کد خبر: ۴۳۲۹۹۲
تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۰
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۶۱۸

خطوط و پیامدهای سیاست خارجی ترامپ در دور دوم چگونه ترامپ، جهان را به هم می‌ریزد؟

سیاست خارجی دولت ترامپ که بر مبادلات کوتاه‌مدت و رئالیسم غیرسنتی استوار است، به احتمال زیاد تغییرات ساختاری در روابط آمریکا با متحدان و رقبای جهانی ایجاد می‌کند. از یک سو، متحدان آمریکا با افزایش فشار‌ها و تهدید‌های بین‌المللی ممکن است مجبور به دادن امتیازاتی برای جلب حمایت او شوند؛ از سوی دیگر، کشور‌هایی مانند روسیه و چین فرصت‌هایی برای افزایش نفوذ خود می‌بینند. رویکرد تهاجمی دولت ترامپ می‌تواند اتحاد‌های سنتی آمریکا را تضعیف کرده و به افزایش پیچیدگی‌های امنیتی جهان بینجامد.

سیاست خارجی دولت ترامپ که بر مبادلات کوتاه‌مدت و رئالیسم غیرسنتی استوار است، به احتمال زیاد تغییرات ساختاری در روابط آمریکا با متحدان و رقبای جهانی ایجاد می‌کند. از یک سو، متحدان آمریکا با افزایش فشار‌ها و تهدید‌های بین‌المللی ممکن است مجبور به دادن امتیازاتی برای جلب حمایت او شوند؛ از سوی دیگر، کشور‌هایی مانند روسیه و چین فرصت‌هایی برای افزایش نفوذ خود می‌بینند. رویکرد تهاجمی دولت ترامپ می‌تواند اتحاد‌های سنتی آمریکا را تضعیف کرده و به افزایش پیچیدگی‌های امنیتی جهان بینجامد.

  


چگونه ترامپ، جهان را تغییر خواهد داد؟- پیتر دی فیور، استاد علوم سیاسی دانشگاه دوک

 به نقل از نشریه فارن افرز، در سال ۲۰۱۶، پیروزی دونالد ترامپ همراه با غافلگیری فراوانی بود و بسیاری را به پرسش در مورد شیوه حکمرانی و تأثیر احتمالی او بر نقش ایالات متحده در عرصه جهانی واداشت. با سبک مدیریتی غیرقابل پیش‌بینی و پراکنده او، بسیاری از این پرسش‌ها بی‌پاسخ باقی ماندند. اما اکنون، با گذشت چهار سال از ریاست او، تحلیل دوره نخست ریاست جمهوری و بررسی سومین کارزار انتخاباتی‌اش، اطلاعات و تجربه بیشتری وجود دارد که می‌تواند پیش‌بینی دقیق‌تری از دوره دوم ارائه دهد. با این حال، واکنش جهانی و پیامد‌های نهایی این تغییرات همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارند.

در این میان، دو نکته اساسی به طور واضح نمایان است. نخست، همچون دوران اول ریاست جمهوری دونالد ترامپ، در تعیین مسیر سیاست‌ها افراد نقش مهمی خواهند داشت و رقابت میان جناح‌های مختلف برای تأثیرگذاری بر تصمیمات کلیدی ادامه خواهد یافت. در حالی که برخی به‌دنبال تغییرات عمیق و ساختاری در سیاست داخلی و خارجی آمریکا هستند، برخی دیگر رویکرد محافظه‌کارانه‌تری دارند. این بار، به نظر می‌رسد جناح‌های تندروتر از نفوذ بیشتری برخوردارند و با استفاده از این نفوذ، تلاش خواهند کرد تا صدا‌های میانه‌رو را کنار بزنند.

 


سیاست خارجی ترامپ، با ویژگی‌های صریح و رویکرد معامله‌گرانه‌اش، همچنان ثابت باقی مانده است؛ اما شرایطی که او قصد دارد این سیاست را در آن پیاده کند به طرز چشمگیری دگرگون شده است. جهان امروز نسبت به دوره نخست ریاست جمهوری او بسیار خطرناک‌تر به نظر می‌رسد. در کارزار انتخاباتی، دونالد ترامپ جهانی را به تصویر کشید که در آستانه فروپاشی است و خود را به عنوان رهبری واقع‌گرا معرفی کرد که قادر است این خطرات را مهار کند. اما در عمل، آنچه ارائه داد بیشتر به «رئالیسم جادویی» شبیه بود؛ مجموعه‌ای از ادعا‌های غیرواقع بینانه و ساده‌انگارانه که فهم عمیقی از تهدید‌های واقعی در برابر آمریکا را نشان نمی‌داد.  موفقیت او در حفاظت از منافع آمریکا در این محیط پیچیده، به احتمال زیاد به این وابسته است که آیا او و تیمش می‌توانند از تصویری اغراق‌آمیز که در انتخابات ارائه کردند، فاصله بگیرند و با دیدی واقع‌بینانه‌تر به چالش‌های جهانی بپردازند یا خیر.

آزمون وفاداری؛ شرط حضور در دولت ترامپ
در دوره نخست، منصوبان ترامپ در حوزه امنیت ملی را می‌توان به سه دسته اصلی تقسیم کرد. بزرگ‌ترین گروه، متخصصانی بودند که در دولت‌های جمهوری‌خواه پیشین نیز شانس تصدی پست‌هایی را داشتند، گرچه احتمالاً در سطحی پایین‌تر از جایگاه‌هایی که در دولت ترامپ به آنها رسیدند. این افراد تلاش کردند تا در میان آشفتگی‌ها، برنامه‌های رئیس‌جمهور را تا حد امکان عملی کنند و به دستاورد‌های ملموس دولت اعتبار بخشند.

در میان مقام‌های دولتی نزدیک به دونالد ترامپ، گروهی کوچک، اما بانفوذ حضور داشتند که متشکل از مدیران ارشد و با تجربه امنیت ملی بودند. این افراد، دیدگاه‌های مستحکمی درباره سیاست‌گذاری‌های کلان امنیتی داشتند و باور داشتند که با برجسته‌سازی پیامد‌های منفی گزینه‌های دیگر، می‌توانند ترامپ را به اتخاذ تصمیمات مطلوب خود ترغیب کنند، حتی اگر او همچنان به دیدگاه‌های تجاری‌محورش پایبند بماند. نمونه‌هایی از این گروه شامل اچ. آر. مک‌مستر و جان بولتون، مشاوران دوم و سوم امنیت ملی ترامپ بود.

دسته دیگری از وفاداران سرسخت ترامپ با تکیه بر شعار «اول آمریکا» عمل می‌کردند؛ افرادی که بدون توجه به پیامدها، دستورات ترامپ را با رویکردی به‌هم‌ریخته و بدون آگاهی دقیق از پیامد‌های ناخواسته اجرایی می‌کردند. این افراد که وفاداری خود را به شکلی محدود تفسیر می‌کردند، بر این باور بودند که رئیس‌جمهور باید بدون مواجهه با جزئیات واقعیت‌ها، دستوراتش را اجرا کند تا مبادا به تغییر نظر خود ترغیب شود. برای مثال، تلاش‌های پرریسک برای خروج از افغانستان و کاهش تعهدات در ناتو در اواخر دوره ترامپ، عمدتاً توسط کارکنان جوان‌تر و کم‌تجربه‌ای هدایت می‌شد که پس از خروج مقامات ارشد در سمت‌های کلیدی باقی مانده بودند و تلاش می‌کردند ترامپ را از پیامد‌های واقعی اقداماتش آگاه نکنند.

دونالد ترامپ و تیم او وفاداری را در رأس اولویت‌های خود قرار داده‌اند. آزمون وفاداری آنان نیز به‌ظاهر ساده، اما در باطن پرسش‌برانگیز است: از هر فرد در جایگاه قدرت می‌خواهند تا بگوید آیا انتخابات ۲۰۲۰ را همراه با تقلب می‌داند یا حمله ۶ ژانویه به کنگره را شورش تلقی می‌کند.

همان‌طور که جی‌دی ونس، هم‌پیمان ترامپ، نشان داده، از نظر ترامپ تنها یک پاسخ به این پرسش‌ها قابل پذیرش است. این آزمون وفاداری می‌تواند به ترامپ این فرصت را بدهد تا مقامات ارشد نظامی و اطلاعاتی را بر پایه همسویی سیاسی برگزیند و تنها کسانی را ارتقا دهد که با دیدگاه‌هایش همراهند.

امتیازدهی و تملق‌گویی؛ راهکار‌های متحدان برای جلب حمایت ترامپ
رای‌دهندگان آمریکایی مسیر خود را برگزیدند و اکنون دولت واشنگتن باید خود را با بازگشت ترامپ به قدرت تطبیق دهد. اما این انتخاب چه پیامد‌هایی برای جامعه جهانی خواهد داشت؟ بسیاری از متحدان آمریکا پیروزی ترامپ را با نگرانی دنبال کرده و آن را نشانه‌ای از پایان دوران رهبری جهانی سنتی آمریکا می‌دانند. اگرچه سیاست خارجی ایالات متحده از زمان جنگ جهانی دوم همواره با انتقاداتی همراه بوده و گاه مورد تردید قرار گرفته است، اما متحدان به این نتیجه رسیده‌اند که دوره پس از جنگ جهانی دوم، دوره‌ای به‌مراتب باثبات‌تر و مفیدتر نسبت به دوران پیش از آن بوده است؛ زمانی که آمریکا از پذیرش مسئولیت‌های جهانی سر باز می‌زد، انفعالی که به بهای جان میلیون‌ها انسان تمام شد.

در دوره نخست ریاست‌جمهوری ترامپ، متحدان آمریکا به‌دلیل نگرانی از سیاست‌های او، استراتژی‌های محافظه‌کارانه‌ای در پیش گرفتند. اما این‌بار؛ هم به دلیل چالش‌های داخلی که این کشور‌ها با آن مواجه‌اند و هم به دلیل تهدیدات فزاینده از سوی رهبران اقتدارگرا مانند ولادیمیر پوتین و شی جین‌پینگ شرایط پیچیده‌تر شده است. در نتیجه، ممکن است متحدان آمریکا ناگزیر شوند برای جلب حمایت ترامپ، امتیازاتی بدهند و حتی به برخی تملق‌ها متوسل شوند.

آنان احتمالاً به همان روش‌هایی روی خواهند آورد که در دوره نخست ریاست‌جمهوری ترامپ به‌عنوان راه‌هایی مؤثر برای جلب رضایت او به کار گرفتند. با این حال، رویکرد ترامپ که بر مبادلات کوتاه‌مدت و معامله‌محور استوار است، احتمالاً باعث خواهد شد که متحدان نیز بدون تعهد به امتیازات متقابل به دنبال تامین منافع حداکثری خود باشند. چنین روندی، در بهترین حالت به همکاری‌های سطحی و ظاهری منجر می‌شود و در بدترین حالت، مسائل بین‌المللی را بی‌پاسخ باقی می‌گذارد.

در مقابل، بازگشت ترامپ به قدرت فرصت‌های زیادی برای رقبای آمریکا به همراه خواهد داشت. او پیش‌تر وعده داده است که اوکراین را به پذیرش واگذاری بخش‌هایی از سرزمین خود به روسیه وادار می‌کند تا دستاورد‌های نظامی پوتین را مشروعیت ببخشد. برخلاف بسیاری از وعده‌های انتخاباتی، این وعده ممکن است واقعیت پیدا کند، چرا که ترامپ خود را با مشاورانی احاطه کرده که مواضع ضد اوکراینی و تمایلاتی طرفدار روسیه دارند. از آنجا که سیاست‌های ترامپ در این خصوص در حیطه اختیارات ریاست‌جمهوری قرار دارد، اجرایی شدن چنین برنامه‌ای ممکن است چندان دور از دسترس نباشد. تنها پرسشی که باقی می‌ماند این است که آیا پوتین به یک توافق جزئی رضایت می‌دهد یا خواستار تسلیم کامل و فوری اوکراین خواهد بود.

تناقضات در رویکرد جاه‌طلبانه ترامپ
برای چین، بازگشت ترامپ مزایای کمتری خواهد داشت؛ چراکه برخی از مشاوران کلیدی او به این باور نادرست رسیده‌اند که آمریکا می‌تواند از منافع خود در اروپا چشم‌پوشی کند و همزمان بازدارندگی خود را در برابر چین در آسیا تقویت کند. برای نمونه، اگر ترامپ موفق شود تعرفه‌های سنگینی بر کالا‌های چینی اعمال کند، ممکن است فشار اقتصادی بر چین افزایش یابد، هرچند این فشار به احتمال زیاد ابتدا و با شدت بیشتری بر مصرف‌کنندگان آمریکایی تأثیر خواهد گذاشت. علاوه بر این، ترامپ به احتمال زیاد تلاش خواهد کرد تا با نمایش قدرت نظامی در آسیا، ضعف‌های ادعایی دولت بایدن را جبران کند و حضوری فعال‌تر در منطقه نشان دهد.

تردید‌هایی جدی وجود دارد که تعرفه‌های تجاری و اقدامات تهاجمی ترامپ بتوانند سیاست‌های چین را به‌طور مؤثری تغییر دهند یا منجر به برنامه‌ای نظامی پایدار و معنادار در آسیا شوند. به‌طور مثال، ترامپ شرایط پیچیده‌ای برای دفاع از تایوان تعریف کرده است؛ او از تایوان خواسته تا بودجه دفاعی خود را چهار برابر کند تا بتواند حمایت گسترده‌تر آمریکا را جلب نماید. این استراتژی جاه‌طلبانه که در ذات خود دچار تناقضاتی است، ممکن است در نهایت با شکست روبه‌رو شود. همچنین، این احتمال وجود دارد که چین و روسیه با پیش‌بینی احتمالی عقب‌نشینی آمریکا از جبهه‌های کلیدی آسیا و اروپا، اتحاد خود را تقویت کنند.

تیم ترامپ؛ اعتماد به‌نفس بالا و چالش مسئولیت‌پذیری
در کارزار انتخاباتی، ترامپ و جی‌دی ونس، خود را حامیان صلح معرفی کردند و کامالا هریس و متحدان او را جنگ‌طلب نامیدند. استیون میلر، از وفادارترین مشاوران ترامپ، تصویری اغراق‌شده و هراس‌انگیز از انتخاب رقیبان به نمایش گذاشت. او در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «موضوع پیچیده‌ای نیست. اگر به کامالا رأی دهید، لیز چنی وزیر دفاع خواهد شد، ما به ده‌ها کشور حمله خواهیم کرد، پسرانی از میشیگان به خاورمیانه اعزام می‌شوند، میلیون‌ها نفر جان خود را از دست می‌دهند. به روسیه و کشور‌های آسیایی حمله می‌کنیم؛ جنگ جهانی سوم. زمستان هسته‌ای.»

این تصویر از ترامپ به‌عنوان یک رهبر محتاط و صلح‌طلب برای کسانی که تهدید‌های آتشین او علیه کره شمالی یا دستور او برای ترور یک ژنرال ارشد ایرانی را به یاد دارند، متناقض و گیج‌کننده است. پیام‌های انزواطلبانه کمپین ترامپ شاید در نهایت به محدودیت‌هایی برای سیاست خارجی او در زمان بحران‌ها بدل شوند. اما ترامپ به‌طور معمول از چنین محدودیت‌هایی گریزان است و از مقید شدن به چارچوب‌های ثابت و از پیش تعیین‌شده امتناع می‌کند.

ترامپ اکنون فرصتی کم‌نظیر برای تعیین مسیر سیاست امنیت ملی آمریکا در اختیار دارد و این قدرت را به دستان کسانی می‌سپارد که حاضرند با او هم‌راستا باشند. تیم ترامپ از اعتماد به‌نفس بالایی برخوردار است، اما جهان منتظر خواهد ماند تا ببیند آیا این تیم، علاوه بر اعتماد به نفس، دارای مسئولیت‌پذیری و خرد لازم برای بهره‌گیری درست از این قدرت نیز هست یا خیر.