پزشکیان چگونه بدشانستر از روحانی شد؟
روحانی و یارانش شاید آنهمه بداقبالی که سرنوشت برایشان رقم زده بود، باور نداشتند؛ خصوصاً که تازه داشتند از زیر بلای ترامپ کمر راست میکردند که سیلابهای سراسری ۱۳۹۸ و پس از آن، بلایی سهمگینتر، چون کرونا فرارسید؛ بلایی که هرچه مرگ و درد و اشک با خود داشت؛ دستکم یک خیر را برای روحانی و ایران و ایرانیان به همراه آورد: مانع تداوم ریاستجمهوری ترامپ شد.
محمدجواد روح طی یادداشتی نوشت: شاید هیچکس همچون حسن روحانی، معنای عبارت «دونالد ترامپ» را نداند؛ رئیسجمهوری غیرمترقبه که در طلاییترین روزهای ریاستجمهوری حسن روحانی ناگهان در آمریکا ظهور کرد و هرچه او کِشته بود، بر باد داد.
خروج از برجام در اردیبهشت ۱۳۹۷ بلایی بود که ترامپ بر سر روحانی نازل کرد و کلید او را که تازه دو سه سالی بود سختترین قفل سیاست خارجی ایران را گشوده بود و بندهای تحریم را تا حد زیادی زدوده بود؛ از کار انداخت. توافق هستهای همچون گوسالهای بود که دل صاحبش را کباب کرد تا گاو شود و چون به وقت شیردهی رسید، مخالفان داخلی سطل را وارونه کردند و ترامپ هم آن را گلو برید و سرنگون کرد.
روحانی و یارانش شاید آنهمه بداقبالی که سرنوشت برایشان رقم زده بود، باور نداشتند؛ خصوصاً که تازه داشتند از زیر بلای ترامپ کمر راست میکردند که سیلابهای سراسری ۱۳۹۸ و پس از آن، بلایی سهمگینتر چون کرونا فرارسید؛ بلایی که هرچه مرگ و درد و اشک با خود داشت؛ دستکم یک خیر را برای روحانی و ایران و ایرانیان به همراه آورد: مانع تداوم ریاستجمهوری ترامپ شد.
او را در پاییز ۲۰۲۰ (۱۳۹۹) سرنگون کرد. هرچند همزمانی پایان دولت ترامپ با آخرین ماههای دولت روحانی و موقعیت شکننده او که عملاً در ستیز با بلوک اصلی قدرت قرار گرفته بود و نیز پس از حوادث دیماه۱۳۹۶ و آبان۱۳۹۸ پشتوانه اجتماعیاش هم از بین رفته بود، عملاً امکان و فرصتی برای بازگرداندن آب برجام به جوی در اختیار روحانی نگذاشت.
چنین بود که روحانی هنوز و با گذشت بیش از سهسال از پایان دولتاش، بهنوعی خود را بداقبالترین رئیسجمهور ایران میداند که اسیر دوگانه ترامپ/کرونا شد. بااینحال، او حالا که ۱۰۰روز از آغازبهکار رئیسجمهور پزشکیان میگذرد، احساس میکند یکی، بدشانستر از او هم وجود دارد. مسعود پزشکیان که از روز تحلیفاش حتی یک شب آرام نداشته است.
شب نخست با ترور اسماعیل هنیه، رهبر حماس، گذشت و از فردای آن، ایران وارد بیسابقهترین سطح تنش خارجی پس از جنگ ایران و عراق شد. چنین بود که صد روز نخست دولت پزشکیان را باید روزها و شبهای خوفورجا دانست؛ شبهایی که چشمها نخوابید تا دریابد خبری از حمله طرفین میشود یا نه. و روزهایی که عملاً همه فعالیتهای کشور معلق مانده بود و منتظر مشخص شدن روند و سمتوسوی تحولات. یک پرسش مگو در همه اذهان میخلید: جنگ شد؟
این وضعیتی است که پزشکیان در آن گرفتار آمده است. وضعیتی چنان معلق و بلاتکلیف که شاید برای آن، بازگشت ترامپ نه یک بلا که نوری در انتهای تونل بنماید. در واقع، کار پزشکیان و دولت او چنان بر لبه تیغ و در میانه جنگ و صلح گرفتار آمده که برای آن، یکطرفه شدن ماجرا اولویت است و طبیعی و بدیهی است که خواست پزشکیان و حامیان او و نیز بخش مهمی از ساختار سیاسی، کاهش تنش و نرفتن به سوی جنگ است.
اما حتی اگر تصمیم ایران در مواجهه با آمریکا و اسرائیل همچنان مبتنی بر راهبرد اعلامی «نه جنگ، نه مذاکره» باشد؛ در مقابل، نتانیاهویی قرار دارد که بقای خود را در گروی گستردن جنگ و چنان که خود میگوید، «زدن سر اختاپوس» میداند. راست رادیکال اسرائیل دچار این تصور است که پس از حماس و حزبالله، فرصت و بهانه لازم برای تعیین تکلیف ایران را هم به دست آورده است.
البته، جنگ با ایران قابلمقایسه با دیگر حملات و نبردهای اسرائیل نیست. ولی حتی اگر جنگی هم در نگیرد و وضعیت صرفاً بر لبه تنش باقی بماند، باز هم تداوم شرایط «نه جنگ، نه صلح» اداره کشور را دچار چالش جدی میکند و دولت را از پیشبرد برنامههای توسعهای و اصلاحی خود و حتی رفع مسائل روزمره بازمیدارد؛ آنهم دولتی که برخلاف ادعای کیهان، نه اسبی زینشده از دولت قبل به ارث برده؛ بلکه با شرایطی مواجه است که روحانی آن را از زمان آغازبهکار خود در سال۱۳۹۲ سختتر میداند.
زمانی که روحانی دولتی را از محمود احمدینژاد تحویل گرفته بود که با تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل در خارج و بالاترین سطح نزاع بین نخبگان سیاسی پس از انتخابات۱۳۸۸ در داخل درگیر بود. بااینحال، روحانی آن شرایط را به دشواری موقعیت کنونی پزشکیان و دولت چهاردهم نمیداند؛ سخنی که از سوی او، بهعنوان عالیترین مقام دولت در سال۱۳۹۲ که با گوشت و پوستاش میراث احمدینژاد را درک کرده، قابلتأمل و شنیدنی است.
اما چرا و چگونه روحانی شرایط آغازبهکار پزشکیان را از دوران خود دشوارتر مییابد؟ در سطح داخلی، احتمالاً اینکه احمدینژاد هر میراثی برای روحانی به جا گذاشت؛ دستکم این ویژگی را داشت که در دو سال آخر دولتاش در نزد بلوک قدرت به مهرهای سوخته و «سرحلقه انحراف» فرو کاسته بود. ازاینرو، زبان روحانی و حتی دیگر نامزدهای انتخابات ۱۳۹۲ در نقد و نفی وضع موجود باز بود و او پس از تشکیل دولت خود هم، میتوانست آنچه واقعاً به ارث برده، اعلام کند و دستکم تا دو سال نخست بخش مهمی از کمبودها و چالشها را به آنچه از دولت قبل به او رسیده، ارجاع دهد که در بسیاری از موارد هم برای مخاطب جای پذیرش داشت.
نطقهای صریح روحانی چه در زمان انتخابات و چه در مقام ریاستجمهوری علیه احمدینژاد و حامیان او، عملاً یکی از موتورهای محرکه دولت دوازدهم بود که به تقویت انسجام و تشجیع حامیان او کمک میکرد و درعینحال، توجیه لازم برای دعوت به صبر و کاهش سطح انتظارات جامعه را در اختیار دولت قرار میداد. این درحالی است که مسعود پزشکیان دولتی را به ارث برده که ازیکسو، هیچگاه عملکرد و مواضع آن به صورت علنی از سوی بلوک اصلی قدرت مورد نقد و رد قرار نگرفت و ازسوی دیگر، شکل درگذشت رئیس آن، کلیت دولت را در هالهای قدسی قرار داده است که زیر سوال بردن عملکرد آن از سوی مقامات دولت جدید با هجمه گسترده تبلیغاتی و حتی برخورد و فشار سیاسی همراه میشود.
چنانکه در هفتههای اخیر، موضوعاتی عینی همچون سامانه آرد و نان، میزان مسکن ساختهشده و مهمتر از همه، وضعیت مخازن سوخت خودروها و نیروگاهها در زمان تحویل دولت، از موضوعی فنی و آماری به سطح «تخریب دستاوردهای رئیسجمهور شهید» ارتقا مییابد. چنین است که دستهای پزشکیان و دولتمردان او در سال۱۴۰۳ برخلاف روحانی در سال۱۳۹۲ حتی برای بیان و گزارش وضعیت آنچه از دولت قبل تحویل گرفته، بسته است؛ چه رسد که بخواهد عملکرد دولت قبل و وزرا و مسئولان آن را زیر سوال ببرد و برخی که به قول سیدابراهیم رئیسی «ترک فعل» کردهاند، برای بررسی پرونده و تخلفات و کمکاریهایشان به دستگاه قضا معرفی کند.
اما این، تنها دشواری پزشکیان۱۴۰۳ در قیاس با روحانی ۱۳۹۲ نیست. او اگر در داخل با محدودیت نقد دولت قبل و میراث آن مواجه است؛ در سطح خارج خود را با ستیزهجویی نامحدود درگیر میبیند. این نیروی ستیزهجو، نتانیاهو و متحدان جنگطلب و راست رادیکال حاکم بر اسرائیل است که بهنوعی، فضای پس از هفتماکتبر را فرصت و امکانی برای بقا و تثبیت خود در قدرت و فراتر از آن، تحقق رویاهای بزرگ آخرالزمانیاش میبیند و میکوشد میان آن با ایده «خاورمیانه جدید» آمریکا نیز پیوند برقرار سازد.
این درحالی است که روحانی در سال۱۳۹۲ نه با ستیزهجویی چون نتانیاهو که با سیاستمدار مداراجویی چون باراک اوباما مواجه بود و مهمتر اینکه، برای حل مسئله تحریم حداکثر باید تابوی مذاکره با آمریکا را میشکست که حداکثر در ادبیات انقلابی «شیطان بزرگ» بود و نه چون اسرائیل که موجودیت آن، نامشروع خوانده میشود و نابودی آن در میان شعارها و آرمانهای اصلی جای دارد.
چنین است که در سطح خارجی، پزشکیان با چالشی بسیار پیچیدهتر از روحانی در ابتدای کار خود مواجه است. این پیچیدگی چنان است که در شرایط کنونی، انتخاب ترامپ که مهمترین تهدید دولت روحانی بود که آن را زمین زد؛ به فرصت و امکانی برای کاهش تهدید اسرائیل و کمرنگ کردن خطر جنگ تبدیل شده است. گویی، ترامپ اینبار نقش آن افعی جهنم را بازی میکند که آدمی از هراس مارهایی سمیتر و سهمگینتر به او پناه میبرند. باید دید پزشکیان میتواند با راهبرد وفاق خود، کلیت ساختار سیاسی را برای اتخاذ چنین سیاستی همراه کند؟ اگر چنین شود؛ او حتی کاری بزرگتر از روحانی در سال۱۳۹۲ انجام داده است. اینبار ایران نه از سایه جنگ که از کام جنگ باید خارج شود…