چرا لحن تهران و تل آویو ناگهان تندتر شد؟ | جنگ همه را به دنبال خود میکشد؟
مسئله این نیست که رویارویی آتی میان تهران و تلآویو پیش از ساعات شروع انتخابات در ایالات متحده باشد یا روزها و هفتههای پس از آن. مسئله این است که رویارویی به امری اجتنابناپذیر تبدیل شده و هریک به دلیل شعارهایشان، به ورطه انتخابهای بیبازگشت افتادهاند.
کار از «بازدارندگی» متقابل گذشته است. حالا تهران و تلآویو هر لحظه بر شدت تهدیدهای یکدیگر میافزایند. تهران میگوید «وعده صادق 3» را با سلاحهای جدید و به گونهای ویرانگر علیه بنیانهای اسرائیل اجرا میکند و در انجام آن تردید ندارد. تلآویو هم با تکیه بر حمایتهای لجستیک و کمبدیل واشنگتن برای دو اقدام پیشدستانه و واکنشی، رجز میخواند. آیا برخلاف گذشته، این بار شواهد خبر از عبور از «تنش زیر خط جنگ» میدهد؟ در این صورت اوضاع به چه شکل رقم میخورد؟
پس از گذشت بیش از یکسال جنگ «حماس - حزبالله و اسرائیل» به جنگ میان «ایران و اسرائیل» تغییر شکل و ماهیت میدهد؟ آیا بروز چنین وضعی تنها به تیکتاک آتش میان این دو محدود خواهد ماند یا دامنهاش به گستردگی تا رودرویی ایران و ایالات متحده در پهنه خاورمیانه میانجامد؟ دیگر بازیگران منطقه و جامعه جهانی چه موضعی را انتخاب خواهند کرد؟ آیا انتقال تجهیزات نظامی ایالات متحده به منطقه اعم از پدافند «تات» تا بمب افکنهای B52 و جنگندههای F35 به هوای حمایت مستقیم از تلآویو است یا نمایشی برای ایجاد بازدارندگی از بروز جنگی تمام عیار؟ آیا جامعه جهانی و به ویژه اروپا مانند هنگامی که واشنگتن از برجام خارج شد، سرانجام نقش دستیار واشنگتن را مقابل تهران ایفا میکنند؟ آیا ارادهای برای دور کردن تهران و تلآویو از ورود به «جنگ تمام عیار» سر از پستو بیرون خواهد آورد؟ سازمان ملل چگونه با شرایط جدید روبرو میشود؟ و اصولاُ در این بزنگاه چه نقشی میتواند ایفا کند؟
همه پرسشهای بالا به وضعی مربوط است که «بازدارندگی» مفهوم و کارآمدی خود را از دست داده و بیشتر به لقلقه ناکارآمد زبان دیپلماتها تبدیل شده است. به نظر میرسد استمرار این وضع به معنای آن است که «جنگ» دارد همه را به دنبال خود میکشد؛ بیآنکه به راستی تمایل عمومی چنین باشد. دلیل این وضع همانا تغییر رویکرد «بازدارندگی» از سوی تلآویو و تهران به رویکرد «شکست یا پیروزی» در صحنه کارزاری است که از هفتم اکتبر سال میلادی گذشته میان حماس و اسرائیل آغاز شد و اکنون دامنهاش به وضع حاضر رسیده است.
مسئله این نیست که رویارویی آتی میان تهران و تلآویو پیش از ساعات شروع انتخابات در ایالات متحده باشد یا روزها و هفتههای پس از آن. مسئله این است که رویارویی به امری اجتنابناپذیر تبدیل شده و هریک به دلیل شعارهایشان، به ورطه انتخابهای بیبازگشت افتادهاند. شرایط کنونی لحظات پراضطرابی را به همه طرفها تحمیل کرده است. در این میان «نقطه تعادل» و دستیابی به آن به مثابه گوهری کمیاب شده که دیپلماسی را به گوشه انزوا کشانده است. «نقطه تعادل» امری است که از دیپلماسی فعال انتظار میرفت اما پشتوانه آن میتوانست ارادههایی باشد که خواستار چنین امری باشند.
تلآویو در همه فرایند جنگ با حماس-حزب الله برای رسیدن به این نقطه از هیچ تلاش و اقدامی فرو گذار نکرد. این درحالی بود که تهران با درک اهداف راهبردی اسرائیل که ایستگاه به ایستگاه دنبال شد، خویشتنداری را در دستور کار گذاشت. اما شرایط بهگونهای رقم خورد که اکنون تهران را در برابر انتخاب عبور از «زیر خط جنگ» قرار داده است. از این رو اگر هنوز امیدی به پرهیز از جنگ تمام عیار بتواند سو سو بزند، به ابتکارهایی مربوط خواهد شد که بیرون از دایره تصمیمهای کنونی تهران و تلآویو است.
سازمان ملل در هیئت جامعه جهانی، ایالات متحده و اروپا در صورت ارائه ایدهای قوی و ابتکارهایی مانند آنچه در بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۱ میلادی به کار گرفته شد، هنوز ممکن است از شعلهور شدن جنگ جلوگیری کنند. این مهم در صورتی است که دیپلماسی بتواند از یکسو به جنگطلبی تلآویو مهار بزند. از سوی دیگر رویکردها را از «شکست یا پیروزی» به «بازدارندگی» تغییر داده و با قبول شرایط «جنگ سرد» میان دو طرف، از وقوع جنگ مستقیم و تمام عیار جلوگیری کند. آیا چنین ارادهای هست؟ یا «جنگ» دارد همه را به دنبال خود میکشد؟