای تحت عنوان "پایان پایان تاریخ" به مقوله افول قدرت آمریکا پرداخته است. مید مدعی شده است که تمایل اوباما مبنی بر عدم درگیر نمودن آمریکا در تعهدات بیش از حد جورج دبلیو بوش در خارج از مرزهای ایالات متحده منجر به جسور نمودن آنچه که وی قدرت های مرکزی می خواند، یعنی روسیه، چین و ایران شده است. با عقب نشینی ایالات متحده این کشورها تصور خواهند کرد که راهی برای به چالش کشیدن و در نتیجه تغییر کارکرد سیاست جهانی یافته اند.
اگر چه نگاه مید بسیار بدبینانه به نظر میر سد اما نمی توان این واقعیت را نیز انکار کرد که بسیاری از نگرانی های مطرح شده توسط وی، مورد نظر متحدان ایالات متحده نیز می باشد.
یکی از افراد نزدیک به سران کشورهای عربی در هشداری مدعی شده است که آیا ایالات متحده می داند که اعتبار آن در منطقه در حال افول شدید است؟ وی به نقل از یکی از مقامات عراقی که بشدت از کاهش نقش آمریکا در خاورمیانه انتقاد می نمود گقته است: "ای کاش می توانستم اوباما و دولت وی را به جرم غفلت های مجرمانه پیگیری قضایی کنم."
این انتقادات را در عدم رضایت عربستان سعودی و سایر کشورهای سنی مذهب خلیج فارس نسبت به توافق آمریکا با ایران و عدم اتخاذ مواضع مستحکم نسبت به سوریه نیز شاهد هستیم. نگرانی از تلاش های اوباما برای اصلاح اشتباهات گذشتگان خود مورد گورباچف را به ذهن می آورد. تلاش های وی منجر به آغاز رویه ای شده است که منجر به کاهش نقش جهانی آمریکا شده و متحدان دیرینه وی را در معرض بیشترین آسیب پذیری قرار می دهد.
اگر فرض بگیریم که اوباما در مورد لزوم توافق با ایران برای اجتناب از جنگ درست اندیشیده است، این سوال مطرح می گردد که چگونه می توان عواقب جانبی منفی آن را محدود نمود؟ در پاسخ باید گفت ارتباط استراتژیک با دوستان و دشمنان می تواند کارساز باشد، ارتباطاتی که در دوران اوباما به تناوب ضعیف شده است.
مید در مقاله خود نوشته است که این قدرت های مرکزی به دنبال پیدا نمودن شکاف در قدرت ایالات متحده هستند، این کشورها به دنبال ضعیف نمودن ایالات متحده در اوراسیا و ایجاد اختلاف میان آمریکا و متحدان آن هستند، بخصوص در شرایطی که ایالات متحده توجهی به چالش هایی که این کشورها در مقابل آمریکا ایجاد می نمایند، ندارند.
یکی از تحلیلگران، سیاست اوباما در راستای توازن قوای ایالات متحده را سیاست شترمرغ می خواند ؛ به این معنا که اوباما عواقب تصمیم خود مبنی بر خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان و عراق را نادیده می گیرد. در عراق پس از صرف هزینه های بسیار و کشته شدن بسیاری از سربازها، حکومت عراق در حال حاضر متمایل به ایران است. در افغانستان نیز علی رغم هزینه های بسیار محول شده بر دوش آمریکا، هم اکنون حامد کرزای با ایالات متحده همکاری نمی کند. رهبران خارجی و متحدان از اینکه اوباما کاهش قدرت امریکا را نمی بیند، نگرانند.
اوباما و دولت وی مدعی اند که آنچه که از نگاه منتقدان ضعف ایالات متحده تعبیر می گردد، در حقیقت تلاشی در راستای تعریف نمودن نظمی جدید است. اگر چه شرایط جدید ممکن است منجر به ناخشنودی برخی از قدرت ها از جمله عربستان سعودی شود، اما در نهایت ثبات بیشتر را برای منطقه به ارمغان خواهد آورد. اما سوالی که در اینجا مطرح می گردد این است که چگونه می توان خطرهای موجود در این راه را به حداقل رساند؟
اگر چه گفتن این موضوع قدری عجیب به نظر می رسد، اما امریکا باید مشی جمهوری اسلامی را دنبال کند. ایران در عین آن که همه تلاش خود را برای مذاکره و دستیابی به توافق عرضه داشته است، از طرف دیگر سیاست منطقه ای خود را با استفاده از اهرم هایی از جمله کمک به حزب الله دنبال می کنند. تحلیلگران عرب معتقدند که آمریکا باید رویکرد یکسانی را در مواجه با ایران پیگیری نماید.
با دقت به مورد گورباچف متوجه می شویم که اگر چه تفکر وی در مورد اصلاح سیستمی قدیمی و ناکارآمد صحیح بود، اما وی به عواقب انتخاب خود دقت نداشت. گورباچف به اشتباه تصور نموده بود که می تواند بدون تغییر بنیادین در سیستم شوروی، تهدیدهای پیش روی را از میان بردارد. اگر چه ابر قدرتی ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی کاملا با یکدیگر متفاوت است، اما نگاه به گذشته و گذشتگان همواره می تواند کارساز باشد.
به گزارش سرویس بین الملل تیک Tik.ir، "والتر راسل مید" در مجله "امریکن اینترست" در مقاله ای تحت عنوان "پایان پایان تاریخ" به مقوله افول قدرت آمریکا پرداخته است. مید مدعی شده است که تمایل اوباما مبنی بر عدم درگیر نمودن آمریکا در تعهدات بیش از حد جورج دبلیو بوش در خارج از مرزهای ایالات متحده منجر به جسور نمودن آنچه که وی قدرت های مرکزی می خواند، یعنی روسیه، چین و ایران شده است. با عقب نشینی ایالات متحده این کشورها تصور خواهند کرد که راهی برای به چالش کشیدن و در نتیجه تغییر کارکرد سیاست جهانی یافته اند.
اگر چه نگاه مید بسیار بدبینانه به نظر میر سد اما نمی توان این واقعیت را نیز انکار کرد که بسیاری از نگرانی های مطرح شده توسط وی، مورد نظر متحدان ایالات متحده نیز می باشد.
یکی از افراد نزدیک به سران کشورهای عربی در هشداری مدعی شده است که آیا ایالات متحده می داند که اعتبار آن در منطقه در حال افول شدید است؟ وی به نقل از یکی از مقامات عراقی که بشدت از کاهش نقش آمریکا در خاورمیانه انتقاد می نمود گقته است: "ای کاش می توانستم اوباما و دولت وی را به جرم غفلت های مجرمانه پیگیری قضایی کنم."
این انتقادات را در عدم رضایت عربستان سعودی و سایر کشورهای سنی مذهب خلیج فارس نسبت به توافق آمریکا با ایران و عدم اتخاذ مواضع مستحکم نسبت به سوریه نیز شاهد هستیم. نگرانی از تلاش های اوباما برای اصلاح اشتباهات گذشتگان خود مورد گورباچف را به ذهن می آورد. تلاش های وی منجر به آغاز رویه ای شده است که منجر به کاهش نقش جهانی آمریکا شده و متحدان دیرینه وی را در معرض بیشترین آسیب پذیری قرار می دهد.
اگر فرض بگیریم که اوباما در مورد لزوم توافق با ایران برای اجتناب از جنگ درست اندیشیده است، این سوال مطرح می گردد که چگونه می توان عواقب جانبی منفی آن را محدود نمود؟ در پاسخ باید گفت ارتباط استراتژیک با دوستان و دشمنان می تواند کارساز باشد، ارتباطاتی که در دوران اوباما به تناوب ضعیف شده است.
مید در مقاله خود نوشته است که این قدرت های مرکزی به دنبال پیدا نمودن شکاف در قدرت ایالات متحده هستند، این کشورها به دنبال ضعیف نمودن ایالات متحده در اوراسیا و ایجاد اختلاف میان آمریکا و متحدان آن هستند، بخصوص در شرایطی که ایالات متحده توجهی به چالش هایی که این کشورها در مقابل آمریکا ایجاد می نمایند، ندارند.
یکی از تحلیلگران، سیاست اوباما در راستای توازن قوای ایالات متحده را سیاست شترمرغ می خواند ؛ به این معنا که اوباما عواقب تصمیم خود مبنی بر خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان و عراق را نادیده می گیرد. در عراق پس از صرف هزینه های بسیار و کشته شدن بسیاری از سربازها، حکومت عراق در حال حاضر متمایل به ایران است. در افغانستان نیز علی رغم هزینه های بسیار محول شده بر دوش آمریکا، هم اکنون حامد کرزای با ایالات متحده همکاری نمی کند. رهبران خارجی و متحدان از اینکه اوباما کاهش قدرت امریکا را نمی بیند، نگرانند.
اوباما و دولت وی مدعی اند که آنچه که از نگاه منتقدان ضعف ایالات متحده تعبیر می گردد، در حقیقت تلاشی در راستای تعریف نمودن نظمی جدید است. اگر چه شرایط جدید ممکن است منجر به ناخشنودی برخی از قدرت ها از جمله عربستان سعودی شود، اما در نهایت ثبات بیشتر را برای منطقه به ارمغان خواهد آورد. اما سوالی که در اینجا مطرح می گردد این است که چگونه می توان خطرهای موجود در این راه را به حداقل رساند؟
اگر چه گفتن این موضوع قدری عجیب به نظر می رسد، اما امریکا باید مشی جمهوری اسلامی را دنبال کند. ایران در عین آن که همه تلاش خود را برای مذاکره و دستیابی به توافق عرضه داشته است، از طرف دیگر سیاست منطقه ای خود را با استفاده از اهرم هایی از جمله کمک به حزب الله دنبال می کنند. تحلیلگران عرب معتقدند که آمریکا باید رویکرد یکسانی را در مواجه با ایران پیگیری نماید.
با دقت به مورد گورباچف متوجه می شویم که اگر چه تفکر وی در مورد اصلاح سیستمی قدیمی و ناکارآمد صحیح بود، اما وی به عواقب انتخاب خود دقت نداشت. گورباچف به اشتباه تصور نموده بود که می تواند بدون تغییر بنیادین در سیستم شوروی، تهدیدهای پیش روی را از میان بردارد. اگر چه ابر قدرتی ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی کاملا با یکدیگر متفاوت است، اما نگاه به گذشته و گذشتگان همواره می تواند کارساز باشد.