اصلاحطلبان تا چه میزان در پیروزی آقای روحانی نقش داشتند؟
تردید نکنید داشتند. شاید درستتر باشد بگویم این مردم
بودند که دغدغه و احساس خطر خود از تداوم وضع موجود را به اصلاحطلبان
بهخصوص هاشمی و رئیس دولت اصلاحات دیکته کردند. مگر ممکن است نتیجه این
انتخابات را فارغ از ابتکارعمل هاشمی و رئیس دولت اصلاحات ارزیابی کرد.
اصلاحطلبان این بار برخلاف انتخابات 84 گیرندههای خود را با طول موج مردم
تنظیم کردند و بهجای صدور فرامین روشنفکرانه، از عرش به فرش اجلال نزول
کردند تا بهجای سیاهنمایی و راستهراسی، روی دلواپسی و دلشورههای واقعی
مردم خیمه بزنند. جامعه چند سالی میشد نسبت به بیثباتی آینده دغدغههایی
داشت از اینرو، حتی لایههای فرودست و پیرامونی اقبال بیشتری به تغییر وضع
موجود نشان میدادند. شمارش تفکیکی آرا هم روشن میکند مناطق محروم و
استانهای حاشیهای در رای به دکتر روحانی از شهرهای بزرگ و طبقات متوسط و
بالا جلوتر بودند. خیلی واضح است که عموم مردم در صفحه شطرنج سیاست برای
تغییر مسالمتآميز نتیجه انتخابات پیچیدهتر از گذشته بازی کردند و با
غافلگیر کردن رقیب سرباز خود را به خانه آخر رساندند. جالب است این سبک
بازی کمکم دارد رویه دائمی رایدهندگان میشود. درست مثل عملیات یک گروه
پارتیزان پشت سرهم قواعد مبارزه کلاسیک را درهم میریزند و همه چیز را
دقیقه 90 رقم میزنند. رایدهندگان و حتی رایندهندگان در سطوح محلی و ملی
دور از محاسبهها و برخلاف نظرسنجیهای پرهزینه راه خود رفتند و با کار خود
ناظران را شگفتزده کردند. ظاهرا سياستورزی اصلاحطلبان هم وقتی جواب داد
که در پیشبینیناپذیری، غافلگیری و ابتکارعمل همراه و همسنگر مردم شد.
شما به آنچه طی اين مدت برخی محافل یا اشخاص افراطی راست از جمله نشریات
تندرو آنها نوشته یا گفتهاند توجه نکنید چون آنها بيش از آنکه بدنبال
شناخت یا تحليل قابل تامل از واقعه رخ داده باشند، به استفاده از تاکتيک
فرار به جلو و روحيه دادن به بدنه اجتماعی خود روی آوردهاند.
گفته میشود با حضور آقای روحانی بسیاری از مشکلات حل
خواهد شد. آیا واقعا با توجه به حجم مشکلات موجود، او توان معجزه دارد که
اینگونه تبلیغ میکنند؟
فهماندن اینکه ارزش و معیارهای جدیدی کانون توجه مردم
ایران قرار گرفته و انتخاب روحانی بازتابی است از آن و موضوعاتی همچون
نگرانی مردم از رواج برخی بداخلاقیها از سوی برخی که قابل پنهان کردن نیست
یا نفی نارضایتی معیشتی و نگرانی از مشکلات ایران در عرصه بینالمللی امری
است محال و تقریبا به نصب سیستم عامل ویندوز روی چرتکه میماند. این را
قبول دارم که جنبش اجتماعی و پتانسیل ناشی از آن معجزه میکند ولی همه چیز
در گرو آن است که وضعیت جدید به نفع مردم و منافع آنان دوام پیدا کند و
البته این هم بستگی به عملکرد و نوع نگاه روحانی و کابینه اش دارد. بهرغم
پایان فصل انتخابات، هنوز موضوعیت آن محل گفتوگوو بحث است ولی پاسخ به
اینکه رئیسجمهور منتخب یک پیمانکار، تدارکاتچی، نظریهپرداز یا سیاستمدار
عملگراست و آیا میتواند معجزه بکند، راستش را اگر بخواهید، همه اینها و
هیچ یک از راهحلها در خلأ روی نمیدهند که بتوانم پیشگویی کنم. نمیتوان
بدون در نظر گرفتن سایر جوانب از قبیل ماهیت، ساختار و جنبههای حقیقی و
حقوقی قدرت و آشتی و قهر قوای اجتماعی و نیروهای مدنی اظهار نظر کرد.
درباره ماهیت انتخابات بسیار سخن گفته شده که نیاز به تکرار ندارد اما باید
اذعان کرد قدرت در ایران خصلتی توزیع شده دارد. یعنی قدرت بین جناحها یا
بهتر بگویم، بین بلوکهای سیاسی و ارگانها و نهادهای آن توزیع شده است و
رئیسجمهور برای تجمیع و بهرهگیری از آن نیازمند برنامه منسجم، قوانین
پشتیبان، سازمان اجتماعی و آشتی میان طبقاتی دارد. در عین حال در نظام
سیاسی ایران، انتخابات عملا کارکرد و اثر بخشی دموکراتیک خود را دارد. یعنی
انتخابات با همین فرم و ساختار میتواند مستقیما به نتایج دموکراتیک و
لوازم آن منتهی شود.
پس با توجه به اظهاراتتان متصور هستید که انتخاب روحانی اثری مستقیم بر دموکراتیزاسیون دارد؟
البته شاید آنطور که مراد شما باشد نه، مگر منظورتان از
اثر مستقیم، اثری آگاهانه و متکی بر یک نقشه سیاسی باشد. با اینکه عوامل
زیادی جامعه ایران را مستعد توده زدگی میکند ولی تمدن و فرهنگ پربار آن
مرزبندی لازم برای رفتار مدنی، مدارا طلبانه و تحمل عقاید دیگری آن هم در
شرایطی که تب جنبشهای خیابانی منطقه را فرا گرفته فراهم میکند به گفته
حافظه جمعی، مردم این سرزمین، آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است / با
دوستان مروت با دشمنان مدارا. ولی کیست که نداند هر خیزش و جنبش اجتماعی یا
حتی یک جنگ هم ممکن است به گسترش تغییرات و اصلاحات بینجامد تا چه رسد به
انتخابات که موضوعیت و هم طریقیت دارد. روشن است ریاستجمهوری روحانی اگر
به تلطیف اوضاع و باز شدن فضای سیاسی منجر نشود، جامعه دچار سرخوردگی و
دیالکتیک انتقادی در سطح عمومی خواهد شد. این انتخابات را پیروزی مردم و
رای به تغییر بدانیم نه رای به شخص خاص یا ضدیت با شخص خاص. کسانی که از
تاریخ تجربه نگیرند مستحق سرگیجه و دور باطلاند. طغیان مردم مصر، ترکیه،
یا برزیلی را ببینید که روزی روزگاری نه چندان دور بیداری و رونق شان قند
تو دل بعضی آب میکرد. همین مردم مصر را میشود مثال زد چه شد که کمتر از
یکسال بین دو بهار ناتمامش ۱۷ میلیون مصری را به خیابانهایِ مصر در سراسرِ
کشور کشاند و ۲۲ میلیون امضا ذیلِ بیانیه محکومیت و خلع رئیسجمهور
قانونی آن، محمد مرسی جمعآوری شد؟ چرا قانون بد دیگر انگیزه از «تمرّد» و
نافرمانی نمیستاند؟ مرسی در نخستین نطق انتخاباتی خود پس از
ریاستجمهوریاش به مردم مصر قول داد که رئیسجمهور همه کشور باشد. اوایل
به نام ملت مصر صحبت کرد ولی متاسفانه بهزودی مشخص شد گویی بهنام یک گروه
خویشاوند سیاسی - خانواده اخوان - سخن میگوید. توجه داشته باشیم که
دوقطبی شدن مصر شقاق بین سکولار و مذهبی نیست. اکثریت مصریها مسلمان و
مومنند و در عین حال مخالف اخوانالمسلمین و بینش بنیادگرایانه آنها هستند.
بنیادگرایی اسلامی اصولا با مفهوم و حقوق شهروندی سازگار نیست. حقوقی که
متاسفانه جایی در ایدئولوژی آقای مرسی و اخوانالمسلمین ندارد. از اینرو
بسیاری از آحاد کشور را کمتر از یکسال از دولت بیگانه ساخت. شکست دولت مرسی
در گشایش مشکلات اقتصادی یکی از دلایل مهم نارضایتی اقشار پایین و میانه
جامعه بود. توریسم که منبع درآمد مهم برای کشور است در وضعیت اسفناکی قرار
گرفت. تصور کنید که در چنین وضعیتی آقای مرسی کسی را به استانداری «اقصر»
مهمترین استان توریستی برگزید که عضو «جماعه الاسلامیه» گروه مذهبی تندرو
سابق بود که اعضایش توریستها را در زمان مبارک ترور میکردند. تقریباً همه
افرادی که رئیسجمهور مرسی در سمتهایِ مختلف سیاسی نصب کرد، عضوِ
اخوانالمسلمین بودند که این خود آنهایی را که از حکومت اسلامی
میهراسیدند، با دولت او بیگانه کرد.
از این بحث عبور کنیم و باز به انتخابات 24 خرداد
برگردیم. کنار رفتن آقای عارف از انتخابات را چگونه ارزیابی میکنید؟ اگر
شما جای او بودید، چه تصمیمی میگرفتید؟
این کار اجتنابناپذیر بود. فرو کاستن ابعاد جنبشی مدنی
که تنها نوک قله آن از دور پیدا بود و به یکباره عظمت پیکرش در دقیقه 90
هویدا شد، به مسائل فرعی مانند کنار رفتن یکی به نفع دیگری صحیح نیست یا
ارجاع به تعدد و تفرق نامزدهای جناح رقیب ما را از تبیین دقیق و صحیح آنچه
رخ داده دور میکند. با این احوال نمیخواهم ارزش خرد جمعی و تصمیمگیری
تشکیلاتی را دست کم بگیرم. همین جا بگویم تاکتیک کنار رفتن یکی به نفع
دیگری یا هر شبههائتلافی برای اصلاحطلبان زمانی معنی میدهد که با پرچم
خود وارد ائتلاف شوند و به پیادهنظام مجانی طرف دیگر تبدیل نشوند. فرایند
اتحاد عمل یا ائتلاف اصلاحطلبان انتخاباتی در قاموس سیاست بدهبستان سیاسی
است. نیروهایی که دست به ائتلاف میزنند حق یکدیگر را به رسمیت میشناسند و
در نتیجه از قوای یکدیگر در معادله سیاسی استفاده میکنند. کنارهگیری یا
ائتلاف تاکتیکی اگر در خدمت استراتژی باشد امری شایسته و مقرون به نتیجه
است و من هم بدان پایبندم ولی اگر خود به خودی و بدون نقشه راه باشد مانند
آنچه در ترکیببندی فهرست انتخاباتی اصلاحطلبان برای شورای شهر تهران روی
داد عملی بیمعنی و اتلاف انرژی است.
اعتدال که شعار دولت آقای روحانی است چه معنایی دارد آیا به معنای کمرنگ شدن نقش دو جناح سنتی اصلاحطلب و اصولگراست؟
واژه اعتدال تا چندماه پیش واژهای کمکاربرد و حتی در
فضای رادیکالی بار منفی داشت. پس از انتخابات به یکی از پرتیراژترین
واژهها تبدیل و کمکم دارد برای خودش تابو میشود. این واژه ساده درحقیقت
معانی متفاوت، گاه متناقض و لغزنده دارد. هرکسی از ظن خود تصویری از اعتدال
ارائه میدهد و معنایی مراد میکند، گویا خود و اهل و عیالش در مرکزیت آن
ایستادهاند. پس از انتخابات افراطیون زورخانهای قصد کردند آن را چنان
معنی و مصادره کنند تا شک و شبههای در کار نباشد که اعتدال همان اصولگرایی
ناب و تنوری است. ولی اینکه اعتدال چیست و معتدل کیست؟ راستش توافق چندانی
بر سر این موضوع وجود ندارد. من از این اصطلاح برای نامیدن تمامی گروههای
غیرافراطی راست و چپ یا دستکم میانه استفاده میکنم که دست بر قضا کم هم
نیستند. بیایید از منظر امنیت ملی اعتدال و اعتدالیون را تعریف و طبقهبندی
کنیم. گروهی از اعتدالیون اولویت را در دور داشتن برخی تفکرات که خود به
آن قائل نیستند، از قدرت و مراکز تصمیمگیری میدانند. گروهی از اعتدالیون
کسانی هستند که نظامیگری و ستیزهجویی را دشمن اصلی کشور میدانند و
اولویت را در بیرون نگهداشتن نیروهای نظامی از دایره قدرت، ثروت و سیاست
میبینند. گروهی دیگر از اعتدالیون غرب و آمریکا را تهدید اصلی میشناسند و
بنابراین، به نظر آنان باید تمامی گروههای فعال علیه غرب را مورد حمایت
قرارداد. البته در این بخش میتوان بخشهای دیگری را هم افزود و البته برخی
و درحقیقت بسیاری هستند که میگویند این گزینهها کاذبند. میتوان و باید
همزمان علیه اینها فعالیت کرد. اما در عمل اغلب لحظههایی هست که باید
اولویتها را برگزید.
ولی اعتدال فعلا با نام رئیسجمهور منتخب گره خورده، بدون نظر او میتوان آن را بیان کرد؟
تبیین عناصر گفتمانی اعتدال در آغاز کار توسط آقای روحانی
یکی از کارهای ضروری و لازم و در ضمن طبیعی است. پیش از اینکه دیگران آب
را گلآلود و اعتدال را بر اساس منافع خود تعریف کنند، باید رئیسجمهوری
منتخب برداشت خود را از این مفهوم بیان کند. طبیعی است که این برداشت با
آنچه بهعنوان وعدههای انتخاباتی که بارها در ملأعام و رسانهها بیان شده،
تفاوت زیادی نباید داشته باشد. در دیدگاه رئیسجمهور منتخب، اعتدال چندان
با طرد و حذف جریانهای گوناگون آنطور که هشت سال گذشته شاهدش بودیم جور
نیست. به نوعی اعتدال را میشود فاصله گرفتن از فضای پولاریزه یا قطبی شده
دانست که در آن تنوع طیفها و گرایشها به رسمیت شناخته شده و امکان
انتخابهای بیشتر برای همگان فراهم میشود. به رسمیت شناخته شدن لزوما به
معنی سهیم شدن در قدرت نیست. دولت احمدینژاد آنچنان تنوع و تکثیر
دیدگاهها را به رسمیت نمیشناخت. دولتمردان دهم حتی با اعلام نتیجه
انتخابات و پس از شکست قطعی برنامههایشان با مکشوف شدن نظر اکثریت رای
دهندگان باز هم در را بر همان پاشنه سابق چرخاندند و با تصمیمات عجولانه و
فاقد وجاهت منطقی از فرصت باقیمانده جهت بهرهبرداری گروهی حداکثر استفاده
را کردند. بهانه پنهان کرد بدهی 74 هزار میلیارد تومانی دولت به بانک
مرکزی طی یک حساب سازی ساده که منجر به کاهش قدرت پول ملی در برابر ارز
خارجی و افزایش صوری داراییهای خارجی دولت میشود نمونه دست به نقد آن
است.
بیتردید هر دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب به نحوی
خواهان سهم در کابینه هستند هرچند علنی اشارهای به آن نمیکنند. آقای
روحانی تا چه حد تسلیم این فشارها خواهد شد؟
اعتدال، تدبیر و عقلانیت که باید خصایص برجسته دولت
روحانی باشند. اشتراک معنایی با ترکیب دولتی همچون یک شرکت سهامی متشکل از
افرادی به عنوان سهم هر جناح و جریان سیاسی ندارد. انتخابات اخير شکست
گفتمان حاکم بر رفتار و گفتار تندروهای اصولگرا و عملکرد دولت ایشان بود
بنابراین دولت جدید باید از وحدت گفتمانی و وحدت رویه در مرزبندی شفاف با
دولت احمدینژاد برخوردار باشد. گرچه سیاست، هنر استفاده از ممکنات و
دادههای واقعا موجود است ولی همانطور که مردم در انتخابات از امکانی که در
اختیارشان بود به خوبی استفاده کردند و برای خودشان فرصت آفریدند، روحانی
هم باید با پشتوانه بیش از 18 میلیون رای خود فرصتها را بسازد البته همین
جا بگویم که روحانی، در قیاس با آقای احمدینژاد، گرچه نزدیک به
میانهروهاست اما به لحاظ تاریخ و تبار از احمدینژاد به کلیت نظام و هسته
مرکزی حکومت نزدیکتر و درهم تنیدهتر بوده است. بنابراین شاید بتوان
پیشبینی کرد بعید مینماید تنش بیشتری در آینده داشته باشد. با این حال
نباید مرز میان وضعیتی که مردم دست رد به سینهاش زدند و آنچه عقبنشینی
مصلحتآمیز برای کسب موقعیت جدید مینامیم، مخدوش شود. میشود از بسیاری
چیزها گذشت ولی نباید آنها را فراموش کرد. تعلل و انفعال روحانی در برابر
مطالبات مردم قبل از اینکه او را به دامن امن اصولگرایی بغلتاند، به ماه
عسل جنبش اجتماعی با او پایان خواهد داد و نهتنها موجب تقویت اصولگراها
نمیشود که به ضعف اندیشههای اعتدالی و عقلانی خواهد انجامید.
از هماکنون چه نگرانیای باید برای دولت یازدهم متصور بود؟
سادهاندیشی است اگر گمان کنیم نیروهای افراطی و تندرو که
در محکمه ملت حداکثر 11 در صد آرا را بهدست آوردند اینک ساکت بنشینند.
بیتردید تحرکاتی آغاز میشود و البته شده است تا شیرینی انتخابات را به
کام مردم تلخ کند. این روزها فقط اصلاحطلبان نیستند که طعنه و زخم
زبانهای افراطیون ورشکسته به تقصیر را میچشند، میانهروهای اصولگرا نیز
این روزها از دست نیش و برچسبهای آنها به فغان آمدهاند. آنها هر آنچه در
اختیار دارند به کار میگیرند تا آب رفته را به جوی باز گردانند. تا لحظه
آخر انتخابات اصولگرایان مرتب هشدار میدادند که مبادا اجازه دهند کاندیدای
نزدیک به اصلاحطلبان کههاشمی و رئیس دولت اصلاحات هردو او را تائید
میکنند رای بیاورد، حالا دایه مهربانتر از مادر شدهاند و به دنبال اتصال
بند نافش به خود میگردند. چرخش به راست کابینه روحانی میتواند چشم
اسفندیار خودش و تفکری باشد که به نام اعتدال میراثدارش است.
به دولت آقای احمدینژاد و شخص ایشان چه نمرهای میدهید؟
قبل از من و شما این ملت بود که نمره تجدیدی داد. مگر
یادتان رفته بعضی رسانههای اصولگرا حتی روز انتخابات درپیامکهای خود خبر
از سونامی سعید جلیلی بهعنوان ادامهدهنده راه احمدینژادی میدادند و
همه را تشویق میکردند تا به دشمن کاخنشینان و غربزدگان رای دهند. حالا
دیگر فقط رای 18 میلیونی روحانی روی میز نیست بلکه آن 14 میلیونی را که از
رای دادن هم به هر دلیل امتناع کردند و حامل یک پیام مشخص انتخاباتی بود،
نباید نادیده گرفت.
نظرتان درمورد تشکیل دولت در سایه از سوی منتقدان دولت چیست؟
اول از همه بگویم اصلاحطلبان نباید دچار نشئه پیروزی
شوند و تصور کنند کار تمام است. حتی اگر بر فرض رئیس دولت اصلاحات هم به
ریاستجمهوری میرسید این ۱٨ میلیون رای در نبود سازمان و تشکیلات سراسری
بهراحتی فروکش میکرد. نگاه و عملکرد اقتصادی دولت آینده بسیار مهم است.
بسیاری خوشبینند که ایران میتواند از شرایط نامناسب اقتصادی که دچار آن
است خارج شود. آنچه دولت فعلی قرار است به دولت روحانی تحویل دهد بنا
بهگفته متناقض دولتمردان و مشاوران روحانی بهشدت در پرده ابهام و عدم
شفافیت باند پیچی شده است و گویا خیلیها تمایلی به کنار زدن پرده ندارند.
بهقول خیام، هست از پس پرده گفتوگوی من وتو / چون پرده برافتد نه تو مانی
و نه من. در عین حال اولویت همه جناحها و حاکمیت در مهار سریع تورم و
کنترل نقدینگی است ولی کیست نداند که چنین مهاری جز با افزایش تولید و بالا
بردن عرضه کالا و خدمات ممکن نیست چرا که در شرایط کنونی با مشکل عرضه
کالا مواجه هستیم در بسیاری موارد شاهد هستیم که کالاهای مورد نیاز موجود
نباشد. این کاهش عرضه متاثر از کاهش تولید داخلی و البته هم متاثر از
تحریمهاست. بدون ابتکار عمل در سیاست خارجی و گامهای بلند و مستحکم
برداشتن در تعامل با دیگر کشورها ناممکن است.
در دولت روحانی تغییر سیاست بر اقتصاد اولویت و تقدم دارد یا مانند دولت هاشمی اقتصاد مقدم بر اصلاحات سیاسی است؟
اکثر اصلاحطلبان معترفند که مشکل اقتصاد ما سیاسی است.
اقتصاد ملی تحت تاثیر ساختار تصمیمگیری دیگر نهادها در وضعیت بلاتکلیفی و
مردد به سر میبرد. از اینرو نهادینه شدن نظام تدبیر در ایران که خود
اصلاحی سیاسی است به اصلاح اقتصادی میانجامد. یک نمونه روشن در این مورد
مساله خصوصی سازی است. چرا؟ در حالی که روسای دولت بارها سخن از کاهش تصدی
دولت گفتهاند اما شرکتهای دولتی را بهعنوان قلک دم دستی جهت هزینه جاری
خود بازسازی و خلاف آنچه گفتهاند و احکام قانون برنامه بود عمل کردهاند.
بیش از 20 سال است که در ایران دولت دارد خصوصیسازی انجام میدهد اما
همچنان دولت درحال بزرگترشدن است و جالب آنکه بودجه سالانه شرکتهای دولتی
هر سال نسبت به گذشته انبساطی تر و سهمش در بودجه کل کشور افزایش یافته
است. همینطور وابستگی ساختار بودجه جاری به درآمد نفتی روز به روز بیشتر
گردیده که این شرایط در بلندمدت به تخلیه انرژی اقتصاد ایران منجر شده و آن
را ناتوان و کمرمق کرده است. آیا این یک مشکل سیاسی است یا اقتصادی؟ حل
آن هم بستگی به اراده دولت دارد نه ملت. حقیقت دیگر آن است که گشودگی فضای
سیاسی و اصلاحات گلاس نوستی اگر به آن درجه و میزان باشد که به هرج و مرج و
کاهش ضریب امنیت ملی بینجامد نهتنها راهگشا نیست که اوضاع اقتصادی را
آشفتهتر میسازد. تازه تغییرات عمیق در بهترین حالت هم در تضاد با ساختار
موجود قدرت نمیتواند گسترده باشد. آقای هاشمی هم که زمانی فضل تقدم
اقتصاد بر سیاست محور برنامه دولتش بود اینک سخن از لزوم هم فازی و هم
داستانی اصلاحات سیاسی و اجتماعی با اصلاحات اقتصادی میکند. اینک نباید
اجازه داد مردم از اصلیترین منبع ایجاد ثروت یعنی دسترسی آزاد به اطلاعات
محروم شوند. رهبران اصلاحطلب باید مردم را یاری کنند که به اطلاعات دسترسی
پیدا کنند و از این جهت تنها به منابع اطلاعاتی اصولگرا متکی نباشند بلکه
تلاش برای ایجاد رسانههای مستقل بهویژه برپایی شبکه تلویزیونی تاثیر گذار
و معتبر نه تنها پیروزی مردم را تحکیم و منافع ملی را تضمین میکند که
رقابت دموکراتیک و دائمی میان دو جریان شناسنامهدار اصلاحطلبان فاقد
رسانه و محافظهکاران متکی به پشتیبانی و حمایت همهجانبه رسانه ملی را
پایدار میکند.اگر اصلاحطلبان و اشخاص مورد وثوقی چون رئیس دولت اصلاحات و
هاشمی بتوانند از فرصت پیش آمده به ترمیم و بازسازی پایگاه و تشکیلات
اجتماعی بپردازند و توازن قدرت میان دولت و ملت را به نفع مردم حفظ و تقویت
نمایند، سرنوشت و آینده اقتصاد بر مدار عقلانیت و اعتدال قرار خواهد گرفت.
وگر نه اهمال در این مهم مسئولیت کم توجهی دولت روحانی نسبت به مطالبات
علیالراس شده دامن آنها را هم میگیرد.
آقای روحانی باید با طرحهایِ نیمهتمام دولت احمدینژاد چه بکند؟
دولت بهدلیل نگاهایدئولوژیک و تزریق بیحساب و کتاب
پترودلارها و درآمدهای نفتی غولآسا و پرهزینه شده که لازم است زودتر فکری
بهحالش کرد. بیثباتیهای ادواری در اقتصاد و تحریمهای کمرشکن ظرفیت و
استمرار سرمایهگذاری را کاهش و تواناییهای کارآفرینانه را تضعیف کرده و
اقتصاد ایران را دچار مشکلاتی کرده است. بنابراین بیش از این نمیتوان به
این اقتصاد فشار آورد و دیگر نمیتوان با تزریق پول و اعتبار و سایر
انگیزانندهها آن را به تحرک وا داشت. نخست باید مساله بی ثباتی و عوامل
محدثه و مبقیه آن حل شود سپس عوامل آشفتگی درمان و زدوده گردد و سرانجام
سراغ تحرک بخشی و جهش اقتصادی رفت. دولت سفرهای استانی و تصویب صدها طرح و
پروژه چند هزار پروژه صنعتی و کشاورزی و خدماتی را سربار بودجه عمومی کشور
کرده است. با اینکه اجرای دقیق هدفمندسازی یارانهها، خصوصی سازی سالم و
کوچک کردن دولت آماس کرده فعلی، حذف قوانین و مقررات دست و پاگیر و بعضا
متناقض، جذب سرمایه ایرانیان مقیم خارج و سرمایهگذاران خارجی، بازگرداندن
اقتدار پول ملی و دهها راه علاج دیگر مسائل مبرم دولت روحانی هستند تردید
ندارم خلاصی از دست طرحهای نیمه تمامی که روی دست کشور مانده و تعدادی شان
هم بارها افتتاح نمایشی شدهاند و هماکنون خاک میخورند فوریت دارد. کنار
گذاشتن طرحهای ناتمام نه از نظر اهالی محل پذیرفته است و نه از نظر
پرستیژی برای دولت آقای روحانی شایسته است که بیاید بگوید نمیتوانیم تمام
کنیم این اولین پرونده روی میز سازمان برنامه و بودجه است که باید ارزیابی و
رسیدگی گردد. اول از همه نیاز اقتصاد ملی به پایان این پروژهها مورد توجه
است، اهداف ثانوی و انگیزههای جذب رای در اولویتهای بعدی قرار میگیرند.
دولت میتواند آنها را به بخش خصوصی واگذار کند. ما باید نه تنها به بخش
خصوصی اجازه دهیم بلکه باید آنها را تشویق کنیم که به عرصه بازگردند و
موتور رشد اقتصادی کشور شوند و دولت را تنها در بخشهای استراتژیک اقتصادی
مداخله دهیم. یکبار گفتهام برخی دولتمردان بسان بچه پولدار بیمسئولیتی
میمانند که هر شب سر گاوصندوق پدر رفته موجودی آن را خالی میکنند وقتی
هم که میگوییم حساب و کتاب چه میشود ننه من غریبم در میآورد. تورم بالای
40 درصدی فعلی و بیکاری دو رقمی همراه رکود و نرخ رشد اقتصادی منفی چه
حاصلی جز تضعیف سرمایه اجتماعی خواهد داشت. اینکه ایران سرزمین بزرگی است و
ملت متمدن و بزرگتری در آن زندگی میکند مشکل ما را حل نمیکند که مسئولیت
ما را دوچندان میسازد. اقتصاد ایران، اقتصادی است که نقدینگی آن در کمتر
از یک دهه بیش از هشت یا نه برابر شده است که نیاز به توقف دارد.