کد خبر: ۴۳۳۱۱۲
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۳۱
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
تعداد بازدید: ۱۲۶۲

جزئيات تازه از قتل پزشک یاسوجی | دلیل قتل چیست؟ کاهش اعتبار پزشکان یا کم‌کاری نظام پزشکی؟

هادی یزدانی، پزشک، درباره‌ی کاهش جایگاه اجتماعی پزشکان می‌گوید: « رابطه‌ی پزشک و بیمار یک رابطهٔ برابر نیست. همیشه پزشک از موضع بالاتر به بیمار نگاه می‌کند. یک رابطهٔ عشق و نفرت بین پزشک و بیمار وجود دارد.»

هادی یزدانی، پزشک، درباره‌ی کاهش جایگاه اجتماعی پزشکان می‌گوید: « رابطه‌ی پزشک و بیمار یک رابطهٔ برابر نیست. همیشه پزشک از موضع بالاتر به بیمار نگاه می‌کند. یک رابطهٔ عشق و نفرت بین پزشک و بیمار وجود دارد.»
قتل مسعود داوودی، پزشک یاسوجی و رفتار قلدرمابانهٔ قاتل او در اینستاگرام نشان داد که پزشکان از نظر امنیت جانی هم در شرایط خوبی به سر نمی‌برند. بروز خشونت حالا در حال جابه‌جایی مرزها است و بعد از زنان و مهاجران، اکنون قتل یک پزشک توجه رسانه‌ها و افکار عمومی را به خود جلب کرده است.
اولین گام در تحلیل خشونت، شناسایی ریشه‌های آن است. محدودشدن فرایندهای قانونی مسلما در باز شدن مسیر خشونت بسیار موثر است. یکی از این فرایندهای قانونی، فرایند شکایت از اشتباهات پزشکی است که در سال‌های اخیر بیشتر مورد توجه و نگرانی قرار گرفته است اما افکار عمومی درباره عملکرد نظارت نهادهای مدنی بر این شکایت‌ها توجیه نشده است. مسلما کاهش اعتبار نهادهای نظارتی و جامعه پزشکی راه را بر عملکردهای خشونت‌بار علیه کادر درمان بازتر می‌کند.

ماجرا قتل پزشک

هادی یزدانی، پزشک، در رابطه با جزئیات قتل پزشک یاسوجی می گوید: «برادر قاتل سه سال قبل در یک بیمارستان به دلیل شک به سکتهٔ قلبی بستری می‌شود. طب اورژانس همانجا بالای سر بیمار بوده و با همین دکتر تماس می‌گیرند. دکتر دستورات لازم را می‌دهد و یک داروی ضد لختهٔ خون تجویز می‌کند تا امکان بازگشت عملکرد بافت قلب اتفاق بیفتد. مصرف این دارو را برای بیمار تزریق می‌کنند. گویا تعللی در زمینهٔ انجام دستور دکتر انجام می‌شود و مقصر هم مشخص نیست. بعد از آن در حین تزریق دوز اول دارو، مشکلی پیش می‌آید و بیمار زنده نمی‌ماند. خانوادهٔ متوفی معتقد بودند که همان لحظه متخصص قلب باید بالای سر بیمار می‌آمده اما این ادعا نادرست است. این مسأله اصلاً نیاز به جراحی نداشته و پزشک اگر بالای سر بیمار هم می‌آمد، همین دستور را می‌داد. پس از شکایت خانوادهٔ بیمار، 18 درصد قصور برای پزشک اورژانس‌زده بودند و دکتر داوودی تبرئه بوده است. در مراجع بالادستی آن 18 درصد را هم در نظر نمی‌گیرند. در این سه سال توهین و تحقیر‌های متعددی صورت می‌گیرد تا نتیجتاً دو شب پیش در مقابل منزل دکتر داوودی، برادر توفی که انواع تهدید هارا از قبل انجام داده بود، دکتر را نیمه جان می‌کند و با چاقو گردن او را می‌برد.»

عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
یزدانی معتقد است که رفتارهای قاتل در اینستاگرام نشان می‌دهد که پزشک فوق بی‌گناه بوده و باید برخورد جدی‌تری با فرهنگ نگهداری اسلحه در آن مناطق صورت بگیرد. او می گوید: «آن قاتل و صفحهٔ اینستاگرامش نشان می‌دهد که اسلحه برایش یک مسألهٔ عادی است. اگر چنین اتفاقی در شهر دیگری رخ داده بود چه واکنش‌هایی نشان داده می‌شد؟ در طول چند روز پلیس ورود پیدا می‌کرد؟ این قاتل طبق آمار ما، یک فرد شرور و بدسابقه‌ است. پرونده‌ای مبنی بر تهدید پزشک وجود دارد و از اسلحه در صفحه اینستاگرام‌اش محتوا تولید کرده است. نهاد‌های انتظامی چه کاری در مقابل او می‌کردند؟ این فرد در کمال وقاحت استوری می‌گذارد و به تمسخر نهاد امنیتی و تهدید کار درمان می‌پردازد. هنوز اینستاگرام این فرد باز است؛ اگر این فرد یک بی‌حجاب بود، چه رفتاری با او می‌شد؟ کادر درمان، از پزشک تا نیرو‌های خدماتی و پذیرش، سال‌ها امنیت مالی و اقتصادی که نداشته، حالا دیگر امنیت جانی هم ندارد. امروز جوی بر اثر این قتل پیش آمده که پزشکان می‌گویند هرکسی از فردا سرکار می‌آید، ناشی از اشتباهات خودش است و جان‌اش پای خودش است. افرادیکه در سخت‌ترین شرایط باید بتوانند جان بیمار را نجات دهند، خودشان تأمین جانی ندارند. من مورد برای خودم در سه ماه گذشته پیش آمده که ناچار شدم کار را ر‌ها کنم. رئیس آن درمانگاه به نیرو‌های پذیرش سپرده بود که اگر سرپزشک را هم بریدند حق ندارید به پلیس زنگ بزنید. چه تأمین جانی برای ما وجود دارد؟ این ماجرا نوک کوه یخی بود که بیرون زد. فقط می‌توان حماقت این قاتل در استوری گذاشتن کمک کرد که همه ببینند چه وضعیتی است. اگر این قاتل استوری نمی‌گذاشت فردا صبح همه می‌گفتند حتماً یک مسأله‌ای بوده که این اتفاق رخ داده است. در سالیان گذشته بار‌ها همکارانی داشتیم که کشته شده‌اند و با همین استدلال‌ها باعث شده تمام اعتراض‌ها خفه شود. حماقت این قاتل و لجاجت و جهل این قاتل کمک کرد که واقعیت بهتر دیده شود.»
اعتبار اجتماعی پزشکان

یزدانی معتقد است که جامعه به طور کلی به پزشکان اعتماد دارد، اگرچه در سال های اخیر این آمار کاهشی بوده است. او می‌گوید: «مسأله این است که ما همچنان علیرغم اینکه گروه‌های مرجع مانند اساتید دانشگاه، روحانیون، پزشکان، وکلا و... در تمام این سال‌ها تحت فشار‌های مختلفی بودند که از آن‌ها مرجعیت‌زدایی شود، با توجه به آمار رسمی و نظرسنجی‌های رسمی که انجام شده، همچنان گروه پزشکی یکی از گروه‌های مورد اعتماد مردم است. مردم به صورت عادی به پزشکان اعتماد دارند. نسبت اعتماد فعلی نسبت به عدد اعتماد قبلی پایین آمده است اما همچنان با وجود کاهش حس اعتماد، باز هم اعتماد به پزشکان بالاست. مبحث پزشک‌ستیزی و مباحث پیرامون آن در یک دههٔ اخیر آغاز می‌شود. رسانه‌های جمعی، برخی از سریال‌ها، برخی از افراد و... شومن‌هایی هستند که یک سری حرف‌هایی که در آغاز شاید حرف‌های قشنگی باشد اما در حرف‌های کارشناسی دقیق نیست را نسبت به پزشکان می‌زنند. عده‌ای قصد دارند مرجعیت این قشر را از بین ببرند. مثلاً به گواه آمار، یکی از بالاترین مالیات‌دهندگان، پزشکان هستند. با این وجود عده‌ای شروع به تبدیل کردن مسألهٔ کارتخوان‌های پزشکان به مسأله‌ی اصلی می‌کنند.»

نظارت‌های قضایی بر پزشکان

او معتقد است که نظارت‌های قضایی و کارشناسی بر پزشکان وجود دارد و طبق آمار ۵۵ درصد شکایت‌ها از پزشکان قبل از صدور رای، حل می شود. او می گوید: «هیئت‌های انتظامی و دادگاه‌های عمومی هم می‌توانند نسبت به عملکرد پزشکان قضاوت کنند. از پرونده‌هایی که در نظام پزشکی تشکیل می‌شود، ۵۵ درصد آن‌ها قبل از صدور رأی، حل می‌شود. از میزان باقی‌ماندهٔ پرونده‌ها، حدود ۸۵ درصد آن‌ها به نفع شاکی است. در نتیجه مرجع بررسی‌کننده وجود دارد. مرجع رسیدگی‌کننده به شکایات وجود دارد، اما به خاطر جو پزشک‌ستیزی این مسائل حاشیه‌ای تحلیل می‌شود.»

نگاه از بالا به پایین پزشک به جامعه
یزدانی معتقد است که رابطهٔ پزشک و بیمار خواه ناخواه رابطه ای از بالا به پایین است. او می‌گوید: «رابطهٔ پزشک و بیمار یک رابطهٔ برابر نیست. همیشه پزشک از موضع بالاتر به بیمار نگاه می‌کند. یک رابطهٔ عشق و نفرت بین پزشک و بیمار وجود دارد. عشق از این نظر که بیمار می‌داند این فرد می‌تواند او را درمان کند. نفرت از این نظر است که انسان‌ها در بی‌پناه‌ترین شکل ممکن به پزشک رجوع می‌کنند. شما در حالت عادی خیلی کم پیش آمده که فرد سالم باشد و برای تداوم سلامتی خود سراغ پزشک آمده باشد. بیمار یا همراهانش در ضعیف‌ترین حالت ممکن جسمی و روحی به پزشک رجوع می‌کنند. یک انسان در حالت عادی در جامعه خودش برای خودش کسی است و ممکن است در شغل خودش ماهر و استاد باشد، اما وقتی سراغ پزشک می‌آید نه دانشی در رابطه با پزشکی دارد و نه موقعیت برابر دارد. وقتی دو نفر رو به روی هم می‌نشینند، یک نفر پول و یک نفر موقعیت دارد اما در موقعیت برابر مقابل پزشک نمی‌نشینید. این نگاه از بالا به پایین، بخشی از آن ذات فرآیند است. یک زمان سراغ پزشکی می‌روید که انرژی و وقت و انگیزه دارد، مسلماً ارتباط مؤثرتری با بیمار برقرار می‌کند. در حالت معمولی اما وقت و انرژی و انگیزه‌ای برای همراهی وجود ندارد. پزشکی که انواع رانت‌ها و سهمیه‌ها و دستکاری‌ها را می‌بیند، مسلماً جایگاه اجتماعی سابق را هم ندارد. تصور نخبگی، توهم نخبگی نیست. در رقابت کنکور، هنوز نزدیک ۸۰۰ هزار نفر برای پزشکی رقابت می‌کنند. مثلاً وقتی در بیابان گیر می‌کنید، قدرت چون و چرایی در مقابل تعمیرکار دارید؟ هرکاری تعمیرکار تشخیص داد را باید انجام دهید و رابطهٔ از بالا به پایین شکل می‌گیرد. چون آدم در اتاق معاینه خود را در ضعیف‌ترین شکل می‌بیند، حس می‌کند رابطهٔ از بالا به پایین به او فشار می‌آورد.»